ناصر غیاثی – «کتابهای تازه، جشنوارهها و کیفیت شعرها ثابت میکند بازار شعر در آلمان گرم است، منتهی عدهی بسیار اندکی از آن خبر دارند. گزارشی دربارهی وضع شعر، شاعران، حامیان و خوانندگانش» این سرتیتر مقالهی بلند دکتر ویبکه پورومکا در شمارهی چهارشنبهی گذشتهی روزنامهی «فرانکفورته آلگماینه سایتونگ» است. جهت آشنایی خوانندگان زمانه از وضع شعر و شاعری در آلمان ترجمهی آزاد و چکیدهای از مقالهی یاد شده در زیر میآید با این توضیح که حذفها بیشتر شامل اسامی یا مقولههایی بوده که فهم آنها نیاز به آشنایی بیشتری با نهادهای آلمانی دارد.
ویبکه پورومکا (Wiebke Porombka)، ناصر غیاثی – هر وقت که از اوضاع به اصطلاح رقتبار شعر حرفی به میان میآید، آن حکایت معروف گوتفرید بِن را نقل میکنند که خبرنگار زنی به او گفته بود، اهمیتی برای شعر قائل نیست. با این وجود اما نگاهی به محافل ادبیات تغزلی اسباب شادی فراهم میکند. به عبارت دیگر و به زبان اهل اقتصاد، بازار شعر و شاعری داغ است. شاعران جوان و شاعران شناختهشده از حمایت یکدیگر برخوردارند. نه تنها تعداد شاعران خیلی خوب و اتفاقاً جوان در خور توجه است بلکه جنب و جوش آنها نیز چشمگیر است. به سختی جمعهای ادبی دیگری پیدا میشود که این چنین با هم در ارتباط بوده و در برخورد با آثار یکدیگر اینچنین باریکبین باشد. بحثهای مداوم و نقد دو طرفهی بدون ملاحظه کاری از شعرهای تازه نیز مرتب بازتاب مییابد. بسیاری از این شاعران شعرهای خارجی را به آلمانی ترجمه میکنند و با این کار به یک سنت دیرینه تداوم میبخشند. و سرانجام اینکه به مناسبت صد و بیستمین سالگرد تولد «گوتفرید بِن» ویژهنامهای منتشر شده است که در پیشگفتار آن پنج شاعر معاصر حضور دارند و با تبیین روشنشان از شعر «بن»، به یکی از مورد مناقشهترین شاعران قرن گذشتهی آلمان نگاهی امروزین میاندازند.
اوضاع نشر
با این اوصاف به نظر میرسد اوضاع عالی است. اما خیر، درست خلاف آن، اگر رابطهی پرمشاجره بین شاعر، بازار کتاب و نقد را در نظر بگیریم، روند به گونهای است که بهنظر میرسد اوضاع فاجعهبار و بهگونهای آبسورد است. هر چند که در نگاه نخست این خبری خوبی است که شاعر جوانی که به تازگی جایزهی هولدرین به او اعطاء شده و از چندین سال پیش دست اندکار نشر شعر است، با ناشران جوان و کوچک شعر همکاری میکند، روی دیگر سکه اما این است که کتابهای شعر ناشران بزرگ روزبهروز بیشتر راهی انبارها میشود. اما ناشرانی هم هستند که مسئولیت فرهنگیشان را جدی تلقی میکنند. آنها میدانند که کتاب شعر درآمدزا نیست. پس درآمد ناشی از کتابهای سودآور را در انتشار کتابهای شعر سرمایهگذاری میکنند. اما تعداد چنین ناشرانی روزبهروز کم و کمتر میشود. مثلاً حالا که تراستی مثل «بلومسبوری» میخواهد از این پس مدیریت «برلین فرلاگ» را به لندن منتقل کند، معلوم نیست تکلیف برنامهی انتشار مجموعه شعرهای بهراستی زیبای این ناشر بزرگ چه میشود و حالا برای انتشار شعرهای تمامعیار تنها یک ناشر بزرگ باقی میماند به نام «زورکامپ». همین و بس.
ترفندهای تازه
گفتن این حرف که برای ناشران کوچک از نظر مالی سخت یا حتی محال است کتابهایشان را در کتابفروشیها عرضه کنند (کتابفروشیهای زنجیرهای که جای خود دارد)، تکرار مکرارات است اما چارهای جز تکرار نیست. دو سال پیش وقتی سرمایهگذار انتشاراتی «اورس انگلر»، یکی از حرفهایترین ناشران شعر، سرمایهاش را از انتشاراتی بیرون کشید، انگلر خودش دست بهکار شد و انتشارتی تازهای بهپا کرد که رابطهی ناشر با کتابفروشی را از بیخ و بن قطع کرد. به این ترتیب که کتابهای این ناشر را فقط میشود از طریق اینترنت سفارش داد. «انگلر» با این ترفند توانسته است از زیر مخارجی که راههای سنتیِ انتشار روی دستش میگذاشت، شانه خالی کند.
ناشران در آلمان تلاش میکنند محفلهای شعرخوان را گسترش دهند. یکی از این محافل «کابینهی لوریک» در مونیخ است که بهطور منظم شبهای شعر و موسیقی برگزار میکند و تلاش میکند احساس ناامنی جوانان در برابر شعر را به لذت از شعرخوانی بدل کند.
او میگوید «اگر تنها بیست و پنج جلد از یک کتاب را بفروشیم، هزینهی تولید کتاب تأمین میشود». این ناشر هم چنان مثل گذشته شعرهای ناب منشتر میکند. ناشران کوچک دیگر اما برای تامین مخارج انتشار مجموعههای شعر باید خواب چنین اعدادی را ببینند. مدیر یک انتشاراتی دیگر میگوید: «به سختی میشود بیش از دویست یا سیصد جلد فروخت که تازه در این صورت هم هزینهها تأمین نمیشود.» اعداد به سخن درمیآیند: بیست و پنج نسخه! حتی اگر صد نسخه هم میبود، هر کس که اندکی ریاضی بداند، میفهمد که این عدد نزدیک به صفر است.
خوانندهی شعر
نقش کتابفروشی هر چه باشد، نقش اصلی را اما خوانندهی شعر بهعهده دارد. به همین خاطر ناشرانی چون «انگلر» تلاش میکنند محفلهای شعرخوان را گسترش داده و آن را تنها به خبرگان شعر محدود نکنند. وقتی پای مطالعهی شعر در میان است، عدهی زیادی لنگ میزنند. مخصوصاً اگر شاعر داستان مهیجی تعریف نکند یا دستکم قافیهی مقبولی نداشته باشد. این بیگانگی از شعر بیشتر ذهنیت عصر ما را برملا میکند تا شعرش را. اگر احساس ناامنی بکنیم، کتابهای راهنمای اتو شده و حاضر و آمادهاند. شعر اما موجب نارضایتی سازنده میشود. به این ترتیب که از هر نوع انسجامی گریزان است، عادتهای حسی را میشکند، سنتهای زبانی را بههم میریزد و در عین حال لحظات خوشی میآفریند. و اینهمه با عادت «فستفودخوانی» در تناقض است.
آری، خواندن شعر وقت میبرد. مطالعهی شعر معضلی است که اغلب از مدرسه آغاز میشود. شعر برای دانشآموز حکم روغن کرچک فرهنگی را دارد که گرچه بدبو و بدمزه است اما باید قورتش داد. در دانشکدههای ادبیات نیز اوضاع به همین تیرگی و تاریکی است. شعر معاصر جایی در آن ندارد. لازم نیست در مورد برنامهریزی برای تشویق خوانندگان شعر زیاد به خودمان فشار بیاورم. لزومی ندارد خوانندهی شعر تمام فرمها و اصول معانی و بیان را بشناسد تا از شعری لذت ببرد. او به محض اینکه بشنود شاعر چگونه شعرش را میخواند یا در موردش حرف میزند، احساس ناامنیاش در برابر شعر به لذت از شعر تبدیل میشود. همین از این روی است که برنامههای شعرخوانیهای بزرگ، مثل «جشنوارهی شعر برلین» نمیتوانند از کمبود مخاطب گله داشته باشند. شاعر خوب به اندازهی کافی داریم و بیشترشان میتوانند روشن و بدون ابهام و بدون لفاظی از شعرشان حرف بزنند. فقط باید دعوتشان کرد.
ماریا گازتی که سالهاست دست اندرکار شعر است و پانزده سال مدیر خانهی ادبیات فرانکفورت بود و حالا مدیریت «کابینهی لوریک» Kabinett- در مونیخ را بهعهده دارد، میگوید: «وقتی میگویند، وضع شعر خراب است، خُب لابد خراب است دیگر.» میخندد و ادامه میدهد: «اما میشود یک جور دیگر هم گفت. مثلاً: بله؟ شعر نمیخوانی؟ مگر دیوانه شدهای؟» او میداند با آه و ناله کردن کاری پیش نمیرود، پس به اقداماتی دست میزند که در جامعه تاثیرگذار باشد. به این ترتیب که از سه منتقد و یک نویسنده دعوت میکند تا در سری برنامههای «کابینهی لوریک» در مورد کتابهای تازه انتشار یافتهی شعر بحث کنند.
منبع ترجمه:
هفتهنامهی فرانکفورتر آلگماینه سایتونگ، چاپ آلمان (+)
عکسها:
عکس نخست جنبهی زینتی دارد. ماریا گازتی، مدیر خانهی ادبیات فرانکفورت و مدیر «کابینهی ضشعر» در مونیخ در یکی از شبهای شعری که در مونیخ بهطوز منظم برگزار میشود. چیدمان نور، کار جنی هولتسر مقابل خانهی ادبیات در فرانکفورت برای رونق بخشیدن به شعر و شاعری در آلمان.
“ترجمهی آزاد” يعنی چی؟! نکنه منظور همان “اقتباس” از نوع ذبيح الله منصوری است! به خصوص که “چکیدهای از مقاله” هم بهش اضافه شده و ديگه نور علی نوره و معلومه که چيزی از متن اصلی دستگير خواننده بيچاره نميشه. مترجم يا تمام متن را دقيق و درست می تواند ترجمه کند يا از خيرش می گذرد.
کاربر مهمان / 13 June 2011
در شعر آلمان نمی دانم وضع چطوراست اما در شعر ایران می بینم که شاعران بجای شعر نثر های داستانی می نویسند وآهنگ وموزیکالیته کلام در آن اصلا درحد صفر است.آیا در شعر آلمان هم همینطور است؟اگر این طور است پس چرا در آنجا شعر می خوانند ودر کشور ما خوانندگان شعر اینقدر کم ومحدو داند واغلب کتابها را خود شاعران هم نمی خوانند.
کاربر مهمان / 12 June 2011