پانتهآ بهرامی – همه ما میدانیم در کشوری زندگی میکنیم که قدمتی چند هزار ساله دارد و نمادهای فرهنگی و اجتماعی زیست ایرانیان در گستره این تاریخ کهنسال در آثار باستانی- تاریخی سرزمینمان به یادگار مانده است. در برنامه گردشگری امروز سه محل بهاختصار معرفی میشوند: «آسیاب دو سنگی»، «قلعه بابک» و «قلعه مازیار».
آسیاب دوسنگی
آسیاب دوسنگی در نزدیکی یزد، در روستایی به نام محمدآباد در دوران قاجار ساخته شده و حدود ۲۰۰ سال عمر دارد. آسیاب دو سنگی محمدآباد میبد در فهرست آثار ملی کشور به ثبت رسیده است. از ویژگیهای این اثر تاریخی که نوع معماری آن به دوران آخر صفویه برمیگردد، این است که عمیقترین آسیابی است که در زیرزمین به صورت دستساز ساخته شده و نمونه آن تا بهحال مشاهده نشده است. افزون بر این، آسیاب در محل تقاطع دو رشته قنات در زیر زمین واقع شده که از نظر هیدرولیکی قابل مطالعه و دارای اهمیت است. مدخل ورودی اصلی این آسیاب رو به شرق است. به واسطه ایجاد یک شیب مناسب، به راحتی نور خورشید تا انتهای آسیاب قابل مشاهده است. به دلیل سیل مهیبی که حدود ۵۰ سال پیش این مجموعه را در برگرفته و آبرُفتهای فراوانی را در داخل مجموعه انباشت کرده، این شیببندی و ترازبندی آسیب دیده و پس از انجام خاکبرداری و تخلیه، دیگر آن شیب حقیقی و اولیه قابل مشاهده نیست. آسیاب دو سنگی دارای حجرهها و ساختارهای معماری ویژهای است که مربوط به روند آرد کردن غله، بهویژه گندم و جو، از زمان ورود تا پایان کار است.
بر این مبنا، اولین ساختار معماریای که در محوطهی دالان اصلی به آن برخورد میکنیم، اتاقک بازرسی و نظارت بر روند ورود و خروج غله است. افزون بر آن، اتاقکها و اینکه نحوه رسیدن به آن توسط چند پله بوده، شاید بهترین دلیل از زاویهی بهداشتی و در تماس مستقیم نبودن با حیوانات و چهارپایان بوده است.
حسن علیزاده از گردشگران باسابقه ایران که خود از این آسیاب دیدن کرده میگوید:
«از این جهت آن را با دو تا سنگ تعبیه کردهاند که فشار آب طوری بوده که اگر یک سنگ میگذاشتند، موجب خرابی آسیاب میشده است. قنات را بایستی با شیب پنج درجهای، از دل کوهها تا نزدیکیهای سطح زمین میآوردند و طوری ساخته شده که از ورودی دهانه تونل آسیاب که میخواهیم وارد بشویم، شیب ملایمی را طی میکنیم تا برسیم به جایی که سنگهای آسیاب قرار گرفتهاند و نظم بسیار خاصی دارد. از بالای سطح زمین، میلههایی به فاصله حدود ۲۰ الی ۳۰ متر کندهاند. از آنجا میرفتند داخل و در دل زمین، این شیب را از دو طرف میکندند. جالب اینجاست که زمین را طوری میکندند که درست دو طرفی که داشتند کار میکردند، سر همان محلی که قرار بود، در یک خط مستقیم به هم میرسیدند. در حالیکه در متروی تهران بارها اتفاق افتاده بود که با وجود تکنولوژی امروزه، دو طرف از کنار هم رد میشدند. ولی آن موقع چنین اتفاقهایی نمیافتاد.
از این میلها یا چاهها هم به عنوان هواگیر و نورگیر استفاده میکردند و هم برای لایروبی قنات و بیرون کشیدن خاکها و از این نظر بسیار جالب است. با استفاده از پیهسوز و نوری که میتابیده، کلنگها را طوری زدهاند که اصلاّ انحراف ندارد و همینطور جلو میرود تا میرسد به قسمتی که ۴۰ متر از سطح زمین پایینتر میرود و جایی است که به آب میرسد.
از شیوه مهندسی بسیار جالب و در عین حال سادهای هم استفاده کردهاند. دو تا سنگ قرار دادهاند، آسیاب میچرخیده و مردم گندمهایشان را بعد از آرد شدن از آنجا میبردند و حتی آنقدر این محوطه جالب است که از نور پیهسوز بهخاطر اینکه موجب دود و خفه شدن نشود، استفاده نمیکردند و طوری بوده که وقتی شما انتهای تونل میایستید، نور خورشید را کاملاً میبینید. البته الان برایش در گذاشتهاند. میتوانم بگویم که آسیاب دو سنگی یکی از جاهای تقریباً ناشناخته است. چون ما در عید نوروز که بهطور میلیونی جابهجایی مسافر داریم، پرترددترین موقع سال است و ایرانیها داخل کشور به این طرف و آن طرف میروند، بیشترین آمار بازدید از اینجا حدود پنجهزار نفر است. توصیه میکنم که حتماّ هموطنانمان بروند اینجا را ببینند.
البته این قنات الان دیگر استفادهای ندارد، متأسفانه دیگر آبی هم در آن نیست و حتی سنگهایش هم در موزهای در آلمان (به قول محلیها خوشبختانه، چون آنها بهتر نگه میدارند) نگهداری میشود. اما از این نظر که آن موقع مردم چه زحماتی کشیدهاند و با چه زحمتی این آب گرانقیمت و گرانارج را بالا میآوردند و از آن هم در کشاورزی و هم در آسیاب کردن گندمها استفاده میکردند، جای بسیار جالبی است.»
دژ بابک
«قلعه جمهور»، معروف به «دژ بابک» در ۵۰ کیلومتری شمال شهرستان اهر، بر فراز قلعه کوهستانی در حدود ۲۳۰۰ متر تا ۲۷۰۰ متر بلندتر از سطح دریا قرار دارد. اطراف این دژ را از هر طرف درههای عمیق ۴۰۰ تا ۶۰۰ متری فراگرفته و تنها از یکسو راهی باریک و صعبالعبور جهت دسترسی به این قلعه وجود دارد.
بابک خرمدین هنگام قیام علیه دستگاه خلافت عباسی، ۲۲ سال در مقابل تجاوز اعراب به ایران مقاومت و ایستادگی کرد. بابک اندیشههای مزدک را در سر داشت و ادامهدهنده قیام خرمدینان اصفهان بود که سودای برپایی ایران پر عظمت را در سر داشتند.
برای نفوذ به داخل دژ، تنها راه ورود، دروازه اصلی است و از کوهستان امکان وارد شدن به قلعه وجود ندارد. مسافت راه کلیبر به قلعه با اینکه از سه کیلومتر تجاوز نمیکند، ولی بسیار دشوار است و هنگام عبور باید گردنهها و گذرهای خطرناکی را پشت سر گذاشت.
قبل از رسیدن به قلعه و ورود به بنای مستحکم دژ، میبایست از معبری عبور کرد که به صورت دالانی است که از سنگهای منظم طبیعی شکل گرفته و تنها گنجایش عبور یک نفر را دارد. دو نفر به سختی میتوانند از آن بگذرند. امتداد بصری معبد، در نهایت به دروازه قلعه ختم میشود و دقیقاً در راستای این هدف قرار دارد که ورود هر تازهوارد و سپاهیای از طریق دو برج دیدهبانی در سمت دروازه ورودی قابل رؤیت است.
به لحاظ سوقالجیشی، موقعیت استقرار بنا بر فراز قله به گونهای است که ۲۰ نفر سپاهی قادر بودند از یورش یک سپاه صد هزار نفری جلوگیری کنند و تلفاتی هم نداشته باشند. چه تیر و کمان و اسلحه معمول آن دوران، سربازان را که بر بلندی استقرار یافته بودند، در موقعیتی قرار میداد که اسلحه مهاجمان به دلیل بعد مسافت، مؤثر واقع نمیشد.
بنای دژ سه طبقه دارد که پس از ورودی قرار گرفته است. سقف آبانبارها با طاق جناقی و گهوارهای استوار شدهاند. محوطه داخلی آنها نیز به وسیله نوعی ساروج غیر قابل نفوذ گردیده و به هنگام زمستان از برف و باران پر شده و در تابستان و در تنگناها و محاصرهها از آب آنها استفاده میشده است. در سمت شمال غربی دژ پلهکانهایی سراسری وجود داشته که اکنون ویران شده و قسمتهایی از آن بیرون خاک است و تنها راه صعود به بخشهای مرتفعتر بناست.
به یقین، میتوان اظهار داشت که بنای این دژ در دوران اشکانیان و به ویژه ساسانیان ساخته شده است. در قرون دوم و سوم و تا چند قرن پس از آن، مورد تعمیر و مرمت قرار گرفته و تغییراتی در آن بهوجود آمده است.
حسن علیزاده میگوید: «قلعه بابک به اسم بابک خرمدین شناخته میشود که مبارز ملیگرای ایرانی علیه سلطه اعراب در ایران بوده. به همین خاطر این قلعه که در کلیبر در آذربایجان شرقی واقع شده، به همان اسم و یا قلعه جمهور معروف است. ولی مردم آن را بیشتر به اسم قلعه بابک میشناسند.
این قلعه در کلیبر و در دل کوهها و جنگلهای ارسباران یا قرهداغ واقع شده و مسیر بسیار صعبالعبوری که مقر فرماندهی بابک خرمدین بوده قرار دارد. او از آنجا به مدت بیش از ۲۰ سال اعراب را آزار میداده و متأسفانه طبق تاریخ تلخ کشورمان در طول صدها سال، با خیانت یک ایرانی دیگر به اسم افشین فریب میخورد و اسیر دست اعراب میشود و با وضع فجیعی که فکر میکنم خیلیها وصفش را شنیده باشند، در دربار خلیفه کشته میشود.
خواجه نطامالملک در کتاب سیاستنامهاش، شیوه کشتن بابک را با جزئیات ذکر کرده است. در این کتاب آمده است که ابتدا دست و پای بابک را قطع میکنند و وقتی دستش قطع میشود، او سریع خون آرنجش را به صورتش میمالد و خلیفه که تعجب کرده، از او علت اینکار را میپرسد. بابک پاسخ میدهد: «بر اثر رفتن خون بدنم چهرهام زرد میشود، نمیخواهم خیال کنی که از ترس تو چهرهام زرد شده است». متأسفانه این قهرمان ملی ما را به این شکل و به طرز خیلی فیجع، وحشیانه و غیر انسانیای میکشند.
بابک یک قهرمان ملی بوده که برای ایران میجنگیده و هممرامهایی هم مانند مازیار داشته و یا ادامهدهنده راه ابومسلم بوده، منتها آنها به شکل دیگری حرکت میکردند، ولی مازیار به شکل مستقیم و واضح حرفش را میزده و دنبال سیاست هم نبوده که حرفش را با سیاستبازی بزند.
از این نظر، قلعه بابک بسیار دیدنی است. یعنی آدم وقتی در دل قلعه قرار میگیرد، یاد آن دوران میافتد و سختیهایی که در سرمای آن منطقه میکشیدند و علیه اعراب و متجاوزان، برای استقلال کشورمان میجنگیدند و فضای آن آدم را میگیرد. خوشبختانه تقریباً به این هدفشان رسیدهاند و الان آثاری از آن باقی مانده و کمی هم بازسازی شده و خیلی خوب است که مردم بهخصوص در فصل تابستان و یا اواخر بهار که این منطقه خنک است و جای بسیار باصفایی است، از آن دیدن کنند. هم احترامی است به این قهرمان ارزنده کشورمان و هم دیداری است از تاریخ و سرگذشت آنهایی که برای حفظ این خاک جانشان را فدا کردهاند.»
قلعه مازیار
دژ «ماران» یا «مازیار» در شهر رامیان، بین گرگان و گلستان، نزدیک شهری به نام رامیان است. بابک خرمدین و مازیار هر دو در سال ۲۲۴ هجری قمری کشته شدهاند. قلعه مازیار بر فراز صخرهای سنگی احداث شده است. سمت شمال و شرق صخرهای که قلعه بر فراز آن قرار دارد، دارای شیب بسیار تندی است و به علت دسترسی سخت، از تعرض مهاجمان مصون مانده و امروزه اثر شاخصی از قلعه به شمار میآید و نظر بیننده را جلب میکند.
قدمت دژ مازیار حداقل به ۱۳۰۰ سال پیش برمیگردد و بخش عمده آن تخریب شده است. حسن علیزاده که خود از این قلعهها دیدن کرده، میگوید:
«اشاره میکنم به مازیار که او هم جزو همپیمانان بابک خرمدین بوده است. مازیار در منطقه طبرستان مبارزه میکرده و ابومسلم هم در خراسان بوده است. عدهای در خطهای در یک نوار مرزی که از شمال غرب تا شرق کشور را در برمیگرفته، علیه اعراب، حال هر کدام به نحوی و با سیاستی مبارزه میکردهاند. یکی از آنها مازیار بن قارن بوده که خاندان او سالهای سال در بخشهایی از منطقه طبرستان حکومت مستقلی برای خودشان داشتهاند و حاکمان محلی بودهاند. خاندان او، قارنیان، در کنار باوندیان و پادوسبانیان، جزو چند خاندان قدیمی بوده که حکمرانیشان در آن محله به قبل از اسلام هم میرسیده است. مازیار هم قلعهای دارد در نزدیک رامیان. در استان گلستان، در مسیر بین شهر گرگان و گنبد کاووس، شهر کوچکی قرار دارد به اسم رامیان و قلعه ماران در مسیر این شهر و در کنار روستایی که به «مازیاران» معروف است، واقع شده است.
این منطقه، منطقهی دشت و گرمسیری است و چون این قلعه در ارتفاع قرار گرفته، مسیر خنکی است که از دوره ساسانیان و اشکانیان حتی به عنوان ییلاق از آن استفاده میشده است. بعد از اسلام هم همینطور.
مازیار علیه اعراب قیام کرده و به مدت چندین سال برای استقلال منطقه و کشور جنگیده که متأسفانه یک سال پس از کشتن بابک، او هم در جنگی کشته میشود؛ باز هم در اثر خیانت برادرش به اسم کوهیار که تطمیعاش میکنند و او به برادرش خیانت میکند.
جالب است که از این قلعه بعد از مازیار هم مدتها مورد استفاده مردم بوده است. آثار خیلی جالبی دارد. مخصوصاً در انتهای قلعه که گذرگاه آخری است که وارد محوطهای میشود که قلعه قرار داشته، سنگهای خیلی عظیم و نامنظمی که آخرین بازماندههای آخرین یخبندان کرهی زمین هستند قرار دارند. برای همین شکستگی سنگها اصلاً نظمی ندارد، جای بسیار تنگی است و جالب است که او چنین جایی را انتخاب کرده است.
متأسفانه از قلعهی ماران یا مازیاران چیز زیادی به جای نمانده، جز پی قلعهها. منتها در دوره قاجار عدهای از راهزنها از آنجا به عنوان محل راهزنی استفاده میکردند و حتی در آنجا در دل زمین برای خودشان انبارهای گندم و آذوقه درست کرده بودند. آن بالا جایی دارد به شکل یک دشت که بعداً در اواخر دوره قاجار و بعد از کودتای ۱۲۹۹، به آن حمله میکنند و آن را آتش میزنند. حتی الان هم اگر دستمان را لای گودالهای باقیمانده ببریم، هنوز آثار گندمهای سوخته وجود دارد و دیده میشود.»
ایمیل گزارشگر:
pantea. bahrami@yahoo. com
در همین زمینه:
::گزارشهای پانتهآ بهرامی در رادیو زمانه::
باسلام. بااینکه میدانم بضاعت علمی ندارم ولی ناخواسته نخود هر اش میشوم !! شاید به این دلیل که طبقه دوم ساعت شنی عمر من بسرعت در حال ریزش است ! دو مقوله بسیار جالب رادر یک مقاله نوشتید. اسیابها از ازمنه قدیم بالاترین فن اوری(تکنولژی)عصر خودبودند که از نیروهای طبیعت مثل اب یا باد بهره میگرفتند بدون انکه به محیط زیست خود اسیبی برسانند. ولی من در سیستان اسیابهائی دیدم که توضیح ان قدری برایم مشکل است . تنوره هائی بودند به ارتفاع چندین مترارتفاع از سطح زمین بصورت حلزونی از قاعده ببالا میرفتند ودر وسط ان میله ای بودعمودی با پره های چوبی افقی ودر کف به سنگ اسیابی متصل میشد و وقتی باد دراین تنوره می پیچید ان پره ها بحرکت درامده مردمان یا گندم ارد میکردندیا اب از چاه میکشیدند ومصالح انهم ازهمان طبیعت بود . چوب و کاهگل وسنگ. ودوم :در مورد قلعه بابک نوشته اید که دریغ و افسوس که اگر ته مانده شنهای درحال ریزش اگر فرصت دهد! خیلی دلم میخواهد این قلعه را ببینم. بابک خرمدین نهضت سفید جامگان را رهبری میکرد ومازیار سرخ جامگان و ابومسلم سیاه جامگان را و بر علیه خلیفه ستمکار مسلمین قیام کرده بودند. ایا نهضت سبز پوشان تداوم همان انقلابهای رنگی نیست ؟! نهضتهای رنگی که هم اینک به مراد رسیدند ایا تقلیدی از ما نبودند؟!. کامروا باشید .
کاربر نادر / 19 February 2012