انسانها و مگسها در ظاهر هیچ شباهتی به هم ندارند. اما از نظر ژنتیکی همسانیهای چشمگیری میان آنها هست. ما بهطور معمول تصور میکنیم حشرات موجوداتی عجیب و بیگانه هستند که هیچ سنخیتی با ما انسانها ندارند؛ ما معمولاً این موجودات ریزجثه را اصلاً به حساب نمیآوریم یا آنها را فقط بهعنوان موجوداتی موذی میشناسیم و یا به دیدهی تحقیر در آنها مینگریم چراکه گمان میکنیم نسبت به ما انسانها موجوداتی ناقص و ابتدایی هستند.
اما این تصورات را زیستشناسیِ فرگشتیِ رشد به پرسش گرفته است. زیستشناسیِ فرگشتیِ رشد رشتهای نوبنیاد در زیستشناسی است و همساختشناسی (homology) شاخهای از آن است. در همساختشناسی آن همسانیهایی مطالعه میشود که میان گونههای زیستی که نیای مشترکی دارند وجود دارد. بزرگترین کشف در زیستشناسیِ فرگشتیِ رشد این است که در یک سطح بسیار ژرف همسانیهایی میان گونههای زیستی هست. این نظریه را «همسانیِ ژرف» مینامند.
در کتاب «همسانیهای ژرف؟ همسانیهای عجیب میان انسانها و مگسها» که چندی پیش از سوی انتشارات کمبریج منتشر شده است، لویس هلد انسانها و مگسها را از نظر رشد ژنتیکی با هم مقایسه میکند تا شواهد و دلایلی را در تأیید نظریهی همسانیِ ژرف ارزیابی کند.
نیای مشترک انسانها و مگسها به ۶۰۰ میلیون سال پیش برمیگردد. آنچه از سیستم عامل این نیای مشترک در انسان و مگس به جای مانده در این کتاب با هم مقایسه میشوند. فصلهای کتاب بر اساس قسمتهای بدن مرتب شدهاند -از سیستم عصبی و اعضا و قلب گرفته تا بینایی و شنوایی و بویایی- و در هر فصل مقایسههای مربوط به آن قسمت انجام شده است.
همچنین موضوعات پیچیدهای که در این کتاب طرح شده با نقشههای مفهومی همراه شده که فهم روشنی از آن موضوعات به دست میدهند، و جدولهایی که در کتاب آمده اطلاعات ژنتیکیِ جامعی در اختیار خواننده میگذارند.
کتاب نثری دلکش و سرگرمکننده دارد و در بخش منابع هزاران مقاله و کتاب مرتبط به موضوع فهرست شده است. این اثر منبعی اساسی برای پژوهشگران علم و دانشجویان دورهی کارشناسی و مقاطع بالاتر است.
در بخشی از این کتاب میخوانیم:
زمانی فیلسوف یونانی ارسطو حشرات را «بیخون» خواند و دیرزمانی پس از آن گیاهشناس سوئدی کارل لینه آنها را به یک ردهی جداگانه که اکنون «بندپایان» مینامیم تبعید کرد. تا کمتر از دو دههی پیش ما انسانها هنوز حشرات را صورتهایی از حیات که با انسان بسیار بیگانه اند به شمار میآوردیم و البته چندان دلیلی هم در اختیار نداشتهایم که آنها را چیزی جز این بدانیم. هرچه باشد حشرات چشمهایی پیچیده دارند (برخلاف انسانها که چشمهایی با ساختار ساده دارند)، شش پا دارند (برخلاف انسانها که دو پا دارد) و استخوانبندی بیرونی از جنس کیتین دارند (برخلاف انسانها که استخوانبندی درونی از جنس کلسیم دارند) … از اینها گذشته، حشرات چنان ریزاندام هستند که ما معمولاً آنها را لحاظ نمیکنیم.
این دیدگاهِ بیگانهانگارِ قدیمی در سال ۲۰۰۱ پایان یافت، یعنی زمانی که ژنوم انسانها و مگسهای میوه را به دست آوردیم و توانستیم انسان را از نظر ژنتیکی با مگس مقایسه کنیم. در آن زمان بود که فهمیدیم همپوشانیهای زیادی (حدود ۵۰٪) میان ژنهای انسان و مگس وجود دارد. حتا این تصور خودبزرگبینانه که ما انسانها در نسبت به مگسها ژنهای بسیار بیشتری داریم نیز رد شد: انسانها حدود ۲۲۰۰۰ ژن و مگسها حدود ۱۵۰۰۰ ژن دارند، گرچه باز ممکن است ما انسانها بر اساس همین تفاوت نچندان زیاد بخواهیم خود را برتر بپنداریم. چنانکه زیستشناس آمریکایی جرالد رابین میگوید، اکنون معلوم شده که مگسها «انسانهای کوچکِ بالدار» هستند.
شاید دیواری از خودبزرگبینی که ما انسانها را از حشرات جدا میکرد در سال ۲۰۰۱ فرو ریخته باشد، اما این دیوار پیش از آن هم در چندین مقطع در پیِ کشفیات تکاندهنده سخت ترک خورده بود. وقتی چنان مقاطعی را از نظر بگذرانیم ذوق و شوق دانشمندان را خواهیم دید، ذوق و شوق آنها برای کشف واقعیتهای بدیع و بدعتآمیز که پارادایمهای غالب را به چالش میکشند تا زمانی که سرانجام آنها را سرنگون کنند.
در سال ۲۰۰۰ ژنوم مگس میوه منتشر شد و کمی پس از آن هم ژنوم انسان منتشر شد. انتظار میرفت ژنهای مگس در مقایسه با ژنهای انسان بسیار اندک باشد، اما معلوم شد که این انتظار گمراهکننده است. در واقع هرچه این دو ژنوم بیشتر با هم مقایسه شدند شباهتهای بیشتری میان سیستم عامل انسان و مگس پیدا شد، گرچه تفاوتهایی میان نرمافزارهای کاربردی که این سیستم عاملها کنترل میکنند وجود دارد.
در کتاب پیشِرو هدف اصلی این است که آن همسانیها میان انسانها و مگسها را مرور کنیم. باید پذیرفت که این یافتهها هنوز به قدری تازه هستند که بهآسانی نمیتوان گفت از آنها چه نتیجهای میتوان گرفت. به همین دلیل در این کتاب هیچ نتیجهگیریِ قاطعی یافت نخواهد شد. با وجود این کمبود اما بیتردید کتاب همچنان برای کسانی که به موضوع علاقهمند هستند خواندنی خواهد بود.
تازهترین کتابها در حوزه محیط زیست
- علم، استعمارگری، و اینوئیتها/ معرفی کتاب آبکردن یخهای شمالگان
- چرا طبیعت چنین نمودی دارد/ معرفی کتاب «الگوها در طبیعت»
- معرفی کتاب رشد اقتصادی و توسعه پایدار
- معرفی کتاب ترویج زیست پایا
- معرفی کتاب مقابله با سرقت زیستی
- تاریخ سیاسی کوه
- معرفی کتاب روانآبهای رگباری
- اندیشیدن به تغییرات اقلیمی: اخلاق یا سیاست؟
- نوآوری برای محیط زیست؛ تبدیل پسماند به خوراک
- قانونهای زیستمحیطی برای زیستشناسان
- چرا بومشناسی مهم است؟
- اخلاق زیستمحیطی، اخلاق سرزمین: میراث آلدو لئوپولد
- معرفیِ کتاب «انرژی و اقلیم: بینشی برای آینده»
- تفاوت اقلیم و آبوهوا: درآمدی بسیار کوتاه
- چرا کره زمین ظرفیت افزایش جمعیت را دارد؟
- عاج: قدرت و شکار در آفریقا
- تبارشناسی «حیاتوحش»؛ پیوندها میان انسان و مکان
- جُرمشناسی سبز: سرمایهداری چگونه زیستبوم را نابود میکند؟
- دیوید ثورو، زبان درختان
- ارزیابی آبخیزداری از طریق روش ترکیبی؛ حوضه آبخیز کوشکآباد
- فوتبال و محیط زیست چگونه جهان را نجات میدهند؟
- در آینده پراکندگی حیات روی زمین چگونه خواهد بود؟
- در دفاع از تنوع زیستی
- آیا آزمایش بر روی جانوران از نظر اخلاقی درست است؟
- سگها چه جور جانورانی هستند؟
- طبیعت چگونه طبقهبندی میشود؟
- چرا زمین میلرزد؟
- زیستشناسی و فمینیسم: درآمدی فلسفی
چه خوب بود اگرکسی که احاطه به موضوع دارد چکیده ای از اون به زبان ساده برای خوانندگان زمانه ترجمه میکرد .
علم بهترین وسیله برای مبارزه با خرافات و نژادپرستیست .
روزبه / 26 January 2018