بابک مینا- آقای بهداد بردبار در نوشته‌ای با عنوان «اسید پاشی به صورت آمنه و مسولیت جمعی ما» قصد داشته‌اند که مقاله آقای بزرگیان «آمنه و آن دو قطره اسید» را نقد کنند. منتها به جای نقد آن مقاله، احساس کردند فرصتی گرانبهاست تا نیشگونی نیز از من بگیرند و مشتی نیز حواله خانم صدر کنند.

ایشان این سه مقاله را کنار هم گذاشتند و احتمالاً بر اساس اصل «هر گردی گردو است» شتابزده نتیجه گرفتند که آبشخور هر سه دیدگاه کاملاً یکسان است. در نقد حریفان، این هم شیوه‌ای است برای خود؛ اما موثر و دقیق نیست. به هر حال لازم دانستم توضیح مختصری درباره دیدگاه خودم بدهم.

یک
من در مقاله «به سوی مسولیت جمعی: مسلمانان و فاجعه» در حد توانم کوشیدم دیدگاهم را روشن کنم. آقای بردبار کوچک‌ترین اشاره‌ای به این مقاله نکردند و نتایجی بسیار شتابزده و تحریف شده از بحث من گرفتند. از ایشان می‌خواهم این مقاله را بخوانند و خصوصاً در بخش «از گناه دینی تا مسئولیت جمعی» تامل بفرمایند. اتفاقاً دیدگاه بنده، نقد تقلیلِ مفهوم «تقصیر جمعی» به معنایی دینی است. مساله بر سر «ریشه‌های» دینی این مفهوم است. امیدوارم معنای کلمه ریشه و تفاوتش با کلمه «اینهمانی» برای ایشان و منتقدان دیگر روشن باشد. فکر کنم ایشان اگر آن مقاله را یک‌بار با دقت بخوانند پاسخ بسیاری از نقدهای شتابزده شان را بگیرند. من دیگر آن بحث‌ها تکرار نمی‌کنم.

دو
ما می‌بایست در این نوع بحث‌ها، امر جمعی (collectif ) را از امر اجتماعی (social) جدا کنیم. از دیدگاهی جامعه‌شناسانه، هر رفتاری «اجتماعی» است. مثال: راه رفتن را در نظر بگیرد؛ راه رفتن هر فردی با توجه به طبقه، فرهنگ و جنسیتش متفاوت است. زنان در روستا معمولاً به گونه‌ای خمیده و رو به زمین راه می‌روند و مردان برافراشته‌تر. در شهر هم نوعِ ژست، حرکت دست‌ها، نوع نگاه، طرز حرکت صورت و غیره تا حدودی زیادی ساخته طبقه و گروه اجتماعی هر فردی است. اما آیا از این می‌توانیم نتیجه بگیریم که راه رفتن پدیده‌ای جمعی است؟

پدیده‌ای «جمعی» است که بتوان در آن تاثیر «سوژه‌ای جمعی» را تشخیص داد. هر چه این جمع مشخص‌تر باشد بحث درباره تقصر یا مسئولیت آن نیز روشن تر خواهد بود. اما به هر حال تشخیص جمعی بودن مسئله‌ای به این سادگی نیست. ما پیش از این که درباره «مسئولیت جمعی» در قبال شری صحبت کنیم، نخست باید با حداقلی از عقل سلیم، «جمعی» بودن مسئله را توجیه کنیم.

به نظر من درباره «تروریسم و خشونت اسلامی» می‌توان از مسئولیت جمعی سخن گفت؛ چرا که در اینجا اسلام دست کم یکی از مقصران موجود است. در متن‌های کانونی این دین مفهوم جهاد وجود دارد، ما در اسلام، تاریخ وخاطره‌ای طولانی از جنگ‌های مقدس داریم، ضمن این که مسلمانان چندین دهه است که نفرت از غرب و امریکا را به مثابه خاطره و حسی جمعی تولید کرده و می‌کنند. من به خوبی آگاهم که در این میان، تجربه تلخ آنان از استعمار و خشونت و ظلمی که اسرائیل بر سر مردم فلسطین روا می‌دارد در این احساس نقش دارد. اما این همه مسئله نیست. خواب امپراتوری اسلامی دیدن و خاطره چکاچک شمشیر‌ها تا جنوب فرانسه هم نقشی اساسی در این نفرت دارد.

به نظر من می‌توان و شایسته است که سرانجام یک جا مسلمانان را به عنوان «سوژه‌ای جمعی» مورد خطاب قرار بدهیم و بگوییم: در خشونت و تباهی موجود شما «هم» مقصر و مسئول هستید. این بحث نه تنها اسلام‌ستیزی نیست بلکه می‌توان از ریشه‌های دینی مفهوم «تقصیر جمعی» بهره برد و الاهیات نوینی را بر این پایه پی ریخت.

آرزوی من این است که مسلمانان با حساسیت اخلاقی نیرومندشان، صلح‌جویی و احساس همدلی نسبت به همه رنج دیدگان مسلمان و نامسلمان در جهان شناخته شوند. آرزوی من این است که جهان اسلام روزی به دموکراسی‌هایش ببالد و نه به بمب اتم و تروریست‌هایش. آرزوی من این است که خدا به راستی پناهگاهی برای ستمدیدگان باشد و نه خود ستمگری بزرگ. برای تحقق این آرزو نخست باید اسلام را نسبت به خودش و مفاهیم و خاطره‌هایش مسئول کنیم. این فرایندی است که البته به آرامی شروع شده است. این که فلان روشنفکر مد روز با آن موافق نیست، برای بنده ذره‌ای اهمیت ندارد.

سه
اما درباره ماجرای اسید‌پاشی به صورت آمنه؛ به نظر من این درست است که این رفتار ریشه‌هایی اجتماعی دارد، اما به هیچ رو «امری جمعی» نیست. من به درستی نمی‌فهمم چه جمعی و چرا مسئول اسید‌پاشی است؟ اگر در فرهنگ ما سنت اسید‌پاشی روی صورت دختران وجود داشت این حرف صحیح بود، اما می‌دانیم که چنین چیزی نیست و حتی در فرهنگ مردسالار سنتی ما نیز چنین کاری قبیح است و به دور از «مردانگی».
هیچ بحثی نباید رذالت و پلیدی عمل مجید را لوث کند. اتفاقاً در این جا باید تا حدی بر مسئولیت فردی مجید تاکید کرد. او مجرم است و باید شجاعت داشته باشد بار جرم و گناه خویش را به دوش بکشد.

اما جدا از این بحث، جامعه‌شناسان می‌توانند درباره جنبه‌های اجتماعی این جرم صحبت کنند و همچنین جامعه را نسبت به آن حساس کنند، اما صحبت از «تقصیر جمعی» در این مورد به نظر من بی‌جاست. حساس کردن جامعه، به معنای مسئولیت همگان در برابر این جرم نیست!

مفهوم «مسئولیت جمعی» نیز در نهایت باید به تقویت و گسترش افق مسئولیت فرد بیانجامد و نه این که در برابر مسئولیت فردی قرار بگیرد و آن را کمرنگ کند. فراموش نکنیم که اگر مفهوم فرد را ضعیف کنیم در واقع کل اخلاق را ضعیف کرده‌ایم. باور به حداقلی از اراده و آگاهی فردی، شرط هر نوع اخلاقی است.

نکته دیگر این که من هم با قصاص به طور کلی مخالفم. تجربه عملی نشان داده است که حکم قصاص تاثیری در کاهش جرم ندارد. اما در شرایط فعلی باید در جست‌وجوی راه‌حلی میانه بود که مورد رضایت شاکی نیز باشد. در غیر این صورت چاره‌ای جز قصاص نیست و نباید به این خاطر آمنه را سرزنش کرد. آمنه نمی‌تواند تا ایده آل شدن دستگاه قضایی ما صبر کند. باید واقع‌بین باشیم. فرای این دستگاه قضایی و پیچ و خم‌های حقوقی، آمنه می‌تواند مجید را ببخشد یا نبخشد. هر دو حق اوست. تصمیم با خود آمنه است و نه هیچکس دیگر. اگر او مجید را ببخشد باید به نیروی بخشنده فوق انسانی‌اش آفرین بگوییم. تنها خدایان می‌توانند این گونه ببخشند. اگر هم نبخشد هیچ عمل ناشایستی مرتکب نشده است.

چهار
این ماجرا نشان داد: دفاع کلیشه‌ای از مفاهیم حقوق بشری در ایران می‌تواند گاه روح این مفاهیم را مخدوش کند. «حقوق بشر» دوای همه درد‌ها نیست؛ مسائل انسانی پیچیده‌تر از چند نسخه حقوقی است. باید با احتیاط بیشتری سخن گفت.