علی افشاری − تفاوت فعال سیاسی و روشنفکر قلمرو عمومی همواره موضوعی بحث برانگیز و چالشی است.

 
همان‌قدر که مفهوم روشنفکر قلمرو عمومی حساس و داوری پیرامون آن نیازمند ملاحظات گوناگونی است، تفکیک دو حوزه ارزشی‌ای که با دو چهره “فعال سیاسی” و “روشنفکر قلمرو عمومی” مشخص می‌شوند، اهمیت استراتژیک دارد و سلامت حیات سیاسی جامعه را تضمین می‌کند.
 
دو نوع کنشگری اجتماعی
 
دو نقش‌ فعال سیاسی و روشنفکر قلمرو عمومی، دو گونه متمایز از کنشگری اجتماعی را نمایان می‌سازند که الزامات، ویژگی‌ها و جهت گیری متفاوتی دارند. هر دوی این نقش‌ها برای جامعه لازم و مفید هستند. اما آیا می‌توان این دوگانه را به برابر نهاد تقابل قدرت طلبی و حقیقت مداری فرو کاست ؟ و یک طرف را قداست بخشید و طرف دیگر را نکوهش کرد؟
 
قضاوت صحیح نیازمند موشکافی و تقسیم این دو وادی به حوزه‌های گسترده تر از دو عنوان کلی است. پهنه فعالیت سیاسی طیفی را شامل می‌شود و نمی‌توان تعدد اشکال سیاست ورزی را نادیده گرفت.
 
قطعا در برخورد کلی و نگاه اول روشنفکر قلمرو عمومی به دلیل پایبندی به حقیقت ارج وقرب بیشتری دارد و تکیه گاه جامعه از آفات قدرت است. البته در ساز و کار مدرن ساماندهی جامعه، قلم روشنفکران وخصلت نقادی پایان ناپذیر آنها تنها وسیله رفع نگرانی مردم از تعدی اصحاب قدرت نیست، بلکه رسانه‌ها و نهادهای تخصصی غیر دولتی نظارت کننده و گروه‌های حقیقت یاب نقش‌های مهمی در حفظ منافع میهن و حقوق ملت دارند.
 
با توجه به این مقدمه ابتدا گونه‌های مختلف کنش سیاسی تشریح می‌گردد سپس به توصیف نوع فعالیت‌های جداگانه روشنفکر قلمرو عمومی پرداخته می‌شود که از دامنه تنوع کمتری برخوردار است. بدینترتیب در نهایت می‌توان نتیجه گیری منصفانه تر و نزدیک تر به واقعیت داشت
 
اگرچه منطقی نیست انتظار داشت که این نزاع به پایان برسد . ویژگی سوبژکتیوی، گره خوردن این مباحث با ذهنیت فاعل شناسایی و غیبت ابژه‌ها و نمود‌های عینی اجازه نمی‌دهد اختلاف نظر و بحث به فرجامی فیصله بخش برسد.
 
حوزه سیاست
 
 با توجه به تنوع و گوناگونی چشمگیر در حوزه سیاست، ارائه مدلی که بتواند تمامی شیوه‌های عملگری سیاسی را در بر بگیرد، اگر نا ممکن نباشد کاری به غایت دشوار است.
 
 اما می‌توان دست بر روی نمونه‌های برجسته تر و پر شمار گذاشت. سیاست ورزی دو قطبی نیک و زشت که در قالب فساد سیاسی و حکمرانی سالم نیز بیان می‌شود، رایج‌ترین سکه در بازار سیاست از سپیده دم تاریخ تکوین دولت در اجتماعات بشری تا کنون است . فساد سیاسی قابل اطلاق به کسانی است که با سوء استفاده از قدرت، بساط ظلم، ستم و تبعیض را گسترانده‌اند وبرای آسایش و رفاه وابستگان، با ترویج مناسبات مافیایی و قبیله گرایی سیاسی، اکثریتی را به خاک سیاه نشانده‌اند.
 
ولی در مقابل کسانی هستند که انگیزه آنها در مشق سیاست افزایش خیر عمومی و گسترش کرامت انسانی است.
 
افرادی سیاست را یک بازی کثیف می‌انگارند که راهی برای دوری از آلودگی‌های آن وجود ندارد لذا باید در نوعی از سیاست ورزی مهارت پیدا کرد که وسیله را برای رسیدن به هدف توجیه می‌کند، هر عملی را برای حقط ثبات و امنیت جامعه مجاز بشمار می‌آورد، صلاح خود را معادل مصلحت ملت قرار می‌دهد و محدودیتی برای اعمال قدرت حاکم قائل نیست .
 
اما کسانی با رد این نوع سیاست ورزی منفی، سیاست اخلاقی را تبلیغ می‌کنند که سیاست ابزاری برای خدمت به انسان‌ها و گسترش قضیلت‌های اخلاقی و ارزش‌های انسانی است . در این نگرش، مرز‌های سیاست ورزی محدود می‌گردد و تحت نظارت اخلاق، عدالت و انسانیت مضبوط می‌شود.
 
صرف نظر از این دو قطب، سیاست در جوامع مدرن یک حرفه هست و به مانند دیگر حرفه‌ها اصول و آئینی برای خود دارد که مرز رفتار‌های مجاز را از تخلفات مشخص می‌کند. عده‌ای اکنون می‌کوشند تا چارچوبی برای فعالیت سیاسی بنا کنند که حتی المقدور از ارزش داوری تهی باشد و صرفا یک سری نقش و رویه برای رفتار بازیگران سیاسی وضع کند.در اصل قانون و آئین نامه‌ها به صورت عینی حوزه عمل مشروع را مشخص سازند. بر این مبنا هر فرد و جریان سیاسی با اصولی خود را تعریف می‌کند و می‌کوشد با پایبندی به این اصول و شفافیت اعتبار کسب نماید.
 
 در برابر این دیدگاه، هرهری مسلکان و طرفداران سیاست بی‌اصول قرار دارند که قطب نمای حرکتشان را مطابق سنجش جهت ورزش باد قدرت تنظیم می‌نمایند . این خصیصه زهدانی است که جنین فرصت طلبی و اپورتونیسم را می‌پرورد.
 
البته مُدگرایان سیاسی نیز از منظری متفاوت این سنخ سیاست ورزی را تقویت می‌کنند. انگیزه آنها لزوما منفعت طلبی نیست ولی در مقابل فضا‌های سیاسی جو گیر می‌شوند و خود را با مُد سیاسی روز بدون اندیشه و تفکر تطبیق می‌دهند.
 
در این میان کسانی نیز هستند که بدون تشخیص فقط دنباله روی صرف بزرگان و روسا هستند و بدون تامل و بینش مستقل، طوطی وار خواست و اراده آنان را تکرار کرده و ابزار دست آنها می‌شوند. در این مدل مناسبات مرید و مرادی به میدان سیاست تعمیم داده می‌شود . توده‌های نا آگاه بسیار مستعد این کنش ورزی هستند وبعضی وقتها نیروی مخربی را خلق می‌کنند که هستی جوامع را تباه می‌سازد. آنان در واقع نوعی پوپولیسم افراطی را رواج می‌دهند که نمونه وطنی اش در رهبری آیت الله خمینی و الگوی جهانی اش در آلمان نازی و فاشیسم دیده شد.
 
به قول مانس اشپربر هیچ جبّاری بدون کسانی که او را عَلَم می‌کنند و به او ایمان می‌آورند موضّوعیتنمی‌یابد.” با وجود هر فردی که آماده پیروی و اطاعت از نظام جباریت باشد، یک سنگ ازمفروضات و مقدمات روان شناسانه بنای رژیم خودکامه در اشکال گوناگونش فراهم شده است.”
 
همچنین سوداگران سیاسی در انتظار نشسته‌اند تا با دمیدن بر تنور هیجانات زود گذر و دروغ پردازی‌های ماهرانه نان شان را بپزند . آنها سعی می‌کنند تا توهمات ذهنی شان را به شمار انبوه آدمیان تعمیم دهند.
 
همیشه فعال سیاسی در معرض خطر است تا رفتارش اسیر منافع و مصالح سیاسی گروه و جریان متبوعش قرار بگیرد. کارگزاران سیاسی وقتی در چارچوب مصالح حزبی و جبهه‌ای واقع می‌شوند در تحلیل آخر خواستها و علائق شان را در کانون توجه اصلی قرار می‌دهند. اینجا جایی است که اکثرا قبح دروغ و فریب ریخته می‌شود و اهداف سیاسی مباح می‌سازد تا مسائل را وارونه جلوه داد و باطل را به جای حق نشاند .
 
 در نظام‌های سیاسی توسعه یافته پلورالیسم و حضور انتقادی رسانه‌ها و سازمان‌های مردم بنیاد باعث می‌شود تا افکار عمومی بتواند در شناخت حقیقت کمتر دچار گمراهی شود. اگر چه گروه‌های سیاسی خطی را دنبال می‌کنند که با منافع آنها سازگار است. اما پایبندی به پرنسیب‌های سیاسی و پاسخگویی این ویژگی را تعدیل می‌کند.
 
در این میان بدترین نقش از آن کسانی است که شیپور به دست گرفته و مواضع بالا دستی‌ها را به فراخور مقتضیات در محافل سیاسی جار می‌زنند و خود را در حد پادو و برای پیشبرد اهداف حزبی و یا توپخانه جهت از میدان به در کردن منتقدان و مخالفان تنزل می‌دهند. آنها به نوسان‌ها و چرخش‌های بی مبنا توجه ندارند بلکه فقط مبلغ مواضعی هستند که بالایی‌ها گفته‌اند و یا بفرموده صادر شده است. برخی نیز هستند که هر جا امکانات بیشتری بدهد، در خدمت آن قرار می‌گیرند.
 
ولی نگون بختان دیگری نیز هستند که نه از سر منفعت بلکه از سر ایمانی خدشه نا پذیر به رهبران و آنانی که تجلیل شان می‌کنند، چشم عقل را می‌بندند و فقط دل به فرمانبرداری بی چون و چرا از دستورات صادر شده از محافل مقدس می‌سپرند و بدینترتیب بازیچه تصمیماتی می‌شوند که نه تنها مشارکتی در اتخاذ آنها ندارند که حتی نسبت به درستی آنها لحظه‌ای اندیشه نکرده‌اند و لذا عاجز از دفاع منطقی هستند!
 
یکی از آفات سیاست ورزی مبنا قرار دادن افراد به جای اصول و دیدگاه‌ها است. یعنی ملاک حمایت‌ها و مخالفت‌ها فرد می‌شود نه دیدگاهی که مورد انتقاد است. چنین نگرشی که منبعث از ذات انگاری است و فکر می‌کند افراد سرشت ثابتی دارند و قابل تغییر نیستند اسباب گمراهی و خطا را فراهم می‌سازد. به عنوان مثال در دعوای اخیر رهبری و احمدی نژاد شخصیت فردی آنها ملاک قضاوت برخی از اصلاح طلبان است . از این رو علی رغم تداوم سیاست‌های مورد انتقاد توسط رهبری و نیروهای حامی اش، ولی باز آنها تمایل به رهبری نشان می‌دهند.
 
افرادی نیز هستند که در قالب استاد دانشگاه و پژوهشگر می‌کوشند تا آگاهی سیاسی مردم افزایش یابد. بدینرتیب سمت گیری آنها به سیاست کاستن ا زجهل و فقر معرفت سیاسی است.
 
اما در جوامع دستخوش دگرگونی، سیاست آرمانگرا و یا دولت ساز طرفداران بیشتری دارد. هدف برخی از سیاست ورزی کارکرد حزبی و حضور در قدرت نیست بلکه بر افراشتن بنایی انسانی است تا بشارت گر دوران رهایی باشد و گلستانی مشحون از همه خوبی‌ها بسازد. بگذریم که برخی از کوشندگان این راه به گاه دست گرفتن قدرت جهنمی آفریدند و خلع شدگان از قدرت را روسفید کردند.
 
اما سیاست‌مداران آرمانگرا بخشی از اوتوپیا پندار‌هایی هستند که می‌کوشند بین ایده ال‌ها و واقعیت پل بزنند و با توجه به واقعیت‌ها نقشه راه رسیدن به آرمان‌ها را تدوین نمایند.
 
برای آنان ساخت قدرت و شاکله کلی نظم سیاسی مهم است و سعی می‌کنند با تبیین قواعد درست بازی راهی برای کاستن از آلام و رنج‌ها و افزودن بر رفاه و رضایت آدمیان بگشایند. در واقع هدف و مقصد آنها با روشنفکران مشترک است اما مسیری متفاوت را می‌پیمایند.
 
نقش آنها در جامعه بسیار مهم است. مدیریت صحیح و بسامان جامعه نیاز به فعال سیاسی و نقش‌های گوناگون آن دارد . بنابراین وجود فعالان سیاسی خیر خواه و اشکال موجه سیاست ورزی و ضرورت استقلال روشنفکران قلمرو عمومی، روزنامه نگاران و اصحاب اثر و نظر کمک می‌کند تا انحرافات سیاسی حد اقل گردد و از دامنه و شدت تبعات مخرب سیاست ورزی منفی کاسته شود. گاهی سیلی نقد نیروهای جامعه مدنی لازم است تا اهالی سیاست را از خماری باده قدرت بیرون بیاورد . همچنین برجسته سازی قبح پادو گری سیاسی، ارادت سالاری و مرید بازی در میدان سیاست از کارویژه‌های مهم روشنفکر قلمرو عمومی است.
 
روشنفکر قلمرو عمومی
 
اما روشنفکر قلمرو عمومی نیز تجسم و بروزی یکسان ندارد بلکه شقوق مختلفی را در بر می‌گیرد . به صرف ادعای روشنفکر عرصه عمومی بودن نمی‌توان داعیه حق طلبی داشت. ملاک پایبندی عملی و همگرایی ادعا با متاع نظری ارائه شده است.
 
 حقیقت امری پیچیده است نمی‌توان به صراحت و وضوح آن را در یافت. اعتقاد به دست نیافتنی بودن حقیقت مطلق دروازه ورود به فعالیت حق طلبانه است. حقیقت در انحصار هیچ فرد، دیدگاه، مذهب و نژادی نیست. خطای نسبی معرفت اجازه نمی‌دهد تا انسان در هر عصر بتواند به کشف کامل حقیقت نائل گردد.
 
اراده استوار و خلل ناپذیر برای کشف حقیقت دیگر ویژگی روشنفکر قلمرو عمومی است که خود را در جایگاه آئینه داری حقیقت قرار می‌دهد.
 
روشنفکر قلمرو عمومی سه راه عمده و برجسته را پیش رو دارد:
 
۱:
 
نخست نوع متعارف آن یعنی روشنفکر ایدئولوژیک است. این روشنفکر از روزنه یک دستگاه فکری خاص، احکام مشخص و پیشینی به عنوان اصولی خدشه نا پذیر به وقایع می‌نگرد و قضاوت هایش را تحقق می‌بخشد.
 
اگرچه گریزی از میانجیگری عقل و مکاتب نظری و روش‌های تحقیق در ارزیابی رویداد‌ها نیست. ولی روشنفکر ایدئولوژیک در خطر الینه شدن وفتیشیزم احکام کلی قرار داد. باور هایش می‌تواند به اصولی جزمی تبدیل شوند که بمانند شی گرایی توانایی دیدن حقیقت را از او سلب کنند.
 
 نتیجه محتوم این رویکرد مطلق انگاری در رد یا تأیید پدیده‌های سیاسی و اجتماعی است. اصول و احکام در ذهن او تبدیل به قلعه‌های غیر قابل فتحی می‌گردند که پاسخ‌هایی کلیشه‌ای برای تبیین مسائل عرضه می‌نمایند. بنابراین روشنفکر ایدئولوژیک قلمرو عمومی می‌تواند از سر دلبستگی به تابو‌ها و مکتب نظری دلخواهش همانطور حقیقت را پس بزند که یک فعال سیاسی بر مبنای منفعت مورد نظر جریانش آن را نادیده می‌گیرد.
 
۲:
 
خدمت به قدرت مسلط وپذیرش وضع موجود، دیگر عرصه گشوده برای روشنفکر قلمرو عمومی است. برخی از روشنفکران به صورت غیر علنی این شیوه را جلو می‌برند منتها رویکرد شان را در زیر نقاب دفاع از مصلحت عمومی و یا الزامات نگرش آکادمیک مخفی می‌سازند و یا شکل و شمایل جذابی به آن می‌بخشند. این روشنفکران به قول مارکس تولید کنندگان آگاهی کاذب هستند ویا اگر چنین نقش منفی ندارند عملا به سمت رهایی بخشی حرکت نمی‌کنند بلکه با تمکین در برابر قدرت، تثبیت پایه‌های اقتدار گرایی را هموار می‌سازند. جاه طلبی و موقعیت محوری از عوامل مهمی هستند که باعث لغزش برخی از روشنفکران می‌شوند.
 
۳:
 
اما رویکرد مطلوب و نوین در روشنفکری قلمرو عمومی، رویکرد آرمون پذیر و بنیان ستیز یا شالوده شکن است. در این سرمشق مسائل از منظر نتایج و پسامد‌های آنان برای سعادت بشری و افزایش عدالت و آزادی ارزیابی می‌گردند. هیچ مکتب وتئوری در این رویکرد برتری دائمی ندارند. اعتبار هر حکم و گزاره‌ای تا اطلاع ثانوی است. وجود آنها نه به دلیل حقانیت ذاتی بکه به دلیل نبود دلیل قانع کننده بر بطلان آنها هست. بنابراین در این شیوه حتی المقدور کوشش می‌شود تا از صدور احکام کلی و خدشه نا پذیر پرهیز گردد. روش غالب سعی و خطا است.
 
ریچارد رورتی این شق روشنفکری را اینچنین توصیف می‌کند:
“از منظر بنیان‌ستیزانه، چیزی به عنوان سرشت انسانی وجود ندارد، زیرا موجودات انسانی خود را در طی طریق خویش خلق می‌کنند. آنان خود را چنان خلق می‌کنند که شاعران اشعار خود را خلق می‌کنند. چیزی به عنوان سرشت دولت یا سرشت جامعه وجود ندارد که آن را بشناسیم. تنها یک رشته تلاش‌های تاریخی کمابیش موفق برای به دست آوردن آمیزه‌ای از نظم و عدالت وجود دارد. “
 
این روشنفکر با استفاده از سلاح دستاورد‌های نوین علوم انسانی و اندیشه انتقادی، قلعه‌های اسطوره پردازی‌های ایدئولوژی سیاسی، خرافه گرایی، دکان داری‌های سیاسی و عطش قدرت را نشانه می‌گیرد.
 
بنابراین چنین روشنفکری مستقل از منافع و مصالح اهالی سیاست و گروه‌های سیاسی، ساخت قدرت، ایدئولوژی، طبقه اقتصادی، احکام و باور‌های کلی و پیشینی و علوم اثبات گرایانه به عنوان ساختار قدرت گفتمانی به روشنگری ونظریه پردازی می‌پردازد تا با افزایش شناخت افکار عمومی ریسک فریب و خطا در تصمیمات اجتماعی کاهش یابد واز سویی دیگر سیاستمداران توجه بیشتری برای اعتماد سازی و رفتار اصولی و شفاف نشان بدهند.
 
 توسعه اشکال مثبت و موجه سیاست ورزی و سیاست اخلاقی نیازمند کنش ورزی خستگی ناپذیر روشنفکر قلمرو عمومی است که از منظری شالوده شکنانه خود را فقط متعهد به حقیقت می‌داند. در این شرایط است که سرمایه اجتماعی شکل گرفته و توسعه می‌یابد.
 
به عنوان مثال این سنخ از روشنفکر قلمرو عمومی در مواجه با حمله نظامی برای نابود ساختن ماشین خشونت قذافی در سرکوب مردم لیبی هدف را حفظ جان بیشتر شهروندان غیر نظامی بیگناه قرار می‌دهد وبدون توجه به احکام پیشینی که نگاه مثبت یا منفی به غرب داشته باشد. نتایج عملی و عینی این رویداد را در بوته بررسی قرار می‌دهد و بر اساس پسامد‌ها در افق کوتاه مدت و دراز مدت به داوری می‌نشیند. او خود را در بیرون نگرش‌های خاص، دیدگاه‌های ایدئولوژیک و جریاناتی که منافعی در وقوع و یا عدم تحقق این اتفاق دارند قرار می‌دهد .همچنین وی از قبل داده‌ها را بگونه‌ای خاص آرایش نمی‌دهد تا حکم پیشینی اش در محکومیت مطلق برخورد نظامی و یا دفاع بی قید وشرط از رفتار دولت آمریکا ثابت شود. بلکه برای او نتایج عملی تعیین کننده هستند
 
نتیجه گیری
 
فعال سیاسی و روشنفکر قلمرو عمومی حالت‌های ثابت ویکسانی ندارند بلکه طیفی از اشکال را در بر می‌گیرند. البته تنوع کنش سیاسی بیشتر است. جامعه هم به فعال سیاسی نیاز دارد و هم به روشنفکر قلمرو عمومی . بنابراین نمی‌توان منزلتی خاص به یکی از این دو نقش بخشید. بلکه ضمن تاکید بر رعایت تمایز و استقلال این دو نقش باید کوشید معیار‌ها و ضوابط رفتار درست در حوزه سیاست و روشنفکری تبیین گردد و افراد به رعایت آنها تشویق شوند.
 
روشنفکران قلمرو عمومی باید بتوانند خارج از ملاحظلات ویژه کنشگران جنبش سبز ار صدر تا ذیل، عملکرد این جنبش را نقد نمایند.نباید انتظار داشت تا آنها فقط زبان به تحسین بگشایند ویا سکوت پیشه کنند تا مصالح جنبش صدمه نخورد. هیچ جنبشی که به مردم و خرد جمعی متکی است از فضای نقد آزاد و آزادی بیان لطمه نمی‌بیند. خلط و مخدوش کردن حوزه عمل سیاسی با تکاپو‌های روشنفکری و فعالیت روزنامه نگاری، بیراهه است . در این کویر نهال آزادی و دموکراسی سر بر نمی‌کشد. باید آستانه تحمل در برابر نقد بی پروای اصحاب حقیقت را بالا برد ودر برابر سخنان آنان حتی اگر خطا باشد شکیبایی به خرج داد و به نحو منطقی وارد گفتگو و پاسخ دادن شد تا نتیجه این تعامل و اندر کنش، افزایش آگاهی و شناخت افکار عمومی باشد.
 
در همین زمینه

اکبر گنجی: خواست قدرت − علیه قدرت