آرش سلیم − در مقاله «یهودیان و مسیحیان در آیات قرآن» [۱] نشان داده شد که، طبق آیات قرآن، یهودیان و مسیحیان همان قدر بر حق هستند که پیروان سایر پیامبران ابراهیمی که شامل پیروان حضرت محمد نیز میشود. دین اسلام ابراهیمی که توسط حضرت ابراهیم برای اولین بار معرفی شد، دین همه این پیامبران است.
حال پرسش این است که آیا تنها پارادایم دینی یا چارچوب مفهومی معنویت و یا امر متعالی، دین ابراهیمی است؟
در این نوشتار به یک لایه بالاتر از لایه ادیان ابراهیمی پرداخته خواهد شد. با نگاهی به موضوع «دین فطری» و «اختیار» انسان در قرآن، ساختاری فراگیرتر (نمودار ۱، آیات جدول۱) ارائه خواهد شد که در آن سایر نحلههای دیگر معنویت جایگاه خود را همردیف نحله معنوی دین ابراهیمی دارند. یعنی در این ساختار علاوه بر پیروان دین اسلام ابراهیمی، شامل یهودیان و مسیحیان و مسلمانان، سایر نحلههای معنوی به رسمیت شناخته شده است.
حال باید دید چرا پیروان حضرت محمد خود را تنها عزیزدردانههای خدا میدانند. و از آن بدتر این که چطور برخی از مفتیها و فقها نه تنها پیروان حضرت محمد را علیه یکدیگر تحریک کرده و میکنند، که با «نجس» خواندن پیروان سایر پیامبران، برخی از پیروان حضرت محمد را به ورطه کینه ورزی و خشونت و ترور و آدمکشی انداختهاند.
از طرف دیگر پیرامون هدفِ بعثت و رسالت انبیا و پیامبران [۲] مطالب زیادی نوشته شده است. اما درباره این که چرا پیامبران زیادی آمدهاند، کمتر بحث شده است. مگر خداوند رشد میکند که با افزایش دانش خود، بخواهد پیام جدیدی را توسط یک پیامبر جدید به مردم منتقل کند؟
همچنین جایی که قرآن از «فطرت» انسان و «دین» فطریِ منطبق بر این فطرت سخن میگوید، چرا خداوند پیامبر و «دین» فرستاده است؟ چرا اغلب پیامبرانی که در قرآن از آنها یاد و به داستان آنها اشاره شده، در منطقه خاورمیانه ظهور کرده اند؟
همچنین پرسشهایی پیرامون عواقب دینها در نزاع و خونریزی: چرا دین و ایمان به پیامبران، موجب نزاع و درگیری و جنگ و خونریزی بین پیروان پیامبران مختلف شده است؟
چرا پیروان این ادیان حتی در قرن بیست و یکم با یکدیگر در جنگ و خونریزی هستند؟
چرا بین مسلمانان این همه فرقه و چند دستگی و تفرقه و ستیز و جنگ و حلال کردن خون یکدیگر وجود دارد؟
این نوشتار تلاشی است جهت طرح مسئله و ارائه نظری بر مبنای قرآن که امید است مورد توجه و نقد اندیشمندان و به ویژه نواندیشان دینی واقع شود. به ویژه در روزهای سرنوشت سازی که ممکن است جنبش آزادیخواهانه ملت ایران و بهار عربی و رویای دیرین دمکراسی در خاورمیانه، با دامن زدن به یک جنگ تمام عیار فرقهای بین سنیها و شیعه ها، به زمستانی خونین تبدیل شود. جنگی که هم شاهزادههای سنی در عربستان و هم آقازادهها و سرداران و رانت خواران درمانده شیعه در ایران بدان نیاز دارند. وزیدن نسیم روح بخش آزادی بر تن زخمی و خسته شهروندان و احتمال برقراری دمکراسی و حساب و کتاب، کابوس متجاوزان به جان و مال شهروندان این دو کشور است! دو کشوری که ادامه بقای حکومت آن و منافع رانت خواران آن در ادامه جهل و استبداد دینی است.
با استناد به آیات قرآن با قطعیت میتوان گفت: نه حضرت محمد و نه حضرت موسی و نه حضرت عیسی و نه دیگر پیامبران ابراهیمی غیر از حضرت ابراهیم، هیچکدام دین جدیدی نیاوردهاند. حضرت ابراهیم بنیانگذار و سرسلسه دین جدید است. پیامبران ابراهیمی دیگری که آمدهاند همه در این نحله یا پارادایم دینی به هدایت و آموزش قوم خود و بشارت و انذار آنها پرداختهاند. بنابراین از منظر اصول دین ابراهیمی که همان توحید و نبوت و معاد میباشد، حضرت محمد و حضرت موسی و حضرت عیسی و سایر پیامبران این نحله هیچ اصل جدیدی را معرفی نکرده و در کتاب آنها اصل جدیدی نیامده است.
و اما بر مبنای آیات قرآن، خداوند غیر از پیامرانی که نام و سرگذشت آنها در قرآن آمده است، پیامبران دیگری هم فرستاده است. این پیامبران که در قرآن از آنها یاد نشده، میتواند هم شامل پیامبران ابراهیمی باشد و هم شامل پیامبران غیر ابراهیمی. اگر چه قرآن به نحله ابراهیمی ادیان و داستان پیامبران آن پرداخته است، اما از رستگاری کسانی چون «صابئین»، همردیف با پیروان پیامبران ابراهیمی شامل:«ایمان آورندگان» به حضرت محمد و «مسیحیان» و «یهودیان» سخن رفته است (جدول ۱ آیههای بقره:۶۲ و مائده:۶۹). در جای دیگر «مجوس» را همردیف با این موارد ذکر کرده است. به نظر میرسد دلیل ذکر آنها در قرآن این بوده است که تعدادی از پیروان این آیینها در عصر بعثت در سرزمین مخاطب حضرت محمد میزیستهاند. شاید اگر پیروان سایر آیینها هم در عصر بعثت در سرزمین حجاز سکونت داشتند و بین آنها و پیامبر و یارانش تعاملی میبود، از آنها هم در قرآن سخنی به میان میآمد.
آن طور که از آیات مربوطه میتوان گفت، ویژگی اصلی آیین («ملت») ابراهیمی اجتناب از شرک است. یعنی مردم و اقوامی که مشرک (بت پرست) بوده اند، در این چارچوب مفهومی قرار گرفته و پیامبرشان به آنها دین ابراهیمی را معرفی و آموزش داده است. این دین که «اسلام» نامیده شده، با بعثت حضرت ابراهیم و با وحی به او به مردم معرفی شده است. بعد از حضرت ابراهیم، بقیه پیامبران ابراهیمی همین دین را برای هدایت مخاطبین خود به آنها معرفی کردهاند و بر مبنای آموزههای آن به مخاطبین خود بشارت و هشدار دادهاند.
اما در قرآن آیاتی هم وجود دارد که بیان کننده یک چارچوب یا ساختار مفهومی کلی تر و یا جهان شمول تر است. حال نام آن را هر چه بگذاریم، صحبت از امری متعالی است که به «انسان» و «فطرت» و سرشت او بر میگردد. مبنایش «فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ» (روم:۳۰) است. با توجه به مفهوم فطرت یا سرشت، شاید بتوان گفت که حتی اگر در سیارههای دیگر هم مخلوقاتی با مفهوم «انسان» (حال با هر شکل و قیافه ای) وجود داشته باشند، در این «سرشت» با انسان سیاره زمین مشترکند. و یا مثلا اگر تمام انسانهای سیاره زمین در اثر حادثهای نابود شوند و خداوند دوباره مخلوقی با همین «مفهوم» concept انسان درزمین بیافریند، باز در این سرشت مشترک خواهند بود. خلاصه این که در یک گستره جهان شمول تر، میتوان گفت دین به نحله آیین حضرت ابراهیم محدود نمیشود. شاید بتوان توان گفت «سلم» در هماهنگی و هارمونی با سایر موجودات جهان (جهانیان) وجه مشرک همه نحلههای دینی است که منشا آن به فطرت انسان بر میگردد!
فطرت و انسان هوشمند و مختار
در این نوشتار میخواهیم ببینیم، در رابطه با «فطرت» و «دین» و «دین فطری» که در آیه روم: ۳۰ و سایر آیات (جدول ۲) آمده است، به طول اجمالی چه میتوان گفت. که البته این تلاش با کمک دیگر آیات قرآن خواهد بود. این دین چگونه دینی است: فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا، فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا، لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ، ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ. آیهروم:۳۰ میگوید خودت را در سمت دین حنیفی قرار بده که خدا سرشت (فطرت) انسان را بر مبنای آن بسرشته! لازم به دقت است که گفته است فطرت انسان را بر مبنای این دین بسرشته، نگفته است که فطرت را خلق کرده است! یعنی منتهای فطرت، فطرت در فطرت است! و در دنباله آیه آمده است که هیچ جایگزینی (تغییر و تبدیلی) برای این دین نیست. این دین، دین قیم است!
بد نیست نخست نگاهی بیندازیم به کیهان و مخلوقات آن و داستان خلقت انسان و اضافه شدن انسان به این مجموعه کائنات. مخلوقی که با مفهومی نو و متمایز از سایر موجودات در مرحلهای به این مجموعه اضافه شد و خداوند او را به جانشینی خود در سیاره زمین برگزید.
برای تسهیل در انتقال مطلب، بگذارید بحث را «نزول» بدهیم به یک مثال ساده و ملموس: «طراحی» و توسعه /ساخت یک سیستم، و «عملیات» و بهره برداری از همان سیستم بعد از توسعه/ساخت. هر سیستم بعد از طراحی و ساخت باید بتواند در رابطه با محیط و یا سیستمهای دیگر، برای منظور و کارکردهایی که طراحی شده است کار کند. حال بگذارید دستگاه عظیم آفرینش و مخلوقات آن را به یک سیستم فرو بکاهیم و پیرامون آن به نکاتی اشاره کنیم. طرح و خلق سیستم بزرگ آفرینش (کیهان)، کامل است و رحمت خداست. اما این سیستم یک سیستم ایستا نیست. سیستمی است که زنده و درحال کار و پویاست و هدف و منظور دارد. و در همین حالت دینامیک مخلوقات جدید هم دائم به آن اضافه میشود. یعنی برای اضافه کردن موجود جدید، کل سیستم خاموش و از کار انداخته نمیشود. «انسان» یک مخلوق جدید بود که در مرحلهای به آن اضافه شد. تفاوت انسان با سایر مخلوقات موجود تا آن زمان، تمایز او در «هوشمندی» بود. عامل مهم و تعیین کننده دیگر «اختیار» انسان است که خداوند به او عطا کرد (داستان شیطان). یاد دادن «اسما» و سپس القای «کلمات» به او توسط خداوند، شاید نماد هوشمندی و قدرت توسعه مفاهیم توسط انسان است که به آدم اعطا شد. اختیار فرشتگان در مقایسه با اختیار مخلوق جدید، محدود بود به انجام کارهای خوب و آن هم طبق امر خدا (مثل پادویی) ، و نه «کنش» خود فرشتگان! حال بحث این که علاوه بر آموزش اسما، القای کلمات از اول در طرح خدا برای خلق انسان بود یا بعدا با جسارت آدم در نزدیک شدن به درخت ممنوعه به او عطا شد، در حاصل کار فرقی نمیکند. شاید جسارت کنجکاوی در نزدیک شدن به درخت ممنوعه، آزمونی بود که انسان از آن سرفراز بیرون آمد. و در نتیجه خدا با القای کلمات او را ترفیع داد و در نتیجه انسان دارای توانایی بیشتری شد. به هر حال انسان هوشمند و مختار برای جانشینی خدا به سیاره زمین هبوط کرد. برای نخستین بار موجودی جزوی از سیستم شدکه اختیار انتخاب و کنش و تعامل با سیستم را داشت. این کنش بر برخلاف روال رایج فرشتگان، نه تنها گوش به فرمان بودن نیست که میتواند کنش در جهت شر و انجام کارهای بد باشد. بنابراین سیستم کیهان، وقتی انسان با چنین تواناییهایی به آن اضافه و جزو لایتحزای آن شد، در عمل عندالزوم دیگر آن چه طرح شده است نخواهد بود. هر چند با فرستادن انسان به زمین و خلافت او در زمین, تعامل انسان با کل سیستم در اندازه و محدوده سیاره زمین محدود گردید.
لازم به یادآوری است که برای خدا بعد مکان و زمان و سایر ابعاد بی معناست. همه این خلقها و تطور ها… و حوادث و قوانین و سنتهای آن از ازل در کتاب خدا ثبت شده است. خدا در داستان آدم و شیطان با زبان و فهم ما (انسان مخاطب) سخن میگوید. که خود این داستان نیز میتواند نمادین باشد!
کیهان و انحطاط انسان
حال بیایید ببینیم پیرامون:
1) خلقت (طرح)،
2) انسان،
3) مخلوق در حالِ عملیات
و رابطه و تعامل آنها چه میتوان گفت.
طرح و خلقت جهان و همه اجزای آن، شامل انسان، «رحمت» خداوند است و بر خیر و خوبی سرشته شده است. همچین برای ادامه و کارکرد آن، خداوند رحمت را بر خود مقرر کرده است. این «فطرت» سیستم است. اما اختیار انسان (و سایر موجودات هوشمند موجود و مخلوقات احتمالی هوشمند آینده) عاملی است که میتواند باعث شود کارکرد فطری این مجموعه، با کارکرد واقعی آن در عمل یکی نباشد. به عبارت دیگر کارکرد آن در غیاب انسان هوشمند طور دیگری میبود. البته خدای «خالق» طراح و به وجود آورنده این دستگاه در مرحله عملیات نیز با عنوان «رب» همچنان حاضر است و به نگهداری و ادامه کار آن مشغول است. اما از آنجا که «اختیار» داده شده به انسان، نمادین نیست، نتیجه اعمال انسان هوشمند و مختار به اندازهای است که در چگونگی کارکرد سیستم تعیین کننده و اثر گذار باشد. یعنی یک فرد انسان منحط و تبهکار که جزو تفکیک ناپذیر این مجموعه است، مثلا حتی اگر زمین را به فساد نکشاند، وجود فاسد، سرکش، و ستمگر او، سیستم را از حالت فطری متعالی به درجهای از انحطاط کشانده است. توجه شود انسان خود بخش لایتجزای این سیستم است، خارج از سیستم نیست. از طرف دیگر هر چه این انسان هوشمند درباره اسرار این سیستم و طراحی آن بیشتر بداند قوی تر میشود. و هر چه بیشتر از «اختیار» خود که میتواند در سوی شر باشد استفاده کند، میتواند آسیب بیشتری به سیستم برساند. حتی اگر تاثیرگذاری انسان را در محدوده زمین فرض کنیم، انسان بالقوه میتواند همه چیز را در سیاره زمین به تباهی و نابودی بکشاند.
البته در زیر سیستم ها، مکانیزمهای خود-کنترل و خود-ترمیم کن در طراحی خدا در نظر گرفته شده است. اما قدرت بشر و سواستفاده از آن که با سردرآورن بیشتر از دانش طراحی و کارکرد سیستم، بیشتر و بیشتر خواهد شد میتواند باعث اخلال در کارکرد فطری سیستم شود. با این حساب هر چه افراد و جوامع انسانی سلیم تر و ملازم تر باشند، سیستم در حالت نزدیک تر به حالت طبیعی بر مبنای فطرت خواهد گذراند. بدترین و خطرناکترین وضعیت آن است که انسانی که اسرار آفرینش را بیشتر و بیشتر میداند، از اختیار در شر بودن خود استفاده کند و موجب تباهیهای جبران ناپذیر شود! برای نمونه همین پدیده گرمایش زمین که در اثر بی مسئولیتی انسان بدان دچار شده ایم، نتیجه آن خشکسالی است که باعث گرسنگی و مرگ هزاران انسان و سایر موجودات زنده شامل حیوانات و گیاهان شده است. و چه بسا اگر به همین منوال پیش برویم، عواقب وحشتناکی در انتظار موجودات زمین شود. یا مثلا استفاده از دانش هستهای برای ساخت و تولید بمب اتمی، که فقط یک مورد استفاده از آن موجب چه ویرانیها و تباهیها که نشد!
موجودات زمین و نقش پیامبران
نقش پیامبران چه بوده است؟ شاید بتوان گفت اگر انسان بر فطرتی که بر آن خلق شده باقی میماند و یا از آن زیاد دور نمیشد، نیازی به بعثت پیامبران برای هدایت او پیش نمیآمد. همه چیز بر مبنای فطرت متعالی در جهت رشد انسان و جامعه و بهروزی پیش میرفت. اما در مقاطعی از تاریخ، انسانهای یک قوم آن چنان از فطرت انسانی خود دور شده و در گم راهی قرار گرفته اند، که خداوند برای پیشگیری از سقوط آنها و بازگردانیدن آنها به مسیر طبیعی و فطری رشد، پیامبر و هدایتگری از میان خودشان برای آنها برانگیخته است. یعنی اینجا صورت مسئله فقط مشکل خود انسان و جامعه گمراه نیست که گفته شود هر چه کنند به خود کنند. اینجا خود سیستم نیز مطرح است که با فساد و انحطاط انسان به سمت انحطاط و سقوط خواهد رفت.
باز یادآوری میشود که انسان جزو لایتجزای سیستم است. «رب» جهانیان نمیتواند ساکت بنشیند و رحمت خود را در فرستادن پیامبران در کمک به مخلوق خود (هم انسان و هم سیاره زمین و سایر موجودات آن)، دریغ کند. در قرآن بارها از امکان «استکبار» انسان و فساد او در «ارض» صحبت شده است. یعنی این انسان ممکن است به آن چنان فسادی دامن بزند که موجب مشکل و بحران برای کل سیاره زمین و ساکنین و موجودات آن شود. سیاره زمین محل سکنای مشترک ما انسانها با حیوانات و گیاهان و سایر موجودات دیگر است و آنها هم چون انسان از آن سهم دارند. برای مثال در انعام:۳۸ آمده است که تمام جنبندگان و پرندگان امتهایی مثل ما انسانها هستند و همه به سوی او بر میگردیم. همه این موجودات کرامت خود را دارند و تک تک آنها مهم هستند و در کتاب خدا با یک هویت و شناسه ثبت شدهاند (هود:۶، حج:۷۰، فاطر:۱۱، انعام:۵۹) . این جور نیست که فکر کنیم این قدر آدم یا حیوان و یا موجودات دیگر آمدهاند و رفتهاند که کسی با کسی نیست. طبق آیات قرآن تک تک مهماند و در کتاب خدا شناسه دارند. حساب و کتاب اعمال همه ثبت و روزی به پاداش و یا جزای خود خواهند رسید. شاید با مرگ هر انسان و خاک شدن او تنها یک ذره میکروسکوپی ناچیز از او در کیهان، بتواند حامل هویت و نقشه او باشد که در دنیای دیگر به او تبدیل شود. مثل هر تخم مرغ که در آن نطفه مرغ جدید نهفته است و در شرایط وگرمای مطلوب در مدت زمان محدود و معین به یک حیات جدید تبدیل میشود. (عنکبوت:۷۷، ۷۸، ۷۹). در جایی که انسان با همین سطح دانش فعلی اش موفق شده است کلون هر موجود زندهای را خلق کند، برای خدایی که در وهله نخست این موجود را انشا کرده بازخلق هر فرد در جهان دیگر کار مشکلی نیست: بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ يُنشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ (عنکبوت:۲۰).
پیامبران نمیآیند تا یک «بسته» محدود به اسم «دین» برای مردم حوزه رسالت خود بیاورند و به آنها هدیه کنند. چنین بستهای وجود ندارد. پیامبران میآیند آنها را آموزش دهند و هدایت کنند تا به مسیر فطرت بازگردند. تنظیم کننده حول مبنای خط بنیادین فطرت هستند. مثلا به مخاطبین خود آموزش دهند که آفرینش بیهوده نیست و منظوری در آن است: وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا لَاعِبِينَ (دخان: ۳۸). دنیای دیگری در کار است. به آنها مژده و هشدار میدهند که حساب و کتابی در کار است. میآیند تا آنهایی را که به کفر و شرک دچار شدهاند و از رشد بازماندهاند موحد کنند و در سمت و سوی فطرت جهان قرار دهند. توحید هم که انتزاعی نیست. برگرداندن توجه آنها از مسائل موهوم و خرافه و سوق دادن به خدا و در نتیجه آیات (خلقت) خداست. ترغیب آنها به تفکر و تعقل و تدبر در آیات خدا و جهانی که به آن تعلق دارند میباشد. تا با کشف «کلمات» بیکران خدا، و سنتها و قوانین جهان و رابطه بین موجودات و زیر مجموعههای جهان خلقت، هم به نیاز کنجکاوی و جستجوگری انسانی خود پاسخ دهند و هم با استفاده از دانش آن زندگانی بهتر و صلح آمیزتری داشته باشند. و این راه هدایت و تعالی سرانجام به رستگاری و زندگی جاودانه در دنیای دیگر بینجامد. علت دیگری که در قرآن برای رسالت پیامبر هر قوم بیان شده، داشتن اختلاف و در نتیجه ستیز و درگیری افراد و اقشار آن قوم با یکدیگر است. پیامبران میآیند تا بین اختلافات آنها داوری کنند و آنها را به هم نزدیک تر کنند. در این میان مثلا نماز و نیایش (تسبیح) به فرد کمک میکند تا با ذکر و ارتباط روحی و معنوی با رب و روح آفرینش، در هارمونی بیشتر با یونیورس و در نتیجه در اوقات بیشتری از حیات خود در حالت صلح و آسودگی قرار گیرد. با این کار هم به خود کمک کرده است و هم به سیستم. یادآوری مجدد که انسان جزو لایتحزای سیستم است!
ایمان و عمل: حس تعلق و کمک به دیگران و جامعه
«ایمان» به خدا، پیامبران، و آخرت، که سه اصل ادیان ابراهیمی است، انتزاعی نیست. «ایمان» و «کنش» (عمل صالح) با همند. در قرآن بیشتر موارد ایمان و عمل صالح با یکدیگر و چسبیده به همدیگر آمده است. مثلا اگر عمل صالح را فقط در مواردی از نوع کمک به دیگران محدود کنیم، نمیبایست در میان جمعیت یک میلیارد و نیمی مسلمانان دنیا، حتی یک نیازمند (چه بلحاظ مادی و چه به لحاظ عاطفی) وجود داشته باشد. مواردی چون بخشیدن مال و انفاق، احسان، طعام دادن، قرض دادن… به نیازمندان، شامل خویشان و دوستان و همسایه و همسایه دور… در قرآن مورد توجه و تاکید بسیار قرار گرفته است! با این همه آیه و تاکید قرآن (بقره:۱۷۷، اسرا:۲۶ ، روم:۳۸ توبه:۶۰ حدید:۶۱، تغابن: ۱۷و …). ، همه میبایست در رفاه نسبی زندگی کنند، تا چه رسد به این که کسی بخواهد گرسنه باشد یا سوء تغذیه داشته باشد. «ایمان»، هر فرد را این چنین به حس تعلق به کامیونیتی و مسئولیت در برابر دیگران فرا خوانده است.
سبا :۳۷
وَمَا أَمْوَالُكُمْ وَلَا أَوْلَادُكُم بِالَّتِي تُقَرِّبُكُمْ عِندَنَا زُلْفَى إِلَّا مَنْ آمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا فَأُوْلَئِكَ لَهُمْ جَزَاء الضِّعْفِ بِمَا عَمِلُوا …
اموال و فرزندانتان هرگز شما را نزد ما مقرّب نمىسازد، جز كسانى كه ايمان بياورند و عمل صالحى انجام دهند كه براى آنان پاداش مضاعف در برابر كارهايى است كه انجام دادهاند…
بقرة :۲۶۱
مَّثَلُ الَّذِينَ يُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ كَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنبَتَتْ سَبْعَ سَنَابِلَ فِي كُلِّ سُنبُلَةٍ مِّئَةُ حَبَّةٍ وَاللّهُ يُضَاعِفُ لِمَن يَشَاء وَاللّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ
داستان كسانى كه اموالشان را در راه خدا مى بخشند همچون داستان دانهاى است كه هفت خوشه بروياند و در هر خوشهاى يكصد دانه، و خداوند براى هر كس كه بخواهد (پاداشش را) چند برابر مىكند و خداوند گشايشگر داناست.
بقرة:۱۷۷
لَّيْسَ الْبِرَّ أَن تُوَلُّواْ وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَلَـكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ وَالْمَلآئِكَةِ وَالْكِتَابِ وَالنَّبِيِّينَ وَآتَى الْمَالَ عَلَى حُبِّهِ ذَوِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينَ …
نيكى آن نيست كه رويتان را به سوى مشرق و مغرب آوريد، بلكه نيكى آن است كه كسى كه به خداوند و روز بازپسين و فرشتگان و كتاب آسمانى و پيامبران ايمان داشته باشد و مال را با وجود دوستداشتنش ببخشند به خويشاوندان و يتيمان و بينوايان و…
نساء:۳۶
وَاعْبُدُواْ اللّهَ وَلاَ تُشْرِكُواْ بِهِ شَيْئًا وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا وَبِذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَالْجَارِ ذِي الْقُرْبَى وَالْجَارِ الْجُنُبِ وَالصَّاحِبِ بِالجَنبِ وَابْنِ السَّبِيلِ وَمَا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ إِنَّ اللّهَ لاَ يُحِبُّ مَن كَانَ مُخْتَالاً فَخُورًا
و خداوند را بپرستيد و چيزى را براى او شريك نياوريد و به پدر و مادر و به خويشاوندان و يتيمان و بينوايان و همسايه خويش و همسايه بيگانه و همنشين و در راه مانده و ملك يمين خود احسان كنيد، (و بدانيد) كه خداوند كسى را كه متكبر فخرفروش باشد، دوست ندارد.
اما متاسفانه در حکومتهای فاسدی که به اسم اسلام بر این مردم مسلطاند، «ایمان» و «کنش» ایمانی آنها به جای «الَّذِينَ يُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ» (بقره:۲۶۲ و ۲۷۱ / جدول ۲) و آیات بسیار دیگر… ، تبدیل شده است به: کسانی که میچاپند اموال مردم را! این چاپیدن هم چند وجهی است. هم «دینی» است، هم «دولتی» است، و هم «آقازاده ای» و هم «ارزشی»! جایی که قانون و حساب و کتاب و نظارت را، با جایگزین کردن مثلا «تقوای» ایمانی منحصر به فرد خودشان از کار انداخته اند!
تنزیل کتاب و آسان سازی آن به زبان پیامبر و زبان و فهم مخاطب
آن دسته از پیامبران که کتابی میآوردند، کتاب آنها «تنزیل» بخشی از «کتاب» خداست. بخشی بسیار کوچک از «ام الکتاب» که کلمات آن بی نهایت است. وقتی آیات خدا عرضه میشود، «نزول» پیدا میکند به زبان و در سطح درک و فهم مخاطب آن و پیامبر آن در هر مکان و زمانی. وگرنه این آیات خاصیتی نخواهد داشت. باید قابل درک و آموزش باشد که به تغییر فرد و جامعه کمک کند. از طرف دیگر خود این آیات نشانه هستند برای مشاهده و به تعمق و تعقل و تفکر واداشتن مخاطب! بنابراین میتوان گفت آن چه به وسیله پیامبران و از طریق وحی عرضه میشود: ۱) همه کلمات خدا نیست، ۲) همین بخش اندک از کلمات خدا هم در سطح فهم مخاطب و به زبان و فرهنگ مخاطب نزول پیدا کرده است، ۳) عملکرد و تاثیر این آیات مهم است و آن به راه فطری رشد برگردانیدن مخاطب است و واداشتن آنها به مشاهده و تفکر و تعقل و تدبر در سایر آیات خداست. ۴) با توجه به بحث بالا درباره اختیار انسان، انسان مخاطب هر پیامبر با این آیات تعامل میکند به طوری که حاصل کتابی میشود که با تعامل آنها توسعه یافته است! با این حساب بحث این که قرآن کلام خداست یا پیامبر روشن تر میگردد. کتاب میشود مجموعه کلماتِ «نزول» یافته خدا (که برای آن لفظ «کلام» هم بکار برده شده)، به اضافه کلام پیامبر و نمودکلام مردم محلی در آن (قیل و قال ها). در مورد قرآن، اثر «امیین» قریش و «اهل کتاب» و دیگرانی که با پیامبر تعامل داشتند درآیات قرآن مشاهده میشود. بسیاری از این گونه آیات در نزاعها و تکذیبها و افتراها و… و پاسخ پیامبر به آنها شکل گرفته است. در نتیجه بخش بزرگی از قرآن حاصل این گونه «قیل» و «قال»ها [۳] و درگیریها و جنگ هاست! وقتی به آیات قرآن در سورههای مختلف دقت کنیم متوجه میشویم که حتی ادبیات (فصاحت و بلاغت) سورههای نخستین، زمانی که هنوز این قیل و قالها و جنگ و درگیریها شروع نشده و به قرآن تحمیل نشده بود، متفاوت میباشد.
در زیر چند نمونه از آیات پیرامون هدف از ارسال پیامبر و کتاب، و «آسان کردن» پیام به زبان پیامبر و مردم آمده است:
زخرف : ۳
إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآنًا عَرَبِيًّا لَّعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ
قرآنى عربى را فرستادیم، باشد كه تعقل كنيد.
اسراء : ۹
إِنَّ هَـذَا الْقُرْآنَ يِهْدِي لِلَّتِي هِيَ أَقْوَمُ وَيُبَشِّرُ الْمُؤْمِنِينَ الَّذِينَ يَعْمَلُونَ الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْرًا كَبِيرًا
بيگمان اين قرآن به آيينى كه استوارتر است، هدایت میکند و به مؤمنانى كه نيكوكارى مىكنند بشارت مىدهد كه براى آنان پاداشى بزرگ هست.
فاطر: ۲۴
إِنَّا أَرْسَلْنَاكَ بِالْحَقِّ بَشِيرًا وَنَذِيرًا وَإِن مِّنْ أُمَّةٍ إِلَّا خلَا فِيهَا نَذِيرٌ
ما تو را به حق، مژدهرسان و هشداردهنده فرستادهايم، و امتى نيست مگر آنكه در ميان آنان هشداردهندهاى بوده است.
قمر: ۱۷ ، ۲۲ ، ۳۲، ۴۰
وَلَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِن مُّدَّكِرٍ
قرآن را براى يادآورى آسان ساختيم، آيا كسى هست كه متذكّر شود؟
مشاهده میکنیم که یکی از دلایل ارسال قرآن، به تعقل واداشتن مخاطب بیان شده است. قرآنی که به سمت آیین استوار هدایت میکند و به مومنانی که عمل صالح انجام میدهند بشارت میدهد. بطور کلی برای هر قومی (امتی) پیامبری برای بشارت دادن و هشدار دادن به آن قوم آمده است. همچنین در آیات سوره قمر بیان میشود که قرآن برای یادآوری و تذکر آسان شده است. این آسان سازی نه تنها برای مخاطب قرآن انجام شده، بلکه خداوند قرآن را بر «زبان» حامل وحی (پیامبر) هم آسان کرده است:
مريم:۹۷
فَإِنَّمَا يَسَّرْنَاهُ بِلِسَانِكَ لِتُبَشِّرَ بِهِ الْمُتَّقِينَ وَتُنذِرَ بِهِ قَوْمًا لُّدًّا.
همانا آن (قرآن) را به زبان تو آسان بيان كرديم تا پرهيزگاران را به آن بشارت دهى و مردم ستيزهجو را به آن بيم دهى.
دخان:۵۸
فَإِنَّمَا يَسَّرْنَاهُ بِلِسَانِكَ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ
جز اين نيست كه آن را به زبان تو آسان بیان کردیم، باشد كه پند گيرند.
لایههای دین: فطری، ابراهیمی، شریعت
با توجه به بحث بالا و آیات جدول ۱ و دیگر آیات قرآن مبنی بر «قومی» بودن «مخاطب» تمام پیامبران[۴] [۵] اما فراگیر بودن «پیام» پیامبران، میتوان لایههای مختلف «دین» و حوزه مخاطبان و پیروان پیامبران را در شکلی شبیه نمودار ۱ خلاصه کرد:
· لایه اول: عموم جمعیت دنیا (انسان)، فطری و جهانی بودن پیام.
· لایه دوم: چارچوبهای گوناگون مفهومی ادیان و نحلههای معنوی و فراگیر بودن آن، مثل دین ابراهیمی که پیروان تمام پیامبران آن (مثل موسی و عیسی و محمد) مسلم نامیده شده است.
· لایه سوم: شریعت (احکام و عبادات) و منهاج و مناسک هر پیامبر.
این نکته ظریف که گاهی موجب ابهاماتی میشود شایسته دقت بیشتر است: مخاطب محلی به معنای پیام محلی نیست. همانطور که در نمودار۱ و آیات جدول ۱ دیده میشود پیام سلم و صلح همه پیامبران (و حکیمان دیگر)، جهانی و حتی پونیورسال است که توسط هر پیامبر به مخاطب خود آموزش داده میشود. پیام مسلمانی نحله ابراهیمی پیام فراگیر است و در پیام همه پیامبران ابراهیمی شامل حضرت ابراهیم و حضرت موسی و حضرت عیسی و حضرت محمد و سایر پیامبران و انبیای نحله ابراهیمی مشترک است. تنها تفاوتهایی در شریعت (احکام و عبادات) و مناسک آنها وحود دارد، که خدا عمدا چنین خواسته است برای هر قومی (پیروان هر پیامبری) شرع و منهاجی بفرستد، جَعَلْنَا مِنكُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجًا وَلَوْ شَاء اللّهُ لَجَعَلَكُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَلَـكِن لِّيَبْلُوَكُمْ فِي مَآ آتَاكُم فَاسْتَبِقُوا الخَيْرَات (مائده:۴۸).
نکته دیگری که در این رابطه نیاز به توجه دارد و یادآوری آن لازم است: طبق قرآن، اصل گوناگونی در «قوم» و «زبان» و «رنگ»، سنت آفرینش است. هنگام فرستادن پیامبران نیز خداوند خودش را مسئول دانسته و همخوان با اصل خلقت مبنی بر گوناگونی در زبان، کتاب و پیامبر را به زبان هر قوم فرستاده است. اگر چه همچنان که در بالا آمد و در نمودار ۱ نیز نشان داده شده، پیام یکی است و در میان اقوام مختلف فراگیر است. برای نمونه در این رابطه به آیههای روم:۲۲ و حجرات:۱۲۳ دقت شود:
روم:۲۲
وَمِنْ آيَاتِهِ خَلْقُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَافُ أَلْسِنَتِكُمْ وَأَلْوَانِكُمْ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِّلْعَالِمِينَ
و از جمله آيات او آفرينش آسمانها و زمين است و اختلاف زبانهاى شما و رنگهاى شما، بيگمان در اين براى دانشمندان مايههاى عبرت است.
حجرات:۱۳
يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُم مِّن ذَكَرٍ وَأُنثَى وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ
هان اى مردم همانا ما شما را از يك مرد و يك زن آفريدهايم و شما را به هيأت اقوام و قبايلى درآوردهايم تا با يكديگر انس و آشنايى يابيد، بيگمان گرامىترين شما در نزد خداوند پرهيزگارترين شماست، كه خداوند داناى آگاه است.
مخاطب محلی برای پیامی فراگیر
تمام تعامل و درگیریهای حضرت محمد در لایه سوم با مخاطبین قوم خودش (امیین مکه و حومه) و سایر طوایف و گروهها و صاحبان شرایعی بوده است که مقیم آن سرزمین بودهاند. به طوری که بخش عمدهای از قرآن حاصل تعامل خدا و پیامبر و خدا از طریق پیامبر با آن مردم [۳] بوده است. همانطور که گفته شد، نمودار۱ تلاشی است در جهت به تصویر کشیدن مراتب پیام همه پیامبران: در یگانگی پیام، رابطه مفهومی و قرابت بین نحلههای ادیان و سایر نحلههای معنوی، و در پایینترین لایه یعنی شریعت هر پیامبر. دراین نمودار مخالفان حضرت محمد در عصر بعثت ترسیم شده است.
آن چه در قرآن درباره مجادلهها و ستیز و درگیریها آمده است، به دو دسته عمده ساکنین مقیم آن سرزمین مربوط میشده است:
۱) کافران و مشرکان امی قریش، ۲) افراد با ایمان و بی ایمان غیر امی [۱].
همچنان که در نمودار۱ دیده میشود، اگر چه مخاطب هر پیامبر محلی بوده است، اما پیام سلم آنها جهان شمول میباشد. جمعیت مخاطب هر پیامبر، محلی و تعامل هر پیامبر با قوم خودش در زمان و مکانی خاص بوده است برای هدایت آنها بر مبنایی فراگیر و انتقال پیامی فراگیر به مخاطب. برای بحث بیشتر درباره دلایل مخاطب قومی داشتن پیامبران و آیات آن میتوان به [۴] و [۵] مراجعه کرد.
بنا بر قرآن تعامل پیامبر با مردمی ستیزه گر در بخشی از سرزمین حجاز بوده است. مخاطبش قومی بودهاند که اکثریت مردم آن توسط قرآن با چنین الفاظی توصیف شده است: مجرمون، لایعقلون، لایعلمون، لایستمعون، کاذبون، یجهلون، فاسقون، مشرکون، کافرون، .. و در نتیجه کتاب در تعامل و جدال و درگیری و جنگ با چنین مردمی شکل گرفته است! این نکته مهمی است که در مطالعه قرآن باید به ان توجه داشت. البته این گونه صفات برای مخاطبین سایر پیامبران ابراهیمی هم به کار رفته است.
بطور کلی واکنش عمومی اقوام به پیامبر خود ، در مجموع استقبال از و خوش آمد گفتن به آن پیامبر نبوده است. آن چنان که در آیات قرآن بیان شده، چنین واکشنی از طرف مردم معمولی بوده است:
بقره:۹۱
… أَفَكُلَّمَا جَاءكُمْ رَسُولٌ بِمَا لاَ تَهْوَى أَنفُسُكُمُ اسْتَكْبَرْتُمْ فَفَرِيقاً كَذَّبْتُمْ وَفَرِيقاً تَقْتُلُونَ؟
آيا چنين نيست كه هر زمان پيامبرى چيزى بر خلاف هواى نفس شما آورد، در برابر او تكبر كرديد (مستکبر شدید)، پس عدهاى را تكذيب كرده، و عدهای را به قتل رسانديد؟
اگر نیاز به هدایت، و سرکشی و گمراهی و اختلاف و تفرقه و ستیز بین مردم یک قوم را یکی از دلایل بعثت پیامبران بدانیم، شاید بتوان گفت که تعداد زیاد پیامبران ارسالی در مناطقی از کره زمین چندان نشانه خوبی نیست! یا شاید از طرف دیگر بتوان گفت در مناطقی که پیامبر کمتری آمده یا اصلا پیامبری نیامده است، مردم آن سلیم تر بودهاند و نیازی به پیامبر نداشتهاند. هر چند قرآن میگوید برای هر امتی پیامبری فرستاده شده است. ممکن است پیامبران و یا حکیمانی در چارچوبهای مفهومی دیگری آمدهاند. پیامبران ابراهیمی همه در یک چارچوب مفهومی آمدهاند. شاید دلیل آن این باشد که مردم مخاطب آنها (بت پرست) مشرک بودهاند.
هماهنگی و مثال نیروی جاذبه زمین
وجه مشترک همه آیینها منجمله آیین («ملت») ابراهیم، «اسلم وجه الله» و «یسلم وجهه الی الله» (لقمان::۲۲) انسان است. البته این تسلیم نیست آن طور که ترجمه میکنند، هماهنگی و هارمونی است. در سمت بی سمت (مکانی) خدایی قرار گرفتن است که فقط «خالق» نیست. همانطور که در بالا اشاره شد، او بعد از خلقت مخلوق را رها نمیکند. بلکه خدایی است که هم خالق و هم «رب العالمین» است! او «رب» «جهانیانِ» در حال تطورِ غیر ایستا است. یعنی این «وجه» همان سمت و سوی دستگاه پر عظمت خلقت در حال تطور است که خدا در نگهداری و هماهنگی و ارتباط اجزای متنوع آن (هر چه در آن است) و ادامه حیات و کارکرد آن حاضر است و برای آن قانون و سنت دارد! و «جهانیان» به سیاره زمین و انسان و حیوانات و گیاهان و خاک و آب… محدود نمیشود. شامل یونیورس (ها) و تمام اشیا و پدیدههایی است که حتی قادر به مشاهده آن هم نیستیم. برای همین است که قرآن میگوید همه موجودات و سیارهها در حال تسبیحاند. یعنی در مدار خود و در هارمونی با کل سیستم دارند حرکت میکنند. این وسط این انسان مختار است که گاهی بدقلق و طماع است و باعث درد سر و انحراف از کارکرد فطری سیستم میشود. پیامبران میآیند تا به این انسان گردنکش و مغرور بگویند که هماهنگی و هارمونی و سلیم بودن انسان برای سعادت و بهروزی هر فرد انسانی است. او با حفظ هویت و شناسه خود، جزو لایتحزای این دستگاه زنده و در حال حرکت میباشد. البته از آن جا که انسان آزاد و مختار آفریده شده، میتواند در لایههایی سمت و سوی دیگری انتخاب کند. یعنی این فطرت جبر او نیست. اگر این طور بود که انسان نبود و مختار و صحبت از «اقم» نمیشد. به رسالت پیامبران هم برای هدایت نیازی نمیشد! دین «قیمی» است که در جهت آن قرار گرفتن به اراده انسان برمی گردد، «فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ الْقَيِّمِ» (روم:۴۳). حتی با نازلترین سطح بحث میتوان گفت که انسان هوشمند (بر مبنای خلقتش/ فطرتش) به نفع یا عدم ضرر خود حساس است، حتی اگر در تشخیص نفع و ضرر خود دانا نباشد. حیوانات هم حتی در حد حشرات به طور غریزی (فطری)، خطر را تشخیص میدهند. یک مثال خوب برای در سمت (وجه) قرار گرفتن، نیروی جاذبه زمین است. همه ساختمانها در راستای شاقول و عمود بر سطح زمین ساخته میشوند، طوری که سمت شاقول را «وجه» نیروی جاذبه زمین مشخص میکند. در این مثال میبینیم که این هارمونی و هماهنگی و همسویی با نیروی جاذبه زمین به نفع انسان است. اما مختاریم و میتوان با هزینه بیشتر و صرف مصالح ساختمانی بیشتر و اشغال فضای بیشتر، ساختمان کج پر دردسر هم بنا کرد! اما قانون جاذبه را که سنت آفرینش است و تبدیلی در آن نیست نمیتوانیم تغییر دهیم! وارد این بحث نمیشویم که این جاذبه «جبر» است برای انسان! اما رحمت است و هماهنگی با این رحمت به نفع انسان است. یا مثلا بدون دو نیروی جاذبه و اصطکاک که هر دو ظاهرا بازدانده هستند، هیچ پرندهای قادر به پرواز نیست!
تعبیری که علامه طباطبابی پیرامون فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها بکار برده «ملازم فطرت باش» است که در المیزان چنین آمده است:
«… كلمه ” فطرت” بر وزن فعلت به اصطلاح اهل ادب بناى نوع را مىرساند و در كلمه مورد بحث به معناى نوعى از خلقت است و” فِطْرَتَ اللَّهِ” به نصب خوانده مىشود، چون در مقام وادارى شنونده است، و چنين معنا مىدهد كه ملازم فطرت باش و بنا بر اين در جمله مزبور اشاره است به اينكه اين دينى كه گفتيم واجب است براى او اقامه وجه كنى، همان دينى است كه خلقت بدان دعوت، و فطرت الهى به سويش هدايت مىكند، آن فطرتى كه تبديل پذير نيست. براى اينكه دين چيزى به غير از سنت حيات، و راه و روشى كه بر انسان واجب است آن را پيشه كند تا سعادتمند شود نيست. پس هيچ انسانى هيچ هدف و غايتى ندارد مگر سعادت، هم چنان كه تمامى انواع مخلوقات به سوى سعادت خود، و آن هدفى كه ايدهآل آنهاست هدايت فطرى شدهاند، و طورى خلق شده، و به جهازى مجهز گشتهاند كه با آن غايت و هدف مناسب است»
بد نیست اینجا اشاره شود که بعثت و رسالت هر پیامبر رحمتی است برای جهانیان. از آن جا که نقش پیامبران تلاش در جهت نزدیک تر کردن انسان و جمعیت مخاطب (قوم) خود به فطرت دور افتاده انسانی و مسیر فطری میباشد. بنابراین هر پیامبر و بعثت او رحمت است برای خود قوم مخاطب و در نتیجه برای همه «جهانیان» . رحمتی از رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا. وَتَبَارَكَ الَّذِي لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا (زخرف:۸۵).
ایمان غیرانتزاعی متجلی در کنش
در بالا دیدیم که ساختار مفهومی که قرآن درباره دین مطرح میکند به آیین ابراهیمی محدود نمیشود. طبق آیات قرآن در دین ابراهیمی که اسلام نامیده میشود، توحید یک مفهوم انتزاعی نیست. مفاهیمی مثل کافر و مشرک در عصر بعثت پیامبر و در مکه و حومه آن، در چارچوب مفهومی دین ابراهیمی آمده است. مثلا امیین مخاطب پیامبر، بتهایی مثل لات و عزی و منات را دختر و شریک خدا میدانستند و آنها را زیارت میکردند و از آن شفاعت میخواستند. از طرف دیگر میبینیم که در آیات ایمان، در نهایت «کنش» نیک (عمل صالح) تعیین کننده است. اغلب آیات همراه با ایمان عمل صالح آمده است. در هر چارچوب مفهومی از دین و برای پیروان هر کدام از پیامبران، عمل صالح معیار و سنجه ایمان است. سعادت در عمل صالح است (جدول ۲). قرآن وقتی مردم را از کفر و شرک باز میدارد، خدایی را به جای آن معرفی میکند که «خالق» و «رب» جهانیان است. به این دعوت هم بسنده نمیکند بلکه آنها را به مشاهده و تفکر و تعقل در آیاتش فرا میخواند. یعنی توجه آنها را که در سمت بتهای بی خاصیت به هدر میرفت، به سمت خدا و فطرت و جهانی بزرگتر که خود جزوی از آن هستند باز میگرداند. این جهان به اشیا محدود نمیشود بلکه دارای قوانین و سازوکارهایی است که سردرآورن از آن میتواند به بهروزی آنها بینجامد. مثلا دریای نفت زیر پایشان را خودشان کشف کنند! بنابراین نمیتوان این مفاهیم شرک و کفر را در مکانهای دیگر مثلا به انسانهای فرهیخته زمان ما و یا نحلههای دیگر معنوی جهان تعمیم داد. جایی که دانش و معرفت انسان از تفکر و تعقل و تدبر در آیات خدا میآید و این آیات برای همه مشترک است، مستقل از ایمان انتزاعی به خدا، همه سرانجام در ایمان ابژهای به یک نتیجه خواهند رسید!
دل یا عقل
نکته دیگر این که انسان مختار است و اگر میتواند از راه دل وصل شود و این «سکینه» قلب به سلامت و سلیم شدن او میانجامد، میتواند عقلانیت را دور بزند. غایت عقلانیت نیست. غایت صلح است: با خود، با دیگران، و با طبیعت. انسان که هم دل دارد و هم عقل، خود او در مورد چگونگی این تعادل، و یا مرکز ثقل نزدیک تر به کدام بعد بودن را تصمیم گیری میکند. در قرآن هم به دل و احساس، و هم به عقل و برهان بها داده شده است. نمیتوان گفت یکی اصل است و دیگری فرع. برای ایمان داشتن شاید بتوان به کانال دل وزن بیشتر داد. اما چون ایمانِ بدون کنش، یعنی ایمان انتزاعی، منظور نیست، شاید بتوان گفت ثقل یا گرانیگاه در سمت عقل قرار میگیرد. فرمت بسیاری از سورههای قرآن چنین است: پس از بسم الله الرحمن الرحیم ، با گزارهای با این مفهوم که این آیات خداست که بر تو نازل میشود شروع میشود. سپس ادامه میدهد خدایی که (برای مثال) خالق آسمانها و زمین است. و ادامه پیدا میکند با شرحی درباره این گونه آیات و توجه و تفکر درباه آن ها. مواردی با سرگذشت پیامبران به جای آیات خلقت ادامه پیدا کرده است و درس آموزی و عبرت از سرگذشت آن اقوام مد نظر است. در مجموع شاید بتوان گفت میخواهد با توجه دادن به روح آفرینش و عظمت آن، از راه دل در خواننده و یا شنونده اثر بگذارد و همزمان او را به تعقل و تفکر وادارد!
جدولی از آیات قرآن در رابطه با رستگاری انسان مستقل از ادیان و شرایع مختلف
در مقاله [۱]، نشان داده شد که طبق قرآن همه ادیان ابراهیمی، شامل شریعت حضرت موسی و حضرت عیسی و حضرت محمد بر حق هستند. از نظر قرآن اصل نبوت، ایمان به همه پیامبران ابراهیمی و کتابهای آن هاست. و پیروان حضرت محمد نباید بین هیچکدام از پیامبران فرقی بگذارند. حال بگذارید به آیات قرآن مراجعه کنیم و ببینیم درباره لایههایی که با نمودار ۱ درباره آن بحث شد، چه میگوید.در جدول ۱ نوید رستگاری را به همه لایههای نمودار ۱ میبینیم. این رستگاری با یک گزاره مشابه به همه و در تمام لایهها نوید داده شده است: « فَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ. اگر خوب دقت شود، شگفت آور است، به لحاظ مراتب فراگیری: هم به لحاظ پیشرفت زمانی از هبوط حضرت آدم ، و هم به لحاظ گستردگی مکانی (از جهانی به منطقهای و محلی تا سطح پیروان شرایع)! آیات جدول یک در رابطه با یکدیگر شایسته تعمق ویژه میباشد. بسیار جای تاسف است که دینی این چنین و کتابی با چنین آیاتی، در عمل شده است عامل جنگ و خونریزی به وحشیانهترین شکل به جای تعاون و احسان و بخشش مال و دستگیری از نیازمندان! و این بخشش در حد طعام دادن به همسایه دور و نزدیک نیست و شب و روز هم نمیشناسد. بخشیدن زیادتر از نیاز اموال است.
جدولی از آیات قرآن مبنی بر دین اسلام یگانه برای همه پیامبران ابراهیمی
همانطور که در آیات جدول ۲ آمده است، قرآن میگوید پیامبر بدعتی در میان پیامبران نیست. دین او همان دین حضرت ابراهیم است که احسن دین هاست. خداوند از پیامبر خواسته است که از دین ابراهیم پیروی کند. به پیروان شریعت حضرت محمد گفته شده است آن چه را به نوح و ابراهیم و موسی و عیسی در برپایی دین توصیه کردیم به شما هم توصیه میکنیم. سایر پیامبران چون موسی و عیسی و دیگران هم میگویند پیرو دین ابراهیم حنیف هستند. در این باره آیات زیادی است که بخشی از این آیات در جدول ۲ آمده است. علاوه بر این آیات زیادی است که میگوید کتاب قرآن تصدیق کننده کتابهای پیشین چون تورات و انجیل است. حضرت عیسی نیز کتابش تصدیق کننده تورات و کتابهای پیشین است. تورات خود تصدیق کننده کتابهای پیشین است. همچنین آیات زیادی که پیامبران ابراهیمی و پیروان آنها را «مسلم» میداند. دستهای دیگر از آیات میگوید ایمان آورندگان به حضرت محمد باید به همه پیامبران و کتابهای آنها ایمان داشته باشند و بین پیامبران فرقی نگذارند. برای این گونه آیات میتوان به مقاله «یهودیان و مسیحیان در آیات قرآن» مراجعه کرد [۱].
سخن پایانی
شگفت آور است که در این یگانگی و دین مشترک، این همه درگیری و ستیز و جنگ و خونریزی بین پیروان پیامبران از کجا میآید؟ در حالی که به لحاظ نظری همچنان که در این نوشتار بحث شد، در هیچ مورد تضاد و تناقضی نیست. این دینی که به جنگ هفتاد و دو ملت انجامیده است چگونه دینی است؟ چرا پیروان پیامبران ابراهیمی در طول تاریخ در برابر یکدیگر به جنگ و خونریزی متوسل و این همه انسان قربانی شده است؟ حتی تفاوت در پیامبران و شریعت آن ها، چنانکه در قرآن آمده است بر مبنای رحمت و سنت خالق و رب جهانیان در آفرینش اقوام با «زبان»های متنوع است. یعنی این اصل مدرن پذیرش رنگارنگی (قوم و زبان و پوست)، که چهارده قرن پیش در قرآن به رسمیت شناخته شده و آن را لازمه خلقت و بقای آن دانسته، در عصر ما علت جنگ و خونریزی شده است. شگفت آورتر این که حتی در قرن بیست و یکم با دامن زدن به کینههای مذهبی ، بین پیروان یک پیامبر (مثلا سنی و شیعه) چنین خونریزیهای وحشیانهای در جریان است. آن قدر خبرهای منفجر شدن خودروهای پر از مواد منفجره جلوی این مسجد و آن مسجد و این محل و آن محل در عراق و پاکستان و افغانستان و سومالی و دیگر کشورهای مسلمان زیاد شده است، که به نوعی اغلب نسبت به آن بی تفاوت شدهاند. کسی به فکر این نیست که چرا این همه جان شریف قربانی اند؟ قربانی دین!
یکی از عواملی که موجب بسیاری از تفرقهها و درگیریها شده است، برداشت متفاوت فرقههای مسلمان از «سنت» پیامبر است. یعنی هر کدام با استناد به احادیثی از پیامبر، دین را به نفع خودشان تفسیر میکنند. خود را حق و دیگران را باطل میپندارند. در حالی که خود از پیامبر حدیثی نقل میکنند مبنی بر این که: هر حدیثی از من نقل شد و بر خلاف قرآن بود آن را به دیوار بکوبید. در مقاله دیگری که به زودی از نگارنده منتشر خواهد شد، با استناد به آیات زیادی از قرآن و با دلایل زیاد نشان خواهیم داد که «سنت» پبامبر شامل گفتار و کردار و تقریر او حجت وحیانی ندارد. واقعیت این است که نظر به حساسیت موضوع، انتشار چنین مقالهای تا کنون به تاخیر افتاده بود. ولی نمیتوان از بیان حقایق بر مبنای خود قرآن خودداری کرد، در حالی که شاهد این همه ستم بر مردم هستیم. ستمهایی که مبنای آن را سنت پیامبر میدانند.
چند عامل اصلی که ابهام در آنها باعث تفسیر بعضی از آیات قرآن در جهت ستم و تبعیض در زمانه ما شده است، اشارهای خواهد شد. این ابهامها ریشه در وضعیت موجود (جاهلی) و فرهنگ و سنتهای قوم مخاطب حضرت محمد دارد و مستقل ازدین ابراهیمی اسلام است.
با توجه به موضوع این مقاله و آن چه در بالا درباره دین و هدف رسالت انبیا گفته شد، چهار مورد زیر شایسته دقت است:
۱) آموزه متعالی و دین الهی که در این مقاله شرحی از آن آمد، همانی نیست که مردم آن قوم در آن زمان محدود جذب کردند و به کار بستند.
۲) تاثیر مسلم خلق و خو و گمراهی و ستیزه جویی و ستمگری آن قوم در توسعه و شکل گیری قرآن. که البته در شکل گیری کتاب سابر پیامبران هم این عامل وجود داشته است.
۳) تاثیر احکام و سنتهای رایج آن ها.
۴) تاثیر زندگی شخصی پیامبر به واسطه فرهنگی که به آن تعلق داشت.
۱)
گفتیم که علت رسالت هر پیامبر در مقایسه با پیامبر پیش از او، پیشرفته تر بودن دین پیامبر متاخر نیست. بلکه نیاز جمعیت مورد خطاب آن پیامبر به هدایت و هدایت گر بوده است. حوزه ماموریت همه پیامبران به مخاطبی محلی-قومی محدود بوده است. مثلا در مورد پیامبران ابراهیمی، هر پیامبر از میان مردم خود مبعوث شده است تا همان اصول دین ابراهیمی را با «زبان» قوم خود به آنها ابلاغ کند و بر مبنای آموزههای این دین (توحید و نبوت و معاد)، آنها را به راه ایمان و رشد هدایت کند. حضرت محمد، مامور هدایت و آموزش قوم خودش، یعنی آنهایی که در قرآن «امیین» خوانده شدهاند بود. جمعیتی که از نظر جغرافیایی در مکه و حومه آن میزیستند و «زبان» آنها «عربی» بود. اکثریت مردم مخاطب حضرت محمد، کسانی بودند که قرآن از آنها با صفاتی چون مجرمون، ظالمون، لایعقلون، لایعلمون… و غیره یاد میکند. با چنین مردمی که وصف آنها بارها در قرآن با بدترین اوصاف آمده است کار رسالت و هدایت، چندان آسان نبود. بیش از دو دهه طول کشید تا مردم مکه و حومه که مخاطبان اصلی پیامبر بودند، دست از بت پرستی بردارند. در حالی که دست کشیدن از بت پرستی فقط اولین قدم در راه ایمان آوردن و مسلمان شدن بوده است. فردی که دست از بت پرستی برداشت به صرف عدم بت پرستی «مسلم» نیست. درست است که فتح مکه با مسالمت میسر شد. اما تسلیم سران قریش در مکه و اکثریت مردمی که دنباله روی آنها بودند، به واسطه ایمان آوردن آنها نبود! تسلیم به اسلام نبود. تسلیم به لشکر عظیمی بود که در دروازههای مکه مترصد حمله به آنها بود. حتی دست برداشتن از پرستیدن بتها (نه مسلمان شدن)، در اثر رعب از لشکر پیامبر بود که نزدیکی مکه خیمه زده بودند. بعد از فتح مکه نیز چنانکه میدانیم، چندان زمانی از عمر پیامبر برای آموزش آنها باقی نمانده بود. اینجاست که هیج جای قرآن از قوم حضرت محمد با عنوان مسلمان یاد نکرده است. دست برداشتن از بت پرستی، آن هم بعد از دو دهه ستیز و جنگ، و دست آخر هم با ترس از شکست در برابر لشکری که نزدیک مکه مستقر شده بود، «مسلمانی» نیست. چطور ممکن است بیش از بیست سال ستیزه گر باشی اما در عرض یک روز ایمان بیاوری و مسلمان شوی؟ سرتاسر قرآن، از آنهایی که به حضرت محمد گرویده اند، با اصطلاح «ایهاالذین آمنو» نام برده شده است و یا مورد خطاب واقع شدهاند. هیچ مورد از آنها با عنوان «مسلم» یاد نشده است. بلکه گفته است ای کسانی که ایمان آورده اید، به «سلم» داخل شوید. پس متعالی بودن و خدایی بودن آموزهها فرق دارد با آن مقدار و آن چه که توسط آن مردم جذب شد و به کار بسته شد. این نکته بسیار مهمی است که اغلب مورد غفلت واقع شده است. اسلام را معادل آن چیزی میدانند که آن مردم جذب کردند. تغییرات در انسان و جوامع انسانی بسیار کند صورت میگیرد. حتی در عصر ما با این همه وسایل ارتباط جمعی و مدیای پیشرفته، دو سال زمان بسیار اندکی است برای یک پروژه تغییر در انسان ها! آن هم تغییر آن مردم ستیزه گر و خشن از بت پرستی و شفاعت خواستن از بت ها، به انسان سلیم موحد با کنش نیک و هارمونی و ملازمت با مجموعه هستی!
۲)
آری اگر همان اوایل رسالت پیامبر، مردم مکه به جای توطئه برای قتل پیامبر و بیرون کردن پیامبر و یاران اندکش از مکه، ایمان آورده بودند، شاید دو دهه کافی بود که پیامبر آنها را تا حد قابل قبولی هدایت کند و آموزش دهد. اما بر عکس، نه تنها دو دهه را برای فیض بردن از حیات پیامبر و آموزشهای او از دست دادند که این دو دهه را هم صرف ستیز و جنگ با پیامبر کردند. تا جایی که عکس العملها و تدابیر پیامبردر درگیری با جهالت و ستمگریهای آنها دامن قرآن را هم گرفت و آیات زیادی در رابطه با این درگیریها و جنگها نازل شد. یعنی شرح ستیزها و درگیریها با کفار و مشرکین قریش و اهل کتاب مدینه و دیگرانی که با پیامبر درگیر شدند، به قرآن تحمیل شد. وگرنه بدیهی است که اگر همین آموزهها در جامعهای دیگر میآمد، و یا این قوم طی دو دهه رسالت پیامبر را انکار نمیکردند و به او افترا نمیزدند و با او ستیزه نمیکردند، بسیاری از حوادث رخ نمیداد. در نتیجه قرآن طور دیگری توسعه پیدا میکرد. دو سال حیات حضرت محمد پس از فتح مکه، و با احتساب این که پیامبر هنوز مشغول جنگهای دیگر بود، فرصت بسیار کمی بود برای آموزش و هدایت سران قریش و مردم مکه و اطراف آن که مخاطب اصلی پیامبر بودند. کما این که عدم سلم و نامسلمانی، خود را در درگیریهای پس از رحلت پیامبر نیز نشان داد. دیری نپایید که همان سنتهای جاهلی و خشونت و استکبار و شمشیر بدستی، در ترور و قتل نزدیکترین یاران پیامبر و بعدا در قتل نواده او و خاندانش حتی تا کودکان شیرخوار به فجیعترین شکل بازتولید شد. و دین سلم را به دین جنگ و خونریزی آن قوم در تجاوز به دیگران تبدیل کرد. بنابراین در این تردیدی نیست که بسیاری از آیات قرآن در پاسخ به تهمتها و تکذیبها و ستیزه گریهای آن قوم و سران آنها نازل شده است. تعداد قابل توجهی از آیات حتی در صحنه جنگ و یا قبل از جنگ برای تهییج یاران پیامبر و روحیه دادن به آنها در جنگهای دفاعی حضرت محمد نازل شده است. یعنی اگر جنگی پیش نمیآمد، برای مثال آیات قتال هم نمیآمد! پس نمیتوان صرفا با استناد به یک آیه که در صحنه جنگ در مکان و زمان مشخصی برای کمک به پیروزی حضرت محمد و یارانش نازل شده، مردم را به جنگ و خونریزی تحریک کرد. حال بگذریم که از هیچ متنی نمیتوان یک جمله را بیرون کشید و بدون توجه به سایر جملات و موضوع آن نتیجه گیری کرد. در این رابطه میتوان به [۳] و [۵] مراجعه کرد.
۳)
مورد دیگر به رسمیت شناخته شدن برخی از احکام و سنتهایی است که قبل از بعثت پیامبردر آن سرزمین رواج داشته است. زمانی که از آن با اصطلاح دوره جاهلی یاد میشود. از آن جایی که هدف پیامبر آموزش و تغییر آن مردم بود، برای تسهیل در هدایت و آموزش اصول دین، پیامبر با بسیاری از احکام و سنتهای رایج آنها در نیفتاد. شاید جامعه هنوز ظرفیت پذیرش قوانین جدید را نداشت. جایی که بیش از دو دهه طول کشید تا از بت پرستی دست بردارند، نشانه خوبی است برای گمانه زنی پیرامون ظرفیت پذیریش آنها و شدت مقاومت آنها در برابر تغییر. از طرف دیگر حتی پیامبر امکان آن را نداشت که در مکه و اطراف آن قوانین جدیدی را پیاده کند. پیامبر و مهاجرین دوران تبعید اجباری را در مدینه سپری میکردند. مردمی که در اثر ستم مکیان مجبور شدند به یثرب هجرت کنند. بنابراین قرآن و شارع برای پیشبرد منظوری عالی تر، برخی از احکام دوران جاهلی آنها را قبول کرد و در برخی اصلاحاتی انجام داد. در عمل برخی از احکامی که مبتکر آن مثلا عبدالمطلب بود، برای اداره امور قوم قریش قبل از بعثت پیامبر، مورد امضا شارع قرار گرفت. چنین احکامی را فقها «امضایی» میدانند. به طوری که تعداد احکام جدیدی که قرآن معرفی کرد و به احکام «تاسیسی» معروف است، در مقایسه با احکام «امضایی» بسیار کم میباشد. یا مثلا مناسک حج و تجمع هر ساله آنها تایید و ادامه پیدا کرد. از همه اینها گذشته، حتی میتوان گفت این احکام با توجه به خلق و خو و فرهنگ آنها در آن زمان مفید بوده است و کار آنها را راه میانداخته است. حال با چنین فرضی در زمانه ما آیا حقوق دانان ما با توسعه دانش حقوق، و با توجه به فرهنگ مردم ما، نمیتوانند قوانین بهتری در مقایسه با قوانین عبدالمطلب به جامعه پیشنهاد کنند!
۴)
مورد چهارم «سنت» پیامبر است که موجب مشکلات بسیاری شده است. گفتار و کردار پیامبر بر مبنای قرآن حجت وحیانی ندارد و نمیتواند منشا برداشتهای متفاوت از قرآن شود. حتی اگر فرض را بر حجت وحیانی داشتن سنت پیامبر بگذاریم، این سنت از آن جا که مکتوب نیست و «نقلی» است باعث ابهامات بسیار شده است. به ویژه این که دشنمان آن روز پیامبر برای خراب کردن او حدیثهای بسیاری جعل و شایع کردند. کلا به سبب عقب ماندگی شدید نسبت به جوامع دیگر، کتابت و نگارش در آن قوم مرسوم نبوده است. به طوری که امیین حتی کتابی را لمس نکرده بودهاند. در زمان پیامبر تعداد کسانی که میتوانستند بنویسند، انگشت شمار بوده است و آنها هم به مکتوب کردن آیات قرآن بسنده کردهاند. قبل از پیامبر در سرتاسر آن سرزمین یک مدرسه وجود نداشته است. میبینیم که حتی سالها بعد عدم مکتوب کردن آرا و نظرات، در سنت و شیوه امامان شیعه هم ادامه پیدا کرده است. در حالی که بیش از هزار سال قبل از آنها مثلا در یونان و رم قدیم دانشگاه و کتاب وجود داشته، امامان همت نکردند نظرات خود را مکتوب کنند. یا حداقل فرزند هر امام ، آرا و فتواهای پدر خود را مکتوب نکرد. هر چه مانده است همان نقل قول است. اگر به زمان خود توجه کنیم مشاهده میکنیم که با وجود تصویر و صدا و مکتوبات روح الله خمینی، این همه بین پیروانش اختلاف نظر است و هر جناح میگوید امام فلان بود و فلان نبود! حال از نقل قولهایی که به ۱۴ تا ۱۲ قرن پیش برمی گردد، چه انتظاری میتوان داشت. میتوان گفت کسانی که بنا بر اعتقاد پیروانشان علم غیب هم داشته اند، آنقدر بصیرت و آینده نگری نداشته اند، که با مکتوب کردن آرای خود، برای آیندگان دردسر درست نکنند. و برای دکانداران دین در آینده فرصت سواستفاده از آنها در ستم بر مردم فراهم نشود!
بگذارید برای نمونه در این رابطه نگاهی داشته باشیم به «سنت» آن جامعه در تعدد همسران و زنان و اثرات و مشکلات آن در عصر ما. البته اینجا منظور چند همسری نیست. برخی از آیات قرآن که بازتاب مشکلات مدیریت زنان جوان و متعدد پیامبر بوده است، در زمانه ما به «حجاب» اجباری کنونی و جداسازی جنسیتی در اماکن عمومی و داشگاهها انجامیده است. یعنی فقها و مفتیها آیههایی را که هیچ ربطی به پوشش بدن یا پوشش موی زنان ندارد، تفسیر به پوشش کردهاند. از چهار آیهای که فقها از آن حجاب مورد نظرشان و جداسازی جنسیتی در اماکن عمومی را در میآورند، دو آیه در واکنش به مشکلات زنان پیامبر نازل شده است. درباره مسئله حجاب، نگاه، و جدا کردن مردان و زنان، مقاله پژوهشی از نگارنده به زودی منتشر خواهد شد. اما اینجا برای مثال به یک نمونه مشکلی که تعداد زیاد زنان پیامبر برای آیندگان به جا گذاشت میپردازیم. در آن زمان و در آن مکان و در آن فرهنگ تعداد زیاد زنان برای مردان متمول که توانایی تقبل هزینههای آن را داشتند، نه تنها قبحی نداشت که حسن هم بود. پیامبر هم بشری بود مثل بقیه و زمانی که میتوانست زنان زیادی داشته باشد، به این کار اقدام کرد. البته در مواری سنت ازدواج با دختر یک فرد قدرتمند برای قرابت و نزدیکی و تحکیم اتحاد سیاسی نیز علت ازدواج جدید پیامبر بوده است. به هر حال پیامبر در پیرانه سری زنان زیادی داشته است که آنها هم بشری بودهاند مثل بقیه و داری نیازهای عاطفی و جنسی مثل همه زنان. حال مثلا مردانی که برای صرف غذای مجانی در مراسمی به خانه پیامبر میرفتند، خواه ناخواه خوش و بشی هم بین آنها و زنان پیامبر اتفاق میافتاده است. به ویژه آن مردانی که در اثر فقر نمیتوانستند ازدواج کنند. در آیه احزاب:۳۳ به این مهمانان گفته شده است که: بدون دعوت وارد خانه پبامبر نشوند. وقتی هم که دعوت شدند و غذای خود را صرف کردند، خانه را ترک کنند. اگر چیزی از زنان پیامبر خواستند از پشت پرده بخواهند. دلیل آن را هم بیان میکند که برای قلب شما و زنان پیامبر بهتر است. بدیهی است که خانههای آن زمان مثل زمان ما دارای فضای عمومی و خصوصی و آشپزخانه جدا به سبک امروز نبوده است. مثلا با پردهای این فضاها جدا میشده است. و آن مردم هم آداب معاشرت نمیدانستند که نباید وارد فضای خصوصی خانه (حال هر خانه) شوند. این آیه برای آموزش آنها و در واکنش به یک رخداد در یک میهمانی آمده است. اما در زمان ما این آیه مستمسک حکومت شده است برای جداسازیهای جنسیتی در اماکن عمومی و دانشگاه ها. پرسش این است که اگر خدا بخواهد چنین حکم عامی را بفرستند، چرا باید منتظر شود چند اعرابی فقیر با زنان پیامبر در خانه اش خوش و بشی کنند و خدا چنین حکمی بفرستد؟ یا اگر تعداد زنان پیامبر این قدر زیاد نبود، و یا این که نسبت به پیامبر به مراتب جوان تر نبودند، آیا این اتفاق میافتاد تا آیهای برای آن نازل شود؟ مورد دیگر آیه احزاب:۵۹ است که از آن پوشش چادر را برای زنان برداشت کردهاند. زنان پیامبر در معابر عمومی مورد متلک و آزار واقع میشوند. به آنها گفته میشود که وقتی از خانه خارج میشوند، «جلباب» خود را بر خود بیندازند که از دیگر زنان به ویژه بردهها متمایز و شناخته شوند. در آن جامعه جلباب یک لباس برای پوشاندن بدن و سر نبوده است. یک جامه کمکی-تزیینی (ریش) بوده است (شاید مثل شنل) که زنان متمول و غیربرده در مراسم و مهمانیها بر پشت سرشان میانداختهاند و ربطی به حجاب و پوشش مو ندارد. از طرف دیگر چرا خدا باید منتظر متلک جوانان به همسران جوان و جذاب پیامبر شود، تا به فکر حکم حجاب آن هم چادر مشکی برای زنان بیفتد؟ آخر با کدام عقل جور در میآید که کار خدا این قدر سطحی و بی حساب و کتاب باشد؟ از این گذشته تکلیف مردم جوامع دیگر که نمیدانستند «جلباب» چیست و از آن استفاده نمیکردهاند چیست؟ مگر نمیگویند این احکام برای همه بشریت و همه زمان هاست؟
خلاصه این که در قرآن چیزی به نام سنت پیامبر وجود ندارد. در «نبوت»، «جانشین» برای پیامبر وجود ندارد. در مقاله نسبتا مفصلی که بزودی توسط نگارنده منتشر خواهد شد، خواهیم دید که بسیاری از این مبالغهها درباره پیامبر ضد قرآن است. در قرآن نه تنها «معصومیت» وجود ندارد، بلکه آیاتی مبنی بر امکان مرتکب گناه شدن پیامبر و یا تحت تاثیر دیگران قرار گرفتن پیامبر در حد گمراه شدن وجود دارد. پیامبر بشری است مثل بقیه مردم جز این که حامل وحی و آموزههای آن است. در بساری از آیات قرآن، خداوند به پیامبر تذکراتی داده است مبنی بر این که: تو وکیل و حافظ بندگان من نیستی و بر آنها سلطه نداری. هدایت یا هدایت نشدن آنها به خودشان مربوط میشود و تو ابلاغ کننده پیام میباشی. چون تعداد این نوع آیات زیاد میباشد، میتوان گفت پیامبر در نحوه برخورد با مردم زیاده رویهایی هم داشته است که خدا از آن خشنود نبوده است.
نکته دیگر که لازم به اشاره است این است که آن دسته از نواندیشان یا روشنفکران دینی که هنوز تکلیف خود را با احکام متعلق به دوره جاهلی آن مردم روشن نکردهاند و هنوز فکر میکنند حضرت محمد آمد تا همه بشریت را هدایت کند، نمیتوانند به این وضعیت یک بام و دو هوا ادامه بدهند. سال هاست داریم در جا میزنیم. چرخیدن در بر همان پاشنه و ادامه وضع موجود، ادامه نکبت و تباهی موجود است. که حاصلی جز عقب ماندگی و ستم بر جسم و جان و روان مردم نداشه است. باید تکلیف خود را با احکام به جا مانده از دوران جهالت مردمی هزار سال عقب مانده تر در عصر خودشان روشن کرد. دین اسلام ابراهیمی سر جای خودش محکم و استوار است. نگران این که اگر اینها را حذف کنیم از دین چه میماند نباشند. در همین راستا تمسک به هرمنوتیک و روایتهای گوناگون از دین دردی را دوا نمیکند. روایتهای گوناگون از متن اشکالی ندارد، اما این چه اختلاف قرائتی است که مثلا آقای محسن کدیور افتخار کند آیت الله منتظری در طول حیاتش چهار بار نظرش را درباره ولایت فقیه تغییر داد. انگار بستنی است که یک روز هوس بستنی وانیلی کنیم یک روز هوس بستنی شکلاتی! این ولایت فقیهی که آیت الله منتظری این همه درباره اش خطبه ایراد کرد و پانصد صفحه کتاب نوشت، چه جانهای عزیزی از بهترین و پاکترین فرزندان این مردم قربانی نگرفت و هنوز به قتل و زندانی وشکنجه کردن مردم مشغول است. صداقت در اقرار به اشتباه، به ویژه در این دگماتیسم جاهلی، قابل تحسین است. اما از مسئولیت نظریه پردازی افراد درباه این اصل جهالت ولایت فقیه و در نتیجه کشتار بیگناهان کم نمیکند. نمیتوان برای گریز از ابهامات به روایتهای گوناگونِ ۱۸۰ درجه متضاد دل خوش کرد! باید شهامت و جسارت آن را داشت که خارج از این جعبه ۱۴ قرنه اندیشید و خرد عملی کردن آن را نیز داشت.
نخست باید به فلسفه و هدف بعثت و رسالت انبیا توجه کرد. آیات قرآن جلوی ماست و تعداد آیاتی که در محورهای استدلالی متعدد، مبین این موضوع میباشد، بسیار زیاد است [۱]. پیامبران نیامدهاند هر کدام یک بسته «محدود» و «انحصاری» به اسم دین برای پیروان خود بیاورند که بعد پیروانشان بر سر آن توی سر و کله هم بزنند و به تکفیر و کشت و کشتار همدیگر بپردازند. با استناد به این همه آیات با قطعیت میتوان گفت: نه حضرت محمد و نه حضرت موسی و نه حضرت عیسی و نه دیگر پیامبران ابراهیمی غیر از حضرت ابراهیم، هیچکدام «دین» جدیدی نیاوردهاند و در کتاب آنها اصل جدیدی نیامده است . این مبالغهها دردی را دوا نکرده و گرهای از کار مردم باز نکرده است. این در حالی است که همه بر این واقعیت اشتراک نظر دارند که اکثریت بسیار بزرگی از آیات قرآن درباره توحید و نبوت و معاد و بشارت و هشدار میباشد.
پانویسها
[۱] یهودیان و مسیحیان در آیات قرآن ، آرش سلیم، مهر ۱۳۹۰، سایت رادیو زمانه
[۲] انسان: بعثت، آزادی، و صلح-مروری بر چهار دیدگاه دربارهی حکومت دینی ، آرش سلیم، دی ۱۳۸۹ ، سایت رادیو زمانه
[۳] ]قرآن به مثابه گفتمان نه یک متن ، آرش سلیم، مرداد ۱۳۸۹، سایت رادیو زمانه
[۴] ریشه تفسیرهای گوناگون از قرآن کجاست؟ ، آرش سلیم، مرداد ۱۳۸۹ ، سایت رادیو زمانه
[۵] ]قرآن، پیامبر، و جمعیت مخاطب ، آرش سلیم، مرداد ۱۳۸۹، سایت رادیو زمانه
فایل PDF مقاله
برای سهولت در خواندن جدولهای مقاله به فایل PDF آن رجوع کنید
خوب بود اما در مورد اسلام بالاخره نمی توان یه بام و دو هوا رفت یا اسلام بنا بر بیان قران و …. برای همه ایندگان هست یا نیست اگر هست که نباید احکام مربوط به احوال شخصی و زناشویی محمد ( که جنبه خصوصی داشته) در ان می امد که امروزه بشود زنجیر پای مردم و اگر نیست که دیگر نباید ترسی از دور ریختن ان داشت و می باید بر اساس فکر و دانش بشری طرحی کارا ریخت که البته در بسیاری کشور ها ریخته اند بهتر است روشنفکران به جای اینکه تسلیم نظر مردم و برای خوش ایند ان ها بنویسند واقعیت ها را بنویسند و اگر یکی دو نسل اذیت شوند حد اقل ایندگان از این بختک بی خاصیت دین نجات پیدا کنند.
کاربر مهمان / 08 November 2011
آقای آرش سلیم، من نمیدانم چرا اصرار دارید برخلاف نص صریح قرآن از خدا بجای الله نام میبرید. خدا واژهای است که متعالیترین و انتزاعیترین شکل را برای پروردگار داراست که در فرهنگ عربی جایی ندارد.
اما الله مکعبی است سنگی که بدورش میچرخند بسویش سجده میکنند برایش قربانی میکنند و پردهدارش توانست رقبایش یعنی سایر اصنام عربی را که غالب آنها نیز قسمتی از کوهی یا تخته سنگی بودهاند را ازمیدان بدر کند.
mohsen / 08 November 2011
با توجه به متن میتوانم بگویم که استفاده از واژه خدا توسط نویسنده از روی نآگاهی وی بوده است . ترجمه الله به خدا تنها نشانه ساده انگاری نویسنده است الله یکی از اصنام شبه جزیره عربستان است. که بقول اون دوستمون پردهدارش توانست رقبایش یعنی سایر اصنام عربی را ازمیدان بدر کند.
مصطفی / 10 November 2011
با توجه به متن میتوانم حدس بزنم که استفاده از واژه الله توسط نویسنده از روی آگاهی وی بوده است . الله تنها مفهومی نیست که میتوان به عنوان خدا از آن یاد کرد.
Saeidrad / 09 November 2011
آقای آرش سلیم، بسیاری مانند شما ایمان داشتن را به معنای واژه پارسی باور داشتن میپندارند، حال آنکه ایمان داشتن، مومن بودن، در امان بودن، بمعنای پناه بردن است از شر خصم در دامن خصم، یعنی تامین داشتن و نپرداختن جزیه.
سهیلا / 09 November 2011
“طرح و خلقت جهان و همه اجزای آن، شامل انسان، «رحمت» خداوند است و بر خیر و خوبی سرشته شده است. همچین برای ادامه و کارکرد آن، خداوند رحمت را بر خود مقرر کرده است. این «فطرت» سیستم است. اما اختیار انس…”
این انشا آدم را یاد سخنرانیهای اوس مموت می اندازد. نگارندۀ محترم دبیرستان را تمام نکرده.
اورینب / 09 November 2011
” جنگ هفتاد دو ملت همه را عذر بنه…..چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند “
ایراندوست / 09 November 2011
باید بگویم گلچین خوبیست از آیات ملایم اسلام که خوب کپی شده از عهد جدید ( کلام عیسی ). توصیه من به شما و سایر نویسندگان این مطالب این است که اسلام را آنچنان که هست نقد کنید نه آنچنان که میخواهید . از نظر دین اسلام کا فر ان است که دین اسلام را نپذیرد . در مدینه قتل عام یهودیان در دوران اولیه اسلام به این خاطر بود که آنان حاضر به پذیرش این دین کپی نبودند . در قران اگر چند آیه در جهت احترام به سایر ادیان وجود دارد ، چند برابر بیشتر در اجبار آنان در پذیرش دین اسلام وجود دارد . یهودیان همواره مورد لعن و نفرین خدا هستند . حرفهای ضد و نقیض در قران انقدر زیاد است که خواننده براحتی متوجه آنها میشود . وظیفه محقق ان است که حقایق را بگوید نه آنکه حقایق را سانسور کند.
و اما در مورد سنت محمد ( پیامبر اسلام ). خوشبختانه نسبت به عیسی و موسی و ابراهیم اسناد بیشتری در مورد زندگی محمد وجود دارد . میل شدید اوبه قدرت ، حکومت و از همه آشکارتر میل بسیار زیاد او به زن در زندگی نامه او بسیار برجسته هستند . محمد وقتی در مکه بود ( ۱۳ سال اول ) یعنی وقتی در موضع ضعف حرف از محبت و کمک به یکدیگر و بخشش میزد . اما در مدینه همین که توان نظامیش را بالا برد ، دیگرحرف از بخشش و محبت و مدارا کردن نمیزد . حرفهای او حالا بوی خشونت و انتقام میداد .
دوست عزیز صحبت در این باره را کوتاه میکنم . در تاریخ ایران هموراه بوده اند آزاد مردانی چون کسروی یا علی داشتی و غیره که سعی کردند حقایق این دین را به گوش مردم برسانند و متا سفانه در این راه شهید شدند . بیایید با گفتن حقایق خون آنها را پایمال نکنیم .
رضا
reza / 11 November 2011
ادب در کلام و نوشتار لازمه یک بحث علمی است که این مقاله فاقد آن است. آدم خجالت میکشد این نوشته را به فرزندانش نشان بدهد .چقدر خوب بود که در نقد افکار یا ادیان کمی بیشتر مودب باشیم و بجای توهین به اعتقادات مردم ، به نقد علمی اعتقادات آنها بپردازیم
کاربر مهمان / 14 November 2011