هر کسی خلوت خودش را میخواهد اما بعضیها بیشتر از بقیه به تنهایی خو میکنند. در اولین بخش این مجموعه دکتر الن هندریکسن، روان شناس و روان درمان به ما میگوید که هر آدمی دنبال چه نوعی از تنهایی است.
هزاران دلیل وجود دارد که آدمی بخواهد تنها باشد. خلوت و تنهایی برای یک نفر به معنای رسیدن به آرامش و لذت از سکوت است. آدمی به تنهایی پناه میبرد چون میخواهد از سکوت لذت ببرد و در خلوتش به کار مورد علاقهاش بپردازد. برای فرد دیگری این فرصتی است برای انجام کار خلاقانه؛ نوشتن یا نقاشی کردن و برنامه نویسی و تفکر. کسی هم ممکن است برای انزوا از اجتماع و روابط اجتماعی اش به خلوت خودش پناه ببرد.
زمانی که صرف تنهایی میشود یک طیف گسترده است. برای بعضیها چند روز کوتاه است و برای عدهای تنهایی یک همدم همیشگی است. اینکه چقدر تنهایی برای شما کافی است بستگی به روحیه خودتان دارد. اما مهم است که بفهمید چه جور آدم تنهایی هستید. در واقع با فهمیدن این نکته به یکی از مهمترین دغدغههای زندگیتان پاسخ دادهاید. این روزها در مواجهه با دنیایی که به شما القا میکند که موفقیت، رضایت و خوشحالی شما در ارتباطات بیشتر است پاسخ به این پرسش که «نکند من آدم منزوی و تنهایی باشم؟» میتواند کمی از اضطراب و نگرانیتان کم کند. میگویم اضطراب و نگرانی چون شما خوب میدانید که گاهی چقدر دل تان میخواهد از هیاهوی روابط واقعی یا مجازی به خلوت خودتان پناه ببرید اما از این به انزوا رفتن میترسید چون احساس میکنید رفتن به آغوش تنهایی درست برابر است با گوشهگیریای که همه آن را مذموم میدانند؛ همیشه این نگرانی وجود دارد که با رفتن به غار تنهایی چیزی را از دست بدهید؛ پول، موقعیت کاری، روابط دوستانه، مهمانی، عشق و سکس. برای اینکه بفهمید در کجای تنهایی ایستادهاید خوب است که با انواع تنهایی و انزوا طلبی آشنا شوید.
تنهایی از نوع درونگرایی
«سندی» یک طراح گرافیک است. بهترین ایدههای او وقتی به ذهنش میرسد که در دفتر کارش تنهاست یا در یک کافیشاپ پای لپتاپ مشغول کار است. او حلقه دوستان محدودی دارد و ترجیح میدهد که قرارهای فردی داشته باشد. او خیلی به مهمانی و جمعهای بزرگ یا کنفرانسهای کاری علاقهای ندارد. اما سندی هر از چند گاهی در طی سال به مهمانیها میرود. او اغلب خسته از سر کار بر میگردد اما هر صبح با انرژی سرکارش حاضر میشود. معمولا همه آخر هفتههایش تنهاست و از تنهاییاش لذت میبرد. سندی برای خودش غذای جدید میپزد و مطالعه میکند. بعد از آخر هفته تنهایی، او با انرژی بیشتر و حال خوب روز کاری را شروع میکند.
انزواطلبی سندی از دید روانشناسی یک نوع رفتار طبیعی است. او در این تنهایی از زندگیاش لذت می برد. این روزها خیلی از افراد چنین تمایلی دارند. در دنیایی که کار گروهی و تعامل در شبکههای اجتماعی عادت همگانی است، اینگونه انزوا طلبی حتی از دید دیگرانی که نمیتوانند از دنیای دیوانه اینترنتی و همگانی رها شوند، رفتاری متفاوت، قابل توجه و ارزشمند است.
شاید برایتان جالب باشد که حدودا نیمی از مردم کشورهای توسعه یافته تنهاییطلب و درونگرا هستند یا به دنبال ساختن چنین دنیایی برای خودشان هستند. انزواطلبها دنیای درونی قوی و محکمی دارند. آنها خوشحالی را از طریق خواندن رمان، برنامهنویسی و باغچه بانی و چیزهایی شبیه به این دریافت میکنند. در عین حال آنها شنوندههای خوبی هستند، کمتر تمایل دارند که در مورد هر چیزی اظهار نظرهای سطحی و بیمایه داشته باشند. آنها بیشتر گوش میدهند و محتاطتر عمل میکنند. البته این به معنای آن نیست که آنها از جهان گوشه گرفتهاند. درونگراها از بده و بستان اجتماعی خوششان میآید اما ترجیح میدهند که برای هر آدمی وقتی جداگانه صرف کنند و وارد اجتماعات بسیار بزرگ نمیشوند. آنها انرژی و توان روحیشان را در تنهایی به دست میآورند.
تنهایی به معنای برداشتن ماسک
«مگان» یک فروشنده است. او همیشه باید نقابی روی صورتش داشته باشد؛ همیشه به مشتری لبخند بزند و با مردم بگو و بخند کند. مگان مسئول اصلی فروش است و از اینکه در جایگاه الگو برای فروشندگان دیگر قرار دارد بسیار به خودش میبالد. او استاد ذهن خوانی است و بر اساس اینکه چه چیزی میتواند مشتری را به خرید مشتاق کند، مکالمههایش را پیش میبرد. اما در پایان روز کاری او خیلی خسته است، حتی عضلات صورتش بهخاطر لبخندها خسته هستند. مگان تنهایی را دوست دارد چون این فرصتی است برای اینکه نقابش را بردارد و به خود واقعیاش برگردد فارغ از اینکه نفعی به دیگران برساند.
خیلیها مثل مگان هستند. آنها تصویر متفاوتی از خودشان نشان میدهند. برای این افراد وجهه اجتماعی دقیقا با چیزی که واقعا هستند فرق دارد. در روابط اجتماعی و کار آدمهای زیادی مجبور میشوند که یک رفتار ایدهآل و مورد پسند داشته باشند. هر چند که این خوب است همیشه به روی دیگران بخندید اما در نهایت این رفتار میتواند کمی آزاردهنده یا خستهکننده باشد. تا کی میتوانید نمایش آدم خوشحال و شاد و موفق را بازی کنید؟ به همین دلیل است که آدمهایی از دسته مگان ترجیح میدهند خلوتی برای خودشان در نظر بگیرند که فارغ از تاثیر رفتاشان بر دیگران، کاری را بکنند که دوست دارند.
تنهایی از نوع هراس اجتماعی
«مارکوس» تازه وارد دانشگاه شده است. او تاریخ میخواند و میخواهد در سمینارهای سطح بالا شرکت کند اما او دوست ندارد در بحثهای کلاس شرکت کند چون زود عصبی میشود. مارکوس از اینکه همه کلاس به او توجه کنند احساس بدی پیدا میکند تا او بخواهد به این احساس غلبه کند و وارد بحث شود معمولا بحث کلاس تغییر میکند بدون اینکه او سهمی در این گفتوگوها داشته باشد.
مارکوس همیشه در وقت غذا صبر میکند تا با دوستانش غذا بخورد حتی اگر خیلی گرسنه باشد به همین دلیل هیچ کس فکر نمیکند او آدم گوشهگیر و انزواطلبی باشد. اما او همیشه موقع غذا نگران این است که با ریختن غذا یا شکستن ظرفی باعث ایجاد خنده دیگران شود. او برای اینکه مجبور نباشد هرآخر هفته با دوستانش به مهمانی برود به بهانه درس خواندن در یک گوشه کتابخانه مینشیند.
هراس اجتماعی یک نوع ترس از موقعیتهای اجتماعی است که فرد از قضاوت، نقد، پسزدگی و شرمندگی میترسد. خود ابرازی فقط به معنای آواز خواندن، بحث کردن یا سخنرانی در جمع نیست. خود ابرازی میتواند بالا بردن دست سر کلاس یا خوردن یک تکه شیرینی در یک مهمانی یا امضا کردن یک چک وقتی حسابدار تماشا میکند، باشد. برای بعضی از افراد حتی سوال پرسیدن از فروشنده یک فروشگاه نیز اضطراب آور است. کسانی که دچار هراس اجتماعی هستند خیلی دوست ندارد که دیده شوند فقط به این دلیل که از قضاوت دیگران میترسند.
هر کسی ممکن است در موقعیتهایی دچار هراس شود اما هراس و اضطراب اجتماعی یک اختلال است و باعث ایجاد استرس میشود و همه زندگی فرد را دچار بحران میکند. چنین فردی دائما انرژیاش را صرف پنهان کردن میکند. این پنهان کردن میتواند قایم شدن در دستشویی، کج کردن مسیر برای رودر رو نشدن با یک فرد آشنا، خرید در ساعتهای کم تردد و رفتن به باشگاه ورزشی در ساعتهای خلوت روز و رد کردن پیشنهاد مهمانیها باشد. اگر نشانههایی از هراس اجتماعی را در خودتان میبینید خوب است که به موضوع گوشهگیری و انژوا طلبیتان به عنوان یک عامل بازدارنده موفقیت و احساس رضایت نگاه کنید. اگر اینطور هستید خوب است که با یک روان شناس صحبت کنید و هراسها را درمان کنید.
تنهایی متناقض بر اثر تروما
«جسیکا» ۲۵ ساله است و کودکی سختی داشته است. در کودکی او همیشه تنها بود؛ پدر و مادرش همیشه یا مشغول کار بودند و یا مشغول کارهای شخصیشان. او در محیطی که بر آن نظارتی نمیشد بزرگ شد و این باعث شده که کارهای ضروریای که دوست ندارد یا نخواهد را به هیچ وجه انجام ندهد. والدین به او یاد دادهاند که اگر کسی از او درباره آزار و اذیت والدین چیزی پرسید، ساکت باشد. او حالا علاوه بر مشکلاتی که دارد از تنهایی نیز وحشت دارد. جسیکا حتی از تنها خوابیدن میترسد. در عین حال با غریبهها نیز دچار هراس میشود. او به هیچ وجه دوست ندارد با مرد غریبهای در فضای بستهای مثل مترو یا آسانسور تنها باشد. او هم دوست دارد تنها باشد و هم از تنهایی متنفر است.
آدمهایی که مورد آزار قرار گرفتهاند، تحقیر شدهاند یا خیانتی دیدهاند، به دنبال تنهایی هستند چون تجربه به آنها آموخته که دنیا جای خطرناکی است و به آدمها نمیتواند اعتماد کرد اما آنها از تنها ماندن هم وحشت دارند. این نوع نیاز به تنهایی هم بیمارگونه است. اما قابل درمان است. از خودتان بپرسید چه چیزی یا چه حادثهای چنین احساس متناقضی را در شما ایجاد کرده است؟ پاسخ را ریشهیابی کنید و با روان درمانی از این طلب تنهایی و وحشت از تنهایی رها شوید.
تنهایی افراد اسکیزوئید
«مایکل» مردی ۴۲ ساله است و نگهبان است. او همیشه تنهاست، دوستی ندارد و هرگز تجربه سکس نداشته است اما این چیزها اصلا برایش اهمیت ندارد. در خانه تلویزیون تماشا میکند و موقع بیکاری قدم میزند. تنها کسی که ممکن است با او حرف بزند مسئول نظافت است اما مایکل حتی او را هم نادیده می گیرد. خانه والدینش در همان خیابانی است که او زندگی میکند اما مایکل فقط سالی دوبار به آنها سر میزند.
اختلال اسکیزوئید نادر است و معمولا مردهای مجرد میانسال دچار این اختلال میشوند. این اختلال اسکیزوفرنی نیست و فقط تشابه اسمی دارد. اسکزوئید اختلالی است که افراد اصلا دوست ندارند وارد هیچ رابطه دوستانه و نزدیکی شوند. این افراد بهایی به خانواده نمیدهند، علاقهای به سکس ندارند و افرادی سرد، بی تفاوت و گوشه گیر هستند. از چیزی لذت نمیبرند و در واقع باید بگوییم که اسکزوئیدها واقعا آدمهای تنهایی هستند هر چند که این تنهایی نوع سالمی از نیاز آدم به خلوت و گوشه گیری نیست.
معمولا دلایل موقتی و بهانههایی برای اینکه بخواهید تنها باشید و از دیگران فاصله بگیرید وجود دارد. بعضی وقتها نیاز دارید که زمانی را با خودتان خلوت کنید، جمعی را ترک کنید یا به مشکلی فکر کنید، گاهی هم احساسات منفی باعث انزوا طلبی میشوند. این احساسات موقتی و کاملا طبیعی است. حالا شما میتوانید موقعیت خودتان را در دنیای تنهایی شناسایی کنید. میتوانید بفهمید که آدمی هستید که گاهی انرژی تان تمام میشود و نیاز به خلوت خودتان دارید یا به تنهایی فرار میکنید چون یک مشکل اساسی دارید؟ در یادداشت بعدی درباره کنار آمدن با تنهایی و اینکه چطور تبدیل به یک موجود تنهای گوشهگیر نشوید توضیح خواهیم داد.
برای دیدن منبع این مقاله به این نشانی مراجه کنید.