وحید ولیزاده – رمان چهار شخصیت اصلی دارد. مازیار، هاله، سمیرا، و نویسنده. رمان، داستان روابط پیچیدهی میان هاله، مازیار و سمیرا را روایت میکند که با مرگ ناگهانی دو نفر از آنها به پایان رسیده و اکنون «نویسنده» که زوج پیشین مازیار بوده است در تلاش است تا با بازنویسی حکایت آنها رمانی را شکل دهد. چنین به نظر میرسد که نویسنده رمانش را بر اساس روایتهای شخصی شخصیتهایی حقیقی این رابطهی سه نفره به پیش میبرد. اما در فصل پایانی رمان که خواننده در انتظار روشن شدن نقطهی دراماتیک داستان، یعنی تصادف منجر به مرگ دو شخصیت رمان است، فاش میشود که نویسندهی اصلی داستان مردی است که در لابی هتلی در تهران، داستانهای مختلفی از مهمانان هتل را همچون مصالحی به کار گرفته است تا با پیوند و تلفیق آنها به کمک تکنیکهای داستاننویسی، این رمان را خلق کند؛ روایتی که با توجه به فاش شدن ساختگی بودن فصلهای پیشین کتاب، خودش نیز در معرض عدم قطعیت قرار میگیرد.
یک اثر سفارشی و بازاری
اصرار نویسنده در برهنه کردن تمهیدهای نوشتن رمان در پی همنوایی با نظریه و اندیشهی مد روز غالب در روشنفکری ایرانی است. اینکه واقعیتی وجود ندارد و همه چیز قابل بازی و جابهجایی است و نویسنده نیز همچون هر شهروند دیگر عصر جدید جهانی، در پی ساختن موقعیتهای سرخوشی و سرگرمی است. اینکه هیچ کلانروایتی وجود ندارد، بلکه تنها با تعددی بیکران از خردهروایتهایی متناقض روبروییم که هیچگاه نمیتوان دربارهی درستی یا نادرستیشان حکم قطعی داد. در این مفهوم باید گفت به معنای واقعی نویسنده سفارش خود را به خوبی تحویل مشتری داده است. در فصل پایانی مرد ثروتمند و فرهنگدوستی که نویسنده را به هتل دعوت کرده تا بعد از مدتها رمان بنویسد، به او سفارش میدهد که برای جمعیت کتابخوان ایرانی که «شایگانها و طباطباییها و نصرها» را میخوانند، رمان بنویسد. «شب ممکن» محصول سفارشی است که تیپ غالب در روشنفکری این سالها را بازار خود فرض کرده و بنا به شنیدهها در جلب این بازار موفق عمل کرده است.
تلفیق ادبیات عامپسند با ترفندهای پست مدرنیستی
رمان اگرچه به شدت با تأکید بر ساختگی بودن و بازی با احتمالات ممکن، و از طریق تلاش برای برهنه کردن تمهیدهای نویسندگی تلاش دارد خود را به عنوان اثری غیرواقعگرا، تخیلی، و اثری قائم به ذات معرفی کند و سندیتش را برای هرگونه اشاره به واقعیت از بین ببرد، اما همچون هر اثر دیگری به شدت در روندهایی واقعی در جهان واقعی ریشه دارد و واکاوی این ریشهها میتواند نگاه ما را به ایران امروز و تکاپوهای درونی آن غنیتر کند.
رمان «شب ممکن» در «شبکه»ای از موجی تازه در رماننویسی ایران قرار میگیرد که ویژگی عمدهی صوری آن ترکیب دو جریان ادبی با یکدیگر است. نخست رمانهایی که در ایران پسامدرن نامیده میشد و از نیمه دوم دههی هفتاد به شکل انبوه تولید شدند و تلاش داشتند با تکنیکگرایی و نظریهگرایی، رمانهایی مطابق با جریان ترجمهای پسامدرنیسم در ایران بیافرینند. مشکل این بود که اینگونه رمانها همچون شعرهای پسامدرنیستی خوانندهای نیافتند. جریان دوم ادبیات پاورقی یا عامهپسند است که اگر چه همواره خواننده داشته، اما عموماً جدی گرفته نمیشود. ترکیب این دو جریان ادبی با یکدیگر بستری برای کارخانهی ادبیات درونمرزی ایران فراهم آورده است که «شب ممکن» از نمونههای شاخص آن است و مانند دیگر کتابهایی که از این کارخانه بیرون میآیند، داعیهی ادبی بودن و پرفروش بودن را هم دارد.
ملاکی مطمئن برای شناخت پیامدهای سرکوب فرهنگی
رمان پیرامون روابط و فضاهایی شکل گرفته که برای درک بهتر خط سیر کنونی «روشنفکری» و «ادبیات» در ایران امروز توجه به آنها بیفایده نیست. مازیار استاد دانشگاه و نویسندهای منضبط و فرهیخته است که در یکی از روزنامههای معروف پایتخت دبیر صفحه فرهنگی است. البته بعداً متوجه میشویم که او در حقیقت یک فیلمنامهنویس موفق و زنباره است و زن سابق او که درحال نوشتن این رمان است بهعنوان یک نویسنده در تصویر او دست برده، و البته بعداً متوجه میشویم که این شخصیت زاییدهی ذهن نویسندهی پشت ماجراست و بر اساس یکی دو نام و نشانه، او را خلق کرده است. اما پس پشت این هزارتوی داستان در داستان، نوعی نویسنده تصویر شده است که پس پشت چنین نوعی از ادبیات قرار دارد؛ یعنی روشنفکران روزنامهای دوخردادی.
از دفتر روزنامهها تا دنیای خیالی بالاشهر تهران
از دهه هفتاد تاکنون، جمهوری اسلامی خط مشی فرهنگی نوینی را راهاندازی کرده است. تأسیس و انتشار روزنامههایی که «زنجیرهای»، «دو خردادی» و… نامیده شدند. از بسیاری از جوانب این پروژه که بگذریم، تنها یکی را میکاویم که به این رمان و این مقاله مرتبط است. یعنی مکان روزنامهها.
دفاتر روزنامهها در بالاشهر تهران مستقر شدند. میدان آفریقا و خیابان جردن دفاتر بسیاری از این روزنامهها را در خود جای میدادند. این روزنامهها که البته در ریشهکنی تمام مجلات و نشریات مستقل و مخالف رژیم دلبری میکردند بهزودی توانستند تنها پایگاهی برای آمد و شد نسل جوانی از روشنفکران و نویسندگانی شوند که برای انتشار آثارشان و سهیم شدن در زندگی فرهنگی و اجتماعی به جست وجوی روزنهای بودند. نویسندگان جوانی که تجربهشان و دریافتشان از شهر در دنیای فانتزی جردن و امواج انباشت ثروت و لذت شکل میگرفت، بهزودی در حد محصولات مطلوبی برای نظام اقتصادی سیاسی مسلط بر ایران، بهویژه طیفی که خود را در جناح اصلاحطلب سازمان داده بود، فرا آمدند. اگر نویسندگان و روشنفکران دهههای قبلتر در کوچههای اعماق بالیده بودند و تجربهی رنج و محرومیتهای بخشهای وسیع جامعه، به نگاه انتقادی آنها شکل داده بود، خط مشی فرهنگی رژیم موفق شد بسیاری از نیروهای بالقوهی فکری جامعه را در مسیر دیگری روانه کند. زندگی آزادتر جنسی و فرهنگی طبقهی مرفهی که در بالاشهر تهران لانه داشت، بسیاری از این نسل نوخاستهی روشنفکر را به سوی خود جذب میکرد. تمایل به بالا کشیدن خود، دستیابی به رفاه اقتصادی، و آشنایی با هالههایی که سوار بر ماشینهای گرانبها و سکسی خود راستهی جردن را بالا و پایین میرفتند، ذهن نویسندگان جوان را لبریز میکرد. آنها بنا به دانش خود دارای سرمایهای فرهنگی بودند و از این سرمایهی فرهنگی برای راهیابی به محافل سرمایهداران اجتماعی و اقتصادی بهره بردند تا طغیان فرهنگی خود علیه جمهوری اسلامی را در پارتیها شلیک کنند.
نوعی ادبیات نوبالغ مبتنی بر مدیریت روابط سکسی و عاطفی
محصول این خط مشی فرهنگی بیست ساله اکنون قشری و لایهای است که از تصادم این نسل از نویسندگان و روشنفکران با بخشی از بورژوازی ایران پدیدار شده است (اهمیت کانونی صحنهی اولین برخورد مازیار با هاله). این روشنفکری راست نوپدید، رمانهای خود را نیز میطلبد. و شب ممکنها و یوسف آباد خیابان سی و سومها در چنین بازاری دست به دست میشوند. جامعه و دردها و رنجهایش در این زیباییشناسی نوین جایی ندارند. کورترین زیباییشناسی ادبی ایران در حال قرق کردن کتابفروشیهاست، درحالیکه چشمهایش جز برق نئونها و الوان بورژوازی را نمیبیند. در پس پشت جلوههای تکنیکی و فضلنماییهای هنری، ادبیات از محتوایی پر میشود که در بهترین حالت ژانر ادبیات نوجوان غربی را شکل میدهد: یعنی گرهها و معضلات روابط دوست دختری دوست پسری و نبردهای شوالیهای و مدیریت و تنظیم روابط سکسی عاطفی.
من داستانی را که بازبینی کرده اید نخوانده ام ولی از توضیحی که از طرح داستانی داده اید بسیار شبیه به رمان موفق « سرباز خوب» یا شاید بهتر است ان را ترجمه کرد « آدم حسابی» نوشته فورد مکس فورد انگلیسی در سالهای اول قرن بیستم است. یکی از 4 شخصیت داستان ( راوی غیر قابل اعتماد) در حال یادآوری، بازنویسی و به هم بافتن رابطه 4 دوست است و مرگ و خیانت و دروغ و تصادف بدون آنکه به بیان صریح ادا شود لحظه به لحظه در لفافه اینکه همه چیز خوب است و زندگی عالی است و … روایت می شود.
کاربر مهمان ونداد زمانی / 10 April 2011
دمت گرم آقای منتقد. دیدگاه تو هم دقیق است و هم درست. این نوع از روزنامهنگاری ادبی، همان چیزی است که جایش در مطبوعات رسمی خالی است. ادامهی این روند در اینجا و جاهای دیگر میتواند فضا را کلاً عوض کند. نشانگذاری این کتاب در تقاطع عامهپسندنویسی و ابتذال پستمدرنیستی (البته قرائت کودکانهی آن) کاملاً درست است. من با شما کاملاً موافقم.
رامتین کریمی / 11 April 2011
این دیگر چطور تیتر زدن است؟ می خواستید با دیدن کلمه سکس افراد بیشتری روی مطلب کلیک کنند؟ مطلبی که نقد رمان است را اینطور باید تیتر زد؟ مدیریت روابط سکسی دراین نقد یا اصلاً در خود کتاب چقدر نقش دارد؟ نکند به صورت اتفاقی آخرین کلمات متن به عنوان تیتر انتخاب شده است؟
حسام / 11 April 2011
حالم از این لغت بورژوازی بهم میخوره! اگه رمانی دغده های طبقاتی شما را مطرح نکنه رمانی بی ریشه و بی اساسه؟! شاید یه نویسنده و طیفی از مخاطبین دوست داشته باشند لحظه ای از دغدغه های امروزی ایران بیرون بیاند. این جرمه و خیانت به ادبیات و کشور؟
محمد رضایی / 12 April 2011