منیره برادران – فریبا ثابت کتاب «یادهای زندان» را با شعر شفیعی کدکنی، که بر دیوار سلولش حک شده بود، آغاز میکند. این کتاب روایت هفت سال زندگی در زندانهای جمهوری اسلامی است و در دو جلد منتشر شده است.
جلد اول کتاب با نام مستعار ف ـ آزاد در سال ۱۳۷۶ و جلد دوم هفت سال پس از جلد اول منتشر شده است. در جلد دوم با نام واقعی راوی- فریبا ثابت- آشنا میشویم. در ادامهی بررسی کتاب »یادهای زندان»، گفتوگویی انجام دادم با فریبا ثابت، نویسندهی این کتاب. او در مورد تأثیر زنداننگاری بر زندگیاش میگوید: «بهتدریج متوجه شدم که نوشتن مرا بهشدت با خود درگیر میکند و درگیری با خود همیشه آسان نیست. نوشتن صراحت میطلبد، بنابر این با خودسانسوری و تابوها در تناقض میافتد.» توجه شما را به این گفتو گو جلب میکنم:
در پروسه نوشتن با چه مشکلاتی روبهرو بودی؟
فریبا ثابت – همانطور که خودت هم گفتهای و در کتاب خاطرات خود نوشتهای بازنگری و بازآفرینی گذشته کار دشواری است. باید توانایی آن را داشته باشی که از حال بگسلی و در گذشته غوطهور شوی تا واقعیت را همانگونه که در آن زمان دیده و تجربه کردهای، به قلم بیاوری. چرا که این خطر همواره وجود دارد که حال جای گذشته را بگیرد و در نتیجه تحلیل از گذشته بهعنوان خاطرات عرضه شود. همانطور که در بسیاری از خاطرات چنین است. در نتیجه وفادار ماندن به رویدادها همانطور که آن زمان بود ودخالت ندادن تفکر فعلی در بازگویی حوادث بسیار مهم است و کار سادهای نیست. علاوه بر این خطر یک جانبهنگری، خودسانسوری و خودمحوری همواره وجود دارد. مسئلهی خودسانسوری به دلایل متعدد بروز میکند: مسئلهی تربیتی، ترس از قضاوت دیگران، نرنجاندن دیگران و بالاخره مسئلهی امنیتی برای خود و نزدیکان. خودمحوری که البته داستان دیگریست، از هر طرف سر برمیآورد. هر چقدر تلاش میکنی که از خودمحوری بپرهیزی،گاه باز بهطور ناخودآگاه قلم را به نفع خود میچرخانی. من اول شخص ناگهان محور روایت میشود. تلاش برای محدود کردن هر چه بیشتر این خطرات دقت و صبوری زیادی لازم دارد و این به زمان نیاز دارد. از طرف دیگر تو ناچاری در زمان محدودی نوشتن را به پایان برسانی.
چه مدتی نوشتن «یادهای زندان» طول کشید؟
زیاد طول کشید؛ بهخصوص بین دو جلد کتاب زیاد فاصله افتاد. چون علاوه بر مشکلاتی که یاد کردم، وضع زندگی بعد از زندان، تبعید و پیامدهای روحی آن، روزمرهگی و… از سرعت بازآفرینی میکاهد. یادآوری سالهای زندان، دورههای سخت و لحظات دردناک، جداییها، ترسها و هراسها و بالاخره در دو قدمی مرگ بودن بسیار دشوار بود. گاه روزها، هفتهها و ماهها میگذشت بدون اینکه قادر به نوشتن کلمهای باشم. هر وقت میتوانستم بنویسم، مینوشتم، میخواندم و دوباره مینوشتم و الی آخر. با همهی اینها وقتی کار نوشتن تمام شد، تازه مشکلات فنی سرریز شدند. تایپ و چاپ کتاب در شرایط مالی و دشوار خارج از کشور زمان زیادی میبرد. همهی اینها باعث شد که از لحظهای که تصمیم به نوشتن گرفتم، تا وقتی که کتاب منتشر شود زمان زیادی بگذرد.
به نظر من روال نگارش جلد اول کتابت به خاطرهنویسی نزدیکتر است چرا در جلد دوم همین روش را البته با ویراستاری ادامه ندادی؟
سؤال جالبی است. حقیقت این است که بعد از نوشتن کتاب اول و انتشار آن، وقتی پس از مدتی آن را مجداً خواندم احساس عجیبی داشتم. با کتاب احساس یگانگی نمیکردم و به نظر میرسید من در آن حضور ندارم. کتاب بیشتر وقایعنگاری است و من راوی در سایه قرار دارم. «من» بهعنوان کسی که سالهای زیادی را در زندان زندگی کرده، سانسور شده است، از عواطفم، از روابطم و از علایقم در آن خبری نیست. دیگر اینکه شیوهی نوشتن هم این احساس را به من میداد که گویا این واقعیت به گذشته تعلق دارد در حالیکه میدیدم زندان بهطرز عجیبی با زندگی من عجین شده و من آن را در خودم زنده میبینم و فراموشش نکردهام و تجربهی زندان و درسهایی که از آن آموختم، هدایتکنندهی حال و آینده من است. چنین بود که کتاب را به زبان حال نوشتم به امید آنکه هرگز آنچه را که بر ما رفته و میرود، فراموش نکنم.
نوشتن خاطرات زندان چه تاثیری بر زندگی تو داشت؟
نوشتن خاطرات زندان تأثیر مثبتی بر شخص من و زندگیام داشته است. در ابتدای نوشتن، بازگویی رویدادهای زندان برای من تنها جنبهی افشاگری داشت و تأثیر آن در زندگی شخصیام به هیچ وجه مد نظرم نبود و به آن فکر نکرده بودم. ولی بهتدریج متوجه شدم که نوشتن مرا بهشدت با خود درگیر میکند و درگیری با خود همیشه آسان نیست. نوشتن صراحت میطلبد، بنابراین با خود سانسوری و تابوها در تناقض میافتد. این درگیری با خود در جلد دوم بیشتر خود را نشان میدهد چرا که «من» فعالتر شده است. اجبار به برخورد با خود هرچند گاهی دشوار است، ولی در نهایت نتیجه خوبی داشت و به برخورد با خودم و مسائل زندگیام شفافیت بیشتری داد.
دخترت این کتاب را خوانده است؟
دخترم بسیاری از مسائل زندان را بهطور شفاهی شنیده است. کتاب را هم شروع کرد به خواندن، ولی او را بهشدت متاثر میکرد در نتیجه ادامه نداد.علاوه بر این بخشی از کتاب بازآفرینی رابطهی من با خودش بعد از زندان بود و او ترجیح میداد از آن فرار کند. البته گوشهای از این بخش را خوانده بود. روزی به من گفت: میدونی مامان آخه خودت رو جای من بذار، من که نمیخواستم تو رو عمداً ناراحت کنم. مرا بوسید و دیگر تا امروز هیچ.
در کشور ما متأسفانه تاریخ دههی ۶۰ مسکوت مانده است. در مقابله با خاموشی، تو خاطرات خودت از زندان را نوشتهای و در مسائل مربوط به زندان و برگزاری مراسم یادبود کشتار آن دهه شرکتی فعال داری. با این تجربهها فکر میکنی چه کارهای دیگری میتوان برای مقابله با فراموشی انجام داد؟
بله، این مسئله تا مدتها کاملاً مسکوت مانده بود. دلیل آن شاید امروزه کمتر بر کسی پوشیده باشد: شدت خفقان و سرکوب و مسئلهی جنگ. با آزادی زندانیانی که از کشتار ۶۷ جان سالم بهدر بردند و بهخصوص با آمدن برخی از آنها به خارج از کشور و اصرار آنها بر بازگوئی زوایای مدفون گذشته این مسئله مطرح شد. از خاطرهنویسی گرفته تا برگزاری مراسم یادمان بهتدریج جای خود را در خارج از کشور باز کرد. اما این موضوعات در ایران به کندی و فقط بین خانوادههای زندانیان و جانباختگان مطرح بود. امروز خوشبختانه این مسئله در ایران هم مطرح شده است. بهنظر من، زمان بیشتر از هر وقت مناسب است که این مسئله هر چه بیشتر همگانی شود و مورد توجه داخل کشور قرار گیرد و همزمان در سطح مجامع بینالمللی هم مطرح شود. پس از آگاهی و افشاگری نوبت دادخواهی است. به این مفهوم که سران جمهوری اسلامی به اتهام «جنایت علیه بشریت» به محاکمه کشیده شوند. اینجا فرصت بحث بر سر چگونگی آن نیست. مسلماً در عمل، این فکر راههای خود را پیدا خواهد کرد. در نتیحه باید تمام تلاش خود را به کار ببندیم تا این جنایات بیپاسخ نمانده و بهدست فراموشی سپرده نشود. چرا که فراموشی تکرار میآورد.
در همین زمینه:
گفتگوی بسیار جالبی در مورد سرگذشت نویسی است. سرگذشت نویسی در گیر شدن با خود واقعی است. نه تنها صراحت می خواهد شجاعت بسیار زیاد هم می خواهد
نیلوفر شیدمهر / 23 May 2011