رب فریکن- وقتی درفوریه امسال راما تالمون وعایا المصری دودختر جوان اهل تریپولی، فیلمی را از شبکه خبری الجزیره در مورد حمله ارتش قذافی به شورشیان بنغازی دیدند، با خودشان گفتند: “ما هم باید کاری کنیم وهمین کار را هم کردند.” آن دو به شبکه مقاومت زیرزمینی درتریپولی پیوستند تا آنکه سرانجام پایتخت درآگوست امسال آزاد شد.
شبنامهها
وقتی ارتش، شهروندان غیر مسلح را در شرق بنغازی قتلعام میکرد، این دو زن جوان ۲۷ ساله خشمگین اما بدون هیچ قدرت و پشتیبانی و با کمک یک دوست دیگر به نام هانا طرحی برای آگاه کردن مردم و مقاومت آنها ریختند. آنها شروع به نوشتن اعلامیهها، شبنامهها و پخش آنها درمحلههای مختلف و چسباندن آنها روی دیوارها کردند. این دو پرچم جدید لیبی به رنگ قرمز، سیاه و سبز را چاپ و روی شیشه ماشینها می چسباندند و سیدیهایی با شرح جنایات قذافی تهیه و زیر در خانهها می گذاشتند. “راما” و “عایا” بدون آنکه توجه کسی را جلب کنند درباره وقایع رخ داده به جمعآوری اطلاعات میپرداختند و آن را در اختیار شبکه خبری الجزیره قرار میدادند.
والدین این دو این کارها را فعالیتهایی بیاهمیت و در عین حال خطرناک برای دخترها میدانستند. آنها در سال ۱۹۷۷ شاهد مبارزه دانشجویان و اعدام تعدادی از آنها در مرکز شهر تریپولی بودند، اما راما و عایا در برابر پدرومادرشان ایستادگی کردند. عایا که مهندس معماری است، میگوید: “ما باید کاری کنیم، چه شما بخواهید و چه نخواهید. پس این شماهستید که باید انتخاب کنید. میخواهی به دخترت کمک کنی یانه؟” از آن پس والدین این دو با دخترهاشان همراه شدند. راما و عایا تنها زنانی نیستند که در انقلاب لیبی دنیایشان بزرگتر و دچارتحول فکری شدهاند. آنها حالا مسئولیتهای بزرگتری بردوش دارند. کارهایی که هرگزحتی خوابش را هم نمیدیدند.
فاطمه کاندور میخواهد رئیسجمهور شود. انتشار این خبردر فیسبوک واکنشهای متفاوتی را درپی داشت. خیلی از مردها نوشتند: “چه خوب باید حتما خودت را کاندید کنی!” اما خیلی از زنها به او نصیحت کردند که به پست وزیر بهداشت یا آموزش و پرورش رضایت دهد
مردان درصف اول جنگیدند اما مبارزه زنان هم بدون آنکه جلب توجه کنند در خیابانهای پایتخت ادامه داشت. بعضی از آنها جابهجا کردن گلولهها را با استفاده از کیفدستیهای زنانه برعهده گرفتند. گروهی دیگراز زنان ترتیب جمعآوری اطلاعات برای سازمان ناتو و شناسایی اهداف نظامی را دادند. راما که فارغالتحصیل تکنولوژی پزشکی است میگوید: “گروهی از شهروندان در این میان حتی با رنگ کردن پرندهها و گربهها با سه رنگ قرمز، سیاه و سبز سه رنگ پرچم انقلاب یا نوشتن شعار روی بدن یک الاغ و روانه کردن آن به خیابان مخالفت خود را با رژیم نشان میدادند. کارهایی که شاید به نظر کوچک جلوه کند، اما درواقع بسیار اهمیت دارند، چون روحیه مقاومت را بالا میبردند و ارتشیها را عصابی میکردند.”
عایا و راما خودشان یک هسته مقاومت بودند، آنها هیچکس را وارد این هسته دونفره نمیکردند و تنها با یک نفر دیگر تماس داشتند. راما میگوید: “هسته میبایست کوچک باشد و حتی گروه ما میباید کوچکترهم میشد، چون یکی از افراد جاسوس سازمان امنیت از آب درآمد و خیانت کرد و ما را لو داد. از آن موقع آدرسمان را عوض کردیم تا زمانی که تریپولی سقوط کرد.”
این دو درمدت کوتاهی “یک دنیا” یاد گرفتند و این آموزش همچنان ادامه دارد. درحال حاضر آنها اینترنت را برای یافتن اطلاعات در مورد قوانین اساسی، انتخابات و حقوق زنان زیرورو میکنند. همه این مباحث الان، پس از ۴۲ سال بسته بودن دهنها، برای آنها خیلی اهمیت دارند.
در اوایل اکتبرعایا، راما وهانا ازهتل کمپنسکی در قاهره سردرآوردهاند. سی نفر از زنان اهل لیبی از طرف سازمان زنان کراما، به کنفرانسی دعوت شدهاند تا درباره لیبی جدید صحبت کنند. آنها میگویند تشکیل این جلسه به این نحو، درواقع اولین گردهمایی در تاریخ زنان لیبی است. به ویژه که این یک شبکه آزاد و نه زیرزمینی است. دردوره قذافی هرکس درلاک خودش فرو رفته بود، اما حالا مردم جرئت پیدا کردهاند تا با هم تماس بگیرند و آشکارا اظهار نظر کنند. عایا و راما هم حالا با صدای بلند و انگلیسی سلیس فریاد میکنند ومیگویند: Loudly and proudly
حالا فاطمه کاندور نیز میتواند در کنار آنها قرار بگیرد. کسی که این دو در زندگی محدود و بسته خودشان تا قبل از انقلاب هرگزشانس ملاقاتش را نداشتند. عایا به فاطمه اشاره میکند و میگوید: “یعنی یک شخصیت مشهوردر لیبی.” فاطمه با خنده سعی میکند که این تمجید را نفی کند. او میگوید: “تا قبل از قیام مردم، لیبی مترادف با قذافی بود، اما فاطمه بدون شک یک شخصیت است. این استاد چهل ساله دانشکده هنر و رسانه در دانشگاه تریپولی از ششم سپتامبر هرشب برنامهای یک ساعته در رادیوی لیبی دارد. او هم از کسانی است که به کنفرانس سازمان زنان در قاهره آمده است و هم بخش زنان لیبی را تاسیس کرده و هم حزبی به نام کنفرانس ملی لیبی.”
ازنظرسر و وضع هم این سیاستمداران جدید تفاوتی با دیگران ندارند. در اینجا تقریباً همه زنان لیبیایی ازجمله راما وعایا باحجابند، اما فاطمه کاندورموهای نیمهبلندش را نپوشانده و شلوار تنگ قهوهایرنگ پوشیده است. او با مادر و سه خواهرش که همگی باحجابند زندگی میکند و میگوید وقتی نوزده ساله بودم به تنهایی به تنجیر رفتم.
به حوزههای زنان اکتفا کن!
فاطمه کاندور میخواهد رئیسجمهور شود. انتشار این خبردر فیسبوک واکنشهای متفاوتی را درپی داشت.خیلی از مردها نوشتند: “چه خوب باید حتما خودت را کاندید کنی!” اما خیلی از زنها به او نصیحت کردند که به پست وزیر بهداشت یا آموزش و پرورش رضایت دهد.یعنی همان حوزههای سنتی که زنها اغلب درآن فعال هستند، اما چه برنده و چه بازنده درانتخابات، زندگی درلیبی برای همیشه عوض شده است. عایا دختری که حالا عضو قدیمی جنبش مقاومت محسوب میشود، میخندد و میگوید حتی رنگ آسمان هم در لیبی آبیتر شده است. مردم مهربانتر و بازتر شدهاند. راما دوستش میگوید: “من همیشه میخواستم از لیبی بروم اما حالا نه، میمانم. من عاشق کشورم هستم. آنهم برای اولینبار در زندگیام. چون قبلاً نمیتوانستم اینطور فکر کنم. قذافی میگفت: من لیبی هستم. با این حساب من چطورمیتوانستم لیبی را دوست داشته باشم.”
منبع: فولکس کرانت ۲۸ اکتبر