به عنوان عضوی از نسلی که به جبر و ناگزیری اولین دریافتهایش از جهان به سهمخواهیهای خونبار انقلابی آغشته و کودکیاش با جنبش و جنگ درآمیخته و در ترس از موشک و بمب گم شده و سنگینی اشتباهات گذشتهگان را بر شانه کشیده، در مسئلهی انقلاب ۱۳۵۷ و دلایل و زمینههای وقوع آن تأمل داشتهام. در مواجهه با مستندات تاریخی، آنچه بیش از همه برایم تأملبرانگیز بوده، خشونت نهادینهشده در بطن جامعهی ایرانِ پیش و پس از انقلاب است؛ خشونتی که تا مغز استخوانِ نسل انقلاب راه یافته است.
در مواجهه با این مستندات، همواره این سوالها را در ذهن داشتهام که آیا توسل به این حجم از خشونت از سوی جنبشهای اعتراضی ناگزیر بوده است؟ چه عواملی زمینهساز این مواجههی خشونتبار بودهاند؟ آیا راه به سوی مواجهات اعتراضیِ مسالمتآمیز مسدود بوده است؟ چگونه نسلی که خود را روشنفکر و پیشگام میداند، راهی جز توسل به خشونت پیش روی خود نمیبیند و تنها راه مقابله با خشونت و سرکوب را مواجههای قهرآمیز میشناسد؟ چه شد که این نسلِ پیشگام دست از درس و دانشگاه کشید و به اسلحه پناه برد و اهدافش توسل به هر ابزاری را برایش توجیه کرد؟ چه بر این نسل رفت تا بر آن برآمد که برای داشتن گلستان، آتش بکارد؟
از شواهد چنین برمیآید که توسل به خشونت از سوی جنبشهای اعتراضی، به انتشار، فراگیری و زایایی آن در جامعه یاری رسانده و در رویارویی با دستگاه سرکوبگر حاکم، خشونتی افزونتر را برانگیخته است. در این رویارویی، کنشهای قهرآمیز مخالفان، از سوی نهادهای اطلاعاتی و امنیتی، با خشونتی مضاعف پاسخ داده شده و هر واکنش خشونتبار از جانب آنها نیز خشونت افزونتری را از سوی مخالفان برانگیخته و این چرخهی خونبار، به تکثیر و نهادینهسازی خشونت در جامعه انجامیده و خشونت را به مسئلهای پذیرفتهشده تبدیل کرده است. این فضای “خشونت مقبول” در سینما و ادبیات آن دوران نیز بازنمایی شده و از خلال متون بهجایمانده، قابل ردیابی و مطالعه است.
بدیهی است این نوشتار، خشونت را تنها به ابعاد فیزیکی آن فرونکاسته و ابعاد غیرفیزیکی آن را نیز در نظر دارد. بازنمایی ابعاد غیرفیزیکی خشونت، که از آن با عنوان خشونت کلامی نام برده میشود، در قالب توهین، تحقیر، تمسخر، فحاشی، تهمت و افترا، غیبت، برچسبزنی، متلک، تهدید و ارعاب، فریاد، نفرین، تخریب شخصیت و… ظهور عینی مییابد. در واقع باید گفت هر نوع کژرفتاری کلامی که موجب تعرض به شخصیت و ساحت معنوی یک فرد بشود، میتواند با عنوان خشونت کلامی مورد ارجاع باشد. البته باید به این مسئله توجه داشت که مقصود از کلام در این بحث تنها محدود به نظام نشانهای زبان نمیشود و محدودهی گستردهتری را شامل میشود و به سایر نظامهای نشانهای نازبان نیز تعمیم مییابد. به طور مثال این نوع از خشونت میتواند بواسطهی زبانِ بدن نمود پیدا کند؛ یا دیگر ابزارهای بیانی نازبانی از جمله تصاویر را برای ابراز توهین، تمسخر، تهدید و.. به کار گیرد.
اگرچه در قیاس با خشونت فیزیکی، تبعات این نوع از خشونت ملموس نیست و به آسیب بدنی قابل مشاهدهای منجر نمیشود، اما این چیزی از ناشایستی آن کم نمیکند و تعرض به ساحت معنوی یک فرد، هم به لحاظ حقوقی قابل پیگرد است و هم به لحاظ اخلاقی مغموم و ناپسند به حساب میآید و هیچ دلیلی در توجیه آن پذیرفتنی نیست؛ چراکه خشونت کلامی نیز همچون خشونت فیزیکی، میتواند زخم بسازد و پیامدهای روانی به دنبال داشته باشد. در واقع باید گفت زبان در این شکل از ابراز خشونت، بهمثابهی سلاح سردی عمل میکند و تبعات ناشی از آن، اگر از خشونت فیزیکی بیشتر نباشد، کمتر نیست.
در این نوشتار، چنانکه از عنوان بحث پیداست، در ابعاد غیرفیزیکی خشونت تأمل انتقادی خواهم داشت و مسئلهی خشونت کلامی را در ادبیات شعارها و دیوارنوشتههای انقلاب ۵۷ به بحث خواهم گذاشت.
باید به این مسئله اشاره کنم که موضوع خشونت فیزیکی اعمالشده از سوی معترضان و دستگاه حاکم، چهاردهه است که از بسیاری جهات مورد نقد و بررسی بوده است، اما مسئلهی خشونت کلامی بازنمایی شده در ادبیات معترضان و مخالفان، چندان که باید مورد توجه نبوده است. البته باید گفت خشونت کلامی نیز همچون خشونت فیزیکی، از هر دو سو اعمال میشده و پرداخت به مسئلهی خشونت کلامی که از سوی نهادهای امنیتی و اطلاعاتی، بر مبارزانِ دربند اعمال میشده، در این چهار دهه در روایتها و خاطرات انقلابیان دربند به بحث گذاشته شده، اما آنچنان که باید مورد تأمل و مطالعهای علمی قرار نگرفته است.
باید به این مسئله توجه داشت که پرداخت به ریشههای خشونتِ فراگیر در ابعاد فیزیکی و غیرفیزیکی آن دوران و دلایل توسل به این حجم از خشونت در مراودات و مبارزات زمان، نیازمند تأملاتی تاریخی، روانشناختی و جامعهشناختی است و نه مجال اندک نوشتار حاضر فرصتی برای طرح آنها دارد و نه دانش من در این زمینه جامع است. بنابراین قصد ندارم درباره زمانهای که آن را نزیستهام، غیرمنصفانه و بدون توجه به زمینههای تاریخی و جامعهشناختی بروز این حجم از پرخاشگری، قضاوتی داشته باشم و در مجال اندک این نوشتار، تنها درصدد طرح مسئله با تأملی انتقادی خواهم بود. بدیهی است مفهوم واژهی “انتقادی” در بحثم، با تعاریف رایج آن همخوانی ندارد و آنچه از “انتقاد” در این بحث در نظر دارم، غیرطبیعیسازی و قابل رویتسازی آن چیزی است که در متن شعارها و دیوارنوشتههای انقلاب ۵۷، طبیعی و بدیهی انگاشته شده است. در این آشکارسازی نیز متن این شعارها و دیوارنوشتهها را به ساختارهای کلانتر اجتماعی، فرهنگی و سیاسی پیوند خواهم زد و روابط متنی و گفتمانی آنها را در معرض دید خواهم گذاشت. در واقع کاری که در نوشتار حاضر انجام خواهم داد، در قلمرو مطالعات دانشگاهی، با عنوان “تحلیل انتقادی گفتمان” نشاندار است.
در تأملات تاریخی، اغلب ریشهی خشونتطلبیهای جنبشهای اعتراضی انقلاب ۵۷ (که غالبا تنها به خشونت فیزیکی فروکاسته شده) در سرخوردگی و ناکامی این نسلها، در بیان مسالمتآمیز نارضایتیها و مطالباتشان جستجو شده و دلیل مواجهات قهرآمیز آنها، انسداد گفتوگو میان مردم و دستگاه حاکم قلمداد شده است. به بیانی روانشناختی میتوان این مواجهات قهرآمیز و ستیزهجویانه را برونریزانندهی رنجِ روانیِ تحملناپذیرِ معترضان و منتقدانی دانست که در بیان مسالمتآمیز نارضایتیها و مطالبات خود ناکام مانده بودهاند و افق روشن و نویدبخشی را در پیش رو نمیدیدهاند. در واقع باید گفت این انسداد گفتوگوست که به استحالهی جامعه و سرسپردگی آن به گفتمان خشونت انجامیده و در این سرسپردگی، راهی جز اعمال خشونت برای معترضان باقی نمانده است. بنا به اسناد ساواک، تقریبا تمامی رهبران و اعضاء دستگیرشدهی جنبشهای چریکی مذهبی و غیرمذهبی، در بازجوییها و دفاعیات خود، انتخاب مشی مسلحانه را واکنشی به خفقان و سرکوب حاکم بر جامعهی آن زمان قلمداد کردهاند و دلیل اسلحه به دست گرفتن خود را تلاش برای شکستن سکوت و رخوت مسلط بر جامعه دانستهاند.
این مسئله در مستندات تاریخی دیگری از جمله تالیفات بهجایمانده از این جنبشها قابل ردیابی است. بنابراین میتوان گفت شاید اگر راههای نقد و گفتوگو گشودهتر میبود، معادلات به شکل دیگری رقم میخورد. مهدی بازرگان در دفاعیات خود در دادگاه، این نوید را به دستگاه حاکم میدهد که آنها آخرین کسانی بودهاند که به شکل مسالمتآمیز و در چارچوب قانون اساسی به نقد وضعیت موجود پرداختهاند و نسلهای بعد، راههای دیگری را برای تغییر وضعیت موجود انتخاب خواهند کرد و تنها اندکی پس از آن است که جنبشهای چریکی، یکی پس از دیگری، اعلام موجودیت کرده و برای یک دهه، خواب را در چشم مقامات سلطنتی و امنیتی آشفته میسازند و زمینهساز انقلابی قهرآمیز میشوند.
در این تأملات تاریخی، دلیل دیگر بروز خشونتطلبیهای مبارزاتی، زمینه تاریخی قلمداد میشود که ظهور جنبشهای اعتراضی پیش از انقلاب در آن رقم میخورد. زمانهای که تب مارکسیسم، جهان را در بوتهی آزمایشی سخت میسوزاند و جنبشهای مسلحانهی مارکسیستی، توسل به خشم و قهر را تنها راه رهایی ستمدیدگان از دست ستمپیشگان میشناسد. چنین زمانهای در رسیدن به گلستانی آرمانی، آتشی از قهر میکارد و تکانههای این آتش، در حال انتشار به تمام جهان است و ایران نیز ناگزیر بخشی از جهانِ آن زمان است و گلستان آرمانی روشنفکران و پیشگامان سلاح به دستش (چه جنبشهای مذهبی و چه غیرمذهبی)، فروپاشی دیکتاتوری شاهنشاهی و جابجایی آن با دیکتاتوری پرولتاریا (پابرهنهها) است! در واقع توسل به خشونت، ذائقهی مسلط مبارزاتی زمانه بوده و ایرانِ آن زمان نیز به ناچار نمیتوانسته از آنچه بر جهان میرفته، کنار بماند. به ویژه اینکه انسداد گفتوگو میان مردم و دستگاه حاکم و ناکامی در ابراز نارضایتیها به روشی مسالمتآمیز، فشار تحملناپذیری بر معترضان تحمیل کرده بود و هیزم این آتش فراگیر را از پیش فراهم ساخته بود و این هیزم آماده، تنها به جرقهای نیاز داشت تا برای یک دهه، آتش قهر و کین انقلابی را شعلهور نگاه دارد و بنبست گفتوگو در بیداد بیعدالتی و خفقان را با صدای تیر و فریاد بشکافد و راهی به سوی رهایی بجوید.
چنانکه پیشتر گفتم، خشونتخواهی فزایندهی مبارزان زمانه، تنها به صدای تیرهایشان محدود نمانده بود و به اشکال متفاوتی تکثیر شده و به شکل فراگیری در بطن جامعه در حال نهادینه شدن بوده است. رد این خشونت گسترده را میتوان در ادبیات کلامی بازنماییشده در مستندات تاریخی بهجایمانده از آن دوران پیگرفت. یکی از مستندات حائز اهمیت در این زمینه مجموعه شعارها و دیوارنوشتههای انقلاب ۵۷ است که توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی گردآوری شده است. این مجموعه، متشکل از شعارها و دیوارنوشتههای سه دورهی پیش از انقلاب، هنگام انقلاب و پس از آن میباشد. در این مجموعه، بهوضوح میتوان دید که زبان، بهمثابهی کنشگر و کنشسازی خشونتزا، بازتولیدکننده و تثبیتکنندهی گفتمان خشونت بوده است و معترضان، قدرت مهاجم و ویرانگر زبان را برای اعمال خشونت به دستگاه حاکم به خدمت گرفته بودهاند. در میان دیوارنوشتههای این مجموعه، با مواردی مواجه میشویم که نشان میدهد قهر و نفرت و کینه از ارکان مبارزاتی زمانه بوده و حتی “مقدس” تلقی میشده و قدرت معترضان، تنها از لولهی تفنگ بیرون میآمده است:
- بدون نفرت و کینهی عمیق نسبت به دشمن، نمیتوان مبارزه کرد. (د. ۲۵۰)
- برای مبارزه باید قلبی مملو از کینهی مقدس انقلابی داشت. بدون آن مبارزه امکان ندارد. (د. ۲۵۲)
- خمینی عزیزم/ بگو تا خون بریزم (ش. ۷۲) (د. ۲۸۴)
- راه راه جنگه/دوستی با تفنگه (د. ۳۱۱)
- قدرت سیاسی از لولهی تفنگ بیرون میآید؛ تفنگها را تحویل ندهید. (د. ۳۴۰)
- نیایش شبانه/ جنگ مسلحانه (د. ۳۸۹)
اگرچه این مجموعه سعی دارد خود را بیطرف و بیغرض جلوه داده و تعلقات تمامی جنبشهای انقلابی را بازتاب دهد، اما روشن است که ملاحظات اعمالشده در انتخاب شعارها و دیوارنوشتهها، برخی از آنها را غیرقابل انتشار دیده و از مجموعه کنار گذاشته است. بهنظر میآید که این مسئله بیشتر درباره شعارهای پس از انقلاب صادق باشد؛ چراکه میدانیم اختلافات میان جنبشها و گروههای انقلابی، پس از تثبیت نسبی گفتمان حاکم، به واگراییهای قابلتوجهی انجامید که به شکل روزافزونی، شکاف میان این جنبشها و گفتمان حاکم را عمیقتر و ترمیمناپذیرتر کرد و به نارضایتیها و مخالفتهای گستردهای دامن زد. این نارضایتیها، مخالفتها و واگراییها طبیعتا میبایست در شعارها و دیوارنوشتههای پس از انقلاب بازنمایی میشده که در مجموعهی حاضر، تنها با تعداد ناچیز و بیخطری از آنها مواجه هستیم. بر این مبنا میتوان گفت این مجموعه، حامل سوگیریها و تمایلات سیاسی و ایدئولوژیکی است که فرصت بسیار اندکی را در اختیار صداهای مخالف نظام حاکمِ پس از انقلاب قرار داده است. فرصت اندکی که از ملاحظات و فیلترهای متعدد ایدئولوژیکی گذر کرده و تنها بخش ناچیزی از شعارها و دیوارنوشتههای مخالفانِ گفتمانِ حاکمِ پس از انقلاب را بازتاب داده و امکان گستردهای را در اختیار صداهای موافقِ جریانِ غالب قرار داده است. از این گذشته، تمرکز این مجموعه، بیشتر بر شعارها و دیوارنوشتههای فارسی است و در این میان توجه اندکی نیز به برخی شعارهای آذری (بههمراه ترجمه فارسی) داشته و دیگر زبانهای قومی را به حاشیه رانده است. یک دلیل خوشبینانه برای این مسئله میتواند ناآشنایی گردآورنده (گان) مجموعه به دیگر زبانهای قومی باشد [بر روی جلد مجموعه، نامی از گردآورنده (گان) ذکر نشده است.] که البته توجیه چندان مناسبی برای یک کار پژوهشی نمیتواند به حساب بیاید؛ چراکه مرکز اسناد میتوانسته به یاری کسانی که به زبانهای قومی دیگر آشنا هستند، مجموعهای کاملتر را در اختیار علاقمندان قرار دهد؛ یا با کنار گذاشتن زبان آذری، تنها بر شعارها و دیوارنوشتههای فارسی متمرکز باشد. بنابراین میتوان گفت در پس این حاشیهرانی نیز ملاحظاتی میتواند دخیل باشد. به ویژه اینکه میدانیم مناطق کردنشین، پس از انقلاب، ناآرامیهای گستردهای را از سر گذرانده است و این ناآرامیها، واکنشهای قهرآمیز دامنهداری را از سوی دستگاه حاکم به دنبال داشته است و تمامی این رویدادها، مسلما میبایست بازتاب ویژهای در شعارها و دیوارنوشتههای زمانه میداشته، که در مجموعه شعارهای مرکز اسناد، در محاق کامل قرار دارند.
مسئلهی دیگری که جا دارد به آن اشاره کنم این است که برای مرکز اسناد، بسیاری از عبارات ناشایست از قبح چندانی برخوردار نیستند و گشادهدستانه در اختیار مخاطبان قرار گرفتهاند و تنها عباراتی فیلتر شده و با سهنقطه مورد ارجاع بودهاند، که به ارگانها یا کنشهای ممنوعهی بدن (زنانه/مردانه) از جمله ارگانهای جنسی یا اعمال عمل جنسی اشاره داشته، یا به برچسبهای جنسی ارجاع داشتهاند. در برخی موارد نیز عبارات موردنظر برای مرکز اسناد از قبح بالایی برخوردار بودهاند و با عبارات دیگری جایگزین شدهاند. جالب توجه اینکه خشونت کلامی و خشونت جنسی و جنسیتی کلامی بازنمایی شده در این شعارها و دیوارنوشتهها، از جانب مرکز اسناد، در دستهی شعارها و دیوارنوشتههای عامیانه لحاظ شدهاند. در واقع، در نظر گردآورنده (گان) مجموعه، عامیانه بودن ادبیات، معادل ادبیات حامل خشونت کلامی و جنسی و جنسیتی کلامی تلقی شده است که تلقی کاملا اشتباهی است. با این تلقی، بهنظر میرسد مرکز اسناد، ادبیات حامل خشونت کلامی را معمول و طبیعی انگاشته و آن را با ادبیات کوچهبازار خلط کرده است؛ که این خود مسئلهای قابل تأمل است.
در همین ابتدا باید به این مسئله اشاره کنم که در این نوشتار به انتخابهای گردآورنده (گان) مجموعه وفادار خواهم بود و در تمامی ارجاعات، چه ارجاع مستقیم به عبارات حامل خشونت کلامی و چه ارجاع غیر مستقیم، بهشیوهی خود آنها عمل خواهم کرد و در اطلاعات موجود در این سند تاریخی دست نخواهم برد. مخاطبان نیز همچون من ناگزیرند برای پی بردن به سهنقطههای گردآورنده (گان)، به حدس و گمان متکی باشند و آنها را در ارتباط با بافت معنایی سند، یا عبارت همآوای موجود در آن بخوانند. به طور مثال در دیوارنوشتهی “ما گوشت مونده نمیخواهیم/ما شاه… نمیخواهیم.” (د. ۲۵۴) که از دیوارنوشتههای حامل خشونت جنسی کلامی است، عبارت حذفشده، در ارتباط با عبارت همآوای خود “مونده” قابل خوانش است. یا در مثال “رضا شاه سرت سلامت/عروست… درآمد.” (د. ۳۱۳) که حاوی برچسب و افترای جنسی است، مخاطبان میتوانند عبارت حذفشده در دیوارنوشته را در ارتباط با بافت معنایی آن بخوانند.
لازم است پیش از تأمل در این شعارها و دیوارنوشتهها، دوباره به این مسئله تاکید داشته باشم که به هیچ عنوان درصدد نیستم قضاوتی غیرمنصفانه از نسلهایی داشته باشم که شرایط فرهنگی، اجتماعی و سیاسی آنها را نزیستهام و در مقتضیات و زمانهای دیگر، از خلال مستندات تاریخی بهجایمانده، به تصویری از آنها و زمانهشان رسیدهام و دلایل کافی برای قضاوت دربارهی آنها در اختیار ندارم؛ چراکه زمانی میتوانم به قضاوتی منصفانه برسم که زمانه و جهان آنها را زیسته باشم و این امکانی ناممکن است. تنها قضاوتی که میتوانم بکنم این است که ادبیات خشونتبار این شعارها را بازنماییکنندهی ناکامیها، محرومیتها و بنبستهای نسلهای درگیر انقلاب بدانم. نارضایتیها و مطالباتی که در مقتضیات بهتر و در تأملی مدبرانهتر میتوانستهاند با ادبیاتی سازنده و کارآیند به بیان بیایند و به ناچار در بنبست گفتوگو، با توسل به هیجانات پرخاشگرانه، برونریزانندهی خشم و رنج روانی معترضان بودهاند و به فحاشیها و دشنامها و هتاکیها و تحقیر و تمسخر صرف فروکاهیدهاند. آنچنان که چندان در چشم همنسلان من، خوشایند جلوه نمیکنند. بهویژه اینکه ما، نسلهای امروز، که رنجِ تبعاتِ زیانبارِ خشونتطلبیهای پیشینیان را زیستهایم، به تقبیح خشونت رسیدهایم و به زمانه و جهان “خشونت ممنوع” تعلق داریم و خشونت را در تمامی ابعاد فیزیکی و غیرفیزیکی آن نامقبول و نامیمون میشماریم. زمانهی ما در ناگزیرِ فراز و نشیبهایِ از سرگذرانده، پرده از چهرهی تاریک خشونت کنار زده و زشتی آن را به معرض دید گذاشته است و توسل ابزاری به آن را با هیچ دلیلی و به هیچ طریقی توجیه نمیکند. ما متعلق به زمانهای هستیم که به ناگزیرِ تجربههای تاریکش میداند اگر آتش بکارد، آتش درو خواهد کرد، نه گلستان. زمانهای که میداند اگر برای نقد خشونت و سرکوب، به ابزار خشونت متوسل شود، نه تنها ریشهکنش نخواهد ساخت؛ بلکه به تثبیت و زایایی آن یاری خواهد رساند و راه ماندگاری آن را هموار خواهد کرد. زمانهای که میداند برای زدودن ردِ “ترکهی بیداد و ستم” از تن و جانش، نباید ترکه به دست گیرد و بر تن و جانی بکوبد. نسلهای من، این دریافت را مدیون اشتباهات ویرانگری هستند که از نسلهای گذشته در تن و جانشان به یادگار مانده است.
در ادامه ارجاع به نمونه شعارها و دیوارنوشتههایی خواهم داشت که به شکل برجستهای مسئلهی خشونت کلامی در آنها قابل تأمل و مطالعه است. حجم این خشونت بهاندازهای است که میتوان گفت بیش از نیمی از شعارها و دیوارنوشتههای مجموعه، بازنماییکنندهی خشونت کلامیاند. البته باید به این مسئله اشاره کنم که تصمیم دربارهی اینکه واژه یا عبارتی حامل خشونت کلامی بوده یا نه، کار چندان سادهای نبوده است. چراکه من با مستندی تاریخی سروکار داشتهام که حاوی شعارها و دیوارنوشتههای انقلابی بوده است و شعار انقلابی بهناگزیر آغشته به خون و خشونت است و با آرزوی مرگ و نابودی این و آن عجین گشته است. بنابراین ناگزیر بودهام بخشی از واژگان و عبارتهایی را که حاوی طیفی از مفاهیم “بمیر بمیر” و “بکُش بکُش” بودهاند، از بحث کنار بگذارم و تنها بر تعداد ناچیزی از آنها که خشونت را به شکل عریانتری بازنمایی کردهاند، متمرکز باشم. بعلاوه در فهرست القاب و عناوینی که به محمدرضاشاه، بختیار و.. نسبت داده شدهاند، واژگانی همچون دزد، خونخوار، خائن، آدمکش، وطنفروش، جلاد، مزدور، جانی، شرابخوار، لعین، بیاختیار، سازشکار و مواردی از این دست که از فراوانی بالایی در شعارها و دیوارنوشتههای مجموعه برخوردارند، لحاظ نشدهاند. چراکه این القاب و عناوین را اگرچه میتوان حامل خشونت کلامی به حساب آورد، اما بخشِ ناگزیر جنبش انقلابی زمانه بودهاند و بیش از آنکه به عنوان توهین یا ناسزا کاربرد داشته باشند، جنبههای انتقادی خیزشهای انقلابی را بازنمایی میکردهاند و دلایل نارضایتیها و ناخشنودیهای معترضان را به گوش دستگاه حاکم میرساندهاند. به این دلیل ترجیح دادهام جائی در محاسباتم نداشته باشند.
مسئلهی دیگری که در ابتدا باید به آن اشاره کنم این است که شعارها و دیوارنوشتههای این مجموعه، به دو صورت الفبایی و موضوعی فهرست شدهاند. یعنی هر شعار و دیوارنوشته، دوبار در مجموعه مورد ارجاع بوده است؛ یکبار در فهرست الفبایی و بار دیگر در فهرست موضوعی. من در ارجاع به این اسناد (هم شعار و هم دیوارنوشته) تنها به فهرست الفبایی متکی بودهام و به شماره صفحهی سند مورداشاره در بخش تقسیمبندی موضوعی ارجاع ندادهام؛ چراکه مقصود، ارجاع مستند به شعارها و دیوارنوشتههای مجموعه بوده و تکرار این ارجاع را بیمورد دانستهام. ارجاع به شمارهی صفحات شعارها و دیوارنوشتهها در نوشتار حاضر به ترتیب به صورت (ش. شمارهی صفحه) و (د. شمارهی صفحه) صورت گرفته است. در مواردی، سند مورداشاره هم در فهرست الفبایی شعارها مورد ارجاع بوده و هم در فهرست دیوارنوشتهها؛ یعنی هم به عنوان شعار مورد استفاده معترضان قرار گرفته و هم به عنوان دیوارنوشته. در چنین مواردی به هر دو شمارهی صفحه ارجاع داده و با پرانتز آنها را از هم جدا کردهام.
بنا به اطلاعات مستند در این مجموعه، کسانی که بیش از همه توسط معترضان نواخته شدهاند و خشونت کلامی اعمالشده به جانب آنها از فراوانی بالایی برخوردار است، شخص محمدرضا شاه، پدرش رضا شاه و همسرش فرح دیبا هستند. از میان مقامات سلطنتی نیز شعارها و دیوارنوشتهها درباره شاپور بختیار از فراوانی بالایی برخوردار است که دلیل این مسئله، آنچنان که از متن شعارها و دیوارنوشتهها پیداست، تلاش بختیار برای حفظ حاکمیت موجود، پس از خروج شاه از ایران بوده است و پس از او ارتشبد ازهاری است که بیش از دیگر مقامات، توسط معترضان، آماج خشونت کلامی واقع شده است. دلیل این حجم از ابراز خشونت به او نیز آنچنان که از متن شعارها و دیوارنوشتهها پیداست، اظهارنظر او دربارهی صدای اعتراض شبانهی معترضان است که موجب خشم معترضان شده و موجی از اهانت و تحقیر را به سوی او روانه کرده است.
خشونت جنسی کلامی و جنسیتی کلامی
در ادامه بهشکل جزئیتری به این موارد خواهم پرداخت؛ اما پیش از آن لازم است تأمل در این مجموعه را با گروهی از شعارها و دیوارنوشتههایی آغاز کنم که آنها را با عنوان خشونت جنسی کلامی و جنسیتی کلامی بازشناختهام و پرداخت به آنها را در اولویت دیدهام. این شعارها و دیوارنوشتهها حامل ارزشهای جنسیتزده بوده و بازتولید نظام ارزشی مردمحورند. در میان شعارها و دیوارنوشتههای حامل خشونت کلامی، این دسته، از فراوانی قابل توجهی برخوردار است و متاسفانه باید گفت چنان که بهنظر میآید، خیابانها و دیوارهای آن روزگار، عرصهی بازتولید و تثبیت ارزشهای جنسیتزده بودهاند.
باید گفت نظام ارزشی بازتولیدشده در این شعارها و دیوارنوشتهها، با جنسیتزده کردن فضای اعتراضی، مواجههای سلسلهمراتبی با مسئلهی جنسیت داشته و هنجارهای مردمحورانه خود را مبتنی بر دوگانههای جنسیتی عرضه کرده است. در این نظام ارزشی، جایگاه پستتر و منفعلتر از آنِ زن و جایگاه برتر و فاعلانهتر از آنِ مرد است. متاسفانه این نظام ارزشی چنان طبیعیسازی شده و بدیهی بهنظر آمده که نه تنها زنانِ همپا و همصدایِ جمع را به چالش نخوانده؛ بلکه گویا آنان را دواطلبانه، همراه سربهراه خود نیز دیده است. در این نظام ارزشی، شجاعت ویژگی مردانه تلقی شده و نبود شجاعت و بزدلی صفتی زنانه. بر مبنای هنجارهای برساختهی این نظام ارزشی، مردی که به اندازه کافی شجاعت نداشته، زن تلقی شده است. همچنین این نظام ارزشی، کنشگری و فاعلانگی را امری مردانه و انفعال و سرسپردگی را امری زنانه به حساب آورده است.
به طور مثال در این شعار، معترضان، زنان را بهمثابهی تماشاگرانِ منفعلِ کنشگریِ مردانهی خود دیده و کسانی را که در اعترضات آنها مشارکت نداشته و بیطرف بودهاند، با فروکاهی به جایگاه جنسیتی زنانه، مورد تحقیر و تمسخر قرار دادهاند و بیش از آنکه به بیطرفان یا طرفداران بتازند، به زنان و جایگاه جنسیتی آنان تاختهاند:
- تماشاگر برو چادر سرت کن. (ش. ۶۲)
در این شعار نیز بهنظر میرسد طرفداران سلطنت (یا هر شخص دیگری که مخاطب این شعار است) با جایگاه جنسیتی زنانه مورد تحقیر و تمسخر واقع شدهاند:
- دست نزن، النگوهات میشکنه (ش.۷۸) و (د. ۳۰۹)
در این شعارها و دیوارنوشتهها، تقلیل جایگاه جنسیتی زنانه، گاه بهحدی میرسد که در دوگانهی “غیرتمند/بیغیرت” که برساختهی نظام ارزشی مردمحور است، در مرتبهای پستتر از جایگاه مردانِ بیغیرت (به تعبیر گفتمان ارزشی مردمحور) قرار میگیرد و از این جایگاه، برای تحقیر “بیغیرتی” مردانِ مورد اشاره استفاده میشود:
- زنها به ما پیوستند/ بیغیرتها نشستند (ش. ۸۲) و (د. ۳۱۸)
این شعار، حامل تلویحات جنسیتزده است و معترضان در آن، زنان را فاقد کنشگری شناختهاند و به بهاصطلاح مردانِ بیغیرت میگویند ببینید اوضاع چگونه است که زنها که اساسا باید بیعمل باشند، به ما پیوستهاند، اما شما مردهای بیغیرت، که اساسا باید کنشگر باشید، نشستهاید و کاری نمیکنید.
و این یعنی نادیدانگاشتن کنشگری زنانی که به جنبش پیوستهاند. در واقع باید گفت آنچنان که از اسناد این مجموعه پیداست، مشارکت زنان در جنبشها و خیزشهای انقلابی نیز نتوانسته جایگاه آنان را در نظام ارزشی مردمحور ارتقاء دهد و آنها همچنان در جایگاهی پستتر از مردانی که کنشگری مختص به آنها تلقی شده، دیده شدهاند و به جنبش پیوستنشان نیز بهمانند ابزاری برای تحقیر جایگاه جنسیتیشان به کار گرفته شده است. بهگونهای که بتواند انگشت تمسخر و تحقیرِ کنشگرانِ مرد را به سوی بهاصطلاح بیغیرتانِ مرد (بیطرفان یا طرفداران) نشانه برود.
این کنشگری بهشیوهی دیگری نیز تقلیل داده شده و زنانِ معترض، صرفا به هدف شوهریابی به خیابانها آمدهاند:
- قلم میخوام/جوهر میخوام/خمینی جون شوهر میخوام (د. ۳۴۲)
- این است شعار دختران/ شوهر فقط همافران (ش. ۴۶) و (د. ۲۳۹)
بهطور کلی باید گفت در شواهد موجود در این مجموعه، زنان در مرتبهای پستتر از مردان تعریف شدهاند و به تکرار، از جایگاه جنسیتی آنها برای تحقیر، توهین، تمسخر، فحاشی و… به دستگاه حاکم استفاده شده است. در این شعارها و دیوارنوشتهها، متاسفانه زنانِ معترض و انقلابی به حاشیه رانده شدهاند و حضور فعال آنها در خیابانها و زندانها نادید انگاشته شده است؛ نه صدای فریاد آنها در اتاقهای شکنجه شنیده شده و نه سینههای ردیفشدهی آنان در برابر تیربارها دیده شده است. نمیدانم مشارکت زنانِ معترضِ حاضر در جمع، در سر دادن این شعارها به چه شکل بوده است؟ اما این مسئله که چنین شعارهایی در جمع زنانی سرداده میشدهاند که دوشادوش مردان به خیابانها آمده و در رسیدن به هدفی مشترک با آنها همصدایی و همراهی میکردهاند، چندان منصفانه بهنظر نمیآید. در واقع باید گفت صدای اعتراضی خیابانهای آن روزگار، بازتولیدکننده و تثبیتکنندهی گفتمان مردمحور بوده و موجبات ماندگاری آن را فراهم کرده است. یکی از پیامدهای این تثبیت و ماندگاری، مسئلهی حجاب تحمیلی است که پایههایش در همان روزگار بنا گذاشته شده و به تکرار میتوان ردپایش را در این شعارها و دیوارنوشتهها بازجست:
- ای خواهر مسلمان، حجاب تو مشت محکمی است بر پیکر رضا کچل و پسرش (د. ۲۳۶)
- آزادی زن، نه آزادی تن (د. ۲۱۲)
- نه روسری نه توسری، حکومت دوست پسری (د. ۳۷۸)
لازم به توضیح است که دیوارنوشتهی مورداشاره، در ارتباط با مجموعه شعارهایی طرح و پیادهسازی شده که در تجمعات زنان در اعتراض به حجاب تحمیلی سرداده شدهاند. در این تجمعات، که در هفتهی میانی اسفند ۵۷ برگزار شده، مخالفانِ پوششِ آزادِ زنان، شعار “یا روسری یا توسری” سر میدادهاند و زنان را با تهدید و ارعاب، به حجاب تحمیلی فرامیخواندهاند. جای این شعار به شکل معناداری در مجموعهی گردآوری شده توسط مرکز اسناد انقلاب، خالی است و برای ارجاع به این سند، سراغ کتاب دوجلدی “خیزش زنان” رفتهام. این شعار اولین بار در صفحهی ۱۴ جلد اولِ کتاب، مورد ارجاع بوده و به دفعات در صفحات دیگر نیز به آن رجوع شده است.
متاسفانه باید گفت این تهدید، تنها در قالب شعار و دیوارنوشته باقی نمانده و اندکی بعد در قالب پاترولهای کمیته انقلاب اسلامی و بعدها در قالب ونهای گشت ارشاد و پروندهسازیهای قضایی، تحقق عینی و عملی یافته است.
پاسخ زنانِ زمان به این شعار ارتجاعی این بوده است:
نه روسری نه توسری (خیزش زنان؛ جلد اول. ص.۵۷) (این شعار نیز به دفعات در کتاب مورد ارجاع بوده است.) که متاسفانه آنچنان که باید روی این موضع ایستادگی و مقاومت صورت نگرفته است و زنان با واگذار کردن بازی به گفتمانِ در حالِ غلبه، به تثبیتسازی این تفکر یاری رساندهاند و راه برگشت را دشوار کردهاند.
این شعارِ واکنشی زنان، نیز به شکل معناداری جائی در مجموعه اسناد انقلاب ندارد. چنانکه میبینیم پاسخ اعتراضی زنان به شعار اول، در دیوارنوشتهی مورد ارجاعِ مرکز اسناد، آغشته به ارزشهای جنسیتزده بوده و حق آزادی پوشش زنان با تمسخر پاسخ داده شده است: نه روسری نه توسری/ حکومت دوست پسری (د. ۳۷۸)
و اما این سه دیوارنوشتهی مجموعهی مرکز اسناد، که به وضوح و صراحت، زنان معترض را به ابژههای جنسی فرومیکاهد و بدن آنها را ابزاری میبیند برای “انحراف احساسات” جمع و “برهم زدن آرامش” برادران و “هرزه و ناپاکسازی” آنان:
- ای خواهر من، ما نمیخواهیم جوانان هرزه و ناپاک باشیم، با پوشاندن اندام خود ما را یاری کنید. (د. ۲۳۶)
- با حجاب خود، احساسات را در جهت صحیح رهبری کن. (د. ۲۴۳)
- حجاب خواهران ما، آرامش برادران ماست. (د. ۲۸۰)
متاسفانه این تصویرِ از زن، از انقلاب گذشته و در پسِ انقلاب تثبیت شده و راه درازی را تا به امروز طی کرده است و زن، همچنان در فعالیتهای اجتماعیاش، بهمثابهی ابژهای جنسی تلقی میشود که پیوسته باید مراقب زاویهی انحراف احساسات مردان جمع و آرامش جنسی آنان باشد و طعم تلخ ناامنی جنسی را در معابر و فضاهای عمومی تجربه کند و بابت آزادی در انتخابِ پوششِ خود هزینههای روزمره بدهد. تأمل در این مسئله خود به فرصت دیگری نیاز دارد و مجال اندک نوشتار حاضر برای پرداخت به آن کافی نیست.
بهطور کلی باید گفت در مجموعهی مرکز اسناد، معترضان از ادبیات جنسیتزدهی سرکوبگرانهای برای تقبیح دستگاه حاکم و حامیانش استفاده میکنند و جایگاه پستانگارانهی زنانه را بهمثابهی ابزاری برای تقبیح جنسیتی شاه و خاندان و حامیان او بهکار میگیرند. با این حساب، بیش از آنکه شاه و دستگاه حاکم او تقبیح شود، جایگاه جنسیتی زنانه است که تقبیح میشود. چون ابزاری برای توهین و تحقیر و تمسخر انگاشته میشود و متاسفانه ناآگاهی از این مسئله، زنانِ معترض را با نظام ارزشی مردمحور، که خیابان عرصهی جولان و عرضاندام آن بوده، همگام و همصدا مینمایاند. در ادامه و پس از پرداخت به موضوع خشونت جنسی کلامی به این شعارها و دیوارنوشتهها بازخواهم گشت و بهشکل جزئیتری در آنها تأمل خواهم داشت.
خشونت کلامی نمود دیگری نیز در شعارها و دیوارنوشتهها دارد که در بحث حاضر آن را با عنوان خشونت جنسی کلامی بازشناختهام. در این گروه از شعارها و دیوارنوشتهها نیز اعمال خشونت از جایگاهی مردانه و فاعلانه صورت گرفته و صدای زنان و حضور آنان حاشیهرانی شده است. این شکل از خشونت در این مجموعه، بیش از همه متوجه فرح دیبا، همسر شاه بوده و در قالب برچسبزنی و افترای جنسی و تعرض جنسی کلامی بازنمایی شده است. قباحت عبارات بهکار رفته در این شعارها و دیوارنوشتهها، گاه بهاندازهای است که مرکز اسناد در برخی موارد از اشارهی مستقیم به آنها خودداری کرده و به جای آنها از سهنقطه کمک میگیرد و یا عبارت را تغییر داده و با عبارت دیگری جایگزین میکند. در واقع باید گفت در این نوع از شعارها و دیوارنوشتهها، تنها همسر و دختران شاه نیستند که مورد آزار جنسی کلامی معترضانند؛ بلکه زنانی که دوشادوش مردان در عرصهی اعتراضهای خیابانی حضور داشتهاند نیز طعم این آزار و خشونت دولبه را چشیدهاند و سر دادن این شعارها یا نوشتن آنها بر دیوارها، نادید گرفتن حضور آنها در این عرصه بوده است:
- فرح جون کجا رفتی؟ (د. ۲۳۷)
لازم به توضیح نیست که این دیوارنوشته، به شکل ضمنی و از جایگاهی مردانه، مواجههای جنسی با زنانگی فرح دارد و همهی آنچه ناگفته را در همین گفتهی مختصر گنجانده است.
و برچسبزنی و افتراهای جنسی از این دست:
- رضا شاه سرت سلامت/ عروست… درآمد (د. ۳۱۳)
- ملکهی مادر سرت سلامت/ عروست… درآمد (د. ۳۸۰)
- فرح رفته به گردش/ وعده داده به ارتش (ش. ۹۲)
- ای آنکه تو بیحیاترین بانویی/ در ننگ و فساد غرق تا زانوئی/ هر لحظه در آغوش یکی میخوابی/ ای… مگر تو نیز شهبانویی (ش. ۳۹)
- سماور جوشه/ قوری هم روشه/ فرح بیهوشه/ کارتر هم روشه/ سنده [؟ ] رو تخت نشسته/ چه سفت و سخت نشسته (ش. ۸۴) (د. ۳۲۴)
در این دو شعار و دیوارنوشته، عبارت حامل خشونت جنسی کلامی، یکبار با سهنقطه و بار دیگر با عبارت بیمعنایِ همآوا (سنده[؟ ]) جایگزین شده است تا از قبح ماجرا بکاهد.
در یک مورد به نظر میرسد مسئلهی مورد بحث در شعار، تعرض جنسی کلامی به فرح دیباست و گردآورنده از اشاره به عبارت اصلی اجتناب کرده و به جای آن عبارت همآوای “پائیدن” را انتخاب کرده است. به نظر نمیرسد که معترضانی که با هر ابزاری، درصدد اهانت جنسی به شاه و خاندان او بودهاند، دور هم جمع شدهاند که صرفا انگور یا انجیر خورده و شهبانویشان را بپایند. گردآورنده شاید در اینجا خواسته است از قبح ماجرا بکاهد و با آوردن عبارت “پائیدن” مسئله را طور دیگری بنمایاند، همانطور که در مثال پیشگفته، به جای عبارت موردنظر، عبارت همآوای “سنده” را انتخاب کرده است:
- انگور خوردیم چائیدیم/ زن شاه را پائیدیم. (ش. ۳۸) و (د. ۲۳۴)
- انجیر خوردیم چائیدیم/ شهبانو را پائیدیم. (د. ۲۳۲)
در این میان معترضان به تکرار از کارتر، رئیس جمهور وقت آمریکا، برای برچسبزنی و افترای جنسی به فرح دیبا مایه میگذارند و همسر شاه را بهمثابهی کالایی جنسی میان او و کارتر دستبهدست میکنند:
- کارتر میگه من فرح را میخوام با نازش/ شاه میگه نفت را میدم جهازش (ش.۹۶)
- شهبانو به کارتر میگوید: عروس نازت میشم، محرم رازت میشم. (د. ۳۳۲)
- اتلمتل توتوله/ گاو حسن کوتوله/ کارتر چقدر فضوله/ با فرح میلوله (ش.۳۰)
- ای بانو، این بانو/ بنشین به روی زانو/ زاری نکن شهبانو/ اگر ممددماغ بمیره/ کارتر تو را میگیره. (ش.۴۰)
- فرح به من گفت/ در گوش من گفت/ با تلفن گفت/ الهی مملی بمیره/ جیمی مرا بگیره (ش.۹۲)
- فرخ خانم غصه نخور/ اگر شاهت بمیره/ کارتر تو را میگیره (ش.۹۲)
- شاه پست در ایستاده/ فرح بغل کارتر ایستاده (د. ۳۲۶)
- فرح غصه نخور مملی میمیره/ جیمی خودش میاد تو رو میگیره (ش. ۹۲)
و در مواردی فرح دیبا بهاندازهای تحقیر میشود که به عنوان کالایی فرسوده از جانب کارتر پس زده میشود:
- اتل متل توتوله/ یک شاه داریم کوتوله/ چهارتاداره سگ توله/ اسم زنش فرحه/ فرح دادن به کارتر/ کارتر گفت این پیره / اگه بزنم میمیره (ش. ۳۰)
این شعار نیز بار جنسی دارد و دست کمی از دیگر شعارها و دیوارنوشتهها ندارد؛ چراکه به شکل غیرمستقیم به عضو جنسی فرح دیبا اشاره دارد:
- شاه میگه مریضم/ فرح میگه به چیزم (ش. ۸۸)
البته در مواردی که شاه با عناوینی از جمله قرمساق (ش. ۵۵ و ۸۳)، دیوث (د. ۳۶۸)، زن… (ش. ۳۵۳) و…کش (د. ۲۷۱ و ۳۹۷) مورد خطاب قرار میگیرد نیز این فرح دیباست که در سوی دیگر این خشونت جنسی دولبه قرار گرفته است. در ادامه به شکل جزئیتر و مشروحتری به شرح این دسته از شعارها و دیوارنوشتهها خواهم پرداخت.
در مواردی نیز اشرف پهلوی و دختران شاه و سایر اعضاء خاندان پهلوی آماج این دسته از شعارهایند:
- ما هرچه زودتر خواهان برگشت دختران شاه هستیم. (د. ۲۵۵)
قباحت این دیوارنوشته وقتی آشکارتر میشود که به این مسئله توجه داشته باشیم که لیلا، دختر خردسال شاه، در زمان خروج از ایران، تنها هشت سال داشته و کوچکتر از آن بوده که بخواهد هزینهی اقدامات پدر و خاندان سلطنتی را پرداخت کند.
- مرگ بر اشرف همهکاره (د. ۳۶۱)
- مرگ بر خاندان فاحشه شاه (د. ۳۶۵)
- توپ و تفنگ و یقلوی/ همش تو…ن پهلوی (د. ۲۷۲)
- در مواردی این شکل از خشونت، معطوف به مدافعان و محافظان سلطنت است:
- ای کماندو خاک عالم بر سرت/ گاز اشکآور به… مادرت (ش. ۴۵)
- اگر ساواکی گیر بیارم/ چوب تو… میذارم (د. ۲۲۸)
- توپ تانک مسلسل/ همهش به… افسر (د. ۲۷۲)
در مواردی نیز چنین خشونت جنسی، مستقیما متوجه شخص شاه است. این شعارها و دیوارنوشتهها خشونت را از جایگاهی مردانه، فاعلانه و کننده بر شاه اعمال میکنند:
- گوشت خریدیم دنبه درآمد/ شاه گرفتیم… درآمد (د. ۳۴۹)
- ما گوشت مونده نمیخواهیم/ ما شاه… نمیخواهیم (د. ۲۵۴)
- ترجمهی فارسی شعاری به زبان آذری: این است شاه ما/ به دهانش…. ما (ش. ۵۵)
- ترجمهی فارسی شعاری به زبان آذری: شاه کمر بسته است/ به…. دسته هاون (ش. ۸۷)
- ای شاه خائن/ تو پینهدوزی/ تو کفش میدوزی/ کفش بابات پاره شده/ اگه ندوزی/ از شهر بیرونت میکنیم/ چماق تو…. میکنیم. (ش. ۴۳)
- ای شاه خائن/ تو پینهدوزی/ کفش آقا را باید بدوزی/ اگه ندوزی از شهر بیرونت میکنیم/ تو پوز تو… میکنیم. (ش. ۴۳)
- شاه را بردن لندن/ تنبانشو کندن (ش. ۸۶)
- شاه یام یام میخوره/ ک… خرو خامخام میخوره (ش. ۸۸)
- ما بچههای کندیم/ شلوار شاه را کندیم (د. ۳۵۱)
- پفکنمکی نمیخوایم/ شاه کرمکی نمیخوایم (د. ۲۶۰)
- توپ، تانک، خمپاره/ شاه شده… پاره (د. ۲۷۱)
- توپ، تانک، خمپاره/ یک شاه داریم ک… پاره (د. ۲۷۱)
- توپ، تانک، فشفشه/ شلوار شاه بیکشه (د. ۲۷۱)
- توپ، تانک، گلوله/ تو… شاه میلوله (د. ۲۷۱)
- بند شلوار خویش را واکن/ آریامهر را تماشا کن (د. ۲۵۴)
- جاوید بر شاف (د. ۲۷۳)
- هوا بارونیه/ شاه ما…. (د. ۳۹۶)
خشونت جنسی شعارها و دیوارنوشتهها در مواردی در قالب ناسزاهای جنسی بازنمایی شده که نظام ارزشی مردمحور آنها را با عنوان ناسزاهای ناموسی میشناسد. ناسزاهایی که حول مسئلهی ناموس شکل گرفتهاند. “ناموس” مفهومی کلیدی در نظام ارزشی مردمحور است که دیگر مفاهیمِ به لحاظ جنسیتی باردار از جمله “غیرت”، “شرافت” و “حیثیت” و “آبرو” را حول خود مفصلبندی نموده است. البته باید به این مسئله توجه داشت که رویکرد این نظام ارزشی به مسئلهی ناموس و شدت و حدت مواجهه با آن، در تناسب با مقتضیات جغرافیایی و فرهنگی متغیر است. در سرزمینی مانند ایران، صرفنظر از تنوع فرهنگی و جغرافیایی آن، مواجهه با مسئلهی ناموس مواجههای سخت است و زن بهمثابهی ناموس، بهمانند دارایی مرد تلقی شده و بدن او عرصهی اعمال قدرت و کنترل مردانه به حساب میآید و به قواعد مردمحورانه محدود و محصور میشود. در این نظام ارزشی میزان ناموسپرستی یک مرد در دوگانهی “غیرتمند/بیغیرت” تعریف میشود و بستگی به پایبندی او به این قواعد محدودکننده دارد و با میزان رامکردن و مطیع ساختن بدنِ زنِ تحت تملکش و محافظت از این بدن در برابر تهدیدهای احتمالی سنجیده میشود. بر این مبنا مردی که به اندازهی لازم قادر به کنترل و رامسازی عرصهی تحت تملک خود نباشد و یا در محافظت از آن در برابر تهدیدهای احتمالی قدرتمند ظاهر نشود، بیغیرت نامیده شده و در موارد حادتر با ناسزاهایی از جمله دیوث، قرمساق و مواردی از این دست مورد طرد و تقبیح نظام ارزشی مردمحور قرار میگیرد. این شکل از خشونت در مجموعه شعارها و دیوارنوشتهها متوجه شخص شاه، مقامات سلطنتی و طرفداران سلطنت است:
- ترجمهی فارسی شعاری به زبان آذری: این چیه؟ سیره/ این چیه؟ قرمساق (ش. ۵۵)
- ترجمهی فارسی شعاری به زبان آذری: از سیر آش درستحسابی درست نمیشود و فرد قرمساق شاه نمیشود. (ش. ۸۳)
- شریف امامی/نه شریفی/نه امامی/ بلکه دیوث [یا پوفیوز] تمامی (ش. ۸۸) و د.۳۳۱)
- ما شاه نمیخواهیم زن… مگه زوره؟ (د. ۳۵۳)
- برادر ارتشی/ چقدر تو…شی (د.۲۵۰)
- هر کس که شاه دوسته/ بیغیرت و دیوثه (د. ۳۹۲) (۱۱۲)
- مرگ بر شاه دیوث (د. ۳۶۸)
- توپ تانک فشفشه/ یک شاه داریم… کشه (د. ۲۷۱)
- یک قرنونیم بعد از مارکس/ یک… رهبر ماست/ پس خاک بر سر ماست (د. ۳۹۷)
یکی از مؤلفههای کلیدی در نظام ارزشی مردمحور، مسئلهی “مشروعیت/نامشروعیت” رابطهی جنسی یک زن و محصولی است که از چنین رابطهای بیرون میآید. نظام ارزشی مردمحور، روابط جنسی یک زن را در دوگانهی “مشروع-نامشروع” تعریف میکند و محصول این رابطه را نیز در دوگانهی “حلالزاده-حرامزاده” مورد تائید یا طرد قرار میدهد. حرامزاده به کسی اطلاق میشود که از رابطهای خارج از ازدواج، یا بهاصطلاحِ نظام ارزشی مردمحور، رابطهای نامشروع حاصل شده باشد. این عنوان، با عناوین دیگری از جمله زنازاده یا ولدهزنا، تخمحرام و بیپدر مترادف است. از این رو باید گفت عبارات حرامزاده، زنازاده، ولدهزنا و مواردی از این دست حامل ارزشهای جنسیتزده بوده و بازتولید مولفههای گفتمان مردمحورند. در ادبیات معترضان، شاه و طرفداران او همراه با بیطرفان، به تکرار زنازاده، ولدهزنا، حرامزاده و تخمحرام تلقی شدهاند و مشروعبودگی آنها در نظام ارزشی جنسیتزدهی معترضان، به چالش کشیده شده است و به این وسیله طرد و تقبیح شدهاند:
- ای ساواکیها کارتان تمومه/ تخمِ همهتون تخمِ حرومه (ش. ۴۲)
- تو زنازادهای/ دین زکف دادهای (ش. ۴۴)
- ای زنازاده بمیر/ای شاه خائن بمیر (د. ۲۳۷)
- مرگ بر این شاه رواست/ شاه اولاد زناست (د. ۳۶۳)
- مرگ بر شاهِ جلادِ خونخوارِ جانیِ وطن فروشِ کثیفِ سگصفتِ شرابخوارِ زنازاده و حرامزاده (د. ۳۶۷)
- مرگ بر شاهِ ولدهزنا (د. ۳۷۰)
- هر کس این شعارها را پاک کند، بیناموس و زنازاده است. (د. ۳۹۲)
- آن دسته از ارتشیان که به ناحق پیوستند، بلاشک حرامزادهاند. (د. ۲۱۴)
- بیپدر و مادر/ ساواکی پرورشگاهی (د. ۲۵۷)
در این دیوارنوشته، از جایگاه کودکانی که تحت حمایت و سرپرستی پرورشگاهها هستند، برای تقبیح و تحقیر ماموران ساواک استفاده شده است و بیش از آنکه این تقبیح متوجه ماموران ساواک باشد، متوجه این دسته از کودکان است؛ چراکه آنها را بیپدر و مادر خطاب کرده است و عنوان بیپدر نیز در نظام ارزشی مردمحور، تفاوت چندانی با زنازاده و حرامزاده ندارد. در واقع این دیوارنوشته، به شکل غیرمستقیمی، کودکان تحت سرپرستی دولت را که در تعیین سرنوشت خود اختیار و انتخابی نداشتهاند، زنازاده و حرامزاده تلقی کرده است و با این پیشفرض است که توانسته مشروعیت ماموران ساواک را به سخره بگیرد و طرد و تحقیرشان کند. گفته میشود منسوب کردن گارد شاهنشاهی و ماموران ساواک به پرورشگاه، امری عادی و معمول در میان معترضان و مخالفان حاکمیتِ زمان محسوب میشده است.
پیش از پرداخت به مسئلهی خشونت جنسی کلامی، از خشونت جنسیتی کلامی گفتم. در اینجا لازم است دوباره به این مسئله بازگردم و به شواهد دیگری در تائید اظهارات پیشینم ارجاع دهم. پیشتر گفتم بخش عمدهای از شعارها و دیوارنوشتههای این مجموعه، حامل ارزشهای جنسیتزده هستند و از جایگاه جنسیتی زنانه برای توهین، تحقیر و تمسخر مردانِ دستگاه حاکم استفاده میشود. به طور مثال در شعارها و دیوارنوشتههای زیر، جایگاه جنسیتی زنانه، دستمایهای برای تحقیر و تمسخر شاه و مسئلهی خروج او از ایران قرار میگیرد و این شکل از ترکِ ایران، کنشی زنانه و از روی ترس و انفعال تلقی میشود و شاه چادر و روسری به سر کرده و گوشواره به گوش میکند:
- شاه عزم سفر کرده/… خورده غلط کرده/ کابینه عوض کرده/ بختیار و خر کرده/ کارتر و خر کرده/ چادری به سر کرده/ روسری به سر کرده/ گوشواره به گوش کرده (ش. ۸۷)
- شاه با چادر فرار کرد. (د. ۳۲۵)
- نون و پنیر و پسته/ خمینی پاریس نشسته/ شاه چرا میترسی؟ / خمینی کارت نداره/ سر به سرت میذاره/ تاج تو برمیداره/ روسری سرت میذاره (ش. ۱۰۸)
در این نظام ارزشی، “فرارِ با چادر”، بازنماییکنندهی ترس و بزدلی یک مرد بوده و افتخار مردانگی را از او سلب کرده و به جایگاه زنانه ساقطش میکند. این مولفهی پرتکرار، بعدها نیز در مواردی مانند خروج رجوی و بنیصدر از ایران یا خروج مجید توکلی از دانشگاه امیرکبیر در جریان اعتراضات پس از انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۸ و… بازتولید شده و بیش از آنکه بخواهد مردان داستان را مورد تحقیر و تمسخر قرار دهد، به جایگاه جنسیتی زنانه حمله میکند و آن را به جایگاهی منفعل و بیعمل که ترس و بزدلی در ماهیت آن است، فرومیکاهد.
در مواردی، شاه در رابطهی زناشوئی موقت با کارتر بازنمایی میشود که همچنان از جایگاه زنانه برای تحقیر و تمسخر او استفاده شده و او را به زنی صیغهای فروکاسته و رابطهی موقتی او با کارتر را با جایگاه جنسیتی زنانه به سخره میگیرد:
- شاه صیغهی اول کارتر (د. ۳۲۸)
- مرگ بر کارتر، شوهر باوفای شاه (د. ۳۷۱)
این مسئله درباره شاپور بختیار نیز صدق میکند. بختیار خود را “مرغ طوفان” قلمداد کرده و این عبارت دستمایهی توهینهای جنسیتی برای او شده است. در این توهین و تحقیر جنسیتی، “مرغ” در جایگاهی زنانه در تقابل با “خروس” در جایگاهی مردانه تعریف شده و با “مرغ خانگی” خواندن بختیار، او از جایگاه جنسیتی مردانه (مرغ طوفانی که کنشگر است و باشهامت) به جایگاه جنسیتی زنانه ساقط شده و افتخار مردانگی از او سلب شده و به مرتبه مادهگی تنزل یافته است:
- ای بختیار، در مرغ بودن تو شکی نیست. ولی مرغ طوفان نیستی. تو آن مرغی که خروسش کارتر است. (د. ۲۳۵)
- بختیار، نوکر بیاختیار، مرغ خانگی (د. ۲۴۹)
در این مورد نیز از “مرغ طوفان” انتظار تخمگذاشتن رفته است. تخمگذاشتن نیز کنشی مادینه است و در این دیوارنوشته، “مرغ طوفانبودگی” بختیار که میتوانسته مسئلهای مردانه و کنشگرانه تلقی شود، در ارتباط استعاری با مادینهگی “مرغ خانگی” مورد تمسخر قرار گرفته است:
- متاسفانه تخم مرغ طوفان نداریم. (د. ۳۵۶)
او نیز همچون شاه، صیغهی کارتر است و از جایگاه جنسیتی زنانه برای تحقیرش استفاده میشود و موقعیتش از شاه نیز نازلتر است؛ چراکه شاه صیغهی اول و او صیغهی دوم کارتر است. در اینجا میبینیم که همچنان رابطهی مبتنی بر صیغه مورد تحقیر است. چراکه آنها زن عقدی کارتر نیستند؛ بلکه زن صیغهای او هستند؛ یعنی رابطهشان با کارتر موقتی و زودگذر است:
- بختیار، صیغهی دوم کارتر (د. ۲۴۸)
مسئلهی تخمگذاشتن، که کنشی مادینه است، در جای دیگری به رضاشاه نسبت داده شده و در نظام ارزشی مردمحور، اعتبار مردانگی را از او نیز سلب کرده است. در این نظام ارزشی، از مردان انتظار میرود که تخم را بکارند، نه اینکه بگذارند و این مادهگان هستند که تخم را میگذارند. بنابراین “تخمگذاشتن/تخمکاشتن” دوگانهای جنسیتی است که اولی به ساحت مادینهگی و دومی به ساحت نرینهگی مربوط است:
- رضا کچل آلاشتی/ عجب تخمی گذاشتی (ش. ۸۰)
یکی دیگر از کلیشههای جنسیتی که در این شعارها و دیوارنوشتهها بازتولید میشود، کلیشهای است که در آن، زایمان که از جنبههای زنانگی و مادرانگی است و زایایی و پویایی زندگی از آن ناشی میشود، کنشی از روی ترس و بزدلی قلمداد میشود و نمایانگر شدت ترس است و بیش از آنکه به زایایی و پویایی اشاره داشته باشد، به بزدلی ارجاع دارد. به طوری که برای توصیف میزان ترس کسی گفته میشود “فلانی از ترس زائید”.
در شعارها و دیوارنوشتههایی از این دست، شاه به تکرار حامله شده و توسط معترضین یا بختیار زائانده میشود:
- بچهها بیایید خانه/ اینکه غصه نداره/ شاه داره میزایه/ بچههای دانشگاه/ شاه را بردن زایشگاه/ توی زایشگاه خوابیده/ یک تولهسگ زاییده (ش. ۵۰)
- ترجمهی فارسی شعاری به زبان آذری: شاه ما زاییده است/ برگشته و بچه خود را خفه کرده است/ تف به روی تو ای شاه (ش. ۵۹)
- جوانان دانشگاه/شاه را بردند زایشگاه/ شاه شد حامله/ بختیار قابله/ مرگ بر شاه/ مرگ بر شاه (ش. ۶۵)
- چاپید شاه/… شید شاه/ زائید شاه/ چائید شاه (د. ۲۷۸)
- اتل متل توتوله/ شاه زائیده سگ توله (ش. ۳۰)
- شاه شده حامله/ بختیار قابله (د. ۳۲۸ و ۳۳۱)
خشونت کلامی در شیوه اشاره به شاه و دیگر شخصیتها
خشونت کلامی بازنماییشده در شعارها و دیوارنوشتههای این مجموعه، به همین مختصر محدود نمیشود و طیفی از انواع خشونت کلامی را شامل میشود. پیشتر به این مسئله اشاره داشتم که شعارها و دیوارنوشتههای حامل خشونت کلامی که متوجه شخص شاه هستند، از فراوانی بالایی برخوردارند و پس از او رضاشاه، شاپور بختیار و ارتشبد ازهاری هدف بیشترین خشونت کلامی ابراز شده توسط معترضان بودهاند. در این مجال اندک، فرصت کمی برای ارجاع به تمامی اسناد را دارم و تنها به تعداد محدودی از آنها اشاره خواهم داشت.
در شعارها و دیوارنوشتههای حامل خشونت کلامی، شاه با عناوینی همچون رضا پالونی (ش. ۲۹) (د. ۳۶۶ و ۳۷۱)، رضا ذغالی (د. ۳۶۶)، دربهدر (ش. ۲۹)، بیپدر (ش. ۲۹)، تخمخر (ش. ۲۹)، کرهخر (ش. ۲۹و ۴۸ و ۸۸ و ۶۲ و ۶۴ و ۹۷) (د. ۲۷۴)، بیشرف (ش. ۲۹ و ۶۴ و ۸۷ و ۸۸) (د. ۲۷۳)، سگپدر (ش. ۲۹ و ۹۰)، کلهخر (ش. ۲۹)، سیرابیفروش (ش. ۲۹)، سگ هار (ش. ۳۷ و ۴۸ و ۲۲۹)، پینهدوز (ش. ۴۲ و ۴۳)، پیرسگ (ش. ۶۰) (د. ۲۶۱)، تولهسگ (ش. ۶۴ و ۱۰۴) (د. ۲۷۲ و ۲۷۸ و ۳۱۳)، سگ (ش. ۶۸ و ۷۹ و ۸۴ و ۱۱۴) (د. ۲۲۶ و ۲۶۰ و ۲۷۲ و ۲۸۱ و ۳۲۲ و ۳۲۸ و ۳۳۰ و ۳۴۸ و ۳۶۴ و ۳۹۷)، خاک بر سر (ش. ۶۹) (د. ۲۸۳)، توله (ش. ۸۰ و ۱۰۴) (د. ۲۵۹)، سگ زنجیری (ش. ۶۸) (د. ۳۲۸ و ۳۶۷ و ۳۶۹)، پدرسوخته (ش. ۸۶ و ۸۷)، قاطر (ش. ۸۷) (د. ۳۲۹)، قاطرچی (د. ۳۳۹)، گدازاده (ش. ۸۷) (د. ۳۲۹)، کیسهکشحمام (ش. ۸۸ و ۹۶) (د. ۳۴۳)، کمرشکسته (ش.۸۷)، الاغ (ش. ۸۸) (د. ۳۲۸ و ۳۲۹)، کثافت (ش. ۸۸ و ۹۷) (د. ۳۴۵)، خرفت (ش. ۹۰)، خر (ش. ۱۰۱ و ۱۰۲) (د. ۲۷۴ و ۲۷۸ و ۳۲۷ و ۳۲۸ و ۳۲۹ و ۳۵۱ و ۳۶۸)، سگ شکاری (ش. ۱۰۲) (د. ۳۵۶)، مملینفتی (د. ۲۳۴) یا ممدنفتی (ش. ۱۰۶) (د. ۲۳۴ و ۳۸۰)، بدقواره (د. ۲۳۷)، پدرسگ (د. ۲۵۴)، کرمکی (ش. ۶۰) (د. ۲۶۰)، کثیف (د. ۲۶۷ و ۳۶۷و ۳۶۹)، سگتوله (د. ۳۲۲)، بیغیرت (د. ۳۲۶ و ۳۶۷)، ظرف آشغال (د. ۳۲۷)، طالبی گندیده (د. ۳۲۸)، گرگ (د. ۳۲۹)، خوکصفت (د. ۳۶۷)، زالوصفت (د. ۳۶۸)، گوساله (د. ۳۶۸)، درازگوش (د. ۳۶۸)، دماغسوخته (د. ۳۶۸)، سگصفت (د. ۳۶۷ و ۳۶۹)، پست (د. ۳۶۹)، احمق (د. ۳۶۹)، بیشعور (د. ۳۶۹)، نفرتانگیز (د. ۳۶۹)، موش موذی (د. ۳۸۱)، کوتوله (ش. ۳۰)، ممددماغ (ش. ۴۰ و ۴۸ و ۱۰۶ و ۱۱۴) (د. ۲۱۲ و ۲۶۰ و ۳۳۷ و ۳۷۱و ۳۸۰ و ۲۴۸)، زنازاده (ش. ۴۴) (د. ۲۳۷ و ۳۶۷)، ک… پاره (ش. ۶۲) (د. ۲۵۴ و ۲۷۱)، قرمساق (ش. ۸۳)، ک…ده (د. ۳۴۹)، زن ج… (ش. ۳۵۳)، اولاد زنا (د. ۳۶۳)، ولده زنا (د. ۳۷۰)، حرامزاده (د. ۳۶۷)،…کش (د. ۲۷۱)، دیوث (د. ۳۶۸)، ممدگری (د. ۳۸۰) و… مورد توهین و تحقیر، تمسخر و انزجار معترضان بوده است.
چنانکه میبینید معترضان در مواجههای سلسلهمراتبی، حیوان را بهمثابهی نوع پستتر در تقابل با انسان بهمثابهی نوع برتر نشانده و به بازتولید کلیشههای رایج انسانمدار پرداختهاند و برای توهین، تحقیر و تمسخر شاه از نام حیواناتی همچون سگ، گرگ، خر (یا الاغ و درازگوش)، خوک، موش، قاطر، زالو و گوساله مایه گذاشتهاند و به یاری جایگاه پستی که به ساحت حیوانات نسبت دادهاند، به جایگاه شاه تاختهاند و به این ترتیب حیوانات بیدفاع را نیز از خشونت کلامی دولبهشان بینصیب نگذاشتهاند؛ چراکه از جایگاه آنان بهمثابهی ابزاری برای اهانت و تمسخر بهره گرفتهاند. البته استفاده از جایگاه حیوانات برای ابراز خشونت در قالب توهین، تحقیر و تمسخر فقط به شخص شاه مربوط نمیشود؛ در ادامه به موارد دیگری نیز اشاره خواهم داشت. همانطور که در بالا میبینیم بهکارگیری عنوان سگ (با ترکیبات متفاوت) برای ارجاع به شاه از فراوانی بالایی برخوردار است؛ اما گاه سگ نیز از شبیه شدنش به شاه ناخشنود بازنمایی شده است:
- سگی را با شاه همنام کردند/ سگ بیچاره را بدنام کردند. (ش. ۸۴) (د. ۳۲۲)
گاه معترضان برای اهانت به شاه از عباراتی همچون “یافتآبادی”، “کیسهکش حمام”، “سیرابیفروش”، “پینهدوز”، “رفتگر”، “قاطرچی”، “نفتی” و “ذغالی” استفاده کردهاند، که بیش از آنکه خشونت و تحقیری متوجه شاه باشد، متوجه مردمانی است که ساکن منطقهی یافتآباد تهران بوده و اصطلاحا پائینشهری یا جنوبشهری نامیده میشدهاند و یا از صاحبان مشاغل پائیندست جامعه بودهاند و بهواسطهی این شعارها و دیوارنوشتهها مورد خشونت از نوع تحقیر و تمسخر واقع شدهاند:
- این شاه یافتآبادی/ اعدام باید گردد/ آفتابهدزد بادی/ اعدام باید گردد. (د. ۲۴۱)
- کار شاه تمام شد [شده یا است]/ کیسهکش حمام شد [شده یا است] (ش. ۸۸ و ۹۶) (د. ۳۴۳)
- پسر رضا گری/ رفت رفتگری (د. ۲۶۰)
- قاطرچی را چه به سلطنت (د. ۳۳۹)
- مرگ بر رضا ذغالی (د. ۳۶۶)
- ممد دماغ نفتی/ نفتو گذاشتی رفتی (ش. ۱۰۶)
- اوضاع وخیم شد/ مملینفتی جیم شد. (د. ۲۳۴)
- ممدنفتی فرار کرد. (د. ۳۸۰)
- اویسی کجا رفتی؟ / رفتی پیش ممد نفتی؟ (د. ۲۳۴)
- ای شاه پینهدوز/ کفش خمینی را بدوز (ش. ۴۲)
- ای شاه خائن/ تو پینهدوزی کفش ماها رو باید بدوزی (ش. ۴۳)
- آی سگپدر/ رضا پالونی/ آی کلهخر/ رضا پالونی/ ای سیرابیفروش/ رضا پالونی (ش. ۲۹)
بنا به دلایلی که پیشتر به آنها اشاره کردم، در این فهرست القاب و عناوینی همچون دزد، خونخوار، خائن، آدمکش، جلاد، مزدور، جانی، شرابخوار، لعین و مواردی از این دست، که از فراوانی بالایی در شعارها و دیوارنوشتههای مجموعه برخوردارند، لحاظ نشدهاند. متاسفانه به دلیل پرتعداد بودن شعارها و دیوارنوشتههای حامل خشونت کلامیِ متوجه شاه، مجالی برای ارائه تمامی آنها ندارم و از میان ۱۹۸ شعار و دیوارنوشتهی مربوط به این گروه، بهناگزیر تنها به بخش ناچیزی از آنها ارجاع میدهم و مخاطبان را به متن مجموعه و شمارهی صفحات پیشگفته ارجاع میدهم:
- ترجمهی شعاری به زبان آذری: کمی از عمر من باقی مانده و نزدیک است که به تخت من…نند. (ش. ۲۸)
- آقای خمینی سرت سلامت/حکومت پهلوی تخمی درآمد (ش. ۲۸)
- آی دربهدر/ رضا پالونی/ آی بیپدر/ رضا پالونی/ آی تخمخر/ رضاپالونی/ آی کرهخر/ رضا پالونی/ ای شرابخوار/ رضا پالونی/ آی بیشرف/ رضا پالونی/ آی سگپدر/ رضا پالونی/ آی کلهخر/ رضا پالونی/ ای سیرابیفروش/ رضا پالونی (ش. ۲۹)
- پسر رضا آلاشتی/ رفتی تولهات را گذاشتی (ش. ۵۹)
- پیراشکی بخور قوی شی/ سوار پهلوی شی (ش.۶۰ )
- تو ای کره خر شاه ایران زمین/ تو پائینتری از کف زیرزمین/ پدر در پدر کره خر/ تمام وجودت به مردم ضرر (ش. ۶۲)
- دُم داره شاه/ سُم داره شاه (ش. ۶۲)
- جوید شاه/یک من یونجه و یک من کاه (ش. ۶۵)
- خمینی ریش طلا/ اومده از کربلا/ شاهو بیندازه تو خلا (ش. ۷۲)
- شاه را بردن طویله/ یونجه دادن نمیره (ش. ۸۶)
- شاه شاه/… شید شاه/ سرقبر رضا شاه (ش. ۸۷)
- شاه فراری شده/ سوار گاری شده/ چرخ گاری دررفته/ شاه تو… خر رفته (ش. ۸۷)
- شاه مُرد به جهنم/ به… پسر عمم/ کجا خاکش کنیم؟ / دالون درازه / چی خیراتش کنیم؟ / سه تا… تازه (ش. ۸۷)
- شاهنشاهای الاغ/ شاهنشاهای الاغ/ ای ستمگر ای مرد بیشرف/ ای گذشته زجان در ره علف […] (ش. ۸۸)
- شاهنشاه/ شاهنشاه/ تویی عین کثافت/… به آن ضیافت/ کرهخر سیاست (ش. ۸۸)
- شاهنشاه/ عرعرت را شنیدم/ برات یونجه خریدم/ ولی بهت نمیدم/ تا که بمیری کرهخر من (ش. ۸۸)
- ترجمهی فارسی شعاری به زبان آذری: قربان این شاه برم/ سر شاه به… ما (ش. ۹۴)
- ما میگیم شاه نمیخواهیم/ نخستوزیر عوض میشه/ ما میگیم خر نمیخواهیم/ پالون خر عوض میشه (ش. ۱۰۲)
- آریامهر زکی ۲۱۱/ شاها زکی (د. ۳۲۵)
- آخور پهلوی (سطل زبالهی خیابان) (د. ۲۱۰)
- آخور شاه = آشغالدانی (د. ۲۱۱)
- اطاق خواب شاه = توالت (د. ۲۲۶)
- به کاخ سعدآباد خوش آمدید= توالت (د. ۲۵۶)
- تخلیهی چاه، با دهن شاه (د. ۲۶۷)
- زادگاه شاه (روی سطل آشغال نوشته شده بود) (د. ۳۱۵)
- سالن غذاخوری پهلوی= توالت (د. ۳۱۹)
- سرویس غذاخوری شاه= ظرف آشغال (د. ۳۲۲)
- سگ رفت دنبال قلاده (د. ۳۲۲)
- شاه خر است، خمینی رهبر است. (د. ۳۲۷)
- شاهدانی= ظرف آشغال (د. ۳۲۷)
- شاه رفت، فاضلابها را پاک کنید. (د. ۳۲۸)
- شاه سکته کرد و کج شد. (د. ۳۲۸)
- شاه، سگ زنجیری آمریکا و الاغ انگلیس (د. ۳۲۸)
- شاه قصد سفر کرده/ نخست وزیر عوض کرده/ خر پالون عوض کرده (د. ۳۲۹)
- کاخ پهلوی= توالت (د. ۳۴۲)
- کاخ شاه= توالت (د. ۳۴۲)
- کثافتی به نام شاه رفت. سیفون را بکشید. (د. ۳۴۵)
- لطفا کاسهی غذاخوری شاه را پر کنید. (د. ۳۵۰)
- ما بچههای امیرآباد هستیم/ شاه را به طویله بستیم/ از بس عرعر کرد/ بختیار رو خر کرد. (د. ۳۵۰)
- ما بچههای مولوی/ تا اطلاع ثانوی/…یم به تخت پهلوی (د. ۳۵۱)
- مزاحم نشوید. شاه در حال نوشیدن است. (د. ۳۷۲)
- منزل شاه= آشغالدانی اطاقکی (د. ۳۸۰)
- یک راس شاه برای تخلیه چاه لازم است. (د. ۳۹۷)
- کورش بلند شو که شاه… (د. ۳۴۷)
پیشتر به این مسئله اشاره داشتم که در میان مقامات سلطنتی، پس از شاه، شاپور بختیار بیش از دیگر مقامات، با شعارها و دیوارنوشتههای حامل خشونت کلامی نواخته شده است. اغلب این شعارها و دیوارنوشتهها، درصدد برچسبزنی مسئلهی اعتیاد به او بودهاند و او را مصرفکنندهی انواع مواد مخدر قلمداد کردهاند. در اغلب این شعارها و دیوارنوشتهها، به بختیار مصرف تریاک برچسبزنی شده است، اما در موارد اندکی نیز مصرف حشیش و هروئین نیز به او نسبت داده شده است. در این شعارها و دیوارنوشتهها، بختیار با عناوینی همچون شیرهکش (د. ۲۳۵ و ۲۴۸)، تریاکی (د. ۲۴۷ و ۲۵۷ و ۳۶۳)، حشیشکش (د. ۲۴۷)، هروئینی (د. ۳۶۴)، و معتاد کثیف (د. ۳۶۷) مورد ارجاع است. از میان شعارها و دیوارنوشتههای مربوط به او در این گروه (۲۹ مورد) با درنظر داشتن مجال اندک این نوشتار، تنها به ۱۱ مورد اشاره میکنم:
- بختیار بختیار/ منقل و وافور را بیار (ش. ۵۱ و ۴۶)
- بختیار حشیشی/ حشیش بکش قوی شی (ش. ۵۲)
- بختیار، سنگر تو منقل و وافوره/ مردیکه برو گم شو این یه دستوره (ش. ۵۲)
- بختیار، منقلت را نگهدار (ش. ۵۲) (د. ۲۴۸)
- از خون شهدا لاله و از خون بختیار خشخاش میروید. (د. ۲۲۲)
- ای بختیار شیرهکش/ تو هم برو مراکش (د. ۲۳۵)
- بختیارِ بیاختیار، اگر کنار بروی، ملت ایران شیره و تریاک تو را تا آخر عمر کوتاهت تامین میکند. (د. ۲۴۶)
- بختیار تریاکی/ شوشیال دموکراشی (د. ۲۴۷)
- بختیار: من نمیتونم این شنگر را ترک کنم، آخه از شنوشال من گذشته، به قول شاعر: چون هشتی من ز هشتی اوشت، تا هشتم و هشت دارمش دوشت. (ش. ۹) (د. ۲۴۸)
- توجه: ما روستائیان حاضریم تریاک یک عمر بختیار را بدهیم تا او استعفا کند. (د. ۲۷۲)
- بختیار شیرهکش/ باید بری مراکش/ پیش ممددماغ/ بشی سوار الاغ (د. ۲۴۸)
ناگفته پیداست که در این برچسبزنیها، مصرفکنندگان مواد مخدر نیز از خشونت دولبهی معترضان بینصیب نماندهاند و مورد تحقیر و تمسخر آنان قرار گرفتهاند.
همچنین بختیار در شعارها و دیوارنوشتههای دیگری با عناوینی همچون سگ (ش. ۵۱ و ۵۷) (د. ۲۴۷ و ۲۴۸ و ۲۵۶ و ۳۶۳ و ۳۷۴)، مرتیکه (ش. ۵۱)، بیغیرت (ش. ۵۱)، پدرسگ (ش. ۵۱ و ۹۷)، خودفروش (ش. ۵۲)، غلام حلقهبهگوش (ش. ۵۲)، کور (ش.۶۰ د. ۲۳۵)، الدنگ (ش. ۴۸)، گرگ (ش. ۸۵)، بیشرف (ش. ۸۵) (د. ۳۶۳)، بیبخار (د. ۲۴۷)، خر (د. ۲۴۷ و ۳۴۹ و ۳۶۳ و ۳۶۷)، نوکر (د. ۲۴۷)، درنده (د. ۲۴۷)، سگ زنجیری (د. ۲۴۸)، تفاله (د. ۲۴۸)، مرغ خانگی (د. ۲۴۹)، نوکر (د. ۳۶۳)، جاروکش (د. ۳۶۳)، خفاش (د. ۳۶۳)، دیوث (د. ۳۶۳)، احمق (د. ۳۶۷)، و گاو (د. ۳۶۷) مورد نفرت و انزجار معترضان بوده است.
در اینجا نیز همچنان میبینیم که قاعدهی حمله به ساحت حیوانات و مشاغل پائیندست جامعه، جاروکش، امکان تحقیر و تمسخر بختیار را برای معترضان فراهم آورده است.
بنا به دلایل پیشگفته، عناوینی همچون بیاختیار، سازشکار، آدمکش و.. در این میان لحاظ نشدهاند. بنا به مجال اندک، در ادامه تنها به چند نمونه از میان ۴۰ شعار و دیوارنوشتهی این گروه اشاره میکنم:
- نالههای مرغ طوفان عرعر گردیده است/ از نفیر توپ و تانکش گوش کر گردیده است. (د. ۳۸۴)
- با چاقوی خرکشی، بهشیوهی سگکشی/ ای بختیار الدنگ/ آخر تو را میکشیم. (ش. ۴۸)
- بختیار، سنگر نداری/ فقط یک قلاده به گردن داری (د. ۲۴۸)
- بختیار سوار گاری شده/ افتاد و خیکش پاره شد/ جوالدوز بیارید بخیه کنید. (د. ۲۴۸)
- بختیار، شلوارت را نگهدار (د. ۲۴۸)
- گلهای زهرا همه پرپر شده/ این بختیار خر بوده خرتر شده (د. ۳۴۹)
در برخی موارد بختیار با دیوارنوشتههای جنسیتی نواخته شده است که در بخش خشونت جنسیتی کلامی به این مسئله پرداختهام.
پس از بختیار، ازهاری نیز بیش از دیگر مقامات، آماج خشونت کلامی بوده است. او با عناوینی همچون هار (ش. ۳۴) (د. ۲۲۲ و ۲۷۹ و ۳۴۸)، سگِ چارستاره [اشاره به ستارههای روی دوش] (ش. ۳۴)، دیوانه (ش. ۳۴)، تولهسگ (ش. ۳۴) (د. ۲۲۳)، گوساله (ش. ۳۴) (د. ۲۲۳)، پیرسگ (ش. ۳۴)، بیشرف (ش. ۳۴) (د. ۲۲۳)، سگ هار (ش. ۳۹) (د. ۲۲۳ و ۲۵۶)، سگ شکاری (ش. ۳۹) (د. ۲۳۴)، پیر خرفت (د. ۲۲۳)، و فلج (د. ۳۶۱) مورد نفرت و انزجار معترضان بوده است:
- ازهاری، ازهاری، شنیدیم خیلی هاری (ش. ۳۴) (د. ۲۲۲)
- ازهاری بیچاره/ ای سگِ چارستاره/ بازم بگو نواره/ نوار که پا نداره/ چشمهای تو خماره (ش. ۳۴)
- ازهاری دیوانه/ تولهسگِ بیخانه/ بازم میگی نواره/ نوار که پا نداره (ش. ۳۴) (د. ۲۲۳)
- ازهاری گوساله/ ازهاری شصتساله/ تیمسار چهارستاره (ش. ۳۴)
- ازهاری بیچاره/ پیرسگ گوساله/ بازم بگو نواره/ نوار که پا نداره (ش. ۳۴)
- ازهاری/ میبندیمت به گاری/ بری پهن بیاری (ش. ۳۴)
- ازهاری/ میبندیمت به گاری/ میبریمت بیگاری (ش. ۳۴)
- ازهاری/ میبندیمت به گاری/ میگیریم ازت سواری (ش. ۳۴)
- چنین میگفت ازهاری/ که نامم بیالف گردد زهاری (د. ۲۷۹)
- گر دولت ما منتخب ملت میبود/ این ازهاری بدکاره چنین هار نمیبود. (د. ۳۴۸)
شریفامامی نیز از جمله کسانی است که در اعتراضات خیابانی با عناوینی همچون دیوث (ش. ۸۸) (د. ۳۳۱)، پوفیوز (د. ۳۳۱)، خر (د. ۳۳۱)، و کثافت (د. ۲۳۸) مورد ارجاع است که همهی آنها در یک معادله یکسان مینشینند:
- نه شریفی/ نه امامی/ بلکه دیوث [پوفیوز- کثافت- خر] تمامی
در این مجموعه، ارتش شاهنشاهی که بهاصطلاح ارتش ضدخلقی نامیده شده در تقابل با ارتش خلقی دیده شده و با عناوینی همچون بیغیرت (ش. ۳۱)، بیرگ سیبزمینی (ش. ۴۸)، وحشی (ش. ۴۸)، خر (ش. ۵۲ و ۹۹) (د. ۳۴۹ و ۲۵۰)، پَست (د. ۲۷۱)، حرامزاده (د. ۲۱۴) مورد انزجار بوده است. به بخشی از این شعارها و دیوارنوشتهها اشاره میکنم:
- ارتش به این بیغیرتی/ هرگز ندیده ملتی (ش. ۳۱)
- ای نیروی زمینی/ بیرگ سیبزمینی (ش. ۴۸)
- برادر ارتشی/ یه بست با ما میکشی؟ (ش. ۵۲)
- برادر ارتشی/ تا کی میخوای خر باشی؟ (ش. ۵۲) (د. ۲۵۰)
- گلهای صحرا همه پرپر شده/ ارتش ما خر بوده خرتر شده (ش. ۹۹) (د. ۳۴۹)
- ارتش از کودک شرف بیاموز. (د. ۲۱۸)
- آن دسته از ارتشیان که به ناحق پیوستند، بلاشک حرامزادهاند. (د. ۲۱۴)
- در یک مورد نیز انور سادات به دلیل حمایت از شاه مورد اهانت معترضان بوده است:
- مرگ بر انتر سادات (د. ۳۷۲)
- مادر شاه نیز از ابراز نفرت معترضان در امان نمانده است:
- مرگ بر ملکهی مادر، عفریتهی سگپرست (د. ۳۷۱)
- سگی را با زنی (مادر شاه) همراه کردند/ سگ بیچاره را گمراه کردند. (د. ۳۲۲)
فرح دیبا نیز به جز موارد پیشگفته از انواع دیگر خشونت کلامی نیز بینصیب نمانده است:
- شاپور بختیار دَرِ کاخ و بسته/ کارتر میزنه، شاه میخونه، فرح میرقصه (ش. ۸۵) (د. ۳۲۶)
- شاه رفته به مصر عربی برقصه/ تنبک بزنه فرح برقصه (ش. ۸۶)
- شاه رفته به مصر عربی برقصه/ تنبک بزنه فرح برقصه/ گ… خورده غلط کرده/ پدرسوختهی رقاص (ش. ۸۶)
- فرح را بردند شیراز/ با دایره و تنبک و ساز (ش. ۹۲)
- استکان طلایی/ فرح رفته گدایی (د. ۲۲۴)
- اتل متل توتوله/ کارتر چقدر فضوله؟ / فرح زائیده یک توله (ش. ۳۰)
خشونت کلامی به صورت تمسخر ویژگیهای ظاهری اشخاص
یکی از مواردی که در شعارها و دیوارنوشتههای حامل خشونت کلامی مشهود است، تمسخر ویژگیهای ظاهری اشخاصی است که مورد نفرت و انزجار معترضان هستند. در این میان شعارها و دیوارنوشتهها اغلب متوجه محمدرضا شاه و پدرش رضاشاه است. آنچه در ویژگیهای ظاهری رضا شاه مورد تحقیر و تمسخر معترضین است، سر کمموی اوست که سبب شده معترضین او را با عناوینی همچون رضا گری (ش. ۶۰ و ۸۰ و ۸۶) (د. ۳۱۳ و ۲۶۰ و ۲۶۷ و ۳۹۰) و رضا کچل (ش. ۶۰ و ۸۰ و ۸۵) (د. ۲۲۸ و ۲۳۶ و ۲۵۹) خطاب کنند.
- پسر رضا گری/ اگر نری خیلی خری/ سوار اسبت میکنیم/ از شهر بیرونت میکنیم (ش. ۶۰)
- پسر رضا گری/ باید بره آهنگری/ دماغشو صاف کنه (ش. ۶۰)
- پسر رضا کچل کرده چه غلطها (ش.۶۰)
- رضا کچل گفت با آه و ناله/ مامان جونم فرق سرم مو نداره/ مامان جونش گفت عیبی نداره/ روغن بمال ماساژ بده مو در میاره (ش. ۸۰)
- شاه رضا گری/ تو مبال جایش/ باید… بروز قوزک پایش (ش. ۸۶)
- پسر رضا کچل/ بدجوری افتادی تو هچل (د. ۲۵۹)
- پسر رضا گری/ تا فردا صبح وقت داری/ که فرح را برداری و با تولههات در بری (د. ۲۶۰)
- ولیعهد سلطنت مالید/ پسر رضا گره زودتر از تو خوابید (د. ۳۹۰)
- پسر رضا کچل فرار کرد. (د. ۲۵۹)
- پسر رضا گری/ امشب کجا دربدری (د.۲۶۰)
- پسر رضا گری/ رفت رفتگری (د. ۲۶۰)
- ترا سقط میکنیم/ قطعهقطعه میکنیم/ ناخلف رضاگری (د. ۲۶۷)
- رضاگری شاه نمیشد/ اینهمه غوغا نمیشد (د. ۳۱۳)
- غالب خشونتی که متوجه رضاشاه است، تمسخر کممویی اوست؛ اما در برخی موارد این خشونت در قالب توهین، مقبرهی او را نشانه رفته است:
- شاه شاه/… شید شاه/ سرقبر رضا شاه (ش. ۸۷)
- به زودی تمام فاضلابهای تهران به قبر رضا قلدر سرازیر میشود. (د. ۲۵۳)
- مقبرهی رضا شاه اول مبال بود، باز هم مبال است. (د. ۳۷۷)
درباره محمدرضا شاه، خشونت در قالب تمسخر متوجه اندازه و شکل بینی اوست که سبب شده معترضین او را ممد دماغ (ش. ۲۸و ۴۰و ۴۸و ۶۰و ۱۱۴ و ۱۰۶) (۲۱۲ و۲۴۸ و ۳۳۷ و ۳۷۱ و ۳۸۰ و ۲۶۰) بنامند. در یک مورد نیز خود محمدرضا شاه بیمو دیده شده و با عنوان ممدگری (د.۳۸۰) مورد ارجاع بوده است:
- آش خاله جون سر رفته/ ممد دماغ دررفته (ش. ۲۸) (د. ۲۱۲)
- ممد دماغ نفتی/ نفتو گذاشتی رفتی (ش. ۱۰۶)
- یک سگ داریم ته باغه/ اسمش ممد دماغه (ش. ۱۱۴)
- با اره بردیدند سر ممد دماغو/ عجب کره خری بود. (ش. ۴۸)
- پول نفت را یکی یکی دَرکُن/ پول گاز را رگباری دَرکُن/ جون ممد دماغ یکی دیگه دَرکُن (د. ۲۶۰)
- فراری، اگر او را ممد دماغ صدا کنید، جواب میدهد. (د. ۳۳۷)
- مرگ بر محمدرضا دماغ غربی بزرگ (د. ۳۷۱)
- مرگ بر ممددماغ (د. ۳۷۱)
- ممددماغ در رفت. (د. ۳۸۰)
- ممد دماغ نفتدزد/ اعدام باید گردد (د. ۳۸۰)
گاهی نیز ویژگیهای ظاهری کسانی مورد تمسخر و تحقیر است که ارتباطی با اقدامات سرکوبگرانه دستگاه حاکم ندارند و مشخص نیست چگونه پایشان به تسویه حسابهای خیابانی باز شده است:
- جیب شاه بانکه/ هایده مثل تانکه (د. ۲۷۷)
خشونت کلامی خونچکان
خشونت در این شعارها و دیوارنوشتهها گاه صورتی عریانتر مییابد و اینچنین به زبان راه میگشاید و با ساطور و اره و چاقوی خرکشی و سگکشی سراغ طعمههایش میرود و قطعهقطعه میکند و منتظر اشارهای برای خون ریختن میماند:
- با اره بریدند سر ممددماغو/ عجب کره خری بود. (ش. ۴۸)
- با چاقوی خرکشی بهشیوهی سگکشی/ ای بختیار الدنگ/ آخر تو را میکشیم. (ش. ۴۸)
- تو ای کرهخر شاه ایران زمین/ که داری نشان خری بر جبین/ پدر در پدر کرهخر بودهای/ همانا کنون نرهخر گشتهای/ سرت زیر ساطور برنده باد/ مخت با گلوله پراکنده باد. (ش. ۶۲)
- خمینی عزیزم/ بگو تا خون بریزم (ش. ۷۲) (د. ۲۸۴)
- با چاقوی سگکشی/ قسم به خون شهدا/ شاپور ترا میکشیم. (د. ۲۴۳)
- ترا سقط میکنیم/ قطعهقطعه میکنیم/ ناخلف رضاگری (د. ۲۶۷)
نفرین نیز صورت دیگری از بازنمایی خشونت در کلام است. نفرین معترضان بیشتر متوجه پسر ارشد شاه، رضا، بوده و گاها متوجه دخترش، فرحناز است:
- الهی الهی ولیعهدت جلو چشمت بمیره/ فرح از داغ او آتیش بگیره (ش. ۳۷) (د. ۲۲۹)
- شاهنشاه شاهنشاه/ ولیعهدت بمیره/ فرح ماتم بگیره (ش. ۸۸)
- الهی الهی/ ولیعهدت بمیرد/ تا سروسامان نگیرد (د. ۲۲۹)
- الهی ولیعهد بمیرد/ مردند جوانان ما (د. ۲۲۹)
- ای ستمگر ولیعهدت بمیره/ دل عزیزان ما کمی آرام بگیره (د. ۲۳۷)
- ولیعهدت بمیرد شاه خائن/ چراکشتی جوانان وطن را؟ (د. ۳۹۰)
- ای شاه جلاد/ ولیعهدت بمیرد/ از مردن او فرحنازت بمیرد (د. ۲۳۷)
- فرحنازت بمیره شاه جلاد/ چرا کشتی عروسان جوان را (ش. ۹۲)
یکی دیگر از مسائلی که باید به آن اشاره کنم رویکرد قهرآمیز معترضان به بیطرفان و طرفداران حاکمیتِ زمان است. آنها هیچ حقی برای طرفداران حاکمیت یا بیطرفانی که بخشی از جامعهی زمانهاند، قائل نیستند و جا را برای انتخاب آنها تنگ میبینند و همه را شبیه به خود میخواهند و بیطرفی و طرفداری آنها را با خشم و خشونت پاسخ میدهند. برخی از این شعارها را در بخش خشونت جنسیتی کلامی توضیح دادهام:
- تماشاگر برو چادر سرت کن. (ش. ۶۲)
- دست نزن النگوهات میشکنه (ش. ۷۸) (د. ۳۰۹)
- زنها به ما پیوستند/ بیغیرتها نشیتند (ش. ۸۲) (د. ۳۱۸)
خشونتی که متوجه این بخش از جامعه است، به اشکال دیگری نیز در کلام معترضان بازنمایی شده است:
- بیطرفی/ بیشرفی (ش. ۵۹)
- مجاهدین پیوستند/ بیغیرتها نشستن (ش. ۱۰۳)
- هر کسی شاه دوسه/ خیلی دیوثه (ش. ۱۱۲)
- ترجمهی فارسی شعاری به زبان آذری: هر کس طرفدار شاه است/ از شاه هم بیشرفتر است. (ش. ۱۱۲)
- مردم چرا نشستین؟ نکنه که سگِ شاه پرستین؟ (د. ۳۵۹)
- مرگ بر بیطرفان (د. ۳۶۴)
- مرگ بر شاهدوستان (د. ۳۶۸)
- نازپروردههای شمال شهر! هنوز دیر نشده. از سالنهای کاباره به سنگرهای آزادی بیایید. (د. ۳۸۳)
- هر کس این شعارها را پاک کند، بیناموس و زنازاده است. (د. ۳۹۲)
- هر کس که شاه دوسته/ بیغیرت و دیوثه (د. ۳۹۲)
- هر کس نکند تظاهر امسال/ او تخم خر است نه تخم انسان (د. ۳۹۳)
- هر کس نکنه تظاهر امروز/ او تخم خره نه دانشآموز (د. ۳۹۳)
- هر که به شاه ن…/ خیر از…ش نبینه (د. ۳۹۳)
- گاه عدم حمایت افراد جامعه از جنبشهای اعتراضی، با برچسبزنیهایی از این دست پاسخ داده شده است:
- بیکایمانوردی، مامور شکنجه ساواک (د. ۲۵۷)
که مشخص نیست بر چه اساسی چنین برچسبزنی که میتوانسته عواقب ناگواری برای بیکایمانوردی به دنبال داشته باشد، صورت گرفته است.
و گاه میمانی شعارهایی از این دست را در کدام دسته به حساب بیاوری:
- شاه اَخه شاه اَخه/ ناز داره خمینی/ ناز داره خمینی (ش. ۸۵)
که میمانی این تقابل “اَخبودن” و “ناز داشتن” را چگونه و بر چه اساسی تحلیل کنی و تناسب این تقابل را در ارتباط با آیتالله خمینی به چه شکل ببینی. در صفحهی ۷۱ مجموعه نیز آیتالله خمینی به تکرار با عنوان “خمینیِ بَلا” توصیف میشود؛ مانند این شعار:
- خمینیِ بَلا/ رفته از کربلا/ من اونو میخوامش/ اون مثل کیمیا […] (ش. ۷۱ )
شعارهای و دیوارنوشتههایی در هجو خمینی و طرفدارانش
در پایان اشاره به دستهای از شعارها و دیوارنوشتههایی را لازم میدانم که به نظر میآید بیشتر به هجو اعتراضهای خیابانی پرداختهاند و نمایی کاریکاتوری از صدای مخالفان حاکمیت در خیابانها به دست دادهاند. شعار مورد اشاره در بالا (شاه اَخه شاه اَخه…) نیز ممکن است بتواند در این دسته جای گیرد. بهنظر میآید فیلترهای ایدئولوژیکی که صداهای مخالف را از این مجموعه کنار گذاشتهاند، چندان به ماهیت این دسته از شعارها و دیوارنوشتهها آگاه نبودهاند و گشادهدستانه راه آنها را به مجموعه باز کردهاند و آنچه در پی میآید تنها بخشی از این گشادهدستی است:
- حزب فقط حزبالله/ رهبر فقط روحالله/ علوم ما نصفالله/ ریاضیات ثلثالله/ تعطیلیها دوبلالله/ درسهای ما هجوالله/ دیکته انشاء خمسالله/ جغرافیا سدسالله (ش. ۶۸)
- شاه به ما کتک داد/ خمینی به ما پفک داد (ش. ۸۵)
- مردم به ما ملحق شید/ تیر بخورید معلق شید. (د. ۱۰۳)
- نه اینوری، نه اونوری/ حمله به نون بربری (د. ۳۸۷)
- یا مرگ یا پنجسیری (د. ۳۹۷)
- رهبر ما خمینی/ تریاک ما کوپنی (د. ۳۱۵)
- ما شاه نمیخواهیم/ ما بستنی میخواهیم (د. ۳۵۳)
جمعبند
آنچه گذشت نشاندهندهی این بود که معترضان برای ابراز قهر و نفرت و انزجار خود به حاکمیت زمان، از بهکارگرفتن هیچ ابزاری دریغ نکردهاند و با رویکردی انسانمدار و مردمحور، هم ساحت حیوانات را از خشونت خود بیبهره نگذاشتهاند و هم جایگاه جنسیتی زنان را مورد توهین و تمسخر قرار دادهاند. در این میان، کودکانِ تحت سرپرستی دولت، ساکنان مناطق بهاصطلاح پائینشهری، صاحبان مشاغل پائیندست و مصرفکنندگان مواد مخدر نیز از گزند قهر و خشونت دولبهی آنان در امان نماندهاند. ابرازِ این حجم از خشونت به دستگاه حاکم با ابزاری آغشته به خشونت آن چیزی بود که در این مقاله سعی داشتم در آن تأملی انتقادی داشته باشم. در واقع، در اسنادی از این دست، میتوان سرسپردگی معترضان به گفتمان خشونت را به وضوح مشاهده کرد. در این سرسپردگی، مخالفان در بنبست گفتوگو، به تدریج جذب ساختار مستبدانه و سرکوبگرانهی نظام حاکم شده و هویت و زبان خود را به گفتمان خشونت باختهاند و با ادبیاتی سرشار از خشونت، به نقد خشونت پرداختهاند و عجیب است که انتظار داشتهاند چنین انتخابی، به چیزی جز تکرار خشونت و ماندگاری آن بیانجامد.
مسئلهی قابل تاکید در این نوشتار این است که برای گذر از خشونت باید با ادبیات و ابزاری عاری از خشونت به نقد و مقابله با آن پرداخت. توسل به ابزار و ادبیات خشونت، به ماندگاری و زایایی و تثبیت آن میانجامد و راه را به سوی تغییرات سازندهی پویا و مسالمتآمیز میبندد؛ چراکه نمیتوان آتش کاشت و چیزی جز درو کردن آتش از کشتهی خود انتظار داشت.
در پایان باید به این مسئله اشاره کنم که متاسفانه در مجال اندک نوشتار حاضر فرصتی برای ارجاع به تمامی شعارها و دیوارنوشتههای حامل خشونت کلامی نداشتهام و مخاطبان ناگزیرند با مراجعه به شمارهی صفحات مورد ارجاع در متن، به محتوای شعارها و دیوارنوشتههای مجموعه دسترسی داشته باشند. البته باید این مسئله را در نظر داشته باشند که در برخی صفحات، با بیش از یک شعار یا دیوارنوشتهی حامل خشونت کلامی مواجه خواهند بود، که تنها با یک شمارهی صفحه مورد ارجاع بوده است؛ از این رو شایسته است در مراجعه به صفحهی مورداشاره، به کلیه شعارها یا دیوارنوشتههای ارائه شده در صفحه توجه داشته باشند.
منابع
دهقانی، ا. (۲۰۰۵). بذرهای ماندگار: خاطراتی از مبارزات چریکهای فدایی خلق و نقد برخی ایدهها. ناشر: چریکهای فدایی خلق.
سازمان مجاهدین خلق ایران. (۱۳۵۱). قسمتهایی از دفاعیات سازمان مجاهدین خلق ایران. تهران: سازمان مجاهدین خلق ایران.
سازمان مجاهدین خلق ایران. (۱۳۵۸). شرح تاسیس و تاریخچه وقایع سازمان مجاهدین خلق ایران از سال ۱۳۴۴ تا ۱۳۵۰. تهران: سازمان مجاهدین خلق ایران.
صالحی، ا. (۲۰۱۶). اسم شب، سیاهکل: جنبش چریکهای فدایی خلق از آغاز تا اسفند ۱۳۴۹. استکهلم: باران.
قانعیفرد، ع. (۱۳۹۱). در دامگه حادثه: گفتوگویی با پرویز ثابتی؛ مدیر امنیت داخلی ساواک. لسآنجلس: شرکت کتاب.
متین، م. و مهاجر، ن. (۱۳۸۹). خیزش زنان ایران در اسفند ۱۳۵۷؛ دفتر دوم: همبستگی جهانی. آلمان: نقطه.
متین، م. و مهاجر، ن. (۱۳۹۲). خیزش زنان ایران در اسفند ۱۳۵۷؛ دفتر اول: تولدی دیگر. آلمان: نقطه.
مرکز اسناد انقلاب اسلامی. (۱۳۹۰). فرهنگ شعارهای انقلاب اسلامی. تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی.
موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی. (۱۳۸۹). سازمان مجاهدین خلق: از پیدایی تا فرجام ۱۳۸۴-۱۳۴۴ (مجموعهی سه جلدی). تهران: موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی.
نادری، م. (۱۳۹۰). چریکهای فدایی خلق: از نخستین کنشها تا بهمن ۱۳۵۷ (جلد اول و دوم). تهران: موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی.
Hunt, J. (2013). Verbal and Emotional Abuse: Victory over Verbal and Emotional Abuse. Rose Publishing.
Ketterman, G. H. (1993). Verbal Abuse: Healing the Hidden Wound. Vine Books.
ص 1
با سلام
من این جا این نوشته کوتاه را به این قصد در میان می گذارم تا بر ضرورت پرداختن ـ بی پرده ـ به موضوعی که مریم قهرمانی این جا بدان پرداخته تأکید شده باشد.
مریم قهرمانی به درستی می نویسند که: «… پرداختن به ریشههای خشونتِ فراگیر در ابعاد فیزیکی و غیرفیزیکی در ایران … نیازمند تأملاتی تاریخی، روانشناختی و جامعهشناختی است …»
من نکاتی را در این باره به ترتیب زیر گوشزد می کنم:
(1)
پادشاهان قاجار و به ویژه اعلیحضرت ناصرالدین شاه خودشان به زبان مبارکشان همه وقت به ما به لحن شیرینشان می گفتند: “قرمساق!” ولد الزنا هم می گفتند. کارگزاران دربار به ما مادرتو خر … گاد هم می گفتند.
2)
ما وقتی در کودکی با بچه محلمان دعوا می کردیم و به خانه مان در می رفتیم؛ طرف گریه کنان می آمد و لگد به در خانه مان می زد. مادرمان می رفت در را باز می کرد. طرف می گفت: بهش بگو اگه بگیرمت مادرتو … گام. اگر خواهرمان در را باز می کرد می گفت: بهش بگو اگه بگیرمت خوارتو … گام. اگر مادرمان و خواهرمان هر دو از برای باز کردن در می رفتند می گفت: بهش بگو اگه بگیرمت خوار مادرتو … گام.
3)
همۀ این حرف ها رو شاعر “گرانقدر” ما ایرج میرزا هم به عارف قزوینی گفته است. اساساً اصطلاح “ترک فلان و فلان” را اول بار ایرج میرزا ـ بی محابا ـ در بارۀ عارف قزوینی به کار برده است. تا حال کسی این مسائل را بررسی و برجسته نکرده است.
ادامه در ص 2
داود بهرنگ / 05 February 2018
ص 2
4)
پس از مشروطه حمله به سایر اقوام و تحقیر فرهنگ سایر اقوام در ایران فزونی یافته است. سبب آن البته شرکت فعال آذربایجان و مازندران و دیگر اقوام در قیام مشروطه است.
5)
جنبش انقلابی تا پیش از سال 57 در همه مراحل فرهنگ “لمپن پرولتاریا” را تقدیس کرده است. اساساً ابراز “نفرت و کینۀ انقلابی” نشان آمادگی از برای انقلابی گری بوده است. ویرانگر ترین منبع در این باره مجموعه نوشته های صمد بهرنگی است. کتاب های صمد بهرنگی در بیشتر موارد از برای عادی سازی “نفرت و کینه طبقاتی”، ترویج و تقدیس “کین و نفرت طبقاتی” است.
6)
دکتر علی شریعتی در همان ص اول جزوۀ “قصه حسن و محبوبه” به خط مبارکشان می نویسند که:«… یکی بود یکی نبود. غیر از خدا هیچکس نبود… [نظام شاهنشاهی بر آن است که] جوون های ما را همه جاکش بار بیاورد و زن های ما را ، و دخترهای ما را ، همه را، روسپی و بدکاره بار بیاورد.»
گفتنی است که مراد دکتر علی شریعتی از “جاکش” و “روسپی و بدکاره” همان است که حضرت امام خمینی و رهبر معظم و سایر انقلابیون مؤمن و مسلمان و اسید پاش ـ به رسم بادیه نشینان ـ آن را “فرهنگ مبتذل غربی” گفته اند و می گویند.
در پایان مایلم بنویسم که جامعۀ شهری در غرب در همین امروز بدون کودکستانی که همگانی و اجباری است ـ و از برای همه بچه ها در سراسر یک سرزمین است ـ فرو می ریزد. شهر و جامعۀ شهری “خداداد” نیست؛ از بنیاد ساختنی است.
با احترام
داود بهرنگ
داود بهرنگ / 05 February 2018
***
تنها ره رهایی جنگ مسلحانه است
بر پا خیز از جا کن بنای کاخ دشمن
تنها ره رهایی پیوند با فدایی
این شاه آمریکایی اعدام باید گردد
سلطنت پهلوی ملغی باید گردد
دکتر علی شریعتی معلم شهید ما
الا الا چه همتی آغاز بیداری – ضد استعماری
سحر میشه سحر میشه ، سیاهی ها به در میشه ، نخواب آرام تو یک لحظه که خون خلق هدر میشه
مرگ بر این حکومت فاشیستی
مسلمان بپا خیز برادرت کشته شد
توپ تانک مسلسل دیگر اثر نداره
روز تولد شاه روز عزای ملت
بگو مرگ بر شاه
مرگ بر شاه مرگ بر شاه مرگ بر شاه
شاه جنایت میکنه ارتش حمایت میکنه
ای شاه خائن آواره گردی
خاک وطن را ویرانه کردی
کشتی جوانان وطن – اه و واویلا
کردی هزاران تن کفن – اه و واویلا
شاه سگ زنجیری امریکا
اظهاری گوساله این ملتم نواره ؟
ولیعهدت بمیرد شاه خائن
چرا کشتی جوانان وطن را
این است شعار ملی خدا قران خمینی
روحانی دانشجو پیوندتان مبارک
بختیار نوکر بی اختیار
ارتش به این بی غیرتی هرگز ندیده ملتی
وای اگر خمینی حکم جهادم دهد
ارتش دنیا نتواند که جوابم دهد
ما میگیم شاه نمی خوایم نخست وزیر عوض میشه
برادر ارتشی چرا برادر کشی
زندانی سیاسی آزاد باید گردد
خمینی خمینی خدا نگه دار تو
بمیرد بمیرد دشمن خونخوار تو
مرگ بر این حکومت یزیدی
میکشم میکشم آنکه برادرم کشت
اگر امام فردا نیاد
اسلحه ها بیرون میاد
خمینی عزیزم بگو تا خون بریزم
یا مرگ یا خمینی
استقلال آزادی نبرد تا رهایی
شعار ها به صورت نفی عمدتا حول شخص اول مملکت اعلی حضرت شاهنشاه ، وابستگی او به امریکا و سرکوب و زندانی و کشتن جوانان متمرکز بود . به صورت اثبات حول آزادی و استقلال و شخص خمینی دور میزد . متناسب با چاره اندیشی شاه و آوردن حکومت نظامی و بختیار شعار ها از بی فایده بودن راه حل ها و سرسختی مردم و خمینی تغییر میکرد . هر چه به آخر کار نزدیک میشد شعار ها تند و خونریزانه و تهدید آمیز می شد که نشان از قدرت گرفتن جنبش داشت . درست مثل امروز .
افرادی مثل مارکسیست های اسلامی و مارکسیست های روسی نیز فلفل ضد آمریکایی و جنگ مسلحانه چریکی کوبایی آنرا زیاد میکردند . اما تا توطیه مارکسیستی روسی اشغال سفارت امریکا جنبش زیاد ماهیت ضد امپریالیستی نداشت
You are just a liar / 06 February 2018
با درود به نویسنده محترم ؛ در واقع مبحثی
را مطرح نموده اند که در عینِ ” عادی ” بودن
و رواج داشتن در جامعهء ما ، سخن گفتن از
آن به نوعی ” تابو ” محسوب می شود .
گویا یک قرارداد نانوشته ای در میان ما
هست و همه نیز آنرا پذیرفته اند که هرگز
وارد چنین مباحثی نشویم …
به یاد دارم بیش از یک دهه قبل ، وقتی
تازه وبلاگ نویسی در ایران مطرح و جدی
گرفته می شد ، برخی نویسندگان و کامنت
نویسان اصرار داشتند بر زشت و رکیک نویسی.
همان موقع این بحث فراگیر شد که
ابتذال در وبلاگ ها چه منشا یا دلایلی دارد.
پس از مدتها بحث و اظهار نظر ، مطلبی
که تقریبا مورد پذیرش اکثریت قرار گرفت
این بود که : جامعهء ما دچار ابتذال است و
همین ابتذال در حوزه های دیگر انعکاس
می یابند ، از جمله در نت و وبلاگ ها .
در مطلبِ حاضر نیز باید گفت :
از کوزه همان برون تراود که دراوست.
یعنی فرهنگ بسیار سخیفِ محاوره ایِ ما
در کوچه و بازار و اتوبوس و مسجد و مدرسه
و استادیوم و ترافیکِ ما کاملا عیان و
نمایان می شود .
لذا ما اگر بخواهیم اعتراض یا شورش یا
انقلاب هم کنیم به ناچار با همین ادبیات
وارد می شویم ؛ یا حداقل بخشی از
گویشِ اعتراضیِ ما در قالب همین ادبیاتِ
کوچه بازاری بیان می شود .
” لمپن” ها همیشه در حرکت های مردمی
یا ضد مردمی در ایران نقشِ بارز و
گاه حتی نقشِ تعیین کننده داشته اند.
از جمله در وقایع سال ۳۲ یا ۵۷ . لذا
بسیار طبیعی است( متاسفانه) که
این قشر با همان تفکر و گویش خود
وارد صحنه شوند . اگرچه کاربرد
الفاظ رکیک و موهن ، محدود به این
قشر نمی شود .
کوین / 06 February 2018
در رابطهء مستقیم با این فرهنگ خشونت آمیزِ, قهر پرور که در گفتمان های سیاسی ما ریشه ای عمیق دوانده است (که مقاله ای جناب قهرمانی عمق و گستره های آن را مستند و با دقت بررسی می کند) یک مسئله ای مشخصی که مداوما با آن روبروهستیم, و در تظاهرات و اعتراضات ماه اخیر نیز دوباره شاهد آن بودیم, این شعار “مرگ بر دیکتاتور” است.
از یک سو شماری از کنشگران سیاسی امروزه با درس گرفتن از اشتباهات و محدودیت های ۴۰, ۵۰ سال گذشته خواهان گسستی قاطع با حضور هر گونه خشونت و قهر در سپهر سیاسی, چه به صورت “قهر نمادین” (بوردیو) و یا قهر عملی, می باشند.
از سوی دیگر در جنبش های توده ای و خود جوشی که غیر متمرکز و بدون رهبری واحد می باشند (مانند حرکات ماه اخیر) مطرح شدن شعارهایی مانند “مرگ بر دیکتاتور” میتواند عکس العملی بسیار طبیعی و احیانا یک بیان و خواست انداموار مردم تلقی شود, که تا حدود بسیار زیادی نیز هم طبیعی و انداموار است.
پرسشواره ای که در اینجا برای ما باقی می ماند این است که چگونه میتوان واقع بینانه, این گفتمان ضد خشونتی, و نقد فرهنگ قهر در سیاست را به میان این جنبش ها برد, بدون کاهش دادن ظرفیتهای رادیکال آنها برای تغییرات ریشه ای؟
برای مثال, یک نمونه ای مثبت در این زمینه, تغییر شعار “مرگ بر جمهوری اسلامی” به شعار “سرنگون باد جمهوری اسلامی” است که برای برخی جریانات چپ در کردستان جا افتاده است و پرهیز ی آگاهانه و دقیق از سوی آنها در عدم هر گونه کاربردن واژه گانی که با “مرگ” سر و کار دارد.
اما حتی این نمونهء مثبت نیز استثنایی است که بیش از هر چیز شاید قاعدهء مسلط بر فرهنگ سیاسی امروزهء ما را اثبات می کند.
و اینجاست که به یاد حافظ افتاده و “آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها!”
کارگر / 06 February 2018
دوستان بزرگوار کامنت باید در چند جمله باشد نه اینکه مقاله بنویسید.ای کاش دوستان رعایت کنند!
کیومرثی / 06 February 2018
با احترام خدمت جناب “شما فقط یک دروغگو هستید”
۱) در کمال احترام به نظر میرسد که در مورد جریان اشغال سفارت آمریکا, اینجا مقداری کم لطفی شده است.
طیف دانشجویان “خط امام” در آن دوران همگی از جوانان رشید حزب اللهی بودند که هیچ ربطی به “مارکسیستی روسی” نداشت. امروز هم اکثریت قریب به اتفاقشان از اصلاح طلبان رشید می باشند. آن موقع از درون سفارت های اسناد چاپ میکردند و بیرون میدادند, و بر اساس اسناد جعلیشان تقاضای “اعدام باید گردد” داشتند, امروزه نیز در نقش اصلاح طلبان دور اندیش, مواضع سفت و ساخت و قاطع علیه تظاهرات و اعتراضاتِ به حقِ مردمِ جان به لب رسیده می گیرند, و خواهان سرکوب هر چه سریعتر جنبش های مردمی هستند. و چنین تسلسلی در بلاهت محض, بیش از هر چیز یادآور آن ضرب المثل قدیمی است, مبنی بر اینکه: “خر همون خره, فقط پالونش عوض شده”.
۲) ادعای اینکه جنبش عظیم و باشکوه ضد سلطنتی مردم ایران تا قبل از افتضاح سفارت آمریکا “زیاد ماهیت ضد امپریالیستی نداشت” در حالیکه این جنبش منجر به سرنگونی یکی از بزرگترین تکیه گاه های غرب در خاور میانه شد, بیشتر از هر چیز پرسش برانگیز است از تفسیر شما از امپریالیزم و ضد آن.
۳)و نکته آخر نیز, انتخاب نامی مانند “شما فقط یک دروغگو هستید”, سوای همانندی چنین گزینه ای با “بین همه پیامبرها جرجیس را انتخاب کردن” جنبه هایی از لغزشی فرویدی را نیز تداعی می کند, اما در احترام به نکتهء بسیار درست رفیق کیومرثی, همین جا ختمش می دهیم.
کارگر / 07 February 2018
با احترام خدمت جناب کوین
یک جنبه لمپنیزم در ایران کوچه و بازار است, اما جنبه دیگر آن که در سالهای اخیر بدان بسیار کم توجهی شده است, اقشار میلیونی حاشیه نشین و روابط روزمره ای است که در آلونک نشین ها و کپر نشینان تولید و باز تولید می شود.
به جرات میتوان گفت که غیر از دوران انتخابات, یا قتلهای زنجیره ای کودکان در شهرک ها, کل جامعه چندان توجهی به این اقشار ندارد.
ده پانزده سال پیش در جریان قتل کودکان پاکدشت, مقداری از تحقیقات تازه در مورد حاشیه نشینی منتشر شد, که نشان میدادند که حتا خود این شهرک های حاشیه ای نیز اقماری حتا نازل تر و کم بضاعتر دارند. چیزی مانند حاشیهء حاشیه!
طبق گزارشات خود “رادیو زمانه” جمعیت کنونی حاشیه نشین در ایران چیزی حدود شانزده میلیون نفر است (که چنین تعدادی خود میتواند متساوی جمعیت یک کشور باشد).
با در نظر گرفتن معضلات و آسیب های چنین اقشار و جمعیت هایی, و همچنین تشدید بحران های زیست محیطی در ایران ,….این مشکلی رو به گسترش است و مسلما به تنها نقش مثبتی در رفع لمپنیزم, کاهش فرهنگ خشونت و زدودن قهر در ایران نمیتواند داشته باشد, بلکه خود یکی از مراکز اصلی چنین آسیبهایی می باشد.
نقش کلیدی اقتصاد غیر-رسمی (Informal Economy) در اقتصاد-سیاسی حاشیه نشینی (و تولید و باز تولید لمپنیزم) یک پرسشواره ای اساسی و مفصل است, اما در احترام به نکتهء بسیار درست رفیق کیومرثی, همین جا ختمش می دهیم.
کارگر / 07 February 2018
خشونت را باید در بستر مناسبات اجتماعی تحلیل کرد. یک فحش ، بە خودی خود فحش نیست و نباید بە عنوان خشونت کلامی از آن نام بردە شود زیرا یک جملە هر چند ظاهری فحش گونە داشتە باشد در بستر خاص ممکن است فحش نباشد بلکە ابزار علاقە غیر معمول دو دوست باشد. کم نیستند کسانی کە روزشان را بە جای صبح بە خیر گفتن با فحشی آغاز می کنند و اتفاقی نیز نمی افتد. بنابراین آنچە در برسی خشونت کلامی حائز اهمیت context یا موقعیتی است کە این عمل در آن اتفاق می افتد . بدون در نظر گرفتن این موقعیت ،هیچ متنی حتی اگر فحش صد در صد باشد نمی تواند خشونت کلامی محسوب شود. کلمات بە خودی خودی حاوی پیامی خاص نیستند فقط در موقعیتهای خاص بار معنایی بە خود می گیرند و بس. بدترین فحش دنیا در موقعیتی خاص می تواند بامزەترین جملە باشد. شادو خرم باشید
آکو کردستانی / 07 February 2018
خدمت دوست گرامی ، جناب کیومرثی :
۱- با نظر شما موافقم ، به ویژه وقتی که
کامنت جنبهء هجو یا موهن و ناشایست بخود
می گیرد . اما کامنت دو سه جمله ای ، انهم
جملاتِ کوتاهِ این کادر ، بیشتر حالت تشریفاتی
و یا مبهم به خود می گیرد . چه در نفی یا در
اثباتِ مطلب و چه در گشودن پنجره های جدید.
مثلا پای مطلب بنویسم : خواندم ، عالی بود .
یا : مطلب کلا بدرد نخور است یا …..
باور کنید برای کامنت نویس هم راحت تر است
اگر بخواهد به دو سطر قناعت کند .
۲- مطلبی که آسانسورِ کنارِ آن از ته سوزن کوچکتر
می شود ، آیا با چند سطر قابل نقد یا نفی یا تقدیر
می تواند باشد ؟
۳- قطعا نوشتن کامنت هایی با عمق و حجمِ بیشتر،
به نوعی تقدیر از زحمات نگارنده و ناشر است .
چرا که مطلب را شابستهء خواندن دانسته اند و در
ادامه شایستهء نظر دادن .
با سپاس مجدد . امیدوارم اطالهء کلام
سبب آزردگی دوباره نشده باشد .
کوین / 08 February 2018
خدمت دوست گرامی ، جناب کارگر :
کاملا موافقم . به نکات مهمی اشاره
فرمودید از جمله معضل حاشیه نشینی
که خود جای بحث بسیار دارد .
سپاس که شما و سایر دوستان نظرِ بنده
را شایستهء خواندن دیدید .
کوین / 08 February 2018
با سلام و سپاس از نویسنده و گردآورندگان مواد این پژوهش جامع و قابل توجه . شک نیست که این مطلب د ر آینده برای کسانی که علاقهمند به این مقوله هستند بهعنوان منبع و مرجع مورد استفاده قرار خواهد گرفت.
و اما پژوهشی دیگر در این موضوع، مطلب تحقیقی «بررسی شعارهای دوران قیام» به تحقیق و تفسیر زندهیاد «محمد مختاری» است که با عنوان «بررسی شعارهای دوران قیام» در ۲ شماره از نشریهٔ «کتاب جمعه» به سردبیری احمد شاملو بهچاپ رسید.
بخش نخست این پژوهش مقدمهئی بود در باب بررسی شعارها با تأکید بر روانشناسی اجتماعی مردم در جریان انقلاب. و در ادامهٔ آن گفتار، جدا از مختصات کلی شعارها، شیوهٔ بررسی ۸۰۰ شعار نیز مورد مطالعه و معرفی شده شود.
بخش اول: کتاب جمعه: سال اول، شمارهٔ ۲۰، ششم دیماه ۱۳۵۸، ص. ۴۲ تا ۵۴.
بخش دوم: کتاب جمعه، سال اول، شمارهٔ ۲۴، ص. ۱۰۲ تا ۱۲۶.
. . .
راوی / 08 February 2018
بی خیال خانم قهرمانی!!!
خشونت زبانی مردم کجا و خشونت های ساواک و شکنجه گرانش کجا؟ من از شما میخواهم فقط دوجلد کتاب داد بی داد (خاطران زندانیهای سیاسی زن در ایران ) را بخوانید. و اگر به تهران آمدید سری به کمیته مشترک ضد خرابکاری در میدان توپخانه که اکنون موزه عبرت نامیده میشود بزنید و صدها نفر را که زیر شلاق و داغ و درفش جان باختند یا برای همیشه مجنون شدند را ببینید.
فقط در روز 17 شهریور 56 نفر با شکلیک گلوله ارتش در کف خیابان به قتل رسیدند. لابد اینها آمار است. و تحقیق شما واقعیت.
ملت بیچاره بیسواد خشم خود را اینگونه نشان میداد. آن هم در شرایطی که طی سه ماه میلیاردها دلار پوا ملت را خارج میکردند . ودر مجلس بطور همزمان دم از دلسوزی برای وطن میزدند. پولهایی که 40 سال از آن میخورند و هنوز تمام نشده.
شما نگران ناسزا به شهبانو و شاه و کارتر نباشید. عین همین ناسزاها را کمالی و آرش و عضدی به بچه های مردم که فقط یک کتاب خوانده بودند داده اند. چه بسا بیشتر. مرکز تولید ناسزا مراکز قدرت هستند. این زبان را اینها در میان مردم شایع میکنند.
بیژن / 12 February 2018
سنده بی معنا نیست
به معنای فضله انسانی(گوه) است
مهرداد / 14 February 2018
مردمی که از سر سیری به بخت خود لگد بزنند مجبور به بوسیدن پاهایی میشوند که بهشان لگد خواهد زد. …
حق ما پهلوی نبود حق ما ادامه قجر یا در بهترین حالت مصدق السلطنه بود که بعد از مرگش توده ای ها و مارکسیستها سرمون خراب شن
آزاده / 22 February 2018
فقر فرهنگی و زن ستیزی درونی شده خانواده هاست که جایگاهشان رو در این زمینه تو تاریخ به همچین جایی تنزل داده و خواهد داد…
موضع شون فقط در یسری زمینه ها شکل گرفته بود یا بهتر بگیم در مورد احترام و نگاهشون به زن وارونه شکل گرفته
حتی خشم هم از بعضی از این نوشته ها و سخنرانی های جنسیت زده خمینی به نظر نمیاد (اون قسمتا زنگ تفریح بین انقلابشون بوده) وقتی حق رای زنان و قانون حمایت خانواده رو خلاف اسلام ولی با رو کار اومدن خودشون تنها چیزی که پس نگرفتن حق رای بود تا ساحل های عمومی همه قیمه ها و ماست ها رو هم میریختن. همه مسائل زنان رو یه شکل و همشو سروپا یه کرباس میدیدن
Xosha / 21 January 2023