سازمانهای نوپای هنری و نیز موسیقیدانان پیشرو در ایران از سالهای پایانی دههی بیست به فکر بهرهگیری از موسیقی سرشار روستایی افتادند. گروههای کارشناسی به این سو و آن سوی ایران رفتند و ترانههای بومی را ثبت و ضبط کردند و بعدها آنها را در مؤسسهای به نام «صداخانهی ملی» در اختیار آهنگسازان قرار دادند.
از میان موسیقیدانانی که این ترانهها را برای تکخوانی یا برای اجرا با گروه آواز جمعی تنظیم کردهاند، میتوان از روبیک گرگوریان، حسین ناصحی و ثمین باغچهبان یاد کرد. ترانههای تنظیمی ثمین باغچهبان را غالباً همسر او، اولین باغچهبان خوانده است که صدایی شیرین و دلنشین دارد.
ترانههای تنظیمی روبیک گرگوریان را که نخستین کار از این دست بهشمار میرود، غالباً گروه آواز جمعی هنرستان عالی موسیقی که روبیک خود بنیاد کرده بود اجرا میکرد، ولی این ترانهها پس از مهاجرت روبیک به امریکا نیز تا امروز، در رپرتوار بیشتر خوانندگان زن و مرد و گروهای آواز جمعی قرار دارد.
حسین ناصحی نیز خیلی زود و نابهنگام به دنیای باقی شتافت و فرصت زیادی برای ادامهی کار در این زمینه پیدا نکرد. البته قطعاتی از او که در این فرصت کوتاه تنظیم شده، سرشار از جاذبه است.
اما ثمین باغچهبان با یاری همسر خوانندهاش، اولین باغچهبان، فرصت و امکان بیشتر پیدا کرد که ترانهها را تنظیم کند و با صدای اولین به ثبت و ضبط درآورد.
از ثمین و اولین باغچهبان آفریدههای دلنشینی باقی مانده که مشهورترین آنها عبارتند از: «رنگین کمان» برای خردسالان و دیگری «درخت سرو» و دیگر ترانههای بومی برای همگان.
در سالهای دههی ۳۰ که موسیقی جاز در ایران به اوج محبوبیت رسیده بود، نام دو تن از سیاهان جازخوان و جازنواز، بیش از دیگران در ذهن جامعه جاری بود: لویی آرمسترانگ و الا فیتسجرالد.
آرمسترانگ به دو دلیل بیشتر توجه مردم را به سوی خود میکشید. اول آنکه علاوه بر نواختن ماهرانهی ترومپت، به سبک پرجاذبهی جاز نیواورلئان، همراه ساز خود، آواز نیز میخواند. دوم آنکه صدایی غیر از دیگران داشت.
او را رفقایش «ساچمو» مینامیدند. یعنی اینکه دهانی دارد به فراخی کیسه. بله؛ از همین دهان فراخ بود که صداهایی پرخش ولی جذاب بیرون میآمد.
لویی خردسالی و نوجوانی بسیار مشقتباری را گذرانید و در فقر و فاقهی مطلق زندگی میکرد. ولی موسیقی به یاریاش آمد و در ۱۳ سالگی، نخستین گروه موسیقی چهار نفره را بنیاد کرد که در خیابانها به خواندن و نواختن میپرداخت و پولی بهدست میآورد.
رفته رفته کار «ساچمو» بالا گرفت و به تدریس موسیقی و نیز برگزاری کنسرت در تالارها پرداخت و رسید به جایی که ناماش در جهان پرآوازه شد.
لویی آرمسترانگ در سال ۱۹۷۱، ۳۹ سال پیش، در نیویورک درگذشت.
به صدای جذاب او گوش میکنیم، در اجرای قطعهای با عنوان «چه جهان درخشانی»:
[«چه جهان درخشانی»، لویی آرمسترانگ]