آخرین شنبه ماه نوامبر، اتحادیه آموزش کارگری (آباف) مرکزی استکهلم، پایتخت سوئد، میزبان سیاستمداران، فعالان اجتماعی و نهادهای مدنی، پژوهشگران و روزنامهنگاران بسیاری بود که برای شرکت در ۱۰۵ کنفرانس، در فرومی سوسیالیستی شرکت کردند.
فروم سوسیالیستی استکهلم، همه ساله در همین زمان برگزار میشود. امسال بخش گستردهای از برنامههای این فروم، درباره موضوعاتی همچون موج پناهندگی، رشد نژادپرستی و خارجیستیزی، تبعیض و به هم پیوستگی بود. علاوه بر این، میزگردهایی درباره مسائل زنان، اهمیت تشکلیابی، برخورد بلوک چپ با ناتو، پروژه اتحادیه اروپا، تئوریهای میان برشی و … هم برگزار شد.
یکی از برنامههایی که با استقبال قابل توجهی روبهرو شد، پنلی بود با این عنوان: چگونه حس همبستگی در جامعه سوئد را افزایش دهیم تا به سرزمینی آزاد برای پناهجویان تبدیل شود.
سخنرانان این پنل، علی اثباتی، نماینده ایرانیتبار حزب چپ در پارلمان سوئد، اولوف بیرلد، پروفسور علوم سیاسی در دانشگاه گوتنبرگ و لوییس دانه، دانشجوی دکترای حقوق در دانشگاه استکهلم بودند.
سوئد، منطقهای آزاد برای پناهجویان؟
این سخنرانها، درباره روشهای قانونی برای امکان پذیرش بیشتر پناهجویان در اتحادیه اروپا صحبت کردند و اینکه چگونه میتوان همبستگی را در جامعه افزایش داد به گونهای که سوئد به منطقهای آزاد برای پناهجویان تبدیل شود.
علی اثباتی در صحبتهای خود این ادعا که «از پناهندگی جلوگیری میکنیم تا رفاه اجتماعی لطمه نخورد» را اساسا نادرست دانست و گفت: «نفس اینکه ما سیاست پناهجویی را سختتر میکنیم و کم و بیش درها را به روی پناهندهها میبندیم، یک تغییر اساسی در سیاست انساندوستانه سوئد است و نتایج منفیتری برای خود جامعه در برخواهد داشت. نمیشود بحث سیاست رشد و رفاه اجتماعی را از سیاست پناهندهپذیری جدا کرد. این دو به یک معنی یک سوال هستند. مساله این است: چگونه ما با رشد بیشتر اقتصادی، ساختن بیشتر خانهها و مدارس و امکانات، امکان حمایت از پناهجویان را هم داشته باشیم؟ به این معنی، اینکه بین سیاست رشد اقتصادی و حفظ رفاه و سیاست سخاوتمندانه پناهندهپذیری تضاد ایجاد میشود، غیرواقعی است. در واقع صحبت بر سر دو هدف متفاوت در سیاستورزی است: سیاست انسانی، مترقی و چپ که بر تقویت همبستگی اجتماعی تاکید میکند و سیاست دیگر که میخواهد حقوق تصویب شده پناهندگان را نقض کند. فراموش نکنیم که در جنگ جهانی دوم میلیونها نفر از دست فاشیسم فرار کردند و بهای سنگینی پرداختند که باعث شد حق پناهندگی به عنوان یک حق انسانی در سازمان ملل به رسمیت شناخته شود. این حق امروز مورد تعرض قرار گرفته است.»
علیه نژادپرستی
سخنرانی ماتیاس گاردل، پروفسور تاریخ ادیان و دانیل پوهل، از سردبیران روزنامه ضدنژادپرستی اکسپو هم با استقبال گستردهای روبهرو شد. موضوع این سخنرانیها این بود: چگونه خود را علیه نژادپرستی سازمان دهیم؟
گاردل، در کتاب خود با عنوان جنگجوی نژادپرست، به گفتوگو با یک قاتل زنجیرهای پرداخته که مسلمانان، سیاهپوستان، یهودیها، رومرها و «خائنان به نژاد سفید» را به قتل رسانده است.
ماتیاس گاردل کوشیده است در این گفتوگوها از فرایندهای رشد نژادپرستی از یک طرز تلقی تا جنایتی سازمان یافته، پرده بردارد. او در سخنرانی خود با اشاره به کتاب اخیرش، بر اهمیت ایجاد آلترناتیوهای قدرتمند علیه نژادپرستی و ضرورت مبارزه با انفعال کنونی تاکید کرد.
در پنلی دیگر که به معرفی کتاب «مهاجرت و قومیت، چشمانداز سوئد چند فرهنگی» (به ویراستاری مهرداد درویشپور و چارلز وستین) اختصاص داشت، درباره مسائلی از جمله کودکان پناهجوی تنها آمده به سوئد، تبعیض ساختاری و استعمار درونی، به هم پیوستگی و سیاستهای پناهندهپذیری سوئد صحبت شد.
چارلز وستین، رییس سابق بخش تحقیقات مهاجران در دانشگاه استکهلم، در سخنرانی خود درباره به هم پیوستگی گفت: «برخی واژهها که معنای مثبت دارند میتوانند در یک برهه زمانی دیگر معنای منفی پیدا کنند. مثلا مفهوم مهاجر که جایگزین مفهوم خارجی شده. این کلمه در گذشته به جای واژه خارجی، نگاه مثبتتری را نسبت به مهاجرتبارها تداعی میکرد، اما امروز همین واژه به عنوان تداعیکننده جداسازی ما و آنها، نقد میشود. به همین ترتیب کلمه به هم پیوستگی به تدریج پس از دهه ۶۰ استفاده شده و سعی شده جایگزین کلمه “اسیملیشن” یا ذوب شدگی فرهنگی از یک سو و سیاست جدایی و شکاف از سوی دیگر شود. سیاست به هم پیوستگی در واقع بر سه اصل برابری، حق انتخاب و همبستگی استوار است و از نگاه از بالا به پایین، فاصله دارد. آنچه که به هم پیوستگی را معنا میبخشد از سه منظر اهمیت دارد: یکی از زاویه حفظ هویت فرهنگی افراد، دوم از منظر مشارکت و نمایندگی و سوم که به نظرم یکی از مهمترین جنبههاست، همبستگی کل جامعه است.»
بچههای بدون سرپرست در سوئد
الینور برونبری، پروفسور مددکاری اجتماعی در دانشگاه ملاردالن هم درباره وضعیت کودکان مهاجر تنها آمده –بدون سرپرست– به سوئد صحبت کرد و اینکه در سال ۲۰۱۵ تعداد آنها به ۲۴ هزار نفر میرسد: شش برابر بیش از سال ۲۰۱۳.
او گفت: «با وجود اینکه قوانین سوئد به شدت حمایت از حقوق کودکان را یکی از محورهای سیاستهای خود قرار داده اما با دشواری قوانین پناهندگی و دشوار ساختن شرایط رفاهی و زندگی برای این کودکان پناهجو، به نوعی به نقض کنوانسیون حقوق بشر در زمینه حقوق کودکان میپردازد.»
او همچنین از سوء استفادهها و سوداگریهای رو به رشد بخش خصوصی زیر نام اسکان این کودکان انتقاد کرد و گفت: «عدم کنترل دولت بر عملکرد این بخشهای خصوصی میتواند پیامدهای سنگینی برای این کودکان به دنبال داشته باشد.»
مهرداد درویشپور، جامعهشناس و استاد دانشگاه ملاردالن هم در بحث خود از جمله به شکاف گسترده میزان اشتغال سوئدی تبارها و جامعه مهاجران اشاره کرد که از بسیاری از کشورهای اروپایی بیشتر است.
او گفت که این شکاف بیش از همه ناشی از تبعیض اتنیکی ساختاری است.
درویشپور این ادعا را که دلیل بیکاری گسترده مهاجرتباران، کثرت آنها، بیانگیزه بودن و عدم امکان جذبشان در بازار کار است، ادعایی واهی دانست و با استفاده از مفهوم «استعمار درونی» از شیوع نوعی بردگی نوین در میان مهاجران خبر داد و گفت: «کشورهای استعمارگر در گذشته با فرستادن نیروی نظامی و میسیونرها به کشورهای جهان سوم به چپاول منابع طبیعی و ثروت این کشورها و بهرهکشی از نیروی کار ارزان میپرداختند. امروز اما با پایان عصر استعمار، ما شاهد فرار میلیونی پناهجویان به کشورهای غربی هستیم که در این کشورها عمدتا با اشتغال در پایینترین ردههای بازار کار، با سختترین شرایط کار و کمترین میزان درآمد و توقع، به نیروی اصلی استعمار درونی بدل شدهاند و به این ترتیب نوعی بردگی نوین رقم زده شده است. مهاجران عمدتا کارهایی را برعهده میگیرند که متناسب با تحصیلات آنها نیست. برای مثال سوئد تحصیلکردهترین نظافتچیهای جهان را دارد.»
او درباره رابطه جنسیت و مهاجرت هم صحبت کرد. او تجربه زنان را از مهاجرت بهتر از مردان دانست و تاکید کرد که تغییرات الگوهای مردانه پس از مهاجرت نیز یکسان نیست: «مردانگی به حاشیه رفته بر اثر از دست دادن قدرت اما با خطر گرایش قهقرایی و از جمله مذهبیتر شدن، پدرسالارتر شدن و افزایش خشونت و افراطیگری روبهروست.»
بحرانی در کار است؟
کریستینا یوهانسون، دکترای تاریخ در حوزه مهاجرت از دانشگاه مالمو اما ادعای «بحران» ناشی از موج گسترده پناهجویان در ماههای اخیر را رد کرد و آن را نوعی تولید اضطراب برای تشدید قوانین علیه پناهندگان دانست.
او از نمونههای تاریخی همین جوسازیها علیه مهاجران در سوئد در دهههای پیشین سخن گفت: «در واقع معضل اصلی، بحران ناشی از پناهندگی گسترده نیست، بلکه انتخاب نوعی از سیاست است که به نوعی عقبنشینی در برابر سیاستهای حزب خارجی ستیز دموکراتهای سوئد است. در واقع سوئد به عنوان یکی از ثروتمندترین کشورهای دنیا نه تنها محدودیتی در پذیرش این مهاجران ندارد بلکه رقم به مراتب بیشتری را میتواند بپذیرد.»
سوسان اوربان، پژوهشگر در زمینه حاشیهنشینی هم ادعای اختیاری بودن حاشیهنشینی را رد کرد و آن را نه ناشی از تفاوت فرهنگی، بلکه به دلیل تقسیم نابرابر منابع اقتصادی و قدرت دانست. او حاشیهنشینی را بیش از آنکه یک امر قومی یا اتنیکی بخواند یک مساله طبقاتی برشمرد: «از آنجا که امروز فقر بیشتر دامنگیر مهاجران است، این شکاف طبقاتی بیشتر به شکافی اتنیکی بین جامعه اکثریت و مهاجران تبدیل شده است.
فرومهایی نظیر فروم سوسیالیستی و فروم فمینیستی به عنوان یکی از مهمترین سمینارهای آموزشی برای توسعه نظریههای انتقادی، مباحث مرتبط با سیاستهای دولت، ساختار قدرت و نظام بازار، اتحادیههای کارگری، نهادهای مدنی، زنان و مهاجران و گروههای تحت ستم اجتماعی را دربرمی گیرند.
جامعه سوئد چنین برنامههایی را برای تعمیق اندیشه انتقادی، گسترش دیالوگ و تغییر ارزشها در عمق جامعه تدارک میبیند. با آنکه این کنفرانسها مستقل از دولتها و احزاب سیاسیاند، اما نقش به سزایی در اعمال فشار برای ایجاد تغییر در سیاستهای احزاب دارند.
در مقابل به نظر میرسد جوامع استبدادی نظیر ایران نه تنها از فضای سیاسی آزاد در سطح رسانهها و امکان رقابت آزادانه احزاب سیاسی برخوردار نیستند، که امکان برگزار کردن چنین کنفرانسهایی هم از جامعه مدنی گرفته شده است. چنین برنامههایی سطح فرهنگ و توقع عمومی را بالا میبرند و امکانی برای فرهنگسازی در جامعه مدنی و اثرگذاری بر سیاستهای دولت و نیروهای سیاسی ایجاد میکنند.
بطورمشخص اینگونه نشست ها که محتوای نظری ومشورتی دارد هرچند میتوانند هشداردهنده ونماینگردفاع ازحقوق پناهجویان باشد اما ازانجاییکه توان مقابله با سیاستها وتصمیم گیریهای حکومتها را ندارند نمی توانند انگونه که انتظارمیرود تاثیرگذارباشند اگرچنین بود فریاد میلیونها انسان درسراسرجهان علیه دخالتهای قدرتهای بزرگ وکشورهای تحت حمایت انها علیه جنگ وکشتاروسرکوب ونقض اشکارحقوق بشردرمنطقه خاورمیانه وشمال افریقا سالها بلند است اما هرروزشاهد بدترشدن اوضاع دراقصا نقاط جهان هستیم برای نمونه مسئله گرمایش زمین که زیستگاه بشریت را بطورجدی تهدید میکند تاکنون تنوانسته اند راه حلی اساسی برای ان پیدا کنند زیرا هرکدام درفکرمنافع مادی خود هستند انچه امروزباعث اوارگی میلیونها انسان بیدفاع وبی پناه وکشتارصدها هزاردیگرشده بخشی ازسیاستهای غلط ومصلحتگرایانه دول استعماری وسرمایه داری میباشد که کشورهای جهان را درراستای اهداف ازپیش تعیین شده بین خود تقسیم کرده اند وادعای حقوق بشر ودموکراسی انها دروغی بیش نیست.واین روند خسارتبارطی جنگهای اول ودوم جهانی وجنگهای منطقه ای علیه جان ومال وشرف ملتها همچنان درحال انجام است.به باورمن زمانی میتوانیم با چنین ویرانگریها مقابله کنیم که با خرد جمعی وعقلانیت واتحاد فراگیرملتها ونشان دادن تاثیرگذاری پیوند اراده ها ازشروع چنین تراژدی های تاسف برانگیزجلوگیری کنیم.به امید فردایی بدون جنگ وستم وتبعیض وبیعدالتی درجهان.متحد وپیروزباشید.
غلام عسگری / 03 December 2015
تعجب اینکه این کمونیست های احساساتی از بهشت و امید زحمتکشان جهان، چین، کره شمالی، کوبا، ونزوئلا، …….که یک پناهنده هم قبول نکرده اند درخواستی نداشتند.
بهـروز / 03 December 2015