حکم اعدام زانيار مرادی، زندانی سياسی کُرد از سوی قوه قضائیه ایران مورد تأييد نهايی قرار گرفته است.
به گزارش وبسايت خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ايران (هرانا)، احتمال دارد که حکم اعدام لقمان مرادی نيز تأييد شده باشد.
لقمان مرادی و زانيار مرادی، دو زندانی کُرد دی ماه گذشته از سوی شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب اسلامی تهران به اتهام «قتل پسر امام جمعه مريوان و محاربه و مفسد فیالارض» به اعدام محکوم شده بودند.
پسر امام جمعه مريوان در شامگاه ۱۴ تير ۱۳۸۸ به همراه دو نفر ديگر توسط افراد مسلح به قتل رسيد. دادگاه میگويد که اين قتل با «حمايت سرويس اطلاعاتی انگليس» انجام شده است.
با این حال عثمان مرادی پدر لقمان مدتی پیش در گفتوگو با کمپين بينالمللی حقوق بشر در ايران با رد اتهام قتل گفته بود فرزندش در زير «شکنجه» در وزارت اطلاعات قتل را قبول کرده است تا از اين وضعيت نجات پيدا کند.
اقبال مرادی پدر زانیار نیز دوم بهمن جاری به رادیو زمانه گفت اخیراً زانیار و لقمان مرادی نامهای منتشر کردهاند و در این نامه گفتهاند اعترافات ما «زیر شکنجه و فشارهای زیاد» بوده است.
وی افزوده بود «از مردم آزادیخواه، نهادهای حقوق بشری و رسانهها میخواهم زانیار و همه زندانیان سیاسی را که به اعدام محکوم شدهاند، فراموش نکنند و برای آزادی آنان تلاش کنند. همه زندانیان سیاسی فرزندان این آب و خاک هستند و نباید اعدام بشوند.»
شمار اعدامها در ایران طی دو ماه گذشته افزایش کمسابقهای یافته است.
روز گذشته شيرين عبادی و شش سازمان مدافع حقوق بشر بينالمللی در واکنش به افزایش اعدامها در ایران، خواهان اقدام برای توقف «موج گسترده اعدامها» شدند.
به گزارش وبسايت سازمان گزارشگران بدون مرز، در بيانيه مشترک شيرين عبادی، برنده ايرانی جايزه صلح نوبل و شش سازمان مدافع حقوق بشر اعلام شده است از اول ژانويه ۲۰۱۱ (۱۱ دی ۸۹ ) تاکنون بيش از ۸۶ زندانی در ايران اعدام شدهاند که دستکم هشت نفر از آنها زندانی سياسی بودهاند.
بنا به گزارشهای سازمانهای مدافع حقوق بشری بينالمللی، ايران با جمعيت ٧٠ ميليون از نظر تعداد اعدامها پس از کشور چين با جمعيت يک ميليارد و ٣٠٠ ميليون نفر قرار دارد اما با مبنا قرار دادن جمعيت در رتبه «نخست» قرار میگيرد.
مثل ماری که زخمی شده و از ترس مرگ خود دیگران را نیش میزند و دیگران را میکشد .آیا میتوان مثالی دیگر آورد برای اینان.
جوانان مردم را در زیر شکنجه مجبور به اعتراف میکنند و بعد به جرم اعترافاتی که زیر شکنجه هائی که خود داده اند, آنان را به اعدام محکوم میکنند. کسی نیست به اینان بفهماند که تو, چه مقامی داری که مرگ یا زندگی کسی را رقم بزنی ! چرا به گوش اینان فرو نمی رود این جوانان سرمایه های مملکت هستند .نفت و منابع طبیعی ایران را به یغما بردند و اکنون به جوانان ما به سرمایه های واقعی مملکتمان رحم نمی کنند و آنان را هم به تاراج می دهند. ای کاش کسی میتوانست به اینها بفهماند که مرگ و زندگی دست خداست و اینا خدا نیستند .
لیدا / 18 February 2011
سالهای سال همیشه به عنوان یک تهرانی ، مبارزه کرد ها و آذری ها و بلوچ ها را تحسین می کردم و فکر می کردم که مبارزات آنها است که می تواند دموکراسی را به ایران اهدا کند و نمونه اش ستارخان و باقرخان ها بوده اند و جنبش ضد سلطنتی زمان محمدرضا شاه هم از تبریز شروع شد و آنها بودند که استارت آن حرکت را زدند و دنباله گیر آن شدند و کردها و بلوچ ها بودند که سالها در مقابل دیکتاتوری ولایت فقیه مقاومت کردند. همیشه آن سرباز هم گروهانیم که از تبریز می آمد و هیچ وقت سرگروهبان و فرماده گروهان نتوانستند غرورش را خرد کنند و زندان و نگهبانی غیرو را به جان می خرید ولی سر تعظیم فرود نمی آورد جلو چشمم بود و ماجرای صادق کرده که به صورت افسانه دهان به دهان می گشت که صادق تا زمانی که قاتل همسرش را به مجازات نرساند از پای ننشست در سرم می چرخید و بلوچ ها با غیرت جنگی و غرور بلوچی و هیبت ایستاده که سرو مقاوم را در ذهن آدم تداعی می کند به حیرت می انداخت.
خوب جماعتی از اکراد و بلوچ ها هنوز از پای ننشسته اند و هنوز در مناطقی مبارزه می کنند اما چه آمده بر سر آذری ها؟ در تهران و شیراز و اصفهان و رشت و غیرو همه بر پا خواسته اند و فریاد برآورده اند که ایران آزاد باید گردد و شهید و کشته می دهند و تبریز تماشاگر است؟ کجا هستند آذری های ایرانی که فریادشان عرش را به لرزه در می آورد و لشکرشان مجلس و کاخ های پادشاهی را تسخیر می کرد و اجنبیان را به فرار وا می داشت؟ چرا دست در دست دیگر خلقها نمی دهند و با مردم جان به لب آمده همراهی نمی کنند؟ چرا در زمانی که تهران در خون می غلطد آنها با ول وله به پیشباز رییس جمهور ترکیه که دارد از وضعیت اسفبار مملکت ما سوء استفاده می کند و از آب گل آلود به نفع خودش ماهی می گیرد می روند؟ من که سخت در عجبم و هنوز چشم یاری از آنها را دارم و باورم نمی شود که به سرنوشت کشورشان با دیده بی تفاوت بنگردند که ایران از آن همه ایرانی هاست.
داریوش / 18 February 2011