آیدا عمیدی: شاعر
آیدا عمیدی: شاعر

با قلبی پر از استخوان و خون به خانه برگشتم

گرگ درونم کسی را کشته است

کسی را که جانوران درونش درنده نبودند

هر روز غارت می‌شوم

و آدم‌های درونم با سرهای بریده این سو و آن سو می‌دوند

نیمی از من در آتش می‌سوزد

و نیم دیگرم در آتش می‌سوزد

و موج صدایش موج صدایش موج صدایش…. ترکم نمی‌کند:

«برگرد

به من نگاه کن

به زنی با جمجمه‌ای سوراخ

که چیزی را تمام روز می‌بافد

و تمام شب می‌شکافد»

۲

دریا تفاله‌ی جنگ را به ساحل انداخته بود

پای کودکیم در قیر گیر کرده بود

و ساحل دیگر ساحل قلعه‌های شنی نبود

چگونه نترسم از زمینی که هرگز زیر پایم نایستاده است

از تعبیر خواب‌هایش

و میل حریصانه‌اش به انفجار

جنگ هرگز تمام نمی‌شود

و جای خالی پای چپ

مثل میل قدم زدن در شب

چیزی روزمره است

و ما که اهل جنوبیم

هر روز صبح داغ جنگ‌زدگی را از پیشانی‌مان پاک می‌کنیم

و به زندگی ادامه می‌دهیم

در شهری

که هرگز از آنِ ما نبوده است


جایزه شعر شاملو: