خشونت جنسی سمبلی است از یک بحران. اتفاقات شب سال نو در کلن آلمان و تجاوزهای جنسی در بهار عربی مصر اتفاقات تصادفی نبودند. آنها نشانه‌هایی هستند از یک جامعه بیمار.

Coln

در میدان تحریر فریاد قربانیان در میان صدای شعارهای انقلابی از سوی عاملین خشونت، محو شد در حالی که یکی از شعارهای اصلی انقلاب که بیشتر از همه تکرار می‌شد، «دست وحدت» (اتحاد) بود. این شعار بعدها به اسم رمز شروع «دست درازی» ها تبدیل شد. قربانیان بدون هیچ توانی در مقابل پای عابرین بر روی زمین می افتادند؛ عابرینی که نمی‌خواستند خود را درگیر مسئله‌ کنند.

ما نمی‌توانیم تجاوزهای جنسی کلن را از تجاوزهای جنسی‌ای که همزمان و پس از بهار عربی در مصر اتفاق افتاد، از هم جدا کنیم؛ زیرا این حملات نمادی است از یک بحران در یک گروه اجتماعی به حاشیه رانده شده. حمله، مراسمی است که در آن قربانی سرکوب شده خود به عامل ظلم و ستم تبدیل می‌شود و بدن زن به‌عنوان هدف مبارزه طبقاتی عمل می‌کند. به همین دلیل است که این تجاوزها فردی صورت نمی‌گیرد بلکه جمعی و گروهی انجام می‌شود، آن هم در فضایی که بدن زن به عنوان موجودی بدون حامی و برای تسخیر شدن در نظر گرفته می‌شود.

 قبل و در طی بهار عربی، زنان در عرصه عمومی مصر حضور داشتند اما این حضور نظام‌مند با تجاوزات جنسی مشایعت شد. این موضوع از سوی حکومت حاکم نیز مورد استفاده سیاسی قرار گرفت تا زنان را سرکوب کنند. سازمان‌های حقوق بشری  با ارجاع به اسناد اعلام کردند که این آزارها و تجاوزات در راستای تحقیر زنان به کار برده شده است.

زمین مساعد برای اعمال خشونت

اعمال خشونت نظام‌مند تنها از سوی نیروی سرکوبگر حکومتی و باندهای حامی آنها صورت نگرفت، بلکه قشرهای حاشیه نشین و باندهای برخاسته از آنان نیز عاملان خشونت بودند. باندهای خیابانی متعلق به زاغه‌نشینان قاهره، در تظاهرات اعتراضی جوی را یافتند که در آن اقتدار حکومتی و در نتیجه قانون تضعیف شده بود؛ فضایی مناسب برای خالی کردن خشم تلنبار شده و اعمال خشونت و فرصتی برای به تسخیر درآوردن خیابان‌ها، میادین و فضاهای عمومی از طریق سد معبر، حمله به رهگذران، گاهی اوقات سرقت و تجاوز جنسی.

این موضوع یک پدیده اتفاقی در نبود قانون نیست، بلکه نشانه‌ای است از بیماری عمیق و مزمن یک جامعه؛ جامعه‌ای که پر از نتاقض و حامل اختلافات عمیق طبقاتی است. جامعه‌ای که در آن بدن زن مدت‌هاست که تحقیر شده است. در این رابطه، اولین واقعیت دیده نمی‌شود و آن اینکه بدن زن همیشه بخشی از اختلافات سیاسی، اجتماعی و مذهبی در فرهنگ عربی چه قبل و چه بعد از اسلام بوده است.

در گذشته موضوع سوء‌استفاده جنسی موضوعی کلیدی در جدال‌های قبیله‌ای بود؛ به زنان دشمن تجاوز و آنها را زنده به گور می‌کردند. بدن زن عرب در یک جامعه مرد سالار، مطیع هر نوع سرکوب است: تضعیف شده در مقابل تجاوز، مثله شده جنسی برای بی‌احترامی و پرده دری. این سرکوب ها با افزایش گروه‌های مذهبی بنیادگرا و نفوذ گفتمان مذهبی افزایش پیدا کرده است. برای آنها بدن زن موضوع بحث برانگیزی است. زن اگر پوشیده نباشد، سرچشمه وسوسه‌های جنسی است.

دومین واقعیتی که نباید ندیده گرفت، نگاه به بدن زن در خاورمیانه است که منبع آن احکام سلفی‌هاست. آنها نه تنها بدن زن را بی‌ارزش می‌دانند، بلکه آن‌ را مجرم هم می‌شمارند. با وجود تلاش عالمان، روحانیون، اندیشمندان دینی در دوباره خوانی متون این احکام، هنوز همین گفتمان حاکم است. گفتمان مذهبی ارتجاعی، بدن عریان زن را محرک گناه می‌داند که به از هم پاشیدن اخلاق می‌انجامد و بنابراین باید پوشیده باشد. بنا بر این عقیده، زنان فقط وسیله‌ای برای ارضای امیال شهوانی هستند. این نگاه و گفتمان در هردو شاخه سنی و شیعه وجود دارد.

این گفتمان ارتجاعی در چند دهه گذشته شدت بیشتری هم پیدا کرده و نقش ترمز را در جنبش‌های رهایی زنان در جامعه به عهده گرفته است. با اینکه مدام گفته می‌شود که اسلام برای زنان مقام و حرمت قائل است و معتقد به برابری است، اما واقعیت جوامع عرب و مسلمان چیز دیگری است.

موجی از حملات

پیام‌هایی که در زمان حال در خیلی از فتواها و بحث‌های مذهبی تلویزیون راجع به نقش زن در دنیای عرب شنیده می‌شود، در کلیت نژادپرستانه و زن ستیز هستند. این موج، راهبر و رهنمای بازگشت واژگانی است که زبان شناسان آنها را برای زمان و جوامع کنونی قابل استفاده نمی‌دانند. واژگانی که با آنها زنان غنیمت و برده خوانده می‌شوند و در زبان قبل از اسلام به کار برده می‌شدند.

خیلی از شرکت کنندگان در تظاهرات اعتراضی میدان تحریر، دختران و زنان جوان از قشرهای مرفه و متوسط بودند. در حقیقت همان‌ها موتور کارزارهای اعتراضی بودند. ولی پس از مدتی، از اقشار دیگر هم به اعتراضات پیوستند: بیکاران، دستفروشان، دلالان خیابانی و زاغه‌نشینان قاهره.

درست است که نباید این تجاوزها را تنها به این اقشار عمومیت داد – همانطور که نباید اتفاقات شب سال نو کلن را به پناهجوی های تازه وارد تعمیم داد-  اما نباید ابعاد اجتماعی و سیاسی علل این وقایع نادیده انگاشته شود. خیلی از قربانیان متعلق به اقشار مرفه و متوسط  و از بخش لیبرال مصر بودند، همان‌هایی که در مجتمع های لوکس و محصور و بسته زندگی می‌کنند.

اگر چه انقلاب از همان ابتدا خواسته‌های زاغه نشینان و محرومان را در نظر داشت، اما هدف باندهای خیابانی، غارت دارایی اقشار مرفه و متوسط بود. در همان روزهای نخست موجی از حمله و شبیخون‌های نظام‌مند در مراکز خرید، به اتوموبیل‌ها، اماکن خصوصی و ملی و دولتی انجام گرفت. این موضوع باعث شد که اقشار مرفه در مقابل باندها و دسته‌های اوباش دست به سازماندهی نیروهای دفاعی بزنند.

خیلی از جوانان مصری که در حلبی‌آبادها رشد و نمو کرده‌اند، از محرومیت سکس در رنج نیستند. تحقیقات نشان داده که جوانان زاغه نشین، نسبت به همسالان‌شان در میان اقشار مرفه و متوسط در محیط بازتری از نظر جنسی زندگی می‌کنند. این تئوری که در میدان تحریر تماس‌های تنگاتنگ بدنی منجر به دست درازی و تجازوات جنسی شده، صحت ندارد. توضیح این وقایع در اختلافات طبقاتی میان حاشیه‌نشینان و فرزندان اقلیت مرفه نهفته است که با پرچم‌های مواج برای آزادی و عدالت مبارزه می‌کنند.

مانند قاهره، حمله‌های کلن نیز  باید از زاویه اختلافات گروه‌های اجتماعی نیز تحلیل شود. مقایسه‌ای که هدف آن فقط محکوم کردن حاشیه‌نشینان فقیر یا مجرم و محکوم تلقی کردن پناهجویان نباشد. تحلیلی که در خدمت چرایی آزار و خشونت جنسی قرار بگیرد و به درک ارتباط متجاوز و قربانی بودن از یکسو و تعلق داشتن به اقشار مرفه و محروم از سوی دیگر، یاری رساند.

یک‌ربع قرن پیش، طایب صالح رمان معروف خود با نام «فصل مهاجرت به شمال» را منتشر کرد. در این رمان از پیروزی مرد شرقی بر بدن زن اروپایی سخن رفته است. تجلی خشم و انتقام عمیقی که افکار نویسنده را در کنترل دارند. این خشم تاریخی هنوز بیش از یک مشخصه است. خیلی از عرب‌ها به دنیای غرب به عنوان قدرت‌های استعماری نگاه می‌کنند، قدرت‌هایی که دیکتاتورهای عربی را حمایت می‌کنند و منابع خلق عرب را به غارت می‌برند.

نسل‌های متفاوتی که به غرب مهاجرت کرده‌اند، نمی‌توانند خود را از نفرت رها سازند. خیلی از آنها تنها با هموطنان و همزبانان خود زندگی کرده و در ارتباط هستند. آنها قادر نیستند حال که مهاجرت کرده‌اند، کشور میزبان را ببخشند و خود را با فرهنگ‌های دیگر تطبیق دهند.

بعضی از این مهاجران مملو از خشم و نفرتند. آنها برای گروه‌های تروریستی مانند داعش نقش دینامیتی را دارند که هر لحظه حاضرند منفجر شوند.

  • میرال الطهاوی، نویسنده و استاد دانشگاه آریزونا، متولد ۱۹۶۸ در مصر و فارغ التحصیل زبان و ادبیات عربی است. در سال ۱۹۹۶ اولین رمان خود را به نام «خیمه» منتشر کرد. او در حال حاضر در ایالات متحده آمریکا زندگی می‌کند. اصل این مقاله را در اشپیگل بخوانید.