«۳۰ سال پیش پای بحث تغییرات آب و هوایی به عرصه سیاست کشیده شد. پس از آن یک اشتباه سرنوشت ساز روی داد. گرمایش زمین به موضوعی برای گرایشات دست چپی بدل شد، و راستها در عرصه سیاست ترجیح دادند از چیز دیگری بترسند.» ــ از کتاب «جادوگر و پیامبر»، چارلز مانز
وقتی که جیمز هانسن، یکی از محققان ناسا در ۲۳ ژوئن سال ۱۹۸۸ در واشنگتن در برابر نمایندگان مجلس سنا سخن میگفت، همه حاضران در حال عرق ریختن بودند. نماینده دموکرات تیم ویرت، که خود برای این جلسه درخواست داده بود، تعمداً یکی از گرم ترین روزهای سال را انتخاب کرده بود، و طبق گزارش موجود سیستمهای تهویه مطبوع را نیز خاموش کرده بود.
در آن دمای بالا نامطبوع هانسن اکثر سیاستمداران حاضر در جلسه را با خبری مبهوت کرد: می توان با اطمینان ۹۹ درصد گفت، که هوای جو زمین گرم شده است. سال ۱۹۸۸ گرمترین سالی بود که در تاریخ ثبت شده بود. گاز دی اکسید کربن CO2 داشت هوای زمین را تغییر می داد.
از نگاه امروزی مدل هانسن مدلی دقیق نبود، اما به شکل قابل توجهی خوب بود. پروپاگانداهایی که علیه تغییرات آب و هوایی به راه افتاد تا امروز تلاش کردهاند تا مدل هانسن را از طریق نشان دادن کذب پیشبینیهای او بی اعتبار سازند.
برای دهها سال بود که دانشمندان به مطالعه بر روی این موضوع مشغول بودند که چرا ظاهراً دمای هوای جو زمین در حال بالا رفتن است و دی اکسید کربن چه نقشی در این گرم شدن می تواند بازی کند، با این همه بیش از ظهور هانسن این موضوع در آگاهی عمومی جایی پیدا نکرده بود.
مشکل تغییرات آب و هوایی ناشی از فعالیت بشر و گرمایش زمین به مثابه تهدید، در سالهای پس از هانسن به موضوعی سیاسی و دست چپی بدل شد
اندکی بیش از آن تصوراتی متضاد با تصور هانسن درباره آینده آب و هوایی زمین در میان بود.
در دهه هفتاد میلادی اقلیتی کوچک از دانشمندان وجود داشت که عصر یخی (Eiszeit) جدیدی را پیشبینی می کردند که به دلیل آلودگی هوا پدیدار میشود. برای مثال روزنامه تایم در سال ۱۹۷۴ مقالهای منتشر کرد و نسبت به گسترش یخبندانهای قطبی هشدار داد.
منکران تغییرات آب و هوایی از چنین مقالههایی استفاده میکردند تا نشان دهند که پیشبینیهای دانشمندان قائل به تغییرات آب و هوایی قابل اعتماد نیستند.
همهی تعصبات پس از هانسن
شیوهای که مردم امروزه دربارهی این مشکلِ ساخته دست بشر یعنی تغییرات آب و هوایی صحبت میکنند، ملهم از حضور هانسن است. این امر را میتوان در کتاب «جادوگر و پیامبر» چارلز مانز درباره شروع جنبش محیط زیستی مشاهده کرد: مشکل تغییرات آب و هوایی ساخته شده به دست بشر در سالهای پس از هانسن به موضوعی سیاسی بدل گردید و این امر را که باید افزایش دمای کره زمین را به عنوان یک تهدید تلقی کنیم، به موضوعی دست چپی بدل شد و از دل آن این ایده عجیب بیرون آمد که طبیعت از انسانها اهمیت بیشتری دارد.
خوشبختانه در این کشور[آلمان] و در بخش های دیگر جهان این تصور عجیب محیط زیستی دست بالا را دارد.
اما در آمریکا تا امروز هیچ چیزی تغییر پیدا نکرده و حتی بدتر شده است: اکثریت نمایندگان جمهوریخواه کنگره در آمریکا هنوز نمی خواهند باور کنند، که ما انسان ها به سبب انتشار گازهای گلخانهای در این فرآیند گرم شدن کره زمین تقصیر کار هستیم.- برخی از آنها حتی انکار می کنند که چیزی به نام گرم شدن کره زمین اصلاً وجود دارد.
۲۶۹ میلیارد تُن یخ در سال
به کمک این واقعیت است که میتوان فهمید که یخهای قطبی با چه سرعتی در حال ناپدید شدن هستند. تنها در گرینلند سالانه به طور متوسط ۲۶۹ میلیارد تُن یخ ناپدید می شود. ظاهراً باید اتفاقی روی دهد، اما همین الان هم خیلی دیر شده است.
چنین رویدادهایی هیچ اثری بر فضای سیاسی آمریکا نمیگذارند، فضای سیاسی آمریکا برعکس متأثر است از سیاستمداران ابر ثروتمندی مثل برادران کوخ و شرکت های نفتی تا اتفاقات آب و هوایی.
هراس از دیگری
برای سیاستمداران راحتتر است تا از مشکلاتی همیشگی مثل مهاجرت و رشد جمعیتی بهرهبرداری کنند تا مشکلات محیط زیستی. حجمی که این روزها رسانهها به چنین موضوعاتی اختصاص می دهند، هیچ نسبتی با میزان اهمیت آنها در واقعیت ندارد.
با این همه ظاهراً آسانتر است که مردم را با تصویری از یک بیگانه شرور بترسانند، بیگانهای که میآید و میخواهد کار، فضای حیاتی و فرهنگ آنها را بگیرد، تا یک تهدید متاسفانه واقعی، تهدیدی که بنا بر آن بخشی از نواحی مسکونی کره زمین زیر آب می رود.
ترس از مهاجران خیلی آسانتر به ابزاری در دست سیاستمداران بدل میشود تا ترس از تهدیدِ گازی بی بو و بی رنگ.
۵۵۰ میلیون از مردم کره زمین در ۱۳۶ شهر ساحلی زندگی میکنند. اگر سطح آب دریا تنها به اندازه ۳ متر بالا بیاید، جنوب هامبورگ، بانکوک و شانگهای زیر آب می روند و به مجمعالجزایر بدل می شوند. این تهدید در کنار سایر تهدیداتی قرار دارد که تغییرات آب و هوایی بر کره زمین تحمیل کرده است: خشکسالی، بیابانی شدن، آتشسوزی در جنگلها، مهاجرت های بزرگ.
ترس از دیگری بیگانه خیلی آسانتر به ابزاری در دست سیاستمداران بدل میشود تا ترس از تهدیدِ گازی بیبو و بیرنگ [گازهای گلخانهای]. در نتیجه سیاستمداران دست راستی و پوپولیستی که شعار اصلی آنها ترس از بیگانه است در دو سمت اقیانوس اطلس وانمود میکنند که آن مشکل واقعی جهانی وجود ندارد. این امر یک بار دیگر نشان میدهد که چرا نباید به این آدمها اعتماد کرد.
منبع: اشپیگل
در همین زمینه
به نظر می رسد ظهور دنیای مدرن که بر اساس لذت خواهی و حرص و طمع بی پایان انسان بود عامل این فاجعه است . تسخیر طبیعت محصول تمدن مدرن و تقدیس طبیعت و هماهنگی با آن از مولفه های مهم تمدن های پیشا مدرن است .
ناشناس / 23 July 2018
هنوز یادمان نرفته حکومت مارکسیست شوروی چه بلایی بر سر طبیعت اورد . با راهاندازی تولید پنبه در ازبکستان که نیاز به اب فراوان داشت دریاچه آرال را خشک کردند
ناشناس / 23 July 2018