شکوفه تقی – در بندهشن از دو درخت یاد میشود که در مرکزی واحد در فراخکرت میرویند؛ یکی درخت همهتخمه که مادر همهی گیاهان محسوب میشود،دیگری درخت هوم سپید که آورندهی بیمرگی است.
با استناد به بندهشن یا بندهش هوم سرور و شهریار گیاهان موصوف به «آن دوردارندهی مرگ» است.
در وندیداد به درخت گئوکرن اشاره میشود، که بر گرد آن صدها هزارها و دهها هزار گیاهان دارویی روئیده است. بسیاری از دانشمندان و مفسرین اوستا این درخت را با هوم سفید که آورندهی بی مرگی است یکی دانسته اند. این گیاه در هند با نام«سوم» شناخته شده و به شهریار گیاهان دارویی معروف بوده که از آسمان آمده است.
در هرمزد یشت میآید که زرتشت فروهر «درخت گئوکرنه توانا و مزدا آفریده» را میستاید. در پاورقی استاد پورداود توضیح میدهد که گئوکرنه درختی است که آن را هوم سفید تصور کردهاند.
[1]
مهرداد بهار با استناد به بندهشن میگوید که اهورامزدا در نزدیک درخت همهتخمه، درخت گئو کرن را ( که همان هوم سپید باشد)، آفرید که بازدارنده پیری بدنهاد، زندهکنندهی مردگان و جاودانیبخش زندگان است.
[2]
در تأکید بر خواص هوم میآید: هوم سپید درمان بخش پاکیزه در کنار چشمه اردویسور اناهیتا رسته است. هر که آن را بخورد بی مرگ میشود. درخت هوم سرور گیاهان است.
[3]
در دینکرد هفتم میآید که برای انتقال فروهر زرتشت از عالم مینو به این جهان، امشاسپندان ساقهای از گیاه مقدس هوم ساختند که به بلندی یک مرد بود و فروهر زرتشت را به درون آن بردند. سپس آن را از آن روشنی بیپایان برداشتند و بر کوه اساطیری اسنوند که جای آن در منابع ایرانی آذربایجان ذکر شده است نهادند. ۳۳۰سال مانده به پایان سه هزارهی سومٍ جهان، دو تن از امشاسپندان، بهمن و اردیبهشت، به شکل موجودات اینجهانی درآمدند و به جایی که دو مرغ برای جفتگیری نشسته بودند و هفت سال پیش از آن مارها بچههای آنان را خورده بودند رسیدند. به دل مرغان انداختند که به دنبال هوم روانه شوند. مرغان دو سر آن هوم را گرفتند و آن را در آشیانهی خویش نهادند. تقدس هوم و بودن فروهر زرتشت در میان آن سبب شد که مارها نتوانند از درخت بالا روند و به بچه مرغان دست یابند.
در بندهشن از دو درخت یاد میشود که در مرکزی واحد در فراخکرت میرویند؛ یکی درخت همهتخمه که مادر همهی گیاهان محسوب میشود، دیگری درخت هوم سپید که آورندهی بیمرگی است. (نقاشی: مهرداد مهرپور، آویخته از درخت همهتخمه. رنگ و روغن)
ساقهی هوم با آن درخت پیوند خورد و همیشه تازه و سرسبز، بالای آن درخت در حال رویش بود. در اینجا از درختی که مرغان بر بالای آن آشیان دارند اسمی برده نمیشود. ما نمیدانیم چگونه درختی است اما میآید که ساقهی هوم شاخهای از درخت میشود. یا با درخت پیوند میخورد. سپس میخوانیم که دوغدو مادر زرتشت با پوروشسب پیوند زناشویی میبندد. آنگاه بهمن و اردیبهشت با هم به نزد پوروشسب میآیند و در دل او اندازند که آن ساقهی هوم را با خود ببرد. پوروشسب به سوی رود اساطیری داییتی که شاخهی هوم در کنار آن رسته بود، میرود.
پوروشسب که آیین پرستش را به جای آورده، هوم را بریده، آن را نزد همسر خود دوغدو میبرد و به او میسپرد تا هنگام کاربرد آن فرا رسد. میآید که اورمزد جوهر تن زرتشت را به باد و ابر فرستاد و به صورت باران روانه زمین کرد. از آن باران گیاهان روییدند و از گیاهان شش گاو خوردند و سینههایشان پر شیر شد. دوغدو شیر گاوان را در دیگی چهار گوش میدوشد. به ستونی میآویزد. سپس پوروشسب ساقهی هومای را که قبلا بریده بود به همسرش میدهد. او هم آن را کوبیده، با آن شیر گاو که جوهر تن زرتشت در آن بوده میآمیزد و بدین گونه فروهر و جوهر تن زرتشت به هم آمیزند و سپس دوغدو و پوروشسب پیش ازآنکه با هم گرد آیند از آن مینوشند. به این ترتیب نطفهی زرتشت در زهدان مادرش شکل میگیرد
[4]
در
مینوی خرد نیز از دو گیاه یا درخت یاد میشود. یکی هوم است که مرتبکنندهی روان مردگان در دریای ورکش است. و دربارهی این درخت تأکید میشود که در ژرفترین نقطهی دریا رسته، فروهر پارسایان به نگاهبانی آن مشغول و «کرماهی» پیوسته مراقب است که حیوانات موذی به آن آسیبی نرسانند، دیگری درخت «دورکنندهی غم بسیار تخمه است» که در آن آشیانهی سیمرغ قرار دارد. آن پرنده هرگاه از درخت مزبور برخیزد هزار شاخه بر روی آن میروید و هرگاه دوباره بنشیند هزار شاخه بشکند و با تخم در جهان پراکنده شود.
[5]
در بندهشن به آن درخت همهتخمه، نیکو پزشک، یا کوشا پزشک و یا همهدرمان نیز میگویند. همانطور که گفته شد جایگاه این درخت در دریای فراخکرت است. در ریشهی این درخت است که نه کوه آفریده شده است و از سوراخ کوه ٩٩٩٩ جوی جاری است. در بندهشن همچنین به آشیان سیمرغ اشاره میشود که بر بالای درخت همهتخمه است و هرسال سیمرغ آن درخت را میافشاند، و تخمهای آن را در آب میریزد آن تخمها در آب میآمیزد، تا تیشترفرشتهی باران آنها را بگیرد و به کشورها بباراند. این درخت میوهی خوراکی ندارد بلکه بذرش افشانده میشود و جهان از آن بذر میروید. در رشن یشت فقره ۱۷ به درخت ویسپوبیش اشاره میشود که آشیانهی سیمرغ است. استاد پورداود در پاورقی میگوید که این درختی است که در کتب پهلوی بنام «هرویسپتخمک» آمده است که در میان دریای فراخکرت قرار دارد، در کنار درخت گئوکرن روئیده است.
[6]
در شاهنامه نیز دو درخت با اهمیت قدسی پدیدار میشوند؛ یکی در داستان رستم و اسفندیار است و سیمرغ به منظور یاری رستم از درخت گز شاخهای می کند. دیگری در رابطه با زرتشت و دو شاخهی سروی که از بهشت میآورد. و یکی را در قریهی کاشمر و دیگری را در دیه فریومد میکارد. در همان جا زرتشت به درختی «گشن» تشبیه میشود که در ایوان کاخ گشتاسب روییده و همه برگش پند و بارش خرد بوده است. سپس به سرو کاشمر اشاره میشود که زرتشت آن را از بهشت آورده، بر در آتشکده آذر برزین مهر کاشته است. با استناد به فردوسی بر شاخ و برگ این سرو آزاد نوشته بود که گشتاسب به «دین بهی» در آمده بوده است. او میگوید مدتی که از زمان ِکشت ِشاخه گذشت، سرو چنان گشت که بر گردش کمند نیز نمیگردید. پس چون شاخ و برگش انبوه شد گشتاسب بر گرد آن کاخی خوب ساخت. در کاخ دو ایوان از زر ناب ساخت و زمینش را از نقره پوشاند و بجای خاک بر آن عنبر ریخت.
[7]
آنچنان که فردوسی میگوید گشتاسب فرمان داد که بر دیوارهای کاخ یا پرستشگاه نقش جمشید را که پرستندهی مهر و ماه بود نگاشتند و فریدون را با گرز گاوسرش نقش کردند. وقتی که کاخ را از زر بنا کرد و به دیوارهایش گهر نشاند، بر گرد آن حصاری آهنین کشید و شاه در آن منزل کرد. بعد از آن به سراسر کشور پیام فرستاد که مانند سرو کاشمر هیچ درختی در جهان نیست. این را خداوند از بهشت برای او فرستاده و به او گفته که از اینجا به مینو گرایش پیدا کند. ا و از آنها که «پند» او را شنیده بودند خواست که پیاده به سوی سرو کاشمر بروند و به زرتشت روی بیاورند و به بتان چین پشت کنند.
چنین به نظر میآید که فرمانش در جهان پراکنده شد و همهی نامداران به سوی سرو کاشمر روی نهادند، از آن پس آنجا چنان پرستشگاهی شد که با استناد به شاهنامه «زرتشت پشت دیو را در آن بست». از این متن نیز چنین استنباط میشود که پادشاه درخت حیات دینی یا آسمانی را در کنار خود میکارد. در این مرتبه میتوان دید که گشتاسب نماد پادشاهی و زرتشت نماد دین است. از این نظر گشتاسب با نخستین پادشاهان هخامنشی که خود نماد کامل خدا در زمین هستند فرق دارد. در حالی که در متون هخامنشی، داریوش خود را برگزیدهی اهورامزدا میداند و در واقع همان صفاتی را به خود نسبت میدهد که ایزد مهر به آن متصف است. در حالی که در گاهان این زرتشت است که یگانه برگزیدهی اهورامزداست. در یسنه هات ٢٩ بخش ٢ میآید:
آنگاه آفریدگار جهان از اشه پرسید: کدامین کس را سزاوار ردی جهان می-شناسی تا بتوانیم یاوری خویش و تُخشایی به آبادانی جهان را بدو ببخشیم؟
چه کسی را به سالاری جهان خواستاری که هواخواهان دروج و خشم را در هم بشکند و از کار باز دارد؟
سپس در بخش ٣ اشه بدو پاسخ میدهد:
چنین سرداری به جهان و مردمان بیداد نمیورزد، او مهربان و بیآزار است. از آنان کسی را نمیشناسم که بتواند نیکوکاران را در برابر تباهکاران نگاهبانی کند. او باید در میان مردمان نیرومندتر از همه باشد تا هرگاه مرا فراخواند به یاریش بشتابم.
در بخش ۴ میآید:
بیگمان مزدا بهتر از همه به یاد دارد که در گذشته دیوان و مردان دروند چه کردند و آگاه است که در آینده چه خواهند کرد. اهوره تنها دادگستر در جهان است. پس آنچه خواست او باشد همان خواهد شد.
در گاهان خدایان و ایزدان متعدد وجود ندارد. یک خدا در آسمان و یک پیامبر در زمین است. پادشاه یعنی کی گشتاسب پیام خدا را بواسطهی زرتشت دریافت میکند. در حالی که در سنگنبشتههای هخامنشی اهورامزدا خدای خدایان است (به این معنا که خدایان دیگری هم غیر او وجود دارند) و داریوش شاه شاهان.
در بند ۶ میآید:
آنگاه مزدا اهورهی آگاه که هنجار زندگی از فرزانگی اوست، گفت: آیا تو سردار یا ردی را که سرشار از اشه باشد نمیشناسی؟ آیا براستی آفریدگار، ترا به راهبری و نگاهبانی [آفرینش] برنگزیده است؟
بند ٧ از این قرار است:
اهورهی با اشه همکام این منثرهی فزایندهی بهروزی را بیافرید و مزدای ورجاوند خود آن را برای بهبود جهان و کامروایی درست کرداران بیاموخت:
ای منش نیک!
کیست آنکه از تست و مردمان را براستی یاری خواهد بخشید؟
بند ٨ در مورد این پاسخ است:
یگانه کسی که من در اینجا میشناسم که به آموزش ما گوش فراداده زرتشت سپیتمان است.
تنها او خواهان آن است که سرودهای ستایش مزدا و اشه را به گوش مردمان برساند. هم از این روست که او را گفتاری شیوا و دلپذیر دادیم.
از فحوای کلام گاهان بر میآید که در دین، زرتشت به طور قطع برترین آفریده و یگانه جانشین اهورامزدا بر روی زمین است. چنان که در بند ۱۰ میآید:
من نیز او را برترین آفریدهی تو میشناسم.
سپس در مورد کسی که یاور زرتشت در زمین است پرسیده میشود:
ای زرتشت کیست دوست اشون تو؟ کیست آنکه بدرستی خواستار بلند آوازگی مگهی بزرگ است؟ پاسخ داده میشود: براستی چنین کسی کی گشتاسب دلیر است.
نکتهای که در پایان این بخش باید اضافه کرد این است که در متون زرتشتی دو درخت هوم سفید و هزارتخمه از مرکزی واحد میرویند اما با هم یکی نمیشوند. در حالی که در نگارههای شرق باستان دیده میشود که درخت تاک بر گرد درخت دیگری کهگاه چنار است وگاه درختی دیگر پیچیده است. از مقایسهی متن سنگنبشتهی داریوش با گاهان میتوان چنین برداشت کرد که داریوش خود را نمایندهی مطلق اهورامزدا در روی زمین میبیند. همانطور که او خدای خدایان آسمان است داریوش شاهنشاه روی زمین است و دو درخت تاک و چنار که یکی بر گرد دیگری میپیچید نمادی است که تأکیدی مستقیم بر این امر دارد.
9]
پانویسها:
[1]یشتها، ج. اول فقره ۳۰.ص. ۶٥.
[2]پژوهشی دراساطیرایران، پارهی نخست، ٦٧و٧٨.
[3]بندهشنگزارشمهردادبهار،٨٧.
[4]اسطورهزندگیزرتشت، ٩٣ـ٤١.
[5]مینوی خرد فصل ۶۱ فقره ۲۸-٣۰ و فقره ٣۷-۳۹.
[7]سرو درخت همیشه سبزی است که گویا از اصل اکدی سرو گرفته شده است و به نقل از فرهنگ اساطیر (ص. ۲۴۵) نام درختی است که در سرزمین سیسیل به طور خودرو وجود دارد. این درخت در لبنان و کوههای قبرس Cyprus که اصلا با کلمه سرو همریشه است نیز کاشته میشود.
با استناد به کتاب عهد عتیق، سلیمان در ساختن معبد بزرگ اورشلیم بیشترین استفاده را از سروهای آزاد لبنان کرد، گویا نوح نیز کشتی خود را از آن ساخت. این درخت در اساطیر یونان نشانه سوگواری و از دست دادن محبوب بوده است.
[8] شاهنامه،چاپمسكو،ج. ٦،٦٨ـ٧١.
[9]اوستا، گزارش جلیل دوستخواه، ج. ۱، گاهان.
در همین زمینه:
::دو درخت مقدس در آئین پادشاهان باستان، دکتر شکوفه تقی، دفتر خاک، رادیو زمانه::
::جستارهایی از دکتر شکوفه تقی در دفتر خاک، رادیو زمانه::
پیدایش و رویش و زیست به زیباترین و عقلانی ترین شکل اینجهانی از آن ایرانیان است. هیچ فرهنگ و دینی چنین پاک نیست. اردیبشت و بهمن نیک یاران اهورائی زرتشت پاکنهادند. پیروز باد زرتشت بزرگ.
پایند باد ایران
فرهاد – فریاد
کاربر مهمان / 27 November 2011