بهنام داراییزاده – شورشهای هفته گذشته در لندن نشان چه بود؟ تا چه اندازه سیاستهای دولت محافظهکار «دیویدکامرون»، در شکلگیری و گسترش این ناآرامیها موثر بود؟
ناآرامیهای بریتانیا، منجر به کشته شدن پنج تن و بازداشت بیش از دو هزار و ۷۰۰ نفر شد. این ناآرامیها، هرچند در نوع خود کوتاه بود و تدام خاصی نیافت، اما به طور جدی توانست زنگ خطر را نه تنها برای سیاستمدارن بریتانیایی، بلکه برای تمامی دولتمردان اروپا به صدا درآورد.
از شامگاه سهشنبه (نهم اوت ۲۰۱۱)، ۱۶هزار نیروی پلیس به منظور کنترل اوضاع و برقراری نظم در لندن مستقر شد. دیوید کامرون، نخستوزیر بریتانیا، روز پنجشنبه (۱۱ اوت) در مجلس این کشور گفت: « در صورت تکرار این آشوبها، این احتمال وجود دارد که از نیروهای ارتش نیز بخواهد با آشوبگران و تبهکاران مقابله کنند.»
نخستوزیر بریتانیا حتی از احتمال وضع محدودیتهایی برای دسترسی افراد به شبکههای اجتماعی، نظیر فیسبوک و تویتر خبر داد. براساس برخی از گزارشها، وی از نمایندگان این دو شرکت و نیز شرکت مخابراتی «بلکبری» خواست تا در جلسهای مشترک با مقامات دولت شرکت کنند.
کدام نیروی اجتماعی عامل این ناآرامیها بود؟ پیام معترضین چه بود و چشمانداز این رویدادها در میان مدت کدام است؟ اینها و موضوعاتی نظیر آن، پرسشهایی است که با «علی علیزاده» تحلیلگر مسائل اجتماعی و مدرس فلسفه در دانشگاه «میدلسکس» لندن که از نزدیک رخدادهای هفته گذشته بریتانیا را دنبال کرده در میان گذاشتهایم.
آیا رویدادهای هفته گذشته در لندن، آنطور که برخی از رسانههای رسمی و غالب مطرح میکنند، «بیسابقه» بود؟
علی علیزاده: انگلستان با شورش بیگانه نیست. انگلستان در دهههای ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰ میلادی پر از شورش بود. بسیاری از دستاوردهای که امروز به عنوان دستاوردهای «حقوق بشری» یا «لیبرالی» شناخته میشوند، نتیجه حرکتهایی است که در زمان خودش، «شورش» نامیده میشدند. حتی به مبارزه برای «حق رأی زنان» نیز در سالهای پیش از آن، «شورش» میگفتند و آن را یک «مبارزه سیاسی/مدنی» تلقی نمیکردند.
در دهه ۱۹۸۰میلادی، زمانی که خانم تاچر به قدرت رسید، تقریباً با زبانی مشابه با آنچه که امروز آقای کامرون حرف میزند، اقدام به اعمال فشار بر طبقات محروم کرد؛ از «مشت آهنین» حرف زد و از اینکه هیچگونه «گستاخی» را از مردم نمیپذیرد!
پیگیری این قبیل سیاستها در کنار تبعیضهایی که در آن زمان به ویژه به سیاهان در محله«بریکستون» و سایر محلات لندن اعمال میشد، موجب شد تا در سال ۱۹۸۱شورشهای بزرگی راه بیافتد. شورشهایی که چه بسا ناآرامیهای هفته گذشته لندن در برابر آن «بچهایی» بیش نبود. استفاده از بمبهای آتشزا و کوکتل مولوتوف در کل شهر و آن هم نه تنها به مدت سه روز، بلکه به مدت یک ماه، سبب شد که دولت و پلیس بریتانیا در آن هنگام با یک بحران جدی شهری مواجه شود.
در سالهای ۱۹۸۵ و ۱۹۸۶ نیز در همین محله «تاتنهایم»، مجدداً شورش و درگیریهایی با پلیس رخ داد. در سال ۱۹۹۰ نیز اعتراض به افزایش مالیات شهری، موجب به راه افتادن شورشهای گسترده دیگری شد. بههرحال تاریخ انگلستان، بهویژه در زمانی که محافظهکاران بر سر کارند، با شورش خیلی غریبه نیست.
شما در لندن زندگی میکنید و از نزدیک شاهد رویدادهای هفته گذشته در این شهر بودید. به باور شما، این حرکتها تا چه اندازه با «آگاهی اجتماعی» صورت میگیرد؟ به یک معنا، آیا نیروهای مترقی و به طور مشخص چپها، در جهتگیری این حرکتها مؤثرند؟
نه… واقعاً نه! چون اعمالی از این دست، توسط کسانی صورت میگیرد که بهترین نامگذاری برای آنان، «جان به لب رسیدگان» است. اغلب اینها تا بهحال ارتباطی ارگانیک و سازمانی با آنچه شما «چپ» مینامید و احتمالاً نیروهای چپ غیر «حزب کارگر» را مد نظر دارید نداشتهاند.
اینها جوانانیاند که اگر هم با گفتار «آنارشیستی» یا گفتارهایی که در آنها ایدههای «عدالتخواهی» مطرح هست آشنا باشند، یا از طریق موزیک رپ بوده و یا از طریق برخی از تکههای «فرهنگ شهری» که از اینور و آنور به گوششان رسیده است. اما اینکه این جوانان «ارتباط سازمانی» با چپ و یا گفتار چپ داشته باشند، نه؛ این طور به نظر نمیرسد.
اما باید گفت؛ این نوع از عصبانیت و خشم اساسی که به اعتقاد من ناشی از تبعیضهای نژادی و طبقاتی است، امکان و فرصت لازم را در اختیار همین «چپ نحیف اروپای غربی» میگذارد تا به سمت سازماندهی این افراد بروند.
در همین دو، سه روز گذشته، جلساتی که در لندن درباره شورش برگزار شد، با استقبال خیلی خوبی مواجه شد و توانست تعداد زیادی جمعیت را به خود جلب کرد. جمعیتی دهها برابر روزهای عادی.
در حال حاضر فضایی به وجود آمده که امکان گفتوگو بین نیروهای چپ و مردمی که مستعد انفجارند فراهم است. البته در حد بضاعت سازمانی گروههای چپ که خیلی هم بزرگ نیستند!
از طرفی دیگر، این احتمال هم وجود دارد که نیروهای راست افراطی از این پتانسیل نارضایتی بهره بگیرند. نظر شما در این زمینه چیست؟
سیاست عرصه بزنگاهها است. در هر بزنگاهی، هرچقدر هم که شما محاسبهگر باشید، ممکن است اتفاق دیگری رخ دهد. برای همین هم خطر پیدایش و رشد فاشیسم و راست افراطی در شرایط فعلی بهویژه در انگلستان وجود دارد.
اگر در جریان رویدادهای هفته گذشته، تنها چند خانه آتش گرفت، در ظرف این دو سال، دهها هزار خانه به دلیل ناتوانی مردم در پرداخت وامها، به بازتملک بانکها درآمد.
زمانی که فضا به خاطر بحرانهای اقتصادی وعصبانیت ناشی از آن، به این شکل، دوقطبی شده باشد، ممکن است بخشی از طبقه کارگر هم که به «خودآگاهی طبقاتی» خاصی نرسیده، فریب حرفهایی از این دست را بخورند که تمامی این «بحران اقتصادی و مسائل ناشی از آن» محصول حضور مسلمانها و خارجیهایی است که آمدهاند کارها و فرصتهای شغلی را دزدیدهاند.
به نظرشما، بازتاب رسانهای یا پوشش خبری رویدادهای لندن، چگونه بود؟
بیبیسی و سایر رسانههای «رسمی»، از این رویدادها تصویری بهشدت «یکسویه» نمایش دادند. به این معنا که از سه روز شورش در بسیاری از شهرهای انگلستان و اغلب محلههای فقیرنشین لندن، شما تنها تصویر دزدی آن پسربچه را در خیابان «میراستریت» میبینید؛ تصویری که به طور مرتب در این رسانهها تکرار و تکرار میشود. من به واقع نمیخواهم قیاس معالفارق کنم، ولی فکر کنید از تمامی «جنبش سبز» ایران، فقط صحنه آتش زدن و حمله به دفتر بسیج در روز ۲۵ خرداد را نشان دهند.
با توجه به شرایط موجود، فکر میکنید که دولت انگلستان چه سیاستی را در قبال اینگونه حرکتهای اعتراضی در پیش بگیرد؟
در دو سال گذشته یک غارت عظیم ملی در انگلستان رخ داد. دولت انگلستان ۸۰۰ میلیارد پوند از منابع ملی مردم را به بانکها اختصاص داد. اگر در جریان رویدادهای هفته گذشته، تنها چند خانه آتش گرفت، در ظرف این دو سال، دهها هزار خانه به دلیل ناتوانی مردم در پرداخت وامها، به بازتملک بانکها درآمد و هیچکدام از این گروههایی که اینک نسبت به «غارت» این جوانان اعتراض میکنند، در آن هنگام صدایشان هم درنیامد!
من معتقدم در پس این شورشها، یک نوع بازآرایی در «اتحادهای طبقاتی» رخ میدهد. بازآرایی که آینده آن هم به طور دقیق مشخص نیست. چیزی که در حال حاضر میتوان گفت این است که در وهله نخست، بدون -هیچگونه خوشبینی- آقای کامرون و دولتاش «مشت آهنین» خودشان را نشان خواهند داد!
دادگاههایی که به طور معمول در ساعت چهار بعدازظهر تعطیل میشدند، هماکنون تا نیمههای شب کار میکنند تا به فرض پسر ۱۶ سالهای را به خاطر دزدی یک بطری سه و نیم پوندی آب از فروشگاه «لیدل» محاکمه کنند.
اینها همه نشان از این دارد که میخواهند جامعه را به سمت «امنیتی شدن» بیشتر پیش ببرند.
دولت به جای اینکه به علت اصلی این شورشها بازگردد، سعی میکند با ابراز دلایل غیرواقعی، همانند اینکه «خانوادهها مسئولیت قبول نکردهاند»، یا «جامعه ما اخلاق را از یاد برده» و سخنانی دیگر از این دست، علت اصلی که در واقع همان فقر و تبعیض وحشتناک در میان این گروههای اجتماعی است را نادیده بگیرند.
روز جمعه (دوازدهم اوت) در مقالهای که در گاردین منتشر شد آمده بود: تفاوت «سرمایه و درآمد» بین ۱۰ درصد بالای و ۱۰ درصد پایین ساکنین لندن، ۲۷۳ برابر است. از این نظر، لندن یکی از پرتبعیضترین شهرهای بزرگ جهان است. به این معنا لندن در مقایسه با قاهره، تهران یا شهرهای امریکای لاتین نیز پرتبعیضتر است.
البته من فکر میکنم پیام اصلی این بچهها به گوش سیاستمداران بریتانیایی رسیده و در نهایت هم کارهایی خواهند کرد. حتماً به مناطق خاصی که نقطه شروع این درگیریها بود، امکاناتی خواهند داد و دستکم سعی خواهند کرد تا اندازه زیادی جلوی تبعیضهای آشکار پلیس را بگیرند.
ولی این «گفتار رسمی» نخواهد بود. «گفتار رسمی» این است که ما هیچگونه شورشی را تحمل نمیکنیم و پلیس هم حق دارد هرکاری که خواست انجام بدهد! به این ترتیب، گمان میکنم فضا را تا اندازه زیادی به سمت ارعاب پیش ببرند.
به باور من، سیاستهای اقتصادی محافظهکاران، همراه با زبان پلیسی و امنیتی مقامات دولت، مسبب اصلی این شورشها بود. علت و عامل اصلی این شوشها، موضوعی نیست که از دید غالب صاحبنظران و کسانی که جامعه انگلستان را میشناسند، پنهان بوده باشد. مسئله اصلی این است که همه تا به حال میخواستند آن را فراموش کنند و از اینجا به بعد هم میخواهند بر روی آن سرپوش بگذارند و به نوعی نادیدهاش بگیرند.
در همین زمینه:
شورش اعتراضی یا دزدی از فروشگاهها در بریتانیا-گفتگو ایرج ادیبزاده با رضا تقی زاده
در نسخه رادیویی این مصاحبه، محله بریکستون گفته شد که محله ای در جنوب لندن است
علی / 17 August 2011
خبرنگار محترم شما ممکن است مقیم لندن نباشد، ولی تا حالا اسم تیم فوتبال تاتنهام هاتسپرز را هم نشنیده که نام آن محله را تاتن هایم می نویسند؟ و یا نمی دانند که شهر بریستول در غرب کشور است و یکی از محلات لندن به شمار نمی رود؟
کاربر مهمان / 17 August 2011
تحلیل حقیقی وقایع همیشه فرسنگ ها با تحلیل (یا به عبارت دیگر “تحریف”) ذی نفعان قضیه افتراق دارد. بی بی سی به سبک دیر آشنای رسانه ی ملی(!!) ایران رجوع کرده و با پخش مصاحبه هایی از مردم محافظه کار طبقه ی متوسط، تاکید موکد بر شورشی خواندن معترضان دارد و با استناد به گله و شکایت همین عده، خوراک پروپاگاندای یک سویه ی خود را از پشتوانه ی مردمی تامین میکند. مشکل اینجاست که این “مردم” تنها شامل کسانی می شود که بدون مخالفت (یا اقلاً در این برهه بدون مخالفت) آرای حکومتی را تایید نمایند. بنابر این معترضان و حتی بی طرفان، نه تنها “مردم” نیستند، بلکه “شورشی” و “دزد” و “اوباش” و غیره تلقی شده و لذا مستوجب عِقاب می باشند… خودمانیم، عجب فرمول آشنایی!
م / 17 August 2011
سئوال این است که بین دستگاه قضائی جمهوری اسلامی و همتای انگلیسی خودش در چیست؟ این وقایع به خوبی نشان میدهد که دستگاه سیاسی و قضائی بورژوازی علیرغم تمام ادعاهای فریبکارانه آنان ابزارهای سرکوب در اختیار سرمایه هستند و درست در این فضای سرکوب و اختناق نیروها و احزاب پیشرو کمونیستی در درجه نخست باید مبلغ فرهنگ براندازی سرمایه و مبارزه قهر آمیز انقلابی در جامعه بوده و آن را نهادینه کند، جواب بیعدالتی و سرکوب مبارزه قهر آمیز است، قیام تودههای محروم و سرکوب شده بریتانیا بر حق و آغاز کار است
احکام سنگین برای برخی از متهمان ناآرامیهای بریتانیا
http://www.bbc.co.uk/persian/world/2011/08/110817_l13_riots_sentences_vid.shtml
شهرام بجفی / 18 August 2011
چه عجب ما چیزی در رادیوزمانه شنیدیم که هدفش “منحصراً” لجن مال کردن جمهوری اسلامی نبود!
کاربر مهمان / 18 August 2011
شورش جوانان محروم و جان به لب رسیده انگلیس یک مثال مشخص دیگر از این بود که که سیستم دولت، دستگاه قضائی، پارلمان، نیروهای انتظامی ابزار حافظ منافع سرمایه و سرکوب هستنند، آیا نحوه دادگاهها، صدور احکام را دیدید، آن روی سکه جمهوری اسلامی بود، برای صدها بار، به اندازه طول عمر نکبتبار سرمایه این مطلب به اثبات رسید که آزادی ، حقوق بشر. عدالت مفاهیم تو خالی و کاملا طبقاتی در لیبرال دموکراسی هستند، نداشتن سازمان دهی، – تجربه ،- تربیت سیاسی و عدم انتقال دانش مبارزه طبقاتی از کاستیهای این جوانان محروم و سرکوب شده بودند که این کاستیها دقیقاً از قصور انجام وظیفه احزاب و نیروهای پیشتاز کمونیستی بوده است،از مقدماتیترین وظایف وظیفه یک حزب کمونیستی در چنین لحظاتی از حمله سرمایه به آزادیها، حقوق پایهای و معیشتی مردم با استفاده از زبان زور و سرکوب؛در این است که باید این فرهنگ براندازی، سرنگون کردن سرمایه با قهر انقلابی را در جامعه اشاعه داده و آن را نهادینه کند؛ حزب باید در صحنه حضور داشته باشد و جلوی اشتباهات و انحرافات را بگیرد؛ حزب نباید اجازه دهد که این جوانان محروم و معترض زیر تیغ دستگاه سرکوبگر بورژوازی(ضمن ایجاد جریانات گستردهتر اجتماعی) تنها بمانند…، بسیاری از این وظایف میبایست سالها پیش انجام میشد، متاسفانه کم نیستند از احزاب کمونیستی در بورژوازی که چپ سخن میگویند اما راست عمل میکنند، گذشته از این که تعدادی از آنان دیگر مبدل به پادوی بورژوازی شدهاند، سرکوب جلوی این اعتراضات بر حق تودههای محروم را نخواهد گرفت زیرا ارتباط مستقیم با بحران سرمایه که از ساختار استثمار و سرکوبگری آن سرچشمه میگیرد، دارد، تا آنکه سرمایه به تقطه نابودیش برسد اما برای آن احتیاج به اندیش راهنمای-، سازمان دهی- و عمل انقلابی میباشد،
سرمایه جهانی شده یک غارتگر و جنایتکار دولتی، با توجه به فقر، گرسنگی،جنگ…و سایر تراژدیهای انسانی که در جهان به ملل تحمیل کرده است، میباشد، آنوقت همچون دیکتاتورهای جنوبی دو آفتابه دزد، گرسنه و برهنه را در دادگهای فرمایشی به محاکمه میکشند، براستی حال آدمی از این آزادی، عدالت و حقوق بشر بورژوازی بهم میخورد
شهرام بجفی / 18 August 2011
بسیار جالب است که موضوع انگلستان به درستی و در ارتباط با سایر نقاط جهان نیز بررسی شود تا بر همگان مشخص شود که آن بلژیکی , یونانونی , بریتانیائی , و این روزها آلمانی و فردا قطعا آمریکائی و فرانسوی و بطور کلی اروپا و آمریکا با وجود دموکراسی انتخابات و پارلمان قادر به تامین نیازهای مردم نیست و زمانی که دولتها داوطلبانه بدهی ها و ورشکستگی های میلیاردی سرمایه داران را تضمین می کردند آنها را با احترام و سلام و صلوات بدرقه می کردند اما امروز که مردم در فقر و بیکاری دست به گریبانند دولتها در اولین اقدام خدمات اجتماعی را کاهش داده اند و انها را غارتگر و اوباش می نامند . و از همه جالبتر آنکه نخست وزیر انگلستان پیشنهاد بازنگری حقوق بشر را مطرح می کند . . آنچنان ازادی بیان را تهدید می کند که دادگاهها برای نوشته ای در فیس بوک جوان مزبور را محکوم به چهارسال حبس می کنند . دیگر مهملاتی مانند دموکراسی و حقوق بشر اینها از پرده می افتد و نشان میدهد که دولتهای سرمایه داری همانگونه که انسان را خرید و فروش می کنند و نفع خصوصی را در آن میبینند برای این مهملات هم همانگونه معامله خواهند کرد . و این برای ****روشنفکرانی که دفاع از لیبرال دموکراسی را ***[تبلیغ] می کنند درسی آموزنده است . که نشان میدهد دولت سرمایه چه از نوع جمهوری اسلامی و بشار اسد و قذافی تفاوتی با دولتهای مدافع حقوق بشر اروپائی و آمریکائی تفاوتی ندارند . اما آنچه که بازگشت بحران مازاد تولید سرمایه داری خطرناک به نظر میرسد ما را در تجربه ی انگلستان باید هشیار سازد فقر و بیکاری و خشم از فاصله ی طبقاتی جوانان خشمگین را به واکنش واداشت اما طبقات دارا در ناتوانی پلیس خود راسا اقدام به دفاع و سرکوب مردم کردند و ضرورتا این ثروتمندان برای حفظ و حراست از ثروتشان به دولتهای متبوع فشارهای متفاوتی وارد کرده و هر چه بیشتر مانند دهه ی 1930 م دولتهای راستگراتری را به جامعه تحمیل می کنند هم اکنون انگلستان فرانسه آلمان ایتالیا و روسیه یعنی پنج قدرت اقتصادی اروپا دارای دولتهای راستگرا هستند اگر این پازل به آمریکا هم سرایت کند ضرورتا ما باید هشیار باشیم که سایه ی فاشیزم در حال گسترش است اگر آن نروژی در اروپا جمهوری اسلامی طالبان و القاعده در آسیا را به هم پیوند دهیم خواهیم دید که جامعه ی جهانی و بخصوص مدنیت و در راس آن انسانیت در سالهای آینده در وحشت فاشیزم باید بخود بلرزد . دنیا در خطر است امیدوارم انسانیت بتواند بر خوی فاشیزم غلبه کند قبل از آنکه فاجعه آفریده شود .
کاربر مهمان فرهاد - فریاد / 19 August 2011