رهایی از چهل‌ودوسال زندگی در زیر سایه یک دیکتاتور متلون‌المزاج که هرازگاه برای نوع زندگی مردم کشور خود و حتی مردم جهان دستورالعمل جدیدی صادر می‌کرد و خود را تئوریسین سومین و بهترین ایدئولوژی فراگیر جهانی پس از کاپیتالیسم و مارکسیسم می‌دانست، قطعاً برای مردم لیبی اتفاقی شیرین است اما باقی ماندن شهد این شیرینی به کام مردم لیبی مستلزم طی کردن راهی است که به آزادی و امنیت آنان منتهی شود و پیمودن این راه، خود نیازمند خاتمه جنگ‌های داخلی و حفظ وحدت ملی این کشور است.
 
کشته شدن سرهنگ قذافی در شهر سرت، بی‌شک اتفاق تعیین‌کننده‌ای در جنگ میان نیروهای وفادار به قذافی و مخالفان وی است اما آیا این رویداد، نقطه پایانی بر جنگ داخلی و خونریزی‌های فراوان ماه‌های گذشته خواهد نهاد؟
 
سرنوشت قذافی و آینده نیروهای وفادار به او
 
با سقوط طرابلس در ماه اوت سال جاری، زنگ پایان حکومت قذافی به صدا درآمد و بسیاری از نیروهای طرفدار وی صحنه نبرد را ترک گفتند. بعضی از آنان که امکان خروج از کشور را داشتند، از لیبی خارج و عده‌ای تسلیم شدند. جمعی نیز پایتخت را رها کردند و به‌صورت ناشناس به شهرهای دیگر و مناطق قبیله‌نشین گریختند. وفادارترین سربازان دیکتاتور سابق لیبی همراه وی به شهر سرت رفتند تا با کمک قبایل طرفدار او به نبرد ادامه دهند. پس از مرگ قذافی، این عده از جنگجویان انگیزه اصلی نبرد را از دست داده‌اند و تنها ممکن است بخشی از آنان حول محور یکی از پسران قذافی (در صورت زنده ماندن) جمع شوند.
 
این عده احتمالاً خطر اصلی برای حکومت آینده لیبی نخواهند بود و عاقبتی بهتر از نیروهای وفادار به صدام حسین، دیکتاتور سابق عراق نخواهند داشت، اما این سئوال مطرح است که شورای ملی انتقالی به عنوان تنها آلترناتیو شناخته شده قدرت در لیبی، برای برگرداندن نظم به کشور آشفته و جنگ‌زده لیبی چه خواهد کرد؟
 
چالش‌های پیش‌ روی شورای ملی انتقالی لیبی
 
شورای ملی انتقالی لیبیNTC)) که در ماه فوریه سال جاری میلادی تشکیل شد و در اعلامیه رسمی‌اش در ماه مارس خود را تنها نماینده مشروع مردم لیبی معرفی کرد، هم‌اکنون بخش اعظم این کشور را اداره می‌کند و توسط بسیاری از کشورها در جامعه جهانی به رسمیت شناخته شده است. این شورا مورد حمایت سیاسی، اقتصادی و نظامی کشورهای غربی بوده و از نظر بین‌المللی از اعتبار مناسبی برخوردار است. در فاز داخلی نیز، علی‌رغم اینکه برخی از چهره‌های شاخص NTC، از اعضای سابق رژیم قدافی بوده‌اند و حتی ریاست شورای ملی انتقالی در دست مصطفی عبدالجلیل، وزیر دادگستری سابق است، این شورا رقیب جدی و خاصی در برابر خود ندارد و یگانه نیروی جایگزین قدرت به شمار می‌رود (در واقع دیکتاتوری سرهنگ قذافی به هیچ رو مجال تشکیل و رشد برای یک نیروی اپوزیسیون در این کشور باقی نگذاشت و مخالفان قذافی در خارج لیبی نیز نه چندان متشکل بودند که توانایی به دست‌گیری قدرت را داشته باشند و نه برای مردم شناخته‌شده بودند).
 
با کشته شدن سرهنگ قذافی، شورای ملی انتقالی بزرگ‌ترین دشمن شناخته شده خود را مغلوب کرد اما همین دشمن شناخته شده، تا قبل از مرگش تنها عامل وحدت نیروهای مسلح مخالف، زیر پرچم شورای انتقالی بود. در واقع با اتمام جنگ علیه دشمن مشترک، نیروهای مسلح طرفدار NTC یا باید سلاح‌های خود را تحویل دهند و به زندگی غیر نظامی بازگردند یا باید در ارتش جدیدی ادغام شوند. تجربه انقلاب‌ها و دگرگونی‌های قهرآمیز سیاسی در کشورهای مختلف نشان داده است که تحقق چنین هدفی معمولاً با موانعی چون سهم‌خواهی شورشیان از قدرت جدید روبه‌رو شده و نیروهای متحد سابق، با از بین رفتن دشمن اصلی، وارد چرخه درگیری و حذف یکدیگر می‌شوند، مخصوصاً در کشوری چون لیبی که رقابت‌های قبیله‌ای و طایفه‌ای مسبوق به سابقه‌ای تاریخی است.
 
اعضای شورای ملی انتقالی لیبی برای رهبری این کشور آزمونی سخت پیش رو دارند. آزمونی که پیروزی در آن می‌تواند متضمن آزادی، امنیت و رفاه مردمی شود که با درآمد سرشار نفت و جمعیت به نسبت اندک شش میلیونی خود، پتانسیل برخورداری از یک زندگی آرام و مرفه را دارند و شکست در آن می‌تواند جنگ، خونریزی و خشونت‌های قومی بیشتری را به همراه داشته باشد. باید منتظر ماند و دید که مردم و سیاستمداران لیبی چه سرنوشتی را برای خود رقم می‌زنند.
 
سه دیکتاتور، سه سرنوشت
 
از زمان شروع انقلاب در تونس تا مرگ قذافی کمتر از یک سال می‌گذرد. در طی این زمان بسیار کوتاه سه دیکتاتور در سه کشور همسایه سقوط کرده‌اند. زین‌العابدین بن‌علی رئیس‌‌جمهور سابق تونس ظرف مدت کوتاهی پس از شروع تظاهرات از قدرت کنار رفت و به عربستان سعودی فرار کرد. کشور تونس اکنون در تب و تاب برگزاری نخستین انتخابات آزاد برای تشکیل مجلس مؤسسان است و در مسیرش به سمت آزادی گام برمی‌دارد. حسنی مبارک رئیس‌جمهور سابق مصر با کمی مقاومت در برابر اعتراض‌ها سرانجام از قدرت کناره گرفت. او در معرض محاکمه است و کشورش با اندکی مشکل داخلی، مسیر کج‌دار و مریزش را می‌پیماید. معمر قذافی اما، همانگونه که رفتار و کردارش در طی حکومت چهاردهه‌ای وی نشان می‌داد، تا انتها از سودای قدرت دل نکند، درگودالی به دام افتاد و نه تنها جان خود را از دست داد، بلکه چندین میلیون لیبیایی را در معرض جنگ و خونریزی و خشونت قرار داد. گویی یک دیکتاتور هرچه دیرتر تسلیم خواست مردم شود، گذشته از زیانی که به مردم خواهد رساند، سرنوشت شوم‌تری هم در انتظارش خواهد بود. آیا دیکتاتورهای دیگر نیز از سرنوشت همتایان خود درس خواهند گرفت؟ متأسفانه مستبدها معمولاً از تاریخ چیزی نمی‌آموزند.
 
هر که نامُخت از گذشت روزگار  هیچ ناموزد ز هیچ آموزگار
 
در همین زمینه: