واکنش جهان به تروریسم تنها یک چیز بوده است: نظامیسازی و بمباران بیشتر. اتفاقی که بهرغم هشدار بسیاری از ناظران بعد از حملات پاریس نیز شاهد آن بودیم. تحلیلگران معتقدند حملات نظامی در پاسخ به حملات تروریستی در افتادن به چرخه باطلی است که هیچ حاصلی ندارد جز تجدید قوای تروریسم. حالا که پس از حملات پاریس این شهر میزبان کنفرانس تغییرات اقلیمی است به روشنی شاهد ربطدادن دگرگونیهای آبوهوایی به مسائل امنیتی هستیم. بسیاری از رهبران جهان تحت تأثیر حملات پاریس تغییرات اقلیمی را مسالهای از جنس امنیت ملی جلوه میدهند. کیت آرنوف، نویسنده مستقل ساکن بروکلین، این گرایش را خطرناک میداند و معتقد است: «اگر تغییرات اقلیمی را از مقوله امنیت ملی به حساب آوریم با همان واکنش همیشگی روبرو خواهیم شد: نظامیسازی بیشتر.»
برنی سندرز دو بار تغییرات اقلیمی را «بزرگترین تهدید برای امنیت ملی» ایالات متحده خواند. نخستینبار، ۱۳ اکتبر امسال در مراسم افتتاحیه کارزار حزب دموکرات برای انتخابات ریاستجمهوری. دیگر بار، در یکی دیگر از جلسات کمتر دیدهشده کارزار حزب دموکرات که چند ساعت بعد از حملات پاریس پخش شد. سندرز در واکنش به سوال رئیس جلسه، جان دیکرسون، فریاد کشید: «تغییرات اقلیمی ربط مستقیمی با رشد تروریسم دارد. و اگر کار هماهنگ جمعی نکنیم، اگر به حرف دانشمندان گوش نکنیم شاهد کشورهایی در سرتاسر جهان خواهیم بود در جستجوی اندکی آب و زمین برای کشت غلاتشان، شاهد همهجور درگیری بینالمللی خواهیم بود». حملات پاریس ۱۲۹ کشته و صدها زخمی بهجا گذاشت و حالا این شهر میزبان بیستویکمین گردهمایی اعضای کنوانسیون سازمان ملل متحد است و رهبران جهان و فعالان مدنی را گردهم آورده تا به روشهای جلوگیری از انتشار کربن و، در بهترین حالت، افزایش دمای زمین بیاندیشند.
بعد از شکست مطلق مذاکرات پایهای در اجلاس کپنهاگ ۲۰۰۹، فعالان محیط زیست کنفرانس پاریس را شانس آخر حکومتهای جهان برای رسیدن به توافقی الزامآور میدانند که بتواند تأثیرات ناگوار فاجعه اقلیمی را به تأخیر بیندازد. بر خلاف گفتههای سندرز، آنچه بحثهای اقلیمی را به حملات فجیع داعش مرتبط میکند نه لزوماً خود تروریسم بلکه نحوه واکنش دولتهای جنگطلب و تا بُن دندان مسلح به این حملات و هر چیز دیگری است که آنها تهدیدی برای هستیشان به شمار میآورند.
واکنش نظامی حکومتهای فرانسه و ایالات متحده به تروریسم نشاندهنده نحوه واکنش احتمالی آنها به بحران اقلیمی است که کنفرانس پاریس بدان میپردازد. سندرز، گروههای سبز، و نیروهای مترقی باید به پیوند میان تغییرات اقلیمی و بیثباتی سیاسی اشاره کنند ولی در ضمن باید مراقب راهحلهایی باشند که دردسرهای اقلیمی را با امنیت ملی پیوند میزند. سندرز مسئله را بیجهت بزرگ میکند ولی پر بیراه نمیگوید: افزایش دمای جهان به احتمال زیاد در تقویت داعش در خاورمیانه نقش دارد.
وزارت دفاع ایالات متحده و دیگران اشاره کردهاند که بین سالهای ۲۰۰۶ تا ۲۰۱۰ خشکسالیهای ناشی از تغییرات اقلیمی ۷۰ درصد از دامهای کشاورزان سوری را از بین برد و صدها هزار پناهجوی اقتصادی را به شهرهای پرجمعیت کشاند. در مواجهه با کمیابی منابع، اعتراضها به کمبود مواد غذایی به اعتراض علیه اقتدارگرایی بشار اسد گروید و افراطگرایان مذهبی را پیش انداخت که به قول جوآن کول، استاد تاریخ دانشگاه میشیگان، «نمایانگر هر چیزی بودند که دولت نبود» – آنها در میان مردم آب، غذا و نفت توزیع میکردند، کاری که اسد ناتوان از انجام آن بود.
با اینهمه، اگر تغییرات اقلیمی را علت تروریسم بگیریم زیاده از حد قضیه را سادهسازی کردهایم. جنگ عراق، سرکوب وحشیانه اسد، و سوءتدبیر بیشرمانه او در مدیریت منابع طبیعی کشورش، همه و همه لااقل عوامل تأثیرگذاری در عضوگیری داعش بودهاند. ولی رابطه بلندمدت میان تغییرات اقلیمی و درگیریهای منطقهای مستحکمتر است: در طول زمان، افزایش دورههای وخیم آبوهوایی سیاره ما را به لحاظ بومشناختی، اجتماعی و سیاسی ناپایدارتر میسازد.
ولی حتی قاطعانهترین توافق بینالمللی متصور از کنفرانس پاریس هم لااقل برای چند دهه آتی هیچ تأثیری بر سیاست خارجه نخواهد داشت. بنابراین، ادعای مایکل تی کلر* مبنی بر اینکه کنفرانس پاریس میتواند «مهمترین مجمع صلح تاریخ» باشد چندان غلط نیست ولی همچنان نیاز به یک پانویس دارد. طبق گفته کلر، گروههای سبزی که در کنفرانس پاریس جمع شدهاند این مذاکرات را فرصتی برای صلح میبینند. مثلا نیکولاس هائرینر (بنیانگذار جنبش اقلیمی ۳۵۰. org) در ایمیلی به این گروهها مینویسد، تغییرات اقلیمی «از طریق خشکسالی، جابجایی افراد، و دیگر عناصر تشکیلدهنده آن آتش درگیری را در بسیاری از مناطق جهان شعلهورتر میکند و کنفرانس پاریس شاید مهمترین اجلاس صلحی باشد که تاکنون برگزار شده».
یک توافق جامع بر سر تغییرات اقلیمی در سطح بینالمللی امکان از دست رفتن بخش وسیعی از زمینها را کم میکند و همچنین امکان افزایش دما را که، بنا به گفته کوین اندرسون، دانشمند تغییرات اقلیمی، «با جامعه جهانی سازمانیافته جور در نمیآید». بدینترتیب، چنین توافقی نهایتاً جهان آرامتر و صلحآمیزتری به ارمغان خواهد آورد. اگر این امکانها کم نشود محال است بتوان آینده صلحآمیزی را تصور کرد. اینکه امروزه بسیاری رابطه میان گرمایش جهان و امنیت ملی را پیش میکشند این سوال را بدیهی فرض میکند که: آیا یک راهبرد اقلیمی باید در ضمن راهبردی ضدتروریسم باشد؟
واکنش به حملات پاریس نشاندهنده یکی از راههای پیش روی ما در آیندهای است که تغییرات اقلیمی در آن به وقوع پیوسته: تشدید جنگهایی که برنده ندارد، مرزهایی که بیش از پیش نظارت نظامی میشود، و توسعه قدرت دولتی که از ناسیونالیسم دلواپسان تغذیه میکند.
رئیسجمهور اولاند در فرانسه نخستین وضعیت اضطراری را بعد از جنگ الجزایر در ۱۹۶۱ اعلام، به نیروهای امنیتی قدرت عمل بدون نظارت حقوقی اعطا و فضاهای عمومی را به مدت سه ماه تعطیل کرد. در کل ۱۱۵ هزار سرباز و پلیس در سراسر کشور به کار گرفته شدند و هواپیماهای بدون سرنشین پایگاههای داعش و همه غیرنظامیان اطراف آن را بمباران کردند. در ضمن اولاند امیدوار است پیمان شنگن را تعلیق کند، پیمانی که طی سیسال گذشته امکان رفتوآمد آزادانه را درون مرزهای اروپا فراهم آورده. در این میان، فضای حولوحوش کنفرانس پاریس تاکنون پرتنش بوده. این قضیه بهطور مضاعف به نقش مهمی بر میگردد که اعتراضها، جشنها و مراسمهای اعلامشده از طرف جنبشهای محیط زیستی بهلحاظ تاریخی در فرایند کنفرانس تغییرات اقلیمی ایفا کردهاند.
پیش از حملات پاریس، سازمان ملل برنامهریزی کرده بود ۳۰ هزار نیروی پلیس در ۲۸۵ نقطه مرزی مستقر شوند و بر رفتوآمدها نظارت کنند – سه پلیس به ازای هر نماینده سازمان ملل. پس از آن مقامات اعلام کردند هرگونه مراسمی «در فضای باز» لغو میشود. اقدامات امنیتی شدید به معنای آن است که صدای دگراندیشان اقلیمی – آنها که خواهان بدیلی برای اوضاع فعلیاند که به ما کمک کند از دل فاجعه اقلیمی راه خود را باز کنیم و به سمت جهانی عادلانهتر و بیخشونتتر پیش رویم – همچنان در کنفرانس پاریس حاشیهای است، اگر اصلاً اجازه بروز و ظهور بیابد. عجیب نیست که به احتمال زیاد همان صداهایی خفه میشود که میتواند برای رسیدن به توافقی جامع و همهجانبه بر کنفرانس پاریس فشار بیاورد، توافقی که از کشورهای ثروتمندی همچون فرانسه و ایالات متحده بیشترین مطالبه را داشته باشد.
بیانیه رهبران کشورهای حوزه اقیانوس آرام درباره تغییرات اقلیمی از کشورهای توسعهیافته میخواهد تا سال ۲۰۲۰ صد میلیارد دلار در راستای دگرگونیهای اقلیمی و اقدامات کاهشدهنده آن هزینه کنند و به تعهدی الزامآور دست یابند تا مانع از گرمشدن یکونیمدرجهای زمین شوند. «ائتلاف تودهای عدالتخواهان جهان» – نماینده مجامعی در ایالات متحده و کشورهای دیگر که در خط مقدم فعالیتهای اقلیمی است – خواهان موارد زیر در کنفرانس پاریس است: کاهش الزامآور انتشار گازهای گلخانهای، عدم پذیرش شکافدهی هیدرولیک، انرژی هستهای و بازار محصولات کربنی، و اینکه حمایت از حقوق بشر و حقوق مردمان بومی باید محور هر توافقی باشد.
صداهایی از این دست، از جانب گروههای مردمی و ملتهای نیمکره جنوبی جهان، همیشه برای کسب فضای مناسب در گردهمایی اعضای کنوانسیون سازمان ملل جنگیدهاند. گرچه نمایندگان کشورهای جنوبی جهان به مذاکرات دسترسی دارند ولی سرکوب اعتراضات در فضای باز از سوی دولت فرانسه، جهتدهی فرایند مذاکرات را برای کشورهای شمالی بسیار آسانتر میکند. با اینکه شانس یافتن راه شایسته برای بازتوزیع نقش کشورها در کنفرانس پاریس از ابتدا کم بوده، تبوتاب فرانسویها و آمریکاییها برای افزایش اقدامات امنیتی هم نشان میدهد چطور غولهای نظامی با بیثباتی برخورد میکنند: با حفاظت شدید از نخبگان و مجرمخواندن مابقی، بهخصوص آنهایی که اعتراض میکنند.
برخی ابراز نگرانی کردهاند که بعد از حملات پاریس بحث از داعش و تهدیدهای امنیتی بیشتر، مذاکرات اقلیمی را از مسیر خود خارج کند. ولی تمرکز دوباره بر تروریسم به واقع میتواند بیش از پیش توجه رهبران جهان را به بحثهای اقلیمی جلب کند. البته فعالان محیط زیست باید به هرگونه راهبرد اقلیمی که بیش از حد به حفاظت از منافع ملی گره خورده مشکوک باشند.
همانطور که جنیفر هریس از شورای روابط خارجی ایالات متحده به اینترنشنال بیزنس تایم میگوید، «برقراری ارتباط مستقیم و الابختکی میان تغییرات اقلیمی و افزایش تهدیدهای تروریستی بهطور بالقوه راهحلهای ایجابی، یا راهحلهای درست، را گنگ و نامفهوم میکند.» – راهحلی مثل یکجور سرمایهگذاری فدرال به سبک برنامه مارشال در انرژیهای تجدیدپذیر یا خطمشیهای انسانی برای پذیرش پناهجویان اقلیمی. به عبارت دیگر، خلط راهبردهای ضدتروریسم با راهبردهای اقلیمی، چه در فرانسه چه هر جای دیگر، بازی با آتش است.
در این میان، ارتش ایالات متحده طرحهای زیادی برای پشت سرگذاشتن طوفانهای ناشی از دگرگونیهای اقلیمی دارد. از سال ۲۰۰۳ پنتاگون مشغول نوشتن گزارشهایی درباره گرمشدن زمین و اقدامات امنیتی مربوط به آن است و این پدیده را «تهدیدی فوری و روبهرشد برای امنیت ملی» میداند. نقشهراه پنتاگون برای تغییرات اقلیمی در سال ۲۰۱۴ پیشبینی میکند هر چه تغییرات اقلیمی سرعت بیشتری میگیرد «بیشتر نیازمند توانایی منحصربهفرد پنتاگون برای تأمین کمکهای پشتیبانی، مادی و امنیتی در مقیاس گسترده و با سرعت مناسب هستیم». این نقشهراه یک طرح کلی برای مواجهه با «تهدید چندگانه» تغییرات اقلیمی ارائه میدهد و آن را به منافع ملی در آمریکا و بیرون از آن منتسب میکند؛ بالاآمدن سطح دریاها سواحل را در معرض خطر قرار میدهد، آتشسوزیها فعالیتهای آموزشی ارتش را متوقف میکند و کمبود مواد غذایی ناشی از خشکسالی نیازمند نیروهای زمینی بیشتری برای کنترل شورشهای مسلحانه و مهاجرتهای متعاقب آن است.
افزون بر چالشهایی که گرمشدن زمین برای داراییها و عملیات نظامی ایجاد میکند وزیر دفاع آمریکا چاک هیگل مینویسد، این وزارتخانه «تأثیر دگرگونیهای اقلیمی را در جنگها و برنامههای دفاعیاش در نظر میگیرد و با فرماندهان نظامی خود درباره تأثیر این تغییرات در حوزه مسئولیتشان کار میکند». یادداشتی از شورای امنیت ملی ایالات متحده در فوریه امسال خطاب به کاپ ۲۱ بار دیگر بر قصد کاخ سفید برای «تحکیم اجماع بینالمللی در مورد توقف دگرگونیهای اقلیمی» تأکید کرد و تغییرات اقلیمی را یکی از هشت «خطر راهبردی اصلی برای منافع ملی آمریکا» خواند. ایالات متحده معمولاً به تهدیدهای امنیتی به شکل صلحآمیز پاسخ نمیدهد. واکنش به تغییرات اقلیمی هم شامل همین قاعده است.
برآوردهای جهانی نشان میدهند کمبود مواد غذایی، بالاآمدن سطح دریاها، و بلایای طبیعی در قرن بیستویکم میتوانند در هر جای جهان از ۲۰۰ میلیون تا یک میلیارد پناهجوی اقلیمی به بار آورند. با توجه به بیگانههراسیِ مورد تأیید دولتها (که نشانه بحران پناهجویان در اروپاست)، انتخابات ریاستجمهوری آمریکا و واکنش ملی به حملات پاریس، آیا واقعاً اینقدر سخت است تصور اینکه پلیس کشورهای شمالی جهان پناهجویان را به زور اسلحه دستگیر کند، درست شبیه صحنهای از فیلم فرزندان آدمیان؟
واضح بگوییم، انفعال نسبت به اقلیم، چه در پاریس چه هر جای دیگر، گزینهای واقعاً موجود است. ولی برخی فعالیتها و اقدامات هم فقط ترسناکاند. البته این دو با هم جمع میشوند. اگر توافقی بینالمللی در مورد کاهش فاجعهبارترین تأثیرات اقلیمی ناشی از گرمایش زمین صورت نگیرد، نیروهای نظامی آمادهاند تا تأثیرات سیاسی و اجتماعی خود را با زور اِعمال کنند.
پس تکلیف آن راه دیگر چه میشود – راهی که میتواند از بار مالی برخورد با تغییرات اقلیمی طفره برود (باری که بر دوش مردم افتاده و کمترین تناسبی با نقش ایشان در این بحران ندارد)، دارایی شرکتهای سوخت فسیلی کربنمحور را به گِل بنشاند، و از مردمی محفاظت کند که هماکنون از بدترین پیامدهای تغییر آبوهوا رنج میبرند.
این وظیفه هم بر دوش جنبشهاست که بر هر دولتی فشار بیاورند و تمام توان خود را مصروف انجام اقدامات اقلیمی مناسب کنند، همان جنبشهایی که اجازه ندادند خط لوله بزرگ keystone XL در ایالات متحده ساخته شود، در برابر حفاری شرکت شل در قطب شمال ایستادند، و کارخانههای زغالسنگ و پروژههای استخراج معدن را در سراسر جهان متوقف کردند.
مصیبتهایی همچون حملات پاریس پیش از این هم جنبشهای اقلیمی را فلج کردهاند – مهمترین نمونه به زمانی بر میگردد که وقایع یازده سپتامبر جنبش عدالتخواهان جهان در دهه ۹۰ را تحت تأثیر قرار داد. کربنزدایی از اقتصاد نیازمند اراده سیاسی است که در حال حاضر به چشم نمیخورد؛ اگر اجازه دهیم حملات پاریس یا گفتمان نظامی متعاقب آن جنبشهای مردمی را تجزیه و از همگسیخته کند ضمانتی است بر آنکه این جنبشها هرگز ساخته نخواهند شد.
کنفرانس پاریس همچنان فرصتی است برای جنبشهای اقلیمی، ولو فرصتی ناچیز و مملو از هشدارهای مختلف. بازپسگرفتن حق مشارکت دموکراتیک در این کنفرانس – بهرغم همه تلاشهای دولت فرانسه – میتواند معرّف صلح باشد در تقابل با هرجومرج اقلیمی. جنبشها باید مصرانه خواهان کنارگذاشتن ارتش و بحثهای نظامی از این کنفرانس باشند و پیام روشنی به آن بفرستند: جنگ علیه تغییرات اقلیمی جنگ نظامی نیست.
پانویس:
* استاد صلح و مطالعات امنیتی جهان در دانشگاه امرست و نویسنده مجله نیشن
منبع: ژاکوبن