رشد اقتصادی چه نسبتی با توسعهی پایدار (پایا) دارد؟ آیا رشد اقتصادی لزوماً با توسعهی پایدار ناسازگار است؟ رشد اقتصادی و رشد جمعیت چه نسبتی با هم دارند و نسبت این دو با توسعهی پایدار چگونه است؟ اینها پرسشهایی است که این کتاب درنگریسته و میکوشد با نگاهی جامع به آنها پاسخ گوید.
ناشر کتاب را چنین معرفی میکند:
رشد اقتصادی، که در افزایش تولید سرانه بازتاب مییابد، استاندارد زندگی را بالا برده و فقر را کاهش میدهد. توسعهی پایدار هم بهاختصار چنین تعریف میشود: «برآوردن نیازهای نسلهای کنونی بیآنکه از تواناییِ نسلهای آینده برای برآوردن نیازهایشان کاسته شود». زینرو توسعهی پایدار مستقیماً استفاده از منابع طبیعی، وضعیت محیط زیست، و عدالت میاننسلی را مورد توجه قرار میدهد.
دومین ویراست از کتاب «رشد اقتصادی و توسعهی پایدار» بحثهای مبسوطی را در بر دارد در باب توزیع درآمد، سرمایهی اجتماعی، و نیز بصیرتهایی برای کاهش تغییرات اقلیمی که اقتصاد رفتاری در اختیار ما میگذارد. همچنین جعبههای مطالعهی موردی به کتاب افزوده شده است که تأثیر رشد اقتصادی بر مردم و کشورها هم در جهان توسعهیافته و هم در جهان درحال توسعه را بررسی میکند.
این کتاب آمیزهای از از مدلهای ریاضی، شواهد تجربی، تاریخ و سیاستگذاری است و بهطور سازوار و جامع به رشد اقتصادی و توسعهی پایدار میپردازد. کسانی که به اقتصاد توسعه، توسعهی پایدار، و اقتصاد بومشناختی علاقمند اند این کتاب را مفید خواهند یافت.
در پیشگفتار کتاب میخوانیم:
در حالی به سدهی بیستویکم پای گذاشتهایم که بیش از یکچهارم از نژاد بشری در فقر میزیند و بسیاری تحت ستماند. در کشورهای مختلف نشانههای تباهیِ زیستمحیطی دیده میشود. و جهان هرچه کوچکتر به نظر میآید جوری که ما اکنون بیش از هر زمان دیگری نسبت به رفاه مردمان در دیگر کشورها آگاهی داریم. با این حال، اما، شرایط بشری در کل رو به بهبود است.
تغییرات شگرفی که نوع بشر در دو سدهی گذشته به خود دیده است از کل تغییرات در صدها سدهی پیش از آن بیشتر بوده است. رشد جمعیت، رشد اقتصادی، و تغییرات اقلیمی همه بیسابقه بودهاند. دقت کنید که جمعیت انسانها تا آغاز سدهی نوزدهم هنوز به یک میلیارد نرسیده بود. از آن زمان به بعد، جمعیت کرهی زمین با رشدی پرشتاب از هفت میلیارد گذشت. و پیشبینی میشود در چند دههی آینده باز دو میلیارد بر این جمعیت افزوده شود. پیشبینی میشود بیش از نود درصد از این افزایش در کشورهای کمتر توسعهیافته باشد.
فقر همچنین سرچشمهای برای وجود انسان بوده است. تا دوران اخیر رشد اقتصادیِ کمینه با رشد کمینهی جمعیت همراه بوده است. برای کشورهای توسعهیافته در اروپای غربی، ایالات متحده، کانادا، استرالیا، ژاپن، و نیوزلند رشد اقتصادی طیِ دو سدهی اخیر استاندارد زندگیِ مادی را بالا برده است. اما، طیِ بیستوپنج سال اخیر، بیشترین رشد اقتصادی در کشورهای کمتر توسعهیافته روی داده است، بهویژه چین و هند که پرجمعیتترین کشورهای جهاناند.
افزون بر این، نگرانیهای فزایندهای درمورد محیط زیست و توسعهی پایدار وجود دارد، نگرانیهایی نسبت به اینکه تواناییِ نسلهای آینده برای برآوردن نیازهایشان به خطر نیفتد. برنامهی توسعه که سازمان ملل ارائه کرده در گزارش توسعهی انسانی ۲۰۰۷/۲۰۰۸ هشدار میدهد:
تغییرات اقلیمی اصلیترین مسئله در رابطه با توسعهی انسانی برای نسل ما ست. … یکی از دشوارترین درسهایی که تغییرات اقلیمی به ما آموخته این است که آن الگوی اقتصادی که رشد اقتصادی را بههمراه دارد، و مصرف افسارگسیخته در کشورهای ثروتمند که با رشد اقتصادی همراه است، از نظر بومشناختی ناپایا (ناپایدار) است.
گرمایش زمین، بالا آمدن سطح دریاها، افزایش خشکسالی، افزایش تبخیر آبها و شدت تندبادها همه میتواند نشانهای از وضعیتهای بومشناختیِ مخاطرهآمیز باشد که حیات آینده را تهدید میکنند.
شاید هیچ موضوعی بیش از توسعهی پایدار جهانی به توجه نیازمند نباشد، موضوعی که برآوردن نیازهای انسانیِ پایه در سطح جهان و نظارت مؤثر بر منابع مشترک و محیط زیست را میطلبد. در این کتاب هم تمرکز بر این موضوع است. برخی از پرسشهای بنیادینی که این کتاب مورد توجه قرار داده عبارت اند از:
- رشد اقتصادی به چه علت است؟
- چرا برخی کشورها سریعتر رشد میکنند؟
- رشد بالای جمعیت جهانی طیِ دو سدهی گذشته به چه علت است؟
- در حال حاضر رشد جمعیت چه روندی دارد و آیا این روند ادامه خواهد یافت؟
- آیا به دلیل محدودیت منابع طبیعی و محدودیتهای زیستمحیطی برای رشد اقتصادی و رشد جمعیت محدودیتهایی هست؟
- چگونه توسعهی پایدار را اندازهگیری کنیم؟
- آیا توسعهی پایدار با رشد اقتصادی سازگار است؟
- آیا توسعهی پایدار در زمانی که فقر شدید نوع بشر را دچار کرده ممکن است؟
- چرا باید رفاه نسلهای آینده برایمان مهم باشد؟
هدفهای کتاب:
در علوم اجتماعی، هدف نهاییِ نظریه باید سیاستگذاریهای آگاهانه باشد. زینرو ما کارمان را با نظریههای رشد اقتصادی، نظریههای جمعیت، و نظریههای توسعهی پایدار آغاز میکنیم. در این کتاب چندین نوع مدل برای پرداخت نظریه به کار میرود—از مدلهای بسیار ساده گرفته تا مدلهای توصیفیتر که اقتصاددانان کلاسیک ارائه کردهاند تا مدلهایی پیچیدهتر که بر شبیهسازی استوار اند، و مدلهای اقتصاد کلان، و مدلهای رشد صوری. در سراسر متن نهتنها میکوشیم نشان دهیم که چگونه هر نظریه به فهم ما میافزاید بلکه همچنین نشان میدهیم که چگونه محدودیتهای نظریهها به شکلگیریِ نظریههای جدید و درنهایت به سیاستگذاریهای آگاهانهتر انجامیده است.
نظریهها را باید با شواهد روبهرو کرد. برای همین تاریخی از تجربههای بشری با نظریهها همراه شده است. در این کتاب اشاره خواهد شد به رویدادهای مهم در دو سدهی گذشته، بهویژه در دوران پس از جنگ جهانی دوم، یعنی زمانی که توسعهی اقتصادی برای نخستین بار شاخهای مجزا از اقتصاد شناخته شد. خواهیم دید که گرچه رشد اقتصادی و تغییرات مردمشناختی در دو سدهی گذشته زیاد شده است، دلنگرانیها دربارهی پایایی همچنان ادامه یافته است.
در سراسر متن، آمارها دربارهی رشد اقتصادی و جمعیت و توسعهی پایدار برای کشورها بر مبنای درآمد سرانه (اقتصادهای کمدرآمد، با درآمد متوسط، و پردرآمد) و برای مناطق کمتر توسعهیافته (آفریقای سیاه، خاورمیانه و شمال آفریقا، اروپا و آسیای مرکزی، آسیای جنوبی، آسیای شرقی و کشورهای منطقهی اقیانوس آرام، آمریکای لاتین و کشورهای منطقهی کاراییب) طبق گروهبندیِ بانک جهانی ارائه شده است. درنتیجه تنوع تجربه در میان طبقههای درآمدی و مناطق مختلف نمایان خواهد شد.
برای اینکه روشن کنیم چگونه نظریهها آزموده میشوند، مبانیِ تحلیل رگرسیون ارائه میشود. از نظریهها، و بر اساس شواهد، نتایجی برای سیاستگذاری استنتاج میشود. بطور مشخص، چه سیاستهایی رشد اقتصادی را افزایش میدهد؟ برای توسعهی پایدار چه چیز لازم است؟ این موضوعات حلنشده و حتا اختلافیاند. در بسیاری از فصلهای کتاب، جعبههایی گنجانده شده است تا مفهومهای کلیدی را توضیح دهد یا نظریهی مورد بحث را با مطالعههای موردی مربوط به کشورها روشن گرداند. برای مثال، در فصل دهم، نمایی از موفقیت اقتصادی و تراژدیِ جمعیتی در بوتسوانا، که کشوری کوچک در آفریقای سیاه است، نشان داده میشود.
نظریهها بهطور اصولی انتخاب شدهاند و شواهد مرور شده و نتایجی که برای سیاستگذاری به دست میآید به بحث گرفته شدهاند. اینها همه پیشرفتی طبیعی را در درون هر فصل و در گذار از فصلهای کتاب پدید میآورد. افزون بر این، تاریخ مربوط به بحثها هم ملاحظه شده است که این باز به پیشرفت دادهها کمک میکند و برای نتیجهگیری از تجربه مهم است. هدف این است که نهتنها درک بهتری نسبت به پدیدههای رشد اقتصادی و توسعهی پایدار به دست آرویم، بلکه همچنین اینکه چالشهای پیشاروی و فرصتهایی برای پیشرفت را باز شناسیم.
بحث کتاب در نخستین بخش با درآمدی بر رشد اقتصادی و رشد جمعیت آغاز میشود. در فصل یکم رشد اقتصادیِ پیشبینینشده طیِ دو سدهی گذشته مرور میشود. سرمنشأهای اصلی برای رشد اقتصادی معرفی شده و ارتباط میان رشد اقتصادی و کاهش فقر مورد بحث قرار میگیرد. در فصل دوم سنجهها و منابع رشد جمعیت بررسی میشود. این فصل مرور کوتاهی بر تاریخ رشد جمعیت در جهان به دست میدهد که به نظریهی گذار جمعیتی (demographic transition) و تجربههایی از کشورهای توسعهیافته و درحالتوسعه نظر دارد. همچنین، ارتباط میان رشد جمعیت و رشد اقتصادی بطور خلاصه طرح میشود.
در بخش دوم نظریههای رشد از نظرگاهی تکاملی بررسی شده و در فصل سوم، بصیرتهایی از سوی اقتصاددانان کلاسیک در اواخر سدهی هجدهم و اوایل سدهی نوزدهم—کسانی همچون آدام اسمیت، توماس مالتوس و دیوید ریکاردو—به بحث گرفته میشوند. اقتصاددانان کلاسیک در درازمدت حالتی ایستا را مجسم میکردند که در آن رشد اقتصادی و رشد جمعیت صفر شده و درآمد در حد حداقل معیشت میشود.
کمابیش یک سده بعدتر، اقتصاددانان دوباره بر رکود اقتصادی متمرکز شدند، که بحث آن در فصل چهارم میآید. اما، برخلاف ترس اقتصاددانان کلاسیک از رشد کنترلنشدهی جمعیت، نظریهپردازان اقتصاد کلان در دههی ۱۹۳۰ نسبت به رشد ناکافیِ جمعیت در اقتصادهای توسعهیافته ابزاز نگرانی میکردند.
در فصل پنجم سازمانهای بینالمللی که پس از جنگ جهانیِ دوم برای پدید آوردن نظمی نوین در جهان تأسیس شده بودند توصیف میشوند: سازمانهایی همچون صندوق بینالمللی پول، بانک جهانی، موافقتنامهی عمومی تعرفه و تجارت. در این فصل از ظهور جنگ سرد در دههی ۱۹۵۰ بحث میشود و نیز از رشد کشورهای کمتر توسعهیافته در آسیا، خاورمیانه، آفریقا، و آمریکای لاتین، و رکود اقتصادی در دههی ۱۹۷۰ که با بالا رفتن قیمت نفت همزمان بود.
بخش سوم با مدلهای اقتصاد کلان سروکار دارد. در فصل ششم، چرخههای کسبوکار مرور میشود و مدل تقاضای کل-عرضهی کل پیشنهاد میشود برای برای توضیح نوسانهای کلان اقتصادی در کوتاهمدت، بهویژه برای توضیح نبود تورم طیِ بحرانهای اقتصادی.
فصل هفتم به روندهای اقتصادی در درازمدت میپردازد. در این فصل یک مدل نئوکلاسیک برای رشد پیشنهاد میشود و سپس این مدل بسط مییابد تا پیشرفت فناوری، منابع طبیعی، و تغییرات کیفی در عوامل اصلیِ تولید را شامل شود. همچنین در این فصل سیاستهایی برای ارتقای رشد اقتصادی—شامل افزایش پسانداز، مهار تورم، افزایش سود سهام جمعیتی، و تشویق پیشرفت فناورانه—مرور میشود. فصل هشتم اما به آزمون نظریهی اقتصادی اختصاص دارد. در این فصل مبانیِ تحلیل رگرسیون ارائه شده و سپس عوامل تعیینکنندهی رشد اقتصادی بطور تجربی تحلیل میشود.
در بخش چهارم دو فصل به جمعیت اختصاص یافته است که زمینه را برای پرداختن به موضوع توسعهی پایدار فراهم میکند. در فصل نهم تغییرات جمعیتی و دو عامل کلیدی در تغییر جمعیت، یعنی مرگومیر و باروری، بررسی میشود. پس از آن فصل دهم به گذار جمعیتی میپردازد. گذار اپیدمولوژیک الگوهایی برای تغییر در مرگومیر را توصیف میکند که با توسعهی اقتصادی و مسن شدن جمعیت همراهاند. در این فصل پیآمدهای ممکنی که تغییرات اقلیمی برای شیوع بیماریها و مرگومیر دارد مورد توجه قرار میگیرد. گذار باروری کاهش در میزان زادوولد طیِ توسعهی اقتصادی را نمایان میکند.
پنجمین بخش دربردارندهی پنج فصل دربارهی توسعهی پایدار است. فصل یازدهم درآمدی است به تعریفها و شاخصها و فلسفهی توسعهی پایدار. برای اینکه اهمیت دستیابی به توسعهی پایدار نشان داده شود، این فصل یک «هویت بومشناختی» و «اهداف توسعهی هزاره» [هشت هدف مشترک که در سال ۲۰۰۰ در سازمان ملل مورد توافق قرار گرفت و قرار بود تا سال ۲۰۱۵ محقق شوند. «تضمین پایاییِ محیط زیست» یکی از از این هدفها بود.] را مبنا قرار داده است.
موضوع اصلی در فصل دوازدهم منابع طبیعی و تغییرات اقلیمی است. در این فصل شواهدی برای کمیابیِ منابع طبیعی—هم منابع تجدیدناپذیر و هم منابع تجدیدپذیر—مرور میشود. همچنین مصرف انرژی در حال حاضر ازجمله اتکا به سوختهای فسیلی و چالشهای آن برای تغییرات اقلیمی بررسی میشود.
فصل سیزدهم عرضهی مواد غذایی در سطح جهان را مورد بررسی قرار میدهد. از هیولای جنگ و قحطی که مالتوس پیشبینی کرده بود خبری نیست. برای همهی جمعیت جهان مواد غذایی به اندازهی کافی هست. به علت پیشرفت در فناوریِ کشاورزی و انقلاب سبز در دههی ۱۹۶۰ و بعدتر انقلاب ژنی، عرضهی مواد غذایی بسیار افزایش یافته است. همچنین، کاهش رشد جمعیت در پیِ گذار جمعیتی و مهار زادوولد تقاضا برای مواد غذایی را تعدیل کرده است. با این حال، اما، صدها هزار تن در کشورهای فقیر از سوءتغذیه رنج میبرند. در همین حین، در کشورهای ثروتمند، و حتا در برخی از کشورهای در حال توسعه، چاقی یک مشکل فزاینده است. افزون بر این، دوباره دلنگرانیها در رابطه با اتمام منابع شایع شده است، مشکلی که احتمال دارد به دلیل گرمایش زمین تشدید شود. در این فصل سیاستهایی برای ارتقای توسعهی پایدار در زمینهی کشاورزی پیشنهاد میشود.
فصل چهاردهم نقش اقتصادیِ دولت را به بوتهی بررسی میگیرد. بسیاری از پژوهشگران پدیدهی فقر—که حتا در ثروتمندترین کشورها دیده میشود—را ناشی از خطاهای بازار میدانند. نقش حکومت در ثبات بخشیدن به اقتصاد و ارتقای رشد و توسعه در این فصل مورد بحث قرار میگیرد، و این کار بهویژه در پرتو مشکلات اخیر در اصلیترین اقتصادهای سرمایهدارانه و رشد سریع در برخی از اقصادهای بسیار کنترلشده همچون اقتصاد چین انجام میشود.
سرانجام، در فصل پایانی چالشهای دستیابی به توسعهی پایدار مورد توجه قرار میگیرد. سیاستگذاری برای توسعهی پایدار باید از دو راهنما، یکی اصل احتیاطی (precautionary principle) و دیگری حجاب نادانی در نظر راولز، بهره بگیرد. کامیابی در توسعهی پایدار به همکاریِ بینالمللی نیاز دارد، همکاری برای کاهش فقر، برای پشتیبانی از معیارها برای کاهش و مناسب گرداندن تغییرات اقلیمی، و برای تداوم پژوهش برای توسعهی فناوریهایی که از نظر زیستمحیطی پایا اند. دشوارترین و مهمترین کار برای دستیابی به توسعهی پایدار در جهان پدید آوردنِ تغییری بنیادین در رفتار انسانها است. همچون تغییری لازم دارد که نگاه مادی به طبیعت به نگرش پاسداری از طبیعت تبدیل شود؛ نیز همچون تغییری مستلزم احترام به محیط طبیعی، و توجه بیشتر به رفاه جوامع فقیرتر است.
در پایان باید گفت دستیابی به توسعهی پایدار نیازمند تصمیمهای آگاهانه و سیاستگذاریهای درست است که بر علم و درسهایی از گذشته استوار بوده و با ارادهای نیک پیش رانده میشوند—این کار آسانی نیست اما برای آیندهی ما حیاتی است.