هر رژیمی یک روز میافتد؛ استثنا ندارد. و همیشه موقع سقوطِ هر رژیمی، لحظههایی هست که قدرت، بیصاحب و سرگردان، توی هوا چرخ میخورد تا آن کسی که باهوشتر است و به خاطر باهوشتر بودنش، آمادهتر، آن را به چنگ بیاورد. بعضی وقتها هم کمهوشیِ همه مدعیان رهبری نقش بخت و اقبال را زیاد میکند و قدرت، میشود همان کفترِ قصههای قدیمی که از خستگی یا از روی شامه حیوانیاش روی سر بویناکِ حسن کچلِ تازه از راه رسیدهای مینشیند.
امروز ساعت هفت و نیم صبح، معاهده گرونل، بگوییم مصالحه سندیکای س.ژ.ت و نخستوزیر دوگل، اعلام میشود و کارگرهای اعتصابی زیر بار نمیروند. از دست دولت کاری ساخته نیست و همه طالبان قدرت، چهار اسبه میتازند تا زودتر به دروازههای شهری که قرار است کفتر شانس را هوا کنند، برسند.
و در این حکایت، این کبوتر بعد از اینکه دور سر همه چرخ میزند، از بگو مگوها حوصلهاش سر میرود و برمیگردد خانهاش. جایی که دوگل تک و تنها نشسته و دارد فکر یک نخستوزیرِ تازه میکند و تدارکِ به میدان کشیدن ارتش.
شباهت اتفاقهای این دو سه روزه با همه لحظههایی که ملتهای مختلفِ دنیا – وقتی مردمش توی خیابان ریختهاند یا تعادل حکومتش به هم ریخته – مثل یک قانون بدیهی ریاضی، عجیب و بنابراین آموزنده است. اسمش لحظهی خلاء قدرت است و در همه قیامها و انقلابها اتفاق میافتد.
مردم کوچه و بازار مثل گله بیچوپان، دستخوش بادهای شایعه تا آنجا پیش میروند که نتیجه میگیرند دست امور خارقالعاده و ماوراء زمینی در کار است و سرنوشتشان به چرخش افلاک و گردش ماه و ستاره مربوط.
امروز در پاریسِ عوام، زمزمه این است که «همه این اوضاع را مریخیها به وجود آوردهاند و خود آنها هم کار را درست خواهند کرد» و منتظر یک ژاندارک دیگر هستند که بیاید و فرانسه را نجات بدهد.
اما باسوادها، احزاب، گروههای سیاسی و حتی دولت مردهای طرفدار دوگل که میدانند مریخیها و فرشتههای آسمان، میانهای با یک جامعه لاییک ندارند – و از مردمی که ۳۰۰-۲۰۰ سال است دست کلیسا و مذهب را از حکومتشان دور کرده، خوششان نمیآید – هر کدام سعی میکنند ژاندارک خودشان را کاندیدای نجات میهن کنند.
حزب کمونیست، قویترین حزب مخالف دولت طرح یک نوع جبهه ملی را میدهد. ترکیب این جبهه طبیعتاً باید قبل از هر چیز از چپها باشد. اما میتران رهبر سوسیالیستها میگوید وقتی این اتحادِ جبههای ممکن میشود که حزب کمونیست در اقلیت باشد.
از طرف دیگر س.ژ.ت هم همچنان بازیاش را دارد با حکومت ادامه میدهد. دانشجوها که حس میکنند در نشست گرونل به آنها خیانت شده و همدلی مردم کوچه و بازار را هم از امروز صبح به همین دلیل دوباره به دست آوردهاند، فریادشان به هوا است که انقلاب فرهنگی و معنویشان را سندیکاها به چک و چانه زدنهای شندرغازی سر دستمزد تبدیل کردهاند.
مندرس فرانس ریشسفید خوشنام و مبارز سابقهداری که چپ و راست به قدرت رهبری و اعتبار اجتماعیاش معترف هستند، واسطه شده تا برای دانشجوها، اجازه اجتماعِ امروز عصر در استادیوم شارلتی را بگیرد. امروز عصر قرار است همه آنجا جمع شوند و به حرفهای هم گوش کنند و به نتیجه برسند.
خیلی از طرفدارهای ناامید دوگل، از وزیر و وکیل دارند به این مرد امید میبندند. حتی پیشنهادهای غیرمستقیم توسط دوستان مشترک برای او میفرستند که قدم جلو بگذارد و اوضاع را سر و سامان بدهد. اما حزب کمونیست از این یکی بیشتر از همه میترسد.
رهبران دانشجوها هم با مندرس تماس میگیرند یا بگوییم مندرس با آنها تماس میگیرد. اگر دانشجوها با او کنار بیایند، کار دوگل تمام است و حزب کمونیست، بدون دوگل و سوسیالیستها کاری از دستش برنمیآید.
اما دانشجوها بزرگترین اشتباهشان را اینجا مرتکب میشوند. ظهر امروز، قبل از شروع میتینگ شارلتی، در یک هوای بارانی در رستوران کوچکی دور از کارتیه لاتن، مندرس فرانس مردی که بارها ریاست شورای عالی حکومتِ فرانسه را داشته و سالها رهبری اقتصاد فرانسه را در مقام وزیر، دارد با آلن ژیسمارِ جوان، رهبر دانشجوها ناهار میخورد و به او متذکر میشود که با اینکه دوگل مردی است که قادر است هر لحظه پای ارتش را وسط بکشد، اما با یک اقدام حسابشده سیاسی، عوض کردن رژیم ممکن است و تا رسیدن به این واقعیت فقط یک تلنگر لازم است.
ژیسمار میگوید: «بله. باید یک شکل جدید حکومت درست کنیم.» مندس هیجانزده میپرسد «چه طور؟» جواب میدهد: با ایجاد کمیتههای عمل در همه جا! و این یعنی خودگردانی.
در مقام اقتصاددان خبره، مندس توضیح میدهد که ایدهها زیباست؛ اما کار درازمدت میخواهد. فرانسه حاضر نخواهد شد همه کارخانهها، تولیدات، سیستم و گردش کارش را و در یک کلمه ماشین اقتصادش را یکشبه بشکند. این خطر هست که در عرض چند روز، فرانسه تبدیل به یک کشور جهان سومی بشود. انقلاب نمیتواند یکروزه به همه آرمانهای پاک و خالصش دست پیدا کند.
اما «اعتراض» جوان و بیبرنامه ژیسمار به «واقعگرایی دموکراتیک» این سوسیالیست وجیهالمله، چنین جواب میدهد: نگاه کنید! از همین الان روابط انسانی در کارگاهها شروع کرده به عوض شدن …
بنبست. جنبش جوانان که به حق از نقطههای درستِ اعتراضات صنفی، اخلاقی، درسی و کلی عزیمت کرده، اما قادر نبوده در سفر پردستانداز روزهای تظاهرات و کنفرانسها و نشستهایش برنامهی «روز واقعه» را تدارک ببیند، امروز عصر در شارلتی همان شعارهای هر روزه را تکرار میکند.
و مندس فرانس، امید روشنبینان مملکت …؟
وقتی از او دعوت میشود بیاید پای تریبون، میگوید حرفی برای گفتن ندارد.