به مناسبت نودمین سالگرد تولد مریلین مونرو، ستاره آمریکایی نمایشگاهی از عکسها، فیلمها و وسایل شخصی او در آمستردام برپا شد؛ سیر تحول دختری فقیر و بی سرپرست به آیکون سکس و مرگ ناگهانی او در ۳۶ سالگی.
«نورما جین بکر» در فقر بزرگ شد، بدون پدر و مادر. مادرش، همانند مادر بزرگش، به روان پریشی دچار بود و پدرش پیش از تولد او مادرش را ترک کرده بود. نورما جین در یتیم خانه، نزد دوست مادرش، و در خانوادهای بزرگ شد که سرپرستی او را پذیرفته بود. در سالهای اولیه زندگیاش نزد زنی بود که حق نداشت او را مادر خطاب کند. او در کودکی بارها پس گرفته و پس زده شد، مورد بی اعتنایی قرار گرفت و نادیده گرفته شد. به هنگام دعای روز یکشنبه در کلیسا در رویایش تجسم میکرد که همه لباسهایش را درآورد؛ طوریکه همه به او نگاه کنند؛ میدانست این تصور آلوده به گناه است اما سبب میشد کمتر احساس تنهایی کند. و آنگاه نورما جین به سن بلوغ رسید.
نورما جین در ۱۴ سالگی به زنی جذاب تبدیل شده بود، و این تغییر چنان او را از خود بیگانه ساخت که شروع کرد به این که خود را بهعنوان دو نفر توصیف کند: دخترکی که کسی او را نمیخواست و دوست جادوییای که در آینه میدید. حالا دیگر نورما جین نادیده گرفته نمیشد: مردان دنبال او میدویدند و زنان پشت سرش حرف میزدند. نورما جین خیلی زود فهمید که بدنش سرمایه اوست. وقتی مادرخواندهاش ازدواج کرد، نورما جین ۱۶ ساله ناگزیر شد با دوست مسنتری ازدواج کند. حالا او از کنترل مداوم سرپرستانش آزاد شده بود، اما در یک ازدواج زندانی بود. شش سال بعد زیبایی ظاهرش یک بار دیگر به آزادیاش منجر شد: شغل او بهعنوان مدل عکاسی سبب شد از همسرش جدا شود.
دوست جادویی نورما جین نام گرفت: مریلین مونرو. او از هیچ کس، به زن مشهوری تبدیل شد. نه تنها نام جدیدی گرفت بلکه چانه و بینی جدیدی. موهایش به رنگ بلوند روشن درآمد و لباسهایش تنگتر، پوستش سفیدتر و لبهایش درشتتر شدند. بدنی که سبب شده بود نورما جین دیده شود، حالا به یک نهانگاه تبدیل شده بود. او بعدها گفت: «احساس میکنم همه این چیزها برای کسی اتفاق میفتد که درست در کنار من ایستاده است. من همینجا هستم، میتوانم بشنوم، ولی در واقع این اتفاق برای من نمیافتد.»
مریلین مونروی نوظهور شروع به گرفتن درس هنرپیشگی کرد: به نظر میآمد که حرفه بازیگری کاملا به او که در هر حال نقش بازی میکرد، برازنده است. «جویس کارول اوتاس» در کتابی داستان گونه که درباره او نوشته است (۲۰۰۰)، توصیف میکند که مریلین مونروی جوان چطور در آینه مانند یک کودک گناهکار به خودش نگاه میکند؛ نه از روبهرو بلکه از کنار، ترسان از این که صورت زشت و حسرت آلود نورما جین را در چهره آرایش شده مریلین مونرو ببیند. چشمان زل زده و پر حسرت نورما جین در درون چشمان به دقت آرایش شده مریلین مونرو.
هویت بخشی به مریلین مونرو از طریق بدنش و این نتیجه گیری که نمیتوان هویت او را جدا از بدنش دید، به طور غیر قابل بخشایشی سکسیستی است و در عین حال اجتناب ناپذیر است. هویت او را به میزان زیادی تفاوت میان درون و بیرون، میان نورما جین تنها و مریلین مونرو توجه طلب تعیین میکرد. «ترومن کاپوت» در کتاب «کودک زیبا» روزی را توصیف میکند که با مریلین مونرو مانند یک دوست خوب سر کرده بود. در داستان که در سال ۱۹۵۵ در نیویورک روی میدهد، مریلین مونرو همانطور است که دوستان با هم هستند: صریح، بدجنس و شوخ. او به توالت میرود و بعد از ۲۰ دقیقه هنوز برنگشته، ترومن کاپوت به دنبالش میرود. او مریلین مونرو را جلوی آینه میبیند و میپرسد چه کار میکنی؟ مونرو جواب میدهد: دارم به او نگاه میکنم. و لبهایش را ماتیک قرمز میزند.
آنچه زمانی سرمایه او بود، حالا ۹۰ سال پس از تولد و ۵۴ سال پس از مرگش به میراث او تبدیل شده است. بدن زنده مریلین مونرو در فیلمها، عکسها، و روی صفحه نمایش مانند یک بنای یادبود هستند. جسم او در پیراهنی که باد دامن آن را بالا زده، بدنش لمیده بر روی مخمل سرخ، جسمش که همانند یک کشتی درآب ناآرام تاب میخورد. این چه چیزی است که بدن او را چنین ماندگار و تاثیرگذار میکند؟
«نورمان میلر» در بیوگرافی مریلین مونرو که در سال ۱۹۷۳ نوشته، پاسخ میدهد: سکس. به این ترتیب او و بقیه آمریکا با ستاره کوچک بلوند آشنا میشوند: مریلین نجات واقعی بود. او مانند یک ویولون کمیاب و گرانقیمت بود، همانطور لذت بخش، با روح، پرتمنا و نرم…سکس برای او مثل بستنی خامهای بود. لبخند او میگفت: «مرا به دست بیاور، من آسانم، خوشحالم. من فرشته سکسم.»
«استینم»، فمینیست و روزنامه نگار در کتابش که در سال ۱۹۸۸ منتشر شد توصیفی از آشنایی با مریلین مونرو میکند که از «می لر» متفاوت است. استینر زمانی مریلین مونرو را بر پرده سینما دید که خود نوجوان بود. او پپیش از پایان فیلم از سینما خارج شد. او نمیخواست با زنی تداعی شود که غرایزش چنان غیر قابل کنترل و از خود بیخود کننده بود. آنچه مونرو با بدنش تداعی میکرد.
او هنوز خبر ندارد اما مریلین مونرو در نقطهای ایستاده که مهمترین نقش زندگیاش را بازی کند. رل کوچک اما چشمگیر او در فیلم «جنگل آسفالت» (۱۹۵۰) میتواند آغاز زندگی حرفهای او را رقم بزند. در محل تمرین، مونرو در حضور شش مرد روی زمین میخوابد. زیرا آنجلا، که او نقشش را بازی میکند زمانی که به تماشاگران معرفی میشود روی مبل دراز کشیده است. او چشمانش را میبندد و در میان تعجب حاضران خودش را خواب میکند. بعد چشمانش را باز میکند و صحنه را شروع میکند: اوه، من باید خوابم برده باشد. نمیتوان گفت که آیا تمرین مونرو در واقع به این ترتیب انجام شده یا نه. ولی به نحوی که این صحنه در «بلوند» توصیف شده است واقعیتی عریان میشود: روش بازی مونرو چنان طبیعی بود که تشخیص تفاوت آنچه واقعی بود با نقشی که بازی میکرد، دشوار بود.
آرتور میلر، نمایشنامه نویس و سومین همسر مریلین مونرو نیز عشقش با شرمساری به پایان رسید. او مونرو (همسر قبلیاش) را به عنوان مگی در نمایشنامه نیمه بیوگرافیک «پس از پائیز» وارد کرده است. مگی اگوی «کوانتین» شخصیت اول نمایشنامه را باد میزند و به مرد «قدرت میدهد تا او را تغییر» دهد. اما پس از عروسی معلوم میشود آنقدرها هم اهل تبعیت نیست. او دمدمی و غیرمنطقی است. غرایزش سیری ناپذیرند. نمایشنامه دو سال پس از مرگ مونرو بر روی صحنه رفت. در این فاصله استینم نظرش را درباره مونرو تغییر داده بود. او نوشت: «زمانی که مونرو مرده بود، شکنندگیاش دیگر برای مردان تحریک آمیز و برای زنان شرم آور نبود. شکنندگیاش تراژیک شده بود.»
نمایشگاه بیوگرافیک مونرو که این روزها در «نیوکِرک» آمستردام برقرار است، «۹۰ سال مریلین» نام دارد. این مسئله که مونرو ۹۰ ساله نشد بلکه در ۳۶ سالگی به زندگیاش پایان داد، نقطه عزیمت نمایشگاه نیست. نمایشگاه از جمله شامل عکس، فیلم، و وسایل شخصی مریلین مونرو ترجیحا بر جنبههای آزادی بخش زندگی حرفهای او از جمله: شم ذاتی او در امر بیزنس، بازاریابی و ایجاد شرکت تولید فیلم خودش تاکید دارد. آخرین متن نمایشگاه، مونرو را نه تنها بهعنوان یک هنرپیشه و الگوی سبک زندگی بلکه همچنین به عنوان «پیشرو مبارزه برای آزادی زنان» معرفی میکند.
«هدی آنکونا» یکی از هلندیهای سرشناسی که در نمایشگاه سخنرانی میکند، مسئله را قدری تعدیل میکند. فمینیستها در سالهای ۷۰ دقیقا به زنانی که مونرو سمبل آنها بود معترض بودند: کسی که برای رسیدن به هدف از بدنش استفاده میکند. اما اگر چه مریلین مونرو سمبل رهایی زنان در دهه ۷۰ نبود میتواند به عنوان پیشرو شاخهای از فمینیسم امروزه دیده شود؛ فمینیسم ستارههای مشهور امروز که همزمان ایدئولوژیک و تجاری است و بر مدار آزادی از طریق بدن میگردد. هنرمندانی مانند بیانسه ادعای مالکیت ظاهرشان را دارند. آنها دقیقا از طریق بنمایش گذاشتن بدنشان در پوشش و ژستهای سکسی تاکید میکنند که این آنها هستند که تعیین کنندهاند. این، در جایی که قدرت در نهایت در دست مردانی است که باید تائید کنند آنها سکسی هستند یا نه، یک ساختار شکننده است.
شیوهای که مونرو بدنش را به عنوان ابزار بازاریابی استفاده میکرد ظریفتر از «فروش سکس» بود. به ساقهای عریان او که از زیر آن پیراهنی که باد زیر آن زده بود فکر کنید، یا به زبانش به هنگامی که در پاسخ به این سوال که: در رختخواب چه در بر داری، میگوید: شانل شماره ۵. مونرو تنها سکس نمیفروخت، او لذت میفروخت.
او آزادی لذت بردن بدن خودش را نمایندگی میکرد؛ اینجا هم یک وجه مشترک با ستارههای معروف امروز وجود دارد، اما جسم مریلین مونرو و تمام کاستیهایش، همچنین سدی در برابر او بودند.
مونرو لکنت زبان داشت و در خواندن مشکل داشت. بیماری رحم داشت. علاوه بر چند سقط جنین چندین بار هم تحت عمل جراحی قرار گرفت و یکی از حاملگیهایش (از آرتور میلر) خارج از رحم بود و منجر به سقط جنین شد. او از بی خوابی رنج میبرد و به دارو و الکل اعتیاد داشت. نمیتواند جز این باشد که او برخی اوقات از بدنش متنفر بود. همینطور وقتی که با شخصیتش در فیلمها تداعی میشد. بدنش به عنوان هنرپیشه مهمترین ابزارش بود، و سمبل سکس بودن باعث میشد که در فیلمها به او رلهای سطحی داده شود. او در کتاب «کودک زیبا« به «ترومن کاپوت» میگوید: «من هرگز رل درست، آن رلی که دوست دارم را نخواهم گرفت. ظاهرم علیه من کار میکند. ظاهرم خیلی خاص است.»
اصل این مقاله را اینجا بخوانید.
ایشون اگه زنده می موند هم دیگه فرصتی برای ادامه این آزادی نداشت و از رده خارج میشد!!! زنی که در بدنش خلاصه بشه باید در همون سی سالگی وفات کنه!!!
zaal / 06 December 2016
حالا بگذریم که تمام شهرت و جاذبه اش توسط رسانه ها ایجاد شده بود .چون عرضه کم بود امثال ایشون شهرتی بهم می زدند . وگرنه الان از آسمون بجای بارون ،آیکون سکس می باره!
zaal / 06 December 2016
چقدر زیبا بوده. ونوس زنده
هستی / 06 December 2016
همونطوری که بازیگر و خواننده توی نقششون عاطفه طنز گریه و خنده و ابهت و چیزهایی از این قبیل داشته باشند همونطور لازم هست توی فیلم سکس هم داشته باشند چون همه این چیزها پسندیده و ضروری هستند درود بر مریلین مونرو و مخصوصاً درود بر بازیگران حار حاضر هالیوود که بسیار آگاه و محترم و تابو شکن و با اعتبار هستند.
سژ / 21 September 2020