حادثه تروریستی هشتم شهریور ماه سال ۱۳۶۰ در دفتر نخست وزیری در ایران که منجر به کشته شده محمدعلی رجایی، رییس جمهوری و محمدجواد باهنر، نخست وزیر او شد، اگرچه از لحاظ تعداد تلفات تنها پنج کشته داد، اما در نوع خود بی سابقه بود، چرا که قربانی این حمله دو نفر از عالی ترین مقامات کشوری بودند. از این رو در ایران هشتم شهریور را روز مبارزه با تروریسم نامگذاری کردهاند.
بر اساس آمارهایی که ایران منتشر کرده در این کشور تاکنون ۱۷ هزار نفر بر اثر حملات تروریستی کشته شدهاند و به همین دلیل ایران خود را یکی از قربانیان بزرگ تروریسم در دنیا میداند.
در مقابل، ایران سال هاست از سوی بسیاری از کشورها به حمایت از تروریسم متهم بوده و حتی مدارک و شواهد روشنی در دست داشتن مستقیم حکومت ایران در حملات تروریستی در داخل و خارج از کشور وجود دارد.
پس از هر حمله تروریستی اما بحثها در خصوص راههای مبارزه با تروریسم و پیشگیری از حملات تروریستی در بین رسانهها، صاحبنظران و کارشناسان تروریسم اوج گرفته و این سوال که چه روشی برای غلبه بر این پدیده شوم و مهلک کارسازتر است، پرسیده میشود.
اولین واکنشها به طور معمول پس از هر حملهای شامل تلاش برای کنترل اوضاع امنیتی و جلوگیری از هرج و مرج ناشی از ترس و شوک ایجاد شده در جامعه است.
حضور گسترده نیروهای امنیتی و پلیس در شهر محل حمله و در مواردی در کل کشور، به جز در موارد محدودی که مهاجم متواری است یا احتمال وقوع حمله دیگری میرود، غالبا به منظور ارضای نیاز روانی شهروندان به احساس امنیت و نمایش قدرت و حس مسئولیت پذیری پلیس است و عملا در دسته بندی استراتژیهای مبارزه با تروریسم جایی ندارد.
از سویی دیگر در مواردی که مسئولیت حمله از سوی گروهی مشخص پذیرفته میشود، اولین و در حقیقت اصلی ترین واکنش سیاستمداران به آن، تهدید آن گروه به برخورد سخت و خشن است. این برخوردها در مواردی که گروه تروریستی عامل حمله دارای قلمرو سرزمینی باشد، تقریبا در تمامی موارد شامل تهدید به عملیات نظامی علیه آن و در مواردی هم که گروه قلمرو مشخصی نداشته باشد، منجر به بازداشت تعداد زیادی از افراد مظنون به عضویت در آن میشوند.
تاریخ تروریسم اما ثابت کرده است هیچ کدام از این روشها آن طور که باید و شاید نتیجه نداده و چه بسا در موارد بسیاری سبب ایجاد خشونت بیشتر در جامعه و تحمیل هزینههای هنگفتی به بدنه اقتصادی کشور و جامعه شده است.
از این رو واضح است که حمله تروریستی پدیدهای است که اگر از پیش از وقوع آن پیشگیری نشود، پس از حادثه، هر تلاشی برای مبارزه با آن عملا با شکست مواجه خواهد شد.
آنچه پدیده تروریسم را تبدیل به معضلی شکست ناپذیر کرده است عدم تلاش دولتها برای پیشگیری از آن و بسنده کردن به اقدامات نظامی و پلیسی پس از وقوع آن است.
البته فشار افکار عمومی بر دولتها و سیاستمداران برای ابراز واکنشی قدرتمندانه و زودهنگام نیز در این مساله بی تاثیر نبوده و نمیتوان نقش افکار عمومی در شکل دهی به واکنش دولتها نسبت به پدیده تروریسم را نادیده گرفت. از این رو تصور عمومی نسبت به این پدیده نقشی کلیدی در تبیین سیاستها و استراتژیهای مقابله با آن دارد.
این نوشته بر آن است تا با نگاهی به هفت واقعیت در مورد تروریسم که کمتر در رسانهها به آن پرداخته میشود، درک بهتری از این معضل جهانی و علل شکل گیری و وقوع آن ارائه دهد.
اول- تروریسم یک روش تاکتیکی است نه یک ایدئولوژی
واقعیت این است که تروریسم یک روش تاکتیکی است که هر فرد، گروه و حتی دولتی نیز میتواند آن را به کار بگیرد؛ چنانچه بسیاری از دولتها از گذشته تا به حال از این روش برای حذف مخالفان داخلی یا دشمنان خارجی خود استفاده کردهاند.
در حقیقت میتوان گفت تروریسم آن قدر که بستگی به شرایط سیاسی، محیطی، اقتصادی و استراتژیکی گروه، فرد یا دولت عامل آن دارد، ارتباطی به هیچ ایدئولوژی، دین، مذهب، مرام، مسلک یا تفکر حزبی نداشته و تحقیقات تاریخی نشان داده است هر گروهی با هر ایده و مرامی در مواقعی به خصوص از این پدیده مهلک استفاده میکند.
از این رو مرتبط کردن تروریسم با یک ایدئولوژی خاص یا تفکر به خصوص نه تنها کمکی به مبارزه و پیشگیری از آن نمیکند، بلکه میتواند خود سبب ایجاد نفرت فزاینده و در نتیجه خشونت بیشتر شود.
دوم- تروریسم سابقهای طولانی در طول حیات بشر دارد
برای بسیاری از ما تروریسم پدیدهای نوظهور و جدید است. حتی برای بسیاری از افراد با تجربه تر و مسن تر نیز تروریسم پدیدهای است که محصول دنیای امروزی است. واقعیت اما این است که این پدیده به هیچ وجه نوظهور و جدید نبوده و سابقهای به اندازه سابقه تمدن بشریت دارد.
مطالعات و شواهد تاریخی نشان میدهند پدیده تروریسم از دوران یونان و رم باستان وجود داشته و مردم در ادوار مختلف تاریخ با آن دست و پنجه نرم کردهاند. البته باید خاطر نشان کرد در دوران گذشته شکل این پدیده متفاوت بوده و قربانیان آن غالبا شاهان، سیاستمداران، فرماندهان نظامی و ثروتمندان بودهاند. به عنوان مثال میتوان به ترور ژولیوس سزار توسط سناتورهای روم اشاره کرد.
در حقیقت آنچه سبب شده است امروزه تصور عمومی به سمت تازه انگاشتن این پدیده رود، گردش آزاد و سریع اخبار و اطلاعات از حوادث در دنیای امروز است.
از این رو بررسی سوابق تاریخی این پدیده میتواند کمک شایانی بر طراحی سیاستهای کارآمد در مبارزه با آن داشته باشد.
سوم- تعداد حملات تروریستی در دنیای امروز بیشتر از گذشته نیست
امروزه تصور رایج بر این است که حملات تروریستی از لحاظ کمیت بسیار بیشتر از گذشته بوده و خطر آن در دنیای امروز بیشتر است.
باید گفت که این باور عمومی نیز مبنی بر واقعیت نبوده و تعداد حملات تروریستی در دنیای امروز بیشتر از گذشته نیست.
آمارهای سایت «پایگاه دادههای تروریسم جهانی» نشان میدهد فعالیتهای تروریستی در دهه ۱۹۷۰ بسیار پیچیده تر از امروز بوده و حملات تروریستی در سال ۱۹۹۲ با بیش از پنج هزار و ۱۰۰ حمله در کل جهان به اوج خود در قرن بیستم رسید و پس از آن تا وقوع حمله تروریستی ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ در آمریکا به شدت کاهش یافت.
اگر چه در پی حملات ۱۱ سپتامبر دوباره حملات تروریستی افزایش پیدا کرد اما همچنان تعداد کل حملههای تروریستی به عنوان مثال در سال ۲۰۰۷، ۳۶ درصد کمتر از سال ۱۹۹۲ بود.
اگرچه باید دانست این به معنی کم شدن تعداد قربانیان تروریسم نبوده و برعکس علی رغم کاهش تعداد حملات، تلفات حملههای تروریستی در سالهای اخیر به شدت افزایش داشته است. همچنین در سالهای اخیر تعداد حملات تروریستی دوباره به شمار آن در دهه ۹۰ میلادی نزدیک شده است.
از این رو باید توجه داشت فعالیت تروریستی پدیدهای پویاست و با توجه به شرایط جهانی ممکن است کاهش یا افزایش پیدا کند.
چهارم- یک مهاجم تروریستی الزاما بیمار روانی نیست
باور عمومی بر این است که رهبران گروههای تروریستی، اعضای آنها یا مهاجمان یک حمله تروریستی، الزاما افرادی با مشکلات روانی و شخصیتی هستند.
در مقابل باید گفت الزاما این گونه نیست. تحقیقات انجام شده در این زمینه نشان میدهند تعداد نسبتا کمی از اعضای گروههای تروریستی دچار بیماری روانی یا اختلال شخصیتی هستند.
در حقیقت آنها انسان هایی باهوش، منطقی با شخصیتی نافذ و اثرگذار هستند. تحقیقات انجام شده نشان میدهند بسیاری از اعضای القاعده شخصیت محکم و اثرگذار بن لادن را دلیل پیوستن خود به این گروه تروریستی عنوان کردهاند.
از سویی دیگر طراحی و برنامه ریزی حملات تروریستی نیاز به هوشی نسبتا بالا و قدرت تحلیل قوی دارد. از این رو بی سبب نیست که اغلب فرماندهان حملات تروریستی در کشورهای غربی افرادی تحصیلکرده هستند.
پنجم- تروریستها از کشتن مردم لذت نمیبرند
خلاف تصور رایج در مورد اینکه هدف تروریستها کشتن افراد بیگناه و قتل عام مردم است، هدف قریب به اتفاق تروریستها از انجام عملیات تروریستی ایجاد ترس و وحشت در جامعه و بی کفایت و بی توان نشان دادن دولتها در تامین امنیت است، نه الزاما کشتن افراد.
آمارهای «پایگاه دادههای تروریسم جهانی» در این زمینه نیز نشان میدهند در حقیقت اغلب حملات ترویستی بدون تلفات بوده و تعداد زیادی از آنها حتی علیه مکانهای خاص، ساختمانهای دولتی یا سازههای استراتژیک انجام شدهاند.
در حقیقت هدف تروریست ها از انجام عملیات تروریستی، وادار کردن دولتها به گردن نهادن بر خواستههای آنان یا معطوف کردن حواس جامعه به سمت موضوعی به خصوص از طریق ایجاد رعب و وحشت در بین مردم جامعه است و چه بسا اگر در آینده راه بهتری به جز کشتار پیدا شود، حملات تروریستی دیگر به طور کل بدون هیچ تلفاتی انجام شود.
ششم- ترویسم پدیدهای سیاسی است
واقعیت این است که تروریسم پدیدهای کاملا سیاسی بوده و به شدت تابع شرایط سیاسی کشورهاست. از این رو هر گونه تغییری در سیاستهای منطقهای و جهانی اثر به سزایی در شکل گیری، ایجاد و نابودی آن دارد.
سیاسی بودن این پدیده به حدی است که بسیاری از گروههای تروریستی در ابتدا با هدف فعالیت سیاسی یا تشکیل حکومت ایجاد شده و پس از کنش و واکنش هایی در دنیای سیاست به سمت فعالیتهای تروریستی سوق پیدا کردهاند.
سیاستهای جهانی کشورهای پرقدرت به خصوص آمریکا در خاورمیانه و حمایت این کشور از اسرائیل و نیز سالها استعمار و بهره کشی برخی کشورهای قدرتمند از کشورهای ضعیف و همچنین ظهور و سقوط کمونیسم به علاوه ظهور اسلام سیاسی از تاثیرگذارترین عوامل سیاسی بر پدیده تروریسم در دنیای امروز هستند.
هفتم- تروریسم تنها با اقدام نظامی قابل نابودی نیست
توجه به تمامی واقعیتهای فوق نشان میدهند این پدیده مهلک تنها با اقدامات و عملیاتهای نظامی قابل نابودی نبوده و نیاز به سیاستهای کلان و دراز مدت جهانی دارد. از سویی دیگر هیچ کشوری و دولتی به تنهایی نتوانسته و نمیتواند با تروریسم مقابله کرده و در این راه موفقیتی کسب کند.
آمارهای «پایگاه دادههای تروریسم جهانی» نشان میدهند بسیاری از گروههای تروریستی در دنیا از سوی دولتهای دیگر حمایت مالی و تسلیحاتی میشوند. از سوی دیگر عدم وجود یک تعریف جهانی از پدیده تروریسم که مورد پذیرش اکثریت کشورها باشد سبب شده است گروهی که توسط یک یا چند کشور به عنوان یک گروه تروریستی شناخته میشود، از سوی کشوری دیگر تحت عنوان یک گروه آزادی بخش شناخته شود.
از این رو مبارزه با تروریسم و پیشگیری از بروز آن جدای از نیاز به داشتن اطلاعات و درک صحیح از این پدیده، نیاز به یک اراده و همکاری جهانی داشته و حمایت همه دولتها را میطلبد و تا زمانی که این اجماع جهانی صورت نگیرد، این پدیده شوم همچنان قربانی خواهد گرفت.
تروریسم، ایدولوژی هم وابسته میتواند باشد، ولی نه لزماً. اما توجیه گری و فریفتن تروریستها(مغزشویی) بویژه از نوع انتحاری که فرد تررویست میداند کشته میشوند و آگاهانه تن به خودکشی میدهد، نیازمند کار مغزشویی فراوان است. در مواردی هم قطعا بیماری روحی و استصال از رنج احساس بی عدالتی و مظلومیت او را به مرز جنون انتحار میکشاند.
تا زمانی دولتهای مهم مدعی دموکراسی رفتار دوگانه دارند و با حکومتهای حامنی و پرورانده تروریسم مماشات میکنند و حتی روابط برقرار میکنند و قراردادهای میلیاردی تسلیحاتی میبندند، هیج امیدی به مبارزه با تروریسم نیست.
rad zaman / 01 September 2017
(( مرتبط کردن تروریسم با یک ایدئولوژی خاص یا تفکر به خصوص نه تنها کمکی به مبارزه و پیشگیری از آن نمیکند، بلکه میتواند خود سبب ایجاد نفرت فزاینده و در نتیجه خشونت بیشتر شود. ))
الان هدف از این جمله چی بود؟
طبق معمول دفاع نابخردانه از اسلام؟
یعنی واقعاً معتقدین آیات قتال هیچ نقشی در تروریسم اسلامی ندارن؟
قطعاً همۀ مسلمونا تروریت نیستن. همۀ تروریستا هم مسلمون نیستن. ولی اکثرشون هستن. و همه متفق القول معتقدن که بعد از شهادت!!! یه راست میرن بهشت.
متنی که خوندم یکی از اصلی ترین پایه های تروریسم که ( آموزه های ایدئولوژیک ) باشه رو نادیده گرفته.
چرا!؟
رضا سامی / 05 September 2017