● من با نظام جمهوری اسلامی مشکل دارم. یکی از دلایل این مشکل این است که در طی این بیست سالی که از کشور خارج شدهام هرگز سعی نکردهام برای بازدید به آنجا برگردم. این در حالی است که خانواده من به این خاطر دچار مشکلاتی شد. همیشه فکر کردهام اگر برگردم و اگر مقام قضایی با من کاری نداشته باشد آن وقت یک مقام دیگر پیدا خواهد شد که یقه مرا بگیرد. علاوه بر آن که به عنوان یک زن همیشه در خیابان در معرض تعرض هستید و حجاب شما تبدیل شده است به آبروی جمهوری اسلامی.
مسئله جالبی است که ولی فقیه خودش میداند که این جمهوری مخالفان بسیاری دارد. به نظر میرسد کسانی که افسار کار را در ایران به دست دارند در مجموع یک پنجم کل جامعه باشند. این را از این نظر میگویم که شمار با حجابهای حقیقی باید در همین حدود باشد، که شاید خود آنها نیز ترجیح بدهند افراد دیگری کارها را انجام بدهند تا بلکه دلاری که نزدیک به چهارهزار تومان است اندکی تعدیل بشود. زیادهخواهی قشر روحانی دارد بنیان مملکت را برباد می دهد. شما در انجام هیچ کاری از شر آنها خلاصی ندارید، حتی در ازدواج. مجبورید به محضرهایی مراجعه کنید که اداره کنندگان آنها آخوند هستند. درست به همین دلیل فکر می کنم که زمانی که جمهوری اسلامی برود اسلام نیز با آن خواهد رفت.
ممکن است فکر کنید که آش تا این حد شور نیست، اما به واقع چنین است. ما یک بار دیگر یک چنین دورانی را از سر گذراندیم. هنگامی که انوشیروان به اصطلاح عادل مزدکیان را قتل عام کرد حالتی در جامعه بوجود آمد که شاید بتوان اسم آن را گذاشت خلاء قدرت. حضرت محمد در زمان انوشیروان عادل به دنیا آمده و در چهل سالگی مبعوث شده. اندکی پس از این حادثه و در زمان حکومت عمر، خلیفه دوم ایران زرتشتی سقوط میکند و مذهب زرتشت در فاصله زمان کوتاهی تقریبا ناپدید میشود. مجموعا شصت سال میان کشتار مزدکیان و سقوط دین زرتشت فاصله است. جالب است که روحانیان خود همه این چیزها را میدانند، اما کیف در قدرت بودن چشمان آنها را کور کرده است. میدانند که مردم از آنها نفرت دارند اما کوچکترین تلاشی برای ایجاد تعادل در جامعه نمیکنند.
من نظام جمهوری اسلامی را قبول ندارم و دلایلم هم بسیار روشن است: از این همه اعدام و زندانی در کشورم خسته شدهام. از این که مردم نان ندارند بخورند رنج میبرم. از این که گرانی زندگی مردم را مختل کرده عذاب میکشم. از حجاب اجباری متنفرم و وقتی سریالهای ایرانی را میبینم که زن با شوهرش در اتاق حجاب دارد، حتی در رختخواب، از بابت پولی که صرف ساختن این سریال شده متاسف میشوم. از این که جوانان حق ندارند به موسیقی مورد علاقه خود گوش بدهند متاسف میشوم. و از بابت این که در چهارگوشه کشور مردم دارند علیه یکدیگر برمیخیزند عذاب میکشم.
● من حاضر نیستم در انتخابات شرکت کنم، چون از زمانی که در امریکا زندگی میکنم متوجه شدهام که رای انسان چقدر ارزش دارد. رای من نماینده من در کشور است و بنا بر این محترم است و نمیتواند نصیب کسی بشود که من بر او تاییدی ندارم. البته متوجه هستم که جمهوری اسلامی در شرایط ناگواری است. شرکت در درگیریهای یمن، سوریه، لبنان و عراق وضعیت مشکلی برای این جمهوری بوجود آورده است. به عنوان یک ایرانی من دائم نگران هستم که این درگیریها کشور را دچار آشوب نکند. در نتیجه من در این لحظه ابدا علاقهای ندارم که جمهوری اسلامی سقوط کند.
یکی از راههایی که میتواند جلوی سقوط این جمهوری را بگیرد حمایت مردم از حکومت است و در نتیجه شرکت در انتخابات، ولو فرمایشی وسوسهبرانگیز به نظر میرسد. اما شخصا هرچه فکر میکنم میبینم حتی به این دلایل نیز قادر نیستم رای خودم را بفروشم، چرا که راهحل بسیار ساده است. جمهوری اسلامی باید جا باز کند برای نمایندگانی که منتخب مردم هستند. آنگاه میشود در انتخابات شرکت کرد. اما اینجا همان جایی است که زیادی خواهان این جمهوری ورم میکنند. هم نیاز به رای مردم دارند و هم از این که قدرت را با نمایندگان حقیقی مردم تقسیم کنند در هراس هستند. پس من در انتخابات شرکت نخواهم کرد مگر آن که نمایندگان منتخب من نامزد نمایندگی بشوند.
● اعتبار یک کشور مردم آن کشور هستند. این مردم هستند که خلق و تولید می کنند. البته این معنا در ایران ناشناخته است. یکی از دلایل بزرگی که شاه سقوط کرد این تفسیر میان روحانیان بود که اگر تو بلدی نفت بفروشی من هم بلدم. در این هفتاد هشتاد سال اخیر قدرت حقیقی، یعنی مردم به نفع اقتصاد تک محصولی فروش نفت عقب نشسته است. اما حقیقت این است که اعتبار حقیقی یک کشور مردم سازنده و خلاق هستند. و مردم ایران به راحتی میتوانند جایگاه از دست رفته خودشان را به دست بیاورند اگر که نفت فروشان متوجه شوند که یک فیلم یا سریال که خوب میفروشد میتواند بخشی از درآمد نفت را جبران کند. که تولید محصولات مختلف و صادر کردن آنها به کشورهای دیگر میتواند جایگزین فروش نفت بشود. طبیعتا برای آن که مردم مولد بشوند یک دولت مولد باید روی کار بیاید. در حال حاضر چنین چیزی ممکن نیست، چون نفتفروشان در مسند قدرت هستند و انجام کار خلاق ممکن نیست. اما هرگز فراموش نکنید که اعتبار یک جامعه مردم آن جامعه هستند.
چرا خامنهای موقع انتخابات به یاد مخالفان میافتد؟
نظر شیرین عبادی، بوالحسن بنیصدر، ژاله وفا، فرخ نگهدار، شهرنوش پارسیپور، حسن شریعتمداری، مهران مصطفوی، الاهه بقراط، محمدرضا شالگونی، سهراب مبشری و … درباره انتخابات
خانم پارسی پارسی پور شاه کی نفت را فروخت و در جیب خود ریخت که شما ایشان را با آخوندها مقایسه میکنید . شما که با حجاب اجباری و موسیقی گوش کردن جوانان و کشتار و اعدام مخالفید ، آیا زمان شاه نیز چنین مشگلاتی آرا رنج میداد ؟ یا با خوشی و امنیت در کنار خانواده خود در کشوری با اعتبار جهانی زندگی میکردید و نیازی نبود دست نیاز به روی کشورهای پناهنده و مهاجر پذیر دراز کنید ؟ چرا دوری شاه از مردمش را که هیچ وقت چنین چیزی وجود نداشت را مرتب بهانه میکنید و ایرادهای نداشته روی شاه میگذارید ؟ مشگل آزادیهای سیاسی بود که همه را با این جمله خفه نمودهاید ؟ بابا اگر هم آزادی سیاسی بود آخر به چه درد منو شما میخورد ؟ ما که همه مشغول زندگی راحت و پر افتخارمان بودیم ، ثانیاً آزادیهای سیاسی به چه درد این مردم بی لیاقت و بی سواد میخورد ؟ لطفاً جملات خود تصحیح بفرمایید چرا که وجود جمهوری اسلامی در منطقه نیز به هیچ دردی نمیخورد چرا که خود جمهوری اسلامی باعث 80% این ناامنی ها است و هیچ دلیلی ، هیچ دلیلی وجود ندارد که ما خواهان برکناری این نظام کثیف و ستمگر نباشیم . و در آخر هر نمایندهای که در این نظام کاندید شود خواه ناخواه جهت بقای نظام کار خواهد کرد ، منظور بنده به امثال موسوی میباشد که عامل کشتار دهه 60 بوده و اگر به سخنرانیهای وی گوش کنید خط ایشان نیز خط امام و جمهوری کثیف اسلامی است . کشور عزیزمان ایران رو به نابودی و خطرهای جدی میباشد و خواهشن نفسهای آخرش را با انتخابات جدید و نمایندگان جدید با اهداف همیشگی انقلابی نگیرید و ما را 50 سال دیگر عقب نیاندازید . ممنون
آزاد / 17 January 2016