نیازی به یادآوری جزییات و آنچه «دلیل» مینامیم نمیبینم. دلایل را معمولا برای پنهان کردن رانههای درونیای به کار میبریم که در ناخودآگاه ما، در هنگام بروز واکنشهای هیجانی ما را به پیش میراند.
حدود ۱۲سال پیش برای اولین بار و آخرین بار، تا این لحظه، به گوش یک زن سیلیای زدم که هنوز شرم جانکاه آن را مثل دردی در دستم حس میکنم. زنی که بیش از هر کس دیگر او را دوست داشتم. از آن روز صدها بار به آن لحظه برگشتهام و خودم را مرور کردهام، اما این اولین بار است که درباره آن مینویسم. مینویسم برای این که هیچ متهمی نباید در محکمه خویشساخته، بازخواست و داوری شود. و بیش از آن، شاید نوعی پوزش خواهی رسمی از زنی باشد که او را آزردهام. زنی که هیچ گاه مرا برای این رفتار مجازات نکرد مگر با اشکی که ریخت.
در آن لحظه آنچه مرا پیش میراند، آمیزهای از سه ادراک بود: نخست ادراک این که ضربهای که میزنی بیپاسخ است. این اوج احساس قدرت، برخواسته از اندام و بیولوژی مردانه است. دوم، احساس مالکیت بر فردی که روبهروی توست. بازتابی از احساس مالکیت تاریخی مردان درباره زنان. و سوم، نوعی احساس برقراری عدالت که ناشی از خود قاضیبینی مردانه است. نوعی اعتماد به نفس بیدلیل مردانه که همیشه حقیقت را نزد خویش و فراتر از درک زنان میداند.
همه این ادراکها مخالف همه باورهای من بود. اما گویی بسیاری از ما مردان به هنگام بروز هیجانها به لایههای درونیتری از خویش بر میگردیم که فرهنگ جامعه ما در ما نهفته است. بی آن که بدانیم. این فرهنگ در زنان نیز درونی شده است اما در جایگاهی متفاوت. جایگاهی که همواره خشونت را انتظار میکشد.
برای مردان، خشونت سلاحی است که میپندارند همواره آماده است و میتوان آن را به کار برد و نوعی اطمینان خاطر بر میانگیزد. خشونتی که فقط به شکل رفتار آشکار خشونت بار جسمی خود را نشان نمیدهد بلکه درون منطقی نهفته است که در هر مجادلهای و در بهرهگیری از هر حق ظالمانهای خود را بازتولید میکند. حقوق ظالمانهای که مردان در بیشتر جوامع از آن برخوردار هستند و بازتابی از توانایی آنان برای اعمال خشونت مشروع شده است؛ همان که در معادله قدرت در سیاست بازنمایی میشود.
ادراکهایی که به خشونت مردان علیه زنان مشروعیت میبخشد، در جوامعی مثل جامعه ما در نهاد ازدواج حمایت و تداوم اجتماعی پیدا میکند. شاید به همین دلیل است که خشونت علیه زنان در هنگام ازدواج بیش از اعمال خشونت در انواع دیگر روابط زنان و مردان است؛ البته صرف نظر از مناسبات موجود در تن فروشی و سازوکار مدرن امروز آن یعنی بازار جهانی جنسی و قاچاق بینالمللی جنسی که تقلیل خشونت به اعمال قدرت مالی به شکل قانونی یا غیر قانونی آن است و زنان و کودکان قربانیان اصلی آن هستند.
بیشتر ما مردان، خشونت را علیه زنانی اعمال میکنیم که بیشتر ما را دوست دارند و ما را تحمل میکنند. شاید این نتیجه طبیعی نهادینه شدن خشونت علیه زنان در جامعه باشد، اما هرچه هست اگر پایداری زنان در تحمل خشونت ساختاری که از همه سو بر آنان اعمال میشود نبود، بسیاری از مردان در جامعه ما و از آن جمله من، نمیتوانستیم تلخی رفتار خشونتبار را درک کنیم.
زنان معلمان صبوری هستند که خستگیناپذیر میکوشند تا با زیستن در کنار مردان آنان را با حقایقی آشنا کنند که در معادله روزمره بازار و سیاست و جنگ با طبیعت پنهان میماند. شاید زمان آن رسیده باشد تا به جای امید بستن به پایان یافتن روحیه خشن مردانه از طریق صبوری و تحمل زنانه، به سازوکارهای فرهنگی و اجتماعی و نهادینهای بیندیشیم که از حقوق برابر برای زنان حمایت کند و به این ترتیب توهم خشونت مشروع برای مردان را به حداقل ممکن برساند.
این امیدواری از آنجا ناشی میشود که به گمان من خشونت مردان علیه زنان را نمیتوان با جنبه بیولوژیک و اندامی مردان نسبت به زنان توجیه کرد. برای این که مهمتر از قدرت بدنی درک ما از این قدرت بدنی است. شاهد آشکار آن از دید من این است که هیچ مطالعهای در میان حیوانات و به طور خاص پستانداران نشان نمیدهد که نرها علیه جفتهای خود خشونتی اعمال کنند. توجهی که نشان میدهد درک مردان از قدرت بدنی آنان نیز بیش از آن که نتیجه طبیعت باشد برخواسته از فرهنگ مردانه مشروعیت بخش اعمال قدرت است.
ﺑﻪ ﻧﻆﺮ ﻣﻦ ﻓﻘﻄ اﻧﺴﺎﻧﻬﺎﻱ ﻣﻨﺻﻒ ﻣﻲ ﺗﻮاﻧﻨﺪ ﺧﻮﺩ ﺭا ﻣﺤﺎﻛﻤﻪ ﻛﻨﻨﺪ و ﺷﻤﺎ ﻳﻜﻲ اﺯ اﻧﻬﺎ ﻫﺴﺘﻴﺪ.ﺭاﻩ ﻃﻮﻻﻧﻲ ﺑﺮاﻱ ﺭﺳﻴﺪﻥ ﺑﻪ اﻳﻦ ﺣﺪ اﺯ اﻧﺼﺎﻑ ﺩﺭ ﻫﻤﻪ ﻣﺮﺩاﻥ ﺩﺭ ﺭاﻩ اﺳﺖ ﻭﻟﻲ ﺭاﻩ ﻫﻤﺎﻥ اﺳﺖ ﻛﻪ ﺷﻤﺎ ﺭﻓﺘﻴﺪ و اﻧﭽﻪ. ﺷﻤﺎ ﮔﻔﺘﻴﺪ .
اﻛﺮﻡ ﺧﺎﺗﻢ / 30 November 2015
فضیلت آدم ها در پیمودن راهی که به درستی آن ایمان دارند نیست. فضیلت و شجاعت در بازگشت از راهی ست که آن را درست می پنداشته اند.
یکی از “ساز وکارهای فرهنگی…” نوشتن چنین مطالبی از سوی انسان های فهیم و شجاعی چون شماست.
محمدامامی / 03 December 2015