حمید پرنیان- رالف والدو امرسون، فیلسوف امریکایی، تاثیر عظیمی بر فرهنگ امریکایی داشته است. تاکیدی که وی بر «اتکا بر خویشتن» دارد ذهنیت شاعران و نویسندگان و هنرمندان امریکایی زیادی را تحت تاثیر قرار داده است؛ والت ویتمن، هنری تورو، نیچه، هنری جیمز، و دیگران. حتی او را «پیامبر دین امریکایی» لقب دادهاند. ما در این برنامه میخواهیم ببینیم این پیامبر امریکایی چه نظری دربارهی دوستی دارد.
از دید امرسون، دوستی دارای دو مولفه است؛ حقیقت و عطوفت. امرسون به عطوفت اهمیت بیشتری میداد چرا که معتقد بود از دل همین عطوفت میتوان به حقیقت رسید. اما منظور امرسون از حقیقت چیست؟ دوستان به یکدیگر کمک میکنند تا به حقیقتی که بیرون از آنها قرار دارد نزدیک شوند، حقیقتی که دربارهی جهان است.
دوست، واقعیترین چیزی است که بیرون از فرد وجود دارد و به فرد کمک میکند تا خویشتن خویش را بشناسد. یعنی دوست به فرد کمک میکند تا خود را واقعیتر احساس کند؛ یعنی دوست همان «من»ی است که بیرون از من قرار گرفته است. بنابراین یک عریانیِ فکری بین دو دوست جریان دارد؛ بین آن دو هیچ ترس و وحشتی وجود ندارد چرا که میتوانند با خیال راحت هر چیزی را که خواستند به یکدیگر بگویند.
امرسون از فاصلهی بین دوستان حرف میزند. وی میگوید دو دوست علاقهی شدیدی دارند که این فاصله را از بین خودشان بردارند. اما چه بخواهیم و چه نخواهیم فاصلهها وجود داشته و دارند. یعنی فاصله گریزناپذیر است. پس دو دوست باید این فاصله را بشناسند، بپذیرند، و از آن بهعنوان یک امتیاز استفاده کنند. انسانها، حتی دوستان، موجوداتی جدا از هم هستند؛ یعنی هر انسانی زندگی و خودآگاهی و مرگ خویش را دارد.
بنابراین مسالهی اصلی این است که با این واقعیتها روبهرو شویم و از آنها بهرههای خوبی ببریم. عطوفتی که بین دو دست جریان دارد در همینجا وارد عمل میشود؛ عطوفت کمک میکند که دو دوست بتوانند فاصله را بفهمند و بپذیرند و به آن احترام بگذارند. امرسون در اینجا به دوستان سفارش میکند که «از چنگ و دندان نشاندادن به فاصله پرهیز کنند» چرا که «ما با دوست ملاقات میکنیم گوییکه ملاقات نکردهایم، ازش جدا میشویم گوییکه جدا نشدهایم.» دوستان در زندگیشان به یکدیگر میاندیشند.
اما میتوان این سووال را پرسید که آیا امرسون دارد با واژهها بازی میکند؟ آیا ایدهی او نوعی قهرمانگرایی و پارتیزانپروری نیست؟ در فلسفهی دوستی ارسطو چنین ایدهای از دوستی وجود ندارد؛ ارسطو معتقد است دو دست باید با یکدیگر مشایعت و همراهی داشته باشند و بتوانند از مشایعت و همراهی یکدیگر فیض ببرند. ارسطو معتقد است که رابطهی دوستی میتواند فاصله را از میان بردارد. پس چرا امرسون اینهمه بر فاصله تاکید دارد؟
امرسون معتقد است که هر انسانی به شیوهی خود یاد میگیرد، تقلیدکردن موجب خسران انسان میشود، بهترین دوستان ما میتوانند بدترین دشمنان ما باشند. منظور امرسون این است که وقتی ما از دوستمان تقلید میکنیم اصلیت و تکبودگی خویش را از دست میدهیم و از نعمت خودآموزی بیبهره میشویم. دشمن ما هم چنین قصدی دارد و میخواهد ما را از اصالتمان دور سازد.
چنین برداشتی از دوستی بر ایدهی «اتکا بر خویشتن» امرسون بنا شده است؛ امرسون میگوید ما نباید از کمال دیگران تقلید کنیم یا به آن حسادت کنیم، بل ما باید به فردیت خویش افتخار کنیم و ایدههای خودمان را بیهیچ واهمهای بر زبان جاری کنیم. ما نباید از فرهنگ و ایدههای غالب جامعه پیروی کنیم.
امرسون تنهایی را به دوستی ترجیح نمیدهد؛ امرسون میخواهد به ما یادآوری کند که ما اگر یک دوست داشته باشیم در تنهایی فیزیکیمان تنها نیستیم، بل دوستمان در درون ما فعال است و اثرگذار؛ فضایل دوست در درون ما جریان دارد و اثرگذار است.
در پایان قطعهای از متن «دوستی» امرسون را میخوانم که در آن بهخوبی به ماهیت دوستی اشاره کرده است:
«وقتی برای یک دوست نامه مینویسم یا ازش نامهای دریافت میکنم، گرچه ممکن است برای شما چیز مهمی نباشد، اما مرا بس است. این نامهها هدیهای روحانی هستند که هم او شایستهی دادنشان است و هم من. این [ایده] نمیخواهد به کسی بیحرمتی کند. در میان خطوط گرم این نامهها، اطمینان قلبی وجود دارد، آنچنان که به زبان نیازی نیست. لبریز از نوید یک هستی طلایی است، طلاییتر از داستان قهرمانها و پهلواننامهها.»
چه انسان پاک و فرهیخته ای! چه زیبا، دوست را تعریف کرد. چه دلنشین معنی انسان بودن را گفت. چه خوب است یکرنگی، پاکی و زلالی.
کاربر مهمان. omid / 27 December 2010
سی و دو سال است بادوستی دو ست هستم از دوران کودکی. با اینکه روزگار مدت ها بین مان فرسنگ ها فاصله انداخته بود اما در هر زمانی که حس میکردیم به هم صحبتی احتیاج داریم به هر وسیله که میشد با هم تماس می گرفتیم و از احوالات درونی هم باخبر می شدیم بارها در تالمات روحی مرهم و سنگ صبور هم بودیم و به واسطه همین رابطه خردمندانه بسیاری از تصمیمات اشتباه و احساسی را نگرفتیم وقتی به هم می رسیدم در اتاق کوچکش ساعت ها راجب انسان شناسی و جامعه و روان ادمیان و فلسفه و تاریخ حرف می زدیم و هر بار با گنجینه ای از دانش و روحیه سرشار از اعتماد به نفس از هم جدا میشدیم امیدوارم همیشه این هدیه روحانی را در کنار داشته باشم .با تشکر از امرسون و حمید پرنیان
کاربر مهمان / 27 December 2010
سلام
خیلی خوب و عالی
ولی صداش کو؟
کاربر مهمان / 28 December 2010