شهرنوش پارسیپور – شماری از خوانندگان سایت اینجانب درباره برنامههای مختلف اظهار نظرهای جالبی عرضه کردهاند. بسیاری دائم این را نوشتهاند که چرا من به جز داستاننویسی میکوشم در مباحث دیگری وارد شوم. برخی به رادیو زمانه شکایت کردهاند که چرا اجازه میدهد نوشتههای غیر علمی من منتشر شود.
نخست به این مطلب اشاره کنم که گرچه من داستاننویس هستم، اما این نکته نباید باعث شود که در زمینه دیگری مطالعه نکنم. افراد چنان بر این امر پافشاری میکنند که من فقط داستان بنویسم که گویا داستاننویسی کار هجوی است و بهتر است من به هجویات خودم بپردازم. جهت آگاهی این دسته از دوستان عرض میکنم که یک داستاننویس مجبور است معلومات قابل تاملی داشته باشد تا بتواند یک داستان بنویسد. داستاننویسی یعنی کالبدشکافی حقیقت به طریقی که هست و نه به طریقی که میخواهند باشد. اینطوریست که بسیاری از نویسندگان با دولتهای وقت درگیری پیدا میکنند. پس نویسنده مجبور است بسیار بداند و استعدادکی هم در داستاننویسی داشته باشد تا امر داستاننویسی ممکن شود. معنی این حرف این نیست که من بسیار میدانم، بلکه فقط موید این حقیقت است که موهایم را در آسیاب سفید نکردهام. این واقعیتیست که اینجانب در جستوجوی کالبدشکافی از حقیقت به گونهای که هست متوجه اساطیر شدهام. اساطیر را نیز به گونهای میفهمم که ربطی به خرافات پیدا نمیکند. برعکس زبان اسطوره در جایی میان روانکاوی اجتماعی و فردی سیر میکند و گاهی ریشه در تاریخ نیز دارد. برای درک این مطلب تنها به ذکر یک نمونه اکتفا میکنم:
شما هنگامی که خشمگین میشوید و قصد حمله به کسی یا کسانی را میکنید تابع آن بخش از روان خود میشوید که توان جنگیدن دارد. در این حالت میتوان شما را به یک جنگجو تشبیه کرد. انگار که روان یکی از شخصیتهای جنگجو- مثلاً بهرام، خدای جنگ- بر شما غلبه کرده است. اکنون جمعی را در نظر بگیرید که قصد حمله به گروه دیگری را میکنند. در این حالت نیز گویی همان «روان جنگجوی بهرام» بر فراز سر همه در حرکت است. مثلاً مردم در ایران در حال حاضر همه عصبی و پرتحرک هستند و به نحوی مشتهایشان گره شده و آماده حمله است. پس همان روان بهرام جنگجو بر آنها غلبه کرده است. اما چون زنان ایران نیز در این مقطع بسیار خشمگین هستند چهره این خدای جنگ که بتواند نمایشگر حالت فعلی مردم ایران باشد یک وجه زنانه نیز دارد. مثلاً بیشتر از آنکه آدم با دیدن آنها به یاد ونوس بیفتد به یاد دیان، الهه شکار و یا آتنه، بانو خدای رزمجوی یونانی میافتد. این چنین است که میتوان از طریق مطالعه اسطوره نسبت به بسیاری از مسائل شناخت پیدا کرد.
اکنون روی سخن من با کسانیست که مرتب اعتراض میکنند من چرا این چیزها را مینویسم. در اینجا به خود اجازه میدهم که از این افراد بپرسم آنچه را من برای شما مینویسم در کجا مشابهاش را دیدهاید که در مقایسه با آن مرا متهم به بیسوادی میکنید و دست به اعتراض میزنید؟ چرا نوشتههای من باید شبیه نوشتههای دیگران باشد تا شما راضی بشوید؟ اینجانب عادت دارم به مسائل پیرامونم فکر کنم. مثلاً به ورقهای پاسور فکر کردهام و به این نتیجه رسیدهام که آنها شبیه به یک تقویم هستند. پاسور پنجاه و دو برگ دارد به نشانه پنجاه و دو هفته سال. چهار خال دارد به نشانه بهار و تابستان و پاییز و زمستان، و هر خال سیزده برگ دارد. البته ما دوازده ماه داریم، اما اگر به سال قمری توجه داشته باشیم گاهی میتوانیم یک ماه به مجموعه دوازده اضافه کنیم (هر سه سال) تا نظم سال شمسی برهم نخورد. اکنون که این چیزها را برای شما مینویسم ابداً به خاطر نمیآورم در جایی این مطلب را خوانده باشم، اما کاملاً درست به نظر میرسد. اخیراً این را در جمعی گفتم و شنوندهای با خشم به سوی یک دوست باسواد برگشت و پرسید: راست میگوید؟
این را از این جهت نوشتم که بسیار از این مطالبی که برای شما مینویسم محصول اندیشه خود من است. من جایی آنها را نخواندهام که مرجع آن را برای شما روشن کنم، و در یک برنامه دهدقیقهای نیز نمیتوانم نام صد جلد کتاب مرجع را ذکر کنم. در عین حال نمیتوانم بگویم به قول دکارت یا کانت یا کس دیگری، بلکه باید بگویم به قول خودم، که این هم حرف بزرگیست. بعد شما میخوانید و خشمگین میشوید، چون به نظرتان میآید حرفی غیر علمیست.
زمانی به آقایی پاسخ داده بودم که علم صرفاً برازنده آقایان است و همین بسیاری را خشمگین کرده بود. دوستان عزیز اگر به جای من بودید و از عنفوان جوانی هرچه را به صورت جدی به آقایان پیرامونتان گفته بودید مواجه با حالت تمسخر آنها میشدید به این نتیجه میرسیدید که مردان تحمل شنیدن هیچ حرف جدی و جدیدی را از دهان یک زن ندارند. اخیراً یکی از شخصیتهای مشهور ایران با خشم فروخوردهای به من گفت اسم تو هم در جمع کسانی آمده است که واژههایی را ابداع کردهاند. هرچه پرسیدم در کجا این را خوانده پاسخ نداد. این البته به وضوح روشن است که بسیاری از واژهها را زنان اختراع کردهاند، اما در هنگام گفتوگو این خشم مردان را برمیانگیزد. میدانم به شما برخواهد خورد، اما بدبختانه این واقعیتیست که بسیاری از مردان زن را به عنوان یک شیئی جنسی میبینند. میگویید نه؟ توجه کنید به وازه «عورت» که خطاب به زنان اطلاق میشود یا تا همین اواخر اطلاق میشده است. اکنون مرا در هجدهسالگی در ذهن مجسم کنید که به آقایی میگویم به نظر شما چرا ما زنان نباید جرئت داشته باشیم تنها به خیابان برویم؟ و او در جواب بگوید: اگر میل داشته باشی من پارتنر تو میشوم تا بتوانی به خیابان بروی. یا به آقای شاعری میگویم نظر شما درباره این شعر چیست؟ و او پاسخ میدهد: ببخشید خانم من زن دارم، و دهها مثال دیگر.
در حال حاضر یک رادیو زمانهای وجود دارد و من یکی از افرادی که برای آن برنامه درست میکنم و صمیمانه میکوشم هربار حرف نویی برای شما بزنم، و هربار از بابت حمله اغلب بدون علت شما یکه میخورم. البته این حق شماست که اگر نارضایتی دارید ابراز کنید، اما تعیین تکلیف کردن برای افراد کار من و شما نیست. همچنین توهین کردن که عمل نادرستیست.
در ضمن جهت اطلاع افرادی که بسیار از علم صحبت میکنند به اطلاع میرسانم که هر اتم هیدروژن با اتم بغل دستی خود تا حدودی متفاوت است. مثل من و شما. راستی آیا علمی را میشناسید که به این مهم پرداخته باشد؟ این هم از عقاید خود من است. حالا آیا برای گفتن چنین حرفی باید دانش فیزیک و شیمی داشت؟ آیا نمیتوان بر اساس یک نگاه کلی به طبیعت به این نتیجه رسید که اتمهای هیدروژن با یکدیگر تفاوت دارند؟ مثلاً آیا نمیشود فرض کرد نوعی حالت نرینگی و مادینگی نیز در میان اتمها وجود داشته باشد؟ اشکالی دارد انسان این استنباط را با صدای بلند بگوید؟
و یک نکته دیگر: به نظر شما اینکه مسلمانهای شیعه در هنگام نماز خواندن پیشانی خود را روی مهری میگذارند که خاکش از کربلا آمده است آیا یک حرکت خرافیست؟ و یا یک حرکت علمی و عالمانه؟ من ادعا میکنم که این یک حرکت کاملاً عالمانه و حت علمیست و به قطع و یقین حاضرم درباره آن گفتمانی با شما داشته باشم. اما پیش از باز کردن آن گفتمان علاقهمندم نظر شما را در اینباره بدانم. لطف کنید و در این بحث شرکت کنید و نظر بدهید. در عین حال بازهم ادعا میکنم که بخش قابل تاملی از آنچه که به نام خرافات نامیده شده است باید زیر ساخت علمی داشته باشد. بازهم از شما دعوت می کنم تا در این بحث وارد شوید. شاید بتوانیم درکنار یکدیگر به نتایج جالبی برسیم. راستی مردم در ایران در هنگام ریختن آب داغ روی زمین و در شب بسمالله میگویند تا جنها فرار کرده و نسوزند. به نظر شما این یک رفتار علمیست یا خرافی؟
من تعجب می کنم اگر کسی بتواند به شما توهین کند یا ناروا بگوید من از خوانندگان پر و پا قرص مطالب شما هستم مخصوصا با ان طرز نوشتن زیبا با اینکه گاهی کار دارم اما ان را تا ته می خوانم امروزه برخی اجیر حکومت ایران برای کامنت منفی دادن به نویسندگان و به قولی دگر اندیشان هستند تا ان ها را دلسرد کنند شما دلسرد نشوید ما و بسیاری دیگر که می شناسم به شما علاقه دارند
کاربر مهمان / 24 April 2011
مشاهدات و استنباطات شخصی ما، هم می توانند جالب باشند هم وجهه ای شهودی از عالم را برای دیگران به تماشا بگذارند؛ شاعران و داستان گویان هم همین کار را می کنند و دلیلی هم نمی بینند که دلیلی بر آنچه می گویند بیاورند، یا مرجعی بدهند و کسی را قانع کنند؛ البته احتجاجی هم نمی کنند که این که می گویند علم است یا علم نیست؛
امّا علم بودن یک گفته و نظر این است که در سیر مطالعاتِ آن موضوع، لابد مسبوق به مطالعاتی دیگر است و سپس مطرح می شود در محیطی که دانایانِ پیشینه ی آن موضوع آن را نقد می کنند.
شما اولین کسی نیستید که به اتم هیدروژن فکر کرده اید؛ لابد این موضوع قدمتی طولانی دارد؛ به من امّا زمانی که چیزی از این موضوع می گویید و من چون چیزی از پیشینه ی مطالعات این موضوع نمی دانم، نه می توانم آن را بپذیرم و نه نپذیرم؛ البته مرا به تأمّل وا می دارد در حکمتِ جهان و مخلوقات؛ شاید ایمان مرا یا شگفتی ام را زیادتر کند امّا چیزی بر علمِ این موضوع نخواهد افزود.
بدِ این ماجرا اینجاست که بسیاری بوده اند که در بسیاری موضوعات، اینچنین شهودی و مکاشفه ای و مشاهده گرانه وارد شده اند و استنباطاتی شخصی حاصل کرده اند، سپس چون از سابقه و تاریخِ مطالعات در این باب چیزی نمی دانستند چون متخصص این علم نبوده اند، توهّم برشان داشته که گویی کاشفانِ نابغه ای هستند، سپس پیامبرانه انبوهی از اطلاعات عجیب و جالب صادر می کنند و خلقی را شگفت زده می کنند.
تا بعدها کجا متخصّصانی فرصت کنند وارد شوند و بگویند این موضوع قرن هاست مورد مطالعه است و چنین برداشت هایی اولین بار نیست و چنین نقد شده و چنین نتیجه گرفته شده و نظرِ رسمی و منقّحِ علمِ مربوطه در این باره و امروزه چنین است…
شما هرچه دوست داشتید بفرمایید، استفاده اش به هر ترتیب و هر مقدار می رسد به هرکس که می خواند، امّا چه اصراری است که این ها را علم بنامیم؟
خلیل / 24 April 2011
قسمت آخر بحث در باره اتم های هیدروژن خیلی جالب بود یاد نظریات علمی بی سروته پست مدرن ها افتادم!
کاربر مهمان / 24 April 2011
خانم پارسی پور با یک سلام و صد درود. من همیشه پی گیر مطالبتان بوده ام. نه به خاطر موضوع ! بلکه عکس شما پای هر مطلبی بود که مینوشتید ! بر ای من مثل امضای شما بود! چند خطی میخواندم ومیگفتم:بازهم این شهرنوش از سر بی دردی یک چیزکی هم خط خطی کرده! تا که امشب فکر کردم شاید چیزی یرای گفتن دارد که من حالیم نمیشود ! قدری با خودم ور رفتم صادقانه عرض کنم ! متوجه شدم که اشکال ازگیرنده است و نه فرستنده ! و اما یک دست پاسور پنجاه دوبرگ نیست ! پنجاه و چهار برگ است ! دوتا هم کارت ژوکر دارد واین دوبرگ را هر کجای بازی بگذارید حرف اول و اخر را میزند! من خودم را یکی از این دو کارت میبینم ! اگر اماده بازی هستی ؟ بسم الله ! اما تقلب بی تقلب !
کاربر نادر / 24 April 2011
سر کار خانم شهرنوش پارسی پور:
البته شما مجازید که هر چه دل تنگتان می خواهد بگوئید، و البته سردبیر یا مسئول هر مجموعه (مجله، رادیو، … ) هم که صلاح دانست را انتشار دهد. اولی یکی از مبانی ازادی فردی است و دومی یکی از مبانی عملکرد سازمانی. این یکی از شگفتی های تکنولوژی های نو است که خوانندگان می توانند نقشی کلیدی در محتوی داشته باشند. برای مثال کل متن دانشنامه ویکیپدیا توسط خوانندگان تهیه می شود و به طوری که شما می دانید از لحاظ وسعت چندین برابر دانشنامه بریتانیکا است و از نظر کیقیت هم از دانشنامه بریتانیکا کم نیست.
ستون دیدگاه های خوانندگان در رادیو زمانه بخشی فعال است که به خوانندگان امکان می دهد مستقیما با نویسنده ارتباط برقرار کنند. در این صورت هر متن فعال به صورت عملکرد مشترک نویسنده و خواننده در می اید؛ به قولی مثل یک خیابان دو طرفه امکان تبادل دانش را فراهم می آورد. . همزمان رادیو هایی وجود دارند که به همان سیاق قدیم خیابان یک طرفه فقط یک جریان از نویسنده به خارج است. اجازه بدهید مثالی خدمت شما بزنم. اگر وقت کردید یک سری به سایت جرس (جنبش راه سبز بزنید) و متوجه می شوید که در هیچ موردی امکان نوشتن دیدگاه برای خواننده وجود ندارد. در آن جا شما با پدیده جالبی روبرو می شوید که چند سال است ادامه یافته است. دو نویسنده، با اسم مشابه مطلب می نویسند. اولی ابراهیم نبوی است که مطالب های خنده ناک (با عنوان طنز) می نویسد و دومی نویسنده ای به نام ابراهیم نبوی که تفسیر های سیاسی می نویسد که به واقع طنز بی خنده هستند. این دو نفر در عمل یکی هستند. شما متن های او را می خوانید و می خواهید سرتان را به دیوار بکوبید که چرا هیچ کس یک جواب به این مفسر کمدی وار نمی دهد، ولی خوب سایت جرس مثل راه یک طرفه است. نظر خوانندگان اصلا اهمیتی ندارد. درست مثل حکومت حال در ایران. این جا است که با خود می گوئید این ها هنوز به قدرت نرسیده اند و این چنین می کنند، وای اگر در پس امروز بود فردایی! پس این که خوانندگان این امکان را دارند که یادداشت دیدگاه بنویسند را باید لطف در نظر گرفت.
برگردیم به استدلال شما. شما می توانید هر چه خواستید بنویسید ولی اگر انتظارتان از خوانندگان این است که فقط برای شما هورا بکشند، خوب یک مقداری توانایی های ذهنی آن را دست کم گرفته اید. داستان مردی در بالکن نیست که شما مردم را جمع کنید تا فقط برایتان هورا بکشند، چون شما خود را لایق تحسین می دانید. از نظر من شما نویسنده متوسطی هستید که اگر شما همچنان در همان رشته کار کنید، هنوز جای پیشرفت دارید. ولی کیفیت مقاله های غیر داستانی شما از کیفیت داستان های شما پایین تر است. حالا اگر شما فکر می کنید که این نوشته های غیر داستانی به شما به عنوان نویسنده داستانی کمک می کنند؛ خوب بفرمائید ازمایش کنید. این گوی و این میدان.
در مورد مخلوط کردن سه متدولوژی اسطوره (افسانه)، آیین و علمی / تحلیلی. شما می توانید هر موضوعی را از نقطه نظر هر یک بررسی کنید. ولی اگر بخواهید مرتب از یک متدولوژی به دیگری بپرید، ان وقت موضوع تفاوت می کند. بدون شک نوشته ها کتاب های بسیاری هست که از نقطه نظر علمی سعی کرده اند که اسطوره را بشناسند؛ این موضوع تازه ای نیست. در مورد نوشته های شما به نظر می رسد که شما دارید سعی می کنید که از نقطه نظر اسطوره علم را بیان کندی. خوب این سبکی نسبتا محدود است و سبب می شود که نوشته های شما نه علمی و نه اسطور ه ای شود. نوشته های شما شکل توهم فردی به خود می گیرد. با خواندن متن بالا اشکار است که افراد دیگر سعی کرده اند که این موضوع را محترمانه به شما منتقل کنند، ولی شما نقطه نظرهای آن ها را به حساب دانش بی حد خود و زن بودن خود گذاشته اید. خوب شما می توانید باز هم ازمایش کنید.
شاید برایتان جالب باشد ولی شما یک همزاد هم دارید که آن اقای ابوالحسن بنی صدر است. در مورد او موضوع اسطوره و علم نیست، بلکه موضوع دین و علم است و البته او ضد اسطوره است. اگر متن نوشته های او را هم بخوانید متوجه می شوید که او ۴۰ سال است که سعی در ایجاد یک دین جدید شبه علمی داشته است. در عمل مجموعه نوشته های او هم شکل توهمات فردی به خود گرفته است. گمان کنم که او در این راه 30 سال از شما جلو باشد.
این دو نکته در مورد ان دو نفر دیگر را به این دلیل نوشتم که روش نگارش خانم پارسی پور پدیده ای منحصر به فرد نیست، ولی البته نادر است.
مقدم / 24 April 2011
در جواب آقا مقدم
اولا من تا حالا جایی نخواندم کسی که درباره اسطوره مطلب و مقاله ای می نویسد به او بگویند شما اسطوره نویس هستید. آقای مقدم! خانم پارسی پور اسطورهای می نویسند؟ اسطوره ای می شود فکر کرد یا ذهنیت اسطوره ای داشت ولی گمان نکنم شخصی در دنیا بشود سراغ گرفت که اسطوره نویس باشد. به نظرم هزاران نمونه می شود از کاری که خانم پارسی پور کردند، پیدا کرد. و اینکه گفتید کارشان نادر هست بی انصافی ست. کارهای اکثر اسطوره شناسان دنیا از نظر معیارهای علمی، غیر علمی هست. کاری که بازرگان و بنی صدر درباه علمی بودن جن و پری کردند و جن را همان انرژی می دانند که در طبیعت یافت می شود این بدفهمی علم هست. اما اگر کسی بیاید با استفاده از منابعی که بر جای مانده اثبات کند، مثلا اسطوره سیاوش در واقعیت جامعه ی ایران وجود داشته و نسل به نسل در عزاداری ها و سوگواری ها نمود پیدا کرده، این تحلیل خانم پارسی پور را بی اعتبار نمی کند. شاید یک نظر علمی محسوب بشود اما آنطور نیست که آن را کاملا غیر علمی به شمار آورد.
دوما اسطوره با افسانه تفاوت دارد که این بحثی پیش پا افتاده هست و نیاز به توضیح نیست.
سوما جگونه می شود تشخیص داد که یک نویسنده متوسط هست و نویسده ای دیگر سطح بالا؟ از روی تاثیر گذاری؟ از روی انتخاب مجلات و روزنامه نگاران؟ از روی تعداد کلیک ها یا بازیدکنندگان؟ به نظرم این نوع برداشت شما از کارهای خانم پارسی پور نمونه بارز ذهنیت اسطوره ای و غیر علمی هست. این تراوشات اشراقی و احساسی را نمی شود معتبر دانست. منظورم این هست که برای نقد یه کار غیر علمی احتیاج داریم که علم و ملزومات آن را بشناسم و مرز علم و غیر علم را تشخص دهیم. وقتی نقد ما درباره یک کار غیر علمی، غیر علمی هست پس اعتباری ندارد.
مصطفی / 25 April 2011
درود
مطالب شما غالبا خواندنی است . آن موقع که خاطرات خود را روایت میکردید که آس رادیو زمانه بودید .
کاوه / 25 April 2011
به نظرم این خیلی بی انصافی هست که یه نویسنده رو مجبور کنیم داستان بنویسه و حرف دیگه ای نزنه. من با اینکه چند تا از داستانهای شما رو بیشتر نخوندم اخیرا چند تا مقاله از شما دیدم که به نظرم عمیق و روشنگر بود. مقالههایی که دربارهی اسطوره شناسی و کتاب ئی چینگ نوشتین واقعا عالی بود.
در ضمن یادآوری می کنم که اکثر نویسنده ها و داستان نویس های مشهور دنیا چند بخشی هستند. مثلا سارتر هم فیلسوف بوده، هم روشنفکر، هم داستان نویس و هم نمایشنامه نویس. در همهی این زمینهها هم کتاب و مقاله نوشته. حال فرض کنید به سارتر میگفتن بیا تنها فلسفه بورز و داستان نویسی کار شما نیست. مثلا فیلمنامه فروید رو از سارتر نگاه کنید. به نظر شما سارتر تخصص داشته تو این زمینهها؟ هم باید روانکاوی و روانشناسی رو خوب میدونست هم با فن داستان نویسی آشنا بود هم با سینما و هم با فیلمنانه نویسی. و این به این خاطر هست که سارتر اطلاعات گستردهای در زمینه های مختلف داشته. همچنانکه دم از آزادی می زنیم باید به همه این آزادی رو بدهیم که در مورد مسائل گوناگون مقاله و کتاب بنویسن و نظر خودشون رو بگن.
نمیدونم اینهایی که مقاله های شما رو می خونن نمونه ای مشابه رو خوندن یا نه. من کتابهای میر چاالیاده، ایزوتسو، سوزوکی و خیلی ها رو درباره اسطوره های شرقی خونده بودم. اما همش درباره یین و یانگ گره هایی تو ذهنم وجود داشت. باور کنید از وقتی که درباره کتاب ئی چینگ مقالهی شما رو خوندم خیلی ذوق کردم. لازم نیست زیاد رفرنس بدین. چون کسی که تو این زمینه ها مطالعه داشته باشه، میدونه شما از چه منابعی استفاده کردین. مثلا مقاله های نیکفر رو اینجا تو رادیو زمانه ببینید. بالای 30 مقاله در باره ی آرامش دوستدار نوشته اما رفرنس نداره. و این باعث نمی شه بگیم کارشون غیر علمی هست.
یاد مقالههایی افتادم که در مجلات مفید و نقد و نظر منتشر می شد. رفرنس ها بشتر از مقاله بود. یک مقاله ی 5 صفحه ی گاهی اوقات 6 صفحه رفرنس داشت. اکثر این نوع مقاله ها سطحی و سبک بودن. رفرنس کم، به نظرم یکی از نشانه هایی هست که نشون میده، نویسنده در مورد مطلبی که داره می نویسه صاحبنظر هست. الان کتاب در باب زندگی شوپنهاور رو دارم می خونم. به ندرت رفرنس میبینی در این کتاب. این یعنی شوپنهاور نظر داره و احتیاجی نداشت دم به دم بگه این فیلسوف و اون نویسنده چی گفته.
امیدوارم به کارتون با پشتکار و جدیت ادامه بدهید و از انتقاد و نیشخندها هراسی به دل راه ندهید.منتظر کارهای بیشتر شما در باب اسطوره هستم.
موفق و موید باشید
مصطفی / 25 April 2011
به نظرم خانم پارسی پور گرانمایه همچنان نسبت به نکته ای غفلت دارند، نکته ای که به گمانم در چشم انداز بسیاری از کسانی که شهود را به طور مطلق به جای دانش انباشتی انسان می نشانند و به ربط منطقی این دو بی توجه اند، وجود ندارد. این موضوع به روشنی در کامنت “خلیل” مطرح شده است و نیازی به تکرار آن نیست.
مهرداد / 25 April 2011
از اشاعه افکار شما لذت می برم. ما باید بیاموزيم که افکار مخالف نظر خود را تحمل کنیم.این امر میسر نمی شود جز با تمرین و ممارست و ممارست ممکن نیست جز با وجود تضارب افکار متفاوت.اصولا تفاوت زیباست.ضمنا شما همواره موضوعات بکر و دست نخورده ای را بر می گزینید که آدم را به اندیشیدن وا مي دارد.از مخالفان شما سوال مي کنم چه کاري زیباتر از تفکر سراغ داريد؟ضمنا کافیست به آنها يادآوری کنم که به سن و سال شما نظری بياندازند و طراوت اندیشه شما و همت مثال زدنی شما را در به روز بودن بستایند.
کاربر marjan / 25 April 2011
خانم پارسی پور:
شما نوشتید: «به نظر شما اینکه مسلمانهای شیعه در هنگام نماز خواندن پیشانی خود را روی مهری میگذارند که خاکش از کربلا آمده است آیا یک حرکت خرافیست؟ و یا یک حرکت علمی و عالمانه؟ من ادعا میکنم که این یک حرکت کاملاً عالمانه و حت علمیست.» ممکن است این جمله را به فارسی ترجمه کنید.
شما صحبت از حرکت خرافی و حرکت علمی می کنید. ممکن است بفرمائید کدام حرکت؟ این که مسلمانان شیعه در هنگام نماز خواندن پیشانی خود را روی مهری می گذارند که خاکش از کربلا امده است منظور شما از حرکت است؟ یا «نظر شما» موضوع حرکت است؟ اولا شما این که ان موضوع را ثابت نکردید مسلمان های شیعی در هنگام نماز خواندن پیشانی خود را روی مهری می گذارند که خاکش از کربلا امده است. و اگر شما یک بار هم در عمرتان شاهد نماز خواندن یک نفر بوده باشید می دانید که مهر نماز می تواند هر چیز پاکی برامده از خاک باشد، حتی یک تکه سنگ.
ممکن است بفرمائید این حرکتی که شما می فرمائید حتی علمی است کدام حرکت است؟ و از کی تا حالا حرکت ها عملی شدند؟ من تا حالا فکر می کردم که «نظر ها» هستند می توانند بر پایه روش علمی باشند یا نباشند. ممکن است بفرمائید که حرکت زمین دور خورشید به نظر شما یک حرکت علمی یا غیر علمی است؟ اصولا این زمین درک این پدیده علمی را اورده است. ایا اصولا زمین درک دارد که این درک بخواهد علمی یا غیر علمی باشد؟
خانم پارسی پور شما اگر به همین رویه ادامه بدهید، ممکن است به نابغه ترین دانشمند تمام زمانه مبدل شوید. البته اگر بقیه دانشمندان استعفا بدهند.
کاربر مهمان / 25 April 2011
نویسنده ی خانم عزیز من یکی دو نقد به نوشته های شما داشتم و بعدا دریافتم که شما واقعا نویسنده ی واقعی هستید زیرا زمانی که به حوزه های سیاسی و اقتصادی مطالب زمانه برخوردم دیدم که واقعا همه ی این باصطلاح نخبگان ایرانی همه متوهم هستند و داستانهای خودشان را از همان زمان تولید شروع می کنند انگار تاریخی نبوده است و تجربه هایی وجود نداشته است فقط آنها هستند که متوهمند و توهمات آنها باید مورد قبول دیگران باشد از اینرو سعی نمودم همه چیز را بصورت ابتدایی و مدرسه ای و آموزشی برای آنها نقد بنویسم (کامنت ) اما شما می توانید هر توهمی دارید انرا قلمی کنید نیاز به اجازه ی کسی ندارید ولی همین دموکراسی و آزادی بیان هم به ما یاد داده که در مقابل اعمالمان پاسخگو باشیم و در حوزه هایی که تخصصی است آنرا وارد اوهام نکنیم من مردمی را دیده ام که از من پرسیده اند آیا جنگ ستارگان اتفاق افتاده یا نه ؟ و حتی 25 درصد آمریکائیها معتقدند انسان به ماه سفر نکرده است . یعنی اطلاعات بخشی از جوامع به صورتی ست که اوهامها پا را از خرافه درازتر می کنند . و … بگذریم اما این ژولورن شدنت همه رو کشته . میس ژول ورن
کاربر مهمان فرهاد - فریاد / 25 April 2011
سرکار خانم پارسی پور. بنده آن وقتها که خاطراتتان را می گفتید بسیار از خواندن آنها لذت می بردم و چیزها یاد می گرفتم. تهور نظری شما را هم در برنامه پرگار می ستایم. با این وجود واقعیت این است که از وقتی شروع کردید از هر دری سخنی گفتن نا خودآگاه کمتر خواندمتان. یعنی الآن که خودتان بحث را باز کردید به آن آگاهی پیدا کردم. البته محصول فکری شما محترم است ولی من را یاد گپ های افراد مسن می اندازد که به خاطر عمری تجربه عقایدی پیدا کرده اند که شواهد کافی برای آن ندارند و با عقل و دانسته های جوان تر ها هم سازگار نیست ولی این عزیزان اینقدر محترم هستند که معمولا کسی رغبتی به مخالفت هم پیدا نمی کند. مخصوصا در میان تحصیل کردگان عالی رتبه این را بیشتر دیده ام. البته در مورد شما بی انصافی است، ولی بی شباهت هم نیست! با این تفاوت که شما ذهن فعال تر و معلومات بالاتری دارید و به آداب سخنوری نیز آشنایید. از طرف دیگر باید در نظر گرفت که اکثر مشاهیر یک دو جین عقاید و فرضیات غلط داشته اند که امروزه خنده دار به نظر می رسند ولی کسی هم یادش نیست!! علاوه بر اینها، شخصا چندین بار نظریاتی را احمقانه ارزیابی کرده ام که بعد از چندی به همانها معتقد شده ام. پس به تجربه با شما محتاط برخورد می کنم. اما سخن آخر این که به نظرم اساسا آنهایی که به شما می گویند حرفتان علمی نیست خودشان معنی این حرف را دقیق نمی دانند. ما شرقی ها خیلی به آیین علاقه مندیم و مایلیم حتی اگر غیر مذهبی باشیم چیزهای دیگری را آیینی کنیم. متاسفانه یک سوء تفاهم این است که علم هم می تواند مثل یک آیین عمل کند. در حالی که آنچه معیار است روش علمی است نه یافته علمی. تازه سر همان هم بین فلاسفه اتفاق نظر نیست. خلاصه اینکه شما یا مستندات و مسیر استدلالی قابل پذیرشی دارید یا نه. اگر دارید، پذیرفته می شود تا خلافش ثابت شود. ضمنا هر چیز غیر علمی هم الزاما غلط نیست. ارادتمند، ممدآقا
ممدآقا / 26 April 2011
درود بر تو شهرنوش عزیز.علی هستم از جنوب اگه یادت بیاد که سرگذشتم رو واست نوشتم.آزادی بیان اقتضا میکنه که هر فر هر موضوعی رو که علاقه داره بنویسه وو بیان کنه شما هم از این اصل مستثنا نیستی.مردانی که نگاهشون به زن مبتنی بر تبعیضه عادلانه فکر نمیکنن مرد سالارن .اما کم کم جامعه داره به سمت برابری و مدرن شدن میره هرچند که این افراد زیاد هستن.راجع به خرافات باید مفصل اندیشه کرد و وقت کافی داشت اما خودت میدونی خیلی درگیرم و مکان مناسبی هم ندارم اما با این محدودیت ها دوست دارم یادداشتی بنویسم .سعی میکنم بفرستم واست.میبوسمت از راه دور
کاربر مهمان / 27 April 2011
گفتمان را داریوش آشوری در برابر discourse برساخته است. به کار بردن آن به جای گفتوگو اشتباه است که شوربختانه پیشتر نیز دیده شده.
سعید ب / 27 April 2011
من تازه این مطلب را خواندم!!!!!!!!!!!!!وخیلی جالب بود .
همانطور که خودتان هم فرمودید این انسانهای فرومایه اصلا چیزی از نویسندگی و داستان نمیدانند واین در جامعه عقب مانده ما امری عادی است. در ایران حتی انسانهای بسیار به اصطلاح تحصیل کرده(اعم از دکتر و مهندس وپرستار و ماما وآمپول زن) هم همینطور فکر میکنند و من بارها دیده ام که حتی رشته های علوم انسانی وهنر را قصه میدانند و البته قصه ای که کوچیکترین ارزشی هم ندارد من خودم در این رشته ها درس خوانده ام وبارها شنیده ام که وقتی از کتابهایم حرف میزنم میگویند قصه هایت (والبته منظورشان چیزی بی ارزش است)واقعا این چنین است که جامعه ای به قهقرا میرود و هر روز برای نجات خود به دنبال انقلاب است تا شاید دولتی از راه برسد تا همانطور که نفت را سر سفره هایشان میاورد فکری هم به حال مغز های تار عنکبوت بسته شان بکند!!!.وخوب نتیجه ای جز بهار های عربی و ایرانی ندارد پس فاتحه همین اندک مانده ی تمدن و تمام ارزشهای به باد رفته مان را هر چه زودتر بخوانیم.
برای شما که مجبور به در افتادن با این موجودات (چون نامی بهتر برایشان نمیبینم)هستید آرزوی صبر و تحمل میکنم .
سولماز. / 17 November 2011
ضمنا در همه جای دنیا نویسنده ها در همه موارد مطالعه میکنند و حتی همین نویسنده هری پاتر !!!آنوقت نویسنده ارزشمندی مثل خانم پارسی پور نباید در این موارد ادعایی کنند !!این در واقع مشکل شخصیتی شماست نه خانمشهرنوش عزیز *****د.
دیبا / 17 November 2011