«آسمان کوکنارهای سرخ»، نام رمانیست که زهره قهرمانی، نویسندهی ایرانی- آمریکایی اخیراً به زبان انگلیسی منتشر کرده است.
این رمان شرح حال گروهی جوان در مقطع دههی چهل هجری شمسی است. میدانیم که این دههی سرنوشتساز همان دورانی است که سازمانهای چریکهای فدایی خلق و سازمان مجاهدین شکل گرفتهاند.
از نحوهی نامگذاری شخصیتها برمیآید که احتیاطاً خانوادهی پرویز پویان در مد نظر نویسنده بوده است. داستان در شهر مشهد شکل میگیرد. در یکی از دبیرستانهای شهر دو دختر عقد دوستی با یکدیگر بستهاند. هردوی آنها جدی و اهل مطالعه هستند. راوی داستان که یکی از این دختران باشد، دربارهی مردی که ملقب به «جناب» شده حرف میزند.
جناب دبیر دبیرستان است و ادبیات آموزش میدهد. دختران زیر تاثیر او هستند. شیرین که زیر تاثیر برادرش علی قرار دارد با ایمان ازدواج کرده و دوستی خود را با رویا قطع میکند و او را دچار بحران روحی میکند. علی در درگیری کشته میشود و شیرین به زندان میرود. ایمان به شدت زخمی میشود و میدانی برای رویا باز میشود تا احساس فداکاری خود را در دوستی ثابت کند.
این پیرنگ داستان «آسمان کوکنارهای سرخ» است. زهره قهرمانی در این اثر نشان میدهد که نویسندهی با استعدادی است. در عبن حال میتوان باور کرد که در کلاسهای داستاننویسی مختلف شرکت داشته است. روش نوشتاری او کلاسیک است. با دقت به شرح جزئیات مینشیند و فضای زندگی قهرمانانش را شرح میدهد. خواننده وسوسه میشود که فکر کند این به راستی شرح احوال خود نویسنده باید باشد.
به همراه این کتاب خواننده به ایران دههی چهل شمسی بازگشت میکند، و در جو غریبی گیر میکند که از اثر عملیات چریکی مجاهدین و فداییان خلق ایجاد شد. میدانیم که ایران در دههی چهل دچار تحولات زیادی شد. اصلاحات ارضی و حق رای زنان در سال چهل و دو و در طی انقلاب سفید به تصویب رسید، اما میدانیم که آیتالله خمینی با این هردو مخالف بود و با شاه ستیزید. از سوی دیگر این هم روشن است که نیروهای چپ هرگز این اصلاحات را باور نکردند. جامعه در این مقطع دچار تحولات شگفتانگیزی شد. در حالی که روستاییان به دلیل رفاه ناگهانی که پیدا کرده بودند متمایل به مهاجرت به شهر شدند و به این ترتیب بر جمعیت شهر افزودند، ساختار زندگی شهرنشینی ایران نیز به دلیل رشد صنایع مونتاژ تغییر پیدا کرد. خودروهای پیکان و ژیان و چند نوع دیگر به بازار آمدند و شمار کسانی که پشت فرمان اتومبیل مینشستند بسیار زیاد شد. در همان حال خانههای چریکی شکل گرفتند. نهضتی که شاید از جهت جامعهشناسی بتوان نام آن را «پدیدهی بانی و کلاید» گذاشت، رشد روزافزونی پیدا کرد. روشن بود که به اتکای یک ماشین که زیر پای ماست حرکت تندتر و تندتر میشود، و از آنجایی که ماشین یک صندوق عقب هم دارد میتوان اسلحه را جابهجا کرد. ای کاش کسی حداقل مقالهای در رابطه با تولید ماشین پیکان و ژیان و ارتباط آن با جنبش چریکی ایران مینوشت.
به هر تقدیر این جنبش چریکی و درگیریهای خیابانی و کشته شدن شماری از جوانان در خیابانها موج عظیمی از شهید را فراروی مردم ایران قرار داد. بخش سنتی این جامعه که از چپ وحشت داشت به دامان آیتالله خمینی آویخت و نظام حکومتی ایرانی یک شبه برچیده شد.
حقیقت این است که هیچ یک از این مسائل تا به حال و به درستی مورد بررسی قرار نگرفتهاند. در عین حال روشن است که ادبیات خود میتواند یکی از شاخصهای بررسی این نوع مسائل باشد. «جنگ و صلح» تولستوی در عین آن که یک رمان است در عین حال یک اثر مطالعاتی تاریخی محسوب میشود. رمان زهره قهرمانی نیز ارزشی تاریخی دارد، اما اشکالی که وجود دارد این است که نویسنده از فرصت بزرگی که به دستش آمده استفادهی کافی برای بررسی شرایط آن زمان نمیکند. رمان در تمامی مدت در شرح زندگی رویا حبس میشود و در نتیجه خواننده متوجه نمیشود چرا ناگهان شیرین و برادرش چریک میشوند، و چرا ساواک تا این حد خشن است، و چرا بعد انقلاب رخ میدهد.
البته نویسنده در شرح جزئیات زندگی رویا بسیار موفق است و به همین دلیل رمانی خواندنی را به دست میدهد که برای خوانندهی کنجکاو آمریکایی نیز بسیار جالب و قابل مطالعه است، اما اکنون که نویسنده تا این حد زحمت کشیده و رمانی بسیار قابل مطالعه از تاریخ ایران را فراروی خواننده قرار میدهد فقدان این مطالعهی همهجانبه بسیار محسوس است. به جز ماجرای «جناب» که در عمل دوپهلو باقی میماند و نقش او به خوبی روشن نمیشود، خواننده از کشف دلایل رشدیابی جنبش چریکی ایران بیاطلاع باقی میماند.
صحنههای دستگیری رویا به وسیلهی ساواک بسیار خوب توصیف شده است و نشان میدهد که مشاهدهی عینی در این زمینه وجود داشته است، اما از یک رمان خوب توقع بیشتری میرود. نویسنده در حدی که دیده شرح میدهد که این به خودی خود خوب است، اما کافی نیست. رمان محدودهایست که ما در آن شخصیت میسازیم. شخصیت الزاماً آن کسی نیست که ما او را دیدهایم. بلکه اما ما باید آن بخش از حضور او را ببینیم که مرئی نیست. بهطور مثال پدر در این کتاب سه بعدی نیست. او البته خشن و بداخلاق است و تریاک میکشد، اما اینها به تنهایی کافی نیست تا ما او را بشناسیم. شیرین چریک و انقلابی است، اما شخصیت اصلی او در پشت پرده باقی میماند. برادر رویا به شکلی مبهم میمیرد بی آنکه ما بدانیم چرا.
در خواندن «آسمان کوکنارهای سرخ»، صمیمیت نویسنده به خوبی قابل مشاهده است. او هرچیزی را که دیده است با دقت و امانت شرح داده، اما در همان حال تاریخ را به دست فراموشی سپرده است. برای من خواننده که ایران را میشناسم آنچه نویسنده نوشته محسوس و در یاد ماندنیست، اما برای کسی که ایران را نشناسد، مثلاً خوانندهی متوسط آمریکایی این رمان چیزی کم دارد. حقیقتی است که میان یک رمان خوب و بد فاصله بسیار کم است. ما سادهترین مسائل را میتوانیم به گونهای بنویسیم که به یک شاهکار تبدیل شود. رمان زهره قهرمانی، اما در آستانهی یک رمان بسیار خوب میایستد و اجازهی ورود نمیگیرد. البته تلاش نویسنده برای اطلاعرسانی به جهان دربارهی وقایعی که جامعهی ما را دستخوش اینهمه تغییر کرده است کار بسیار پرارزشی است، اما همانطور که گفتم به دلیل کمبود اطلاعات تاریخی در حد یک گزارش ساده باقی میماند.
من وظیفهی خود میدانم که به زهره قهرمانی تبریک بگویم. او تلاش صمیمانهای داشته است که افشاگری کند. روشن است که سالیان دراز این خاطرات بر دوش او سنگینی میکرده است و روشن است که «آسمان کوکنارهای سرخ» به عنوان نمونهای از ادبیات سیاسی ایران طبقهبندی خواهد شد.
این نیز روشن است که تلاش برای بیان حقایق جامعهی ایران کار بسیار گرانقدری است، اما چقدر عالی میشد اگر زهره قهرمانی اندکی از شرح صرف واقعیت دور و به منطق داستانگویی نزدیک میشد. البته میپذیرم هنگامی که یک داستان واقعی را شرح میکنیم دست و پایمان در پوست گردو قرار میگیرد. خودآگاه و ناخودآگاه ملزم به شرح حقیقت میشویم ولاغیر. در نتیجه میتوان گفت این کتاب بیشتر یک شرح زندگی است تا یک رمان. با این حال من بیصبرانه منتظر داستانهای بعدی این نویسنده هستم و خواندن این کتاب را به همه توصیه میکنم.
برای معرفی داستانها و کتابهایتان توسط خانم شهرنوش پارسیپور، با آدرس اینترنتی ایشان تماس بگیرید:
shahrnush.parsipur@googlemail.com
شهرنوش جان, مرسی. خودت همیشه می گی که "من نقد نمی نویسم,معرفی می کنم." من هروقت که معرفی های تورو خوندم بسیار لذت بردم چون واقعن درست می نویسی و نگاه هوشمندانه ای داری. شاید بعضی وقتا با همه ی مواردش موافق نباشم اما نگاه کلی ات خیلی درست و قابل استفاده و کمک کننده ست. در ضمن از این که خودت صاحب یک نگاه مشخص و زاویه ی دیدی هستی که در عین حال منصفانه است و نه دگم, بسیار لذت می برم. مرسی شهرنوش که هستی. در ضمن "خاطرات زندان" خودت کار مهمی در همین زمینه که می گویی هست. مرسی شهرنوش. من به حضورت در ادبیات ایران افتخار می کنم.
سودابه / 27 December 2010