مرگ هادی نوروزی، فوتبالیست سرشناس و جوان، بهانه ای شده است برای توجه دوباره افکار عمومی به موضوع افزایش جوانمرگی ها در تهران. این نکته البته قبلا هم بارها توسط کارشناسان و مقامات رسمی اعلام شده است. مثلا دبیر انجمن آترسکلروز (تصلب شرائین) در گفتگویی که با خبرگزاری مهر داشته از افزایش نگران کننده و بی سابقه بروز بیماریهای قلبی و سکته در میان زنان و افراد زیر ۳۰ سال کشور خبر داده بود. البته او تاکید کرده بود آمار دقیق و روشنی در این باره در کشور وجود ندارد و آنچه که میگوید بر مبنای مشاهداتش به عنوان یک پزشک است زیرا “شواهد عینی نشان میدهد که تعداد جوانانی که به این معضل دچار میشوند در حال افزایش است.”
او در همین مصاحبه تاکید کرده است که “پایین آمدن سن سکته قلبی در کشور و رسیدن آن به سنین جوانی بیشتر ناشی از علل بیرونی و محیطی است. وضعیت نامناسب تغذیه، افزایش مصرف سیگار و کم تحرکی درمیان مردم و به ویژه جوانان و همچنین آلودگی هوا از اصلیترین عوامل این معضل هستند”.
می توان گفت دست کم هادی نوروزی مصداق هیچ کدام از این موارد نیست. او یک فوتبالیست حرفه ای بود و قاعدتا نمی توانسته فرد کم تحرکی باشد و به همین دلیل قاعدتا تغذیه مناسبی هم داشته و نمی توانسته اهل افراط در مصرف دخانیات یا الکل باشد. مضاف بر آنکه کلا هم مشهور بود به عنوان ورزشکاری منضبط و اهل خانواده.
فشارهای کاری هم قاعدتا نمی توانسته دلیل کافی برای سکته او باشد، در این فصل جایگاه ثابتی در پرسپولیس پیدا کرده بود و حتی کاپیتان این تیم شده بود و اگر چه کلا فوتبالیست فوق ستاره ای نبود اما در تیم نه چندان پرستاره امسال پرسپولیس بازیکن موثر و مهمی محسوب میشد. تیم او هم آخرین بازی اش را در تبریز، که بازی دشواری هم بوده، برده بود و کلا پرسپولیس و بازیکنان آن با روحیه ای خوب به تعطیلات رفته بودند. پس در باره ایشان، همچنانکه ظاهرا پزشکان هم اعلام کرده اند گزینه محتملتر ایست قلبی به واسطه نارسایی های نادر و مادرزادی است.
اگر هیچ کدام از این موارد نبود، مثلا نوروزی داشت شرایط حرفه ای ناموفق و دشواری را تجربه می کرد، یا مشهور بود به اخلاق گریزیهای معمول خیلی از فوتبالیستهای ایرانی، یا مشکل خانوادگی داشت و یا روز یا ساعت بدی از ریزگرد یا آلودگی هوا بود، لابد مجال فراهم می شد برای تحلیل های دم دستی در جهت ربط موضوع به مولفه های معمول روان شناختی یا زیست محیطی که غالبا هم پشتوانه آماری و تحقیقی خیلی مستند و دقیقی ندارند.
برای مثال یک مولفه آلودگی هواست. شمار مرگ و میر در تهران به واسطه آلودگی هوا بین سالانه ۴۴۰۰ (آمار وزارت بهداشت) و ۹۰۰۰ نفر (آمار پروژه جایکا) اعلام شده است. بر مبنای اولی هر دو ساعت و بر مبنای دومی هر یک ساعت یک نفر در تهران جانش را به دلیل آلودگی هوا از دست می دهد.
قاعدتا به عنوان مبنایی برای تحلیل می توان متوسطی از این دو آمار یعنی تقریبا ۷۰۰۰ نفر را در نظر گرفت. اما حتی آمار خوشبینانه تر یعنی سالانه مرگ ۴۴۰۰ نفر هم آلودگی هوا را به یکی از متهمان اصلی گسترش پدیده جوانمرگی در تهران تبدیل می کند.
مرگ به دلیل آلودگی هوا طیف گسترده ای از انواع مرگها همچون سرطان خون در کودکان و خودکشی های ناشی از اضطرابهای محیطی تا البته همه شکلهای ناراحتی تنفسی را در بر می گیرد.
“شواهد عینی” میگویند که همه این مرگها در تهران در این سالها رو به افزایش بودهاند. چرا شواهد عینی و چرا استناد نمی شود به آمار و مستندات دقیق؟ به این دلیل ساده که اساسا چنین آماری وجود ندارد.
مرگ در تهران کلا پدیده مهمی به نظر نمی رسد. وگرنه لابد جدی تر در باره آن تحقیق می کردند.
یک دلیل دیگر برای این مدعا آنکه اگر چه گفته می شود هر دو ساعت دست کم یک نفر به دلیل آلودگی هوا در تهران جانش را از دست میدهد (دست کم) و ۸۰ درصد آلودگی هوای تهران ناشی از اجبار شهروندان به استفاده از خودروهای آلاینده و غیر استاندارد است، عملا کسی کاری به کار این خودروها ندارد. حتی کمپینی که راه افتاده بود برای منع خرید اینگونه خودروها با برخورد منفی فحول روزنامه نگاران و مصلحان و مفسران روبرو شد که این کار لطمه به اقتصاد ملی است و خیانتی است در حد واگذاری کلید شهر به دشمن.
عجیب است که از دید مصلحان ایرانی زودمرگی و جوانمرگی و مریض احوالی ایرانیان نمی تواند زمینه ای برای تسلیم دروازه های شهر به دشمنان فرضی باشد و به همین خاطر است که می بینیم اساسا واکنش آنها در برابر دیگر مشکلات زیست محیطی ایران هم چندان جدی نیست.
البته یک نکته دیگر هم نسبی بودن تاثیر مولفه های محیطی در موضوع سلامت عمومی است. در همین تهران آلوده هم افرادی به سلامت تا ۹۰ سالگی و ۱۰۰ سالگی زندگی می کنند و در دشت های پاک و دور دست زاگرس مرتفع هم می شود دید که جوان رعنایی بی هیچ سابقه بیماری قلبی در خواب سکته کند. اما به هر حال متوسط هایی وجود دارد که می گوید شهرهای پرتزاحم و آلودهیی مثل تهران سریع تر انسان را به کام مرگ می فرستند.
حالی که آدم را به سمت مرگ می راند، مثل ناامیدی عمومی، ناامیدی نسبت به تغییر سپهر کلان سیاست، ناامیدی نسبت به بهبود شرایط اقتصادی مردم، ناامیدی به خاطر اینهمه فساد و بی اخلاقی عمومی البته در شهرهای بزرگ بیشتر حس میشود و دامن می گستراند و دامن سلامت مردم را می گیرد. به اینها اضافه کنیم شلیک مرگبار ذرات نفسگیر و سرطانزا را به ریههای مردم و این اضطراب دائم را که در تهران کمتر کسی سر به آسودگی بر بالین می گذارد.
همه مضطرب فردا هستند. آیا همین است دلیل افزایش جوانمرگی ها در تهران؟ حدس می زنیم اما هیچ آمار مستندی نداریم. (در کدام زمینه آمار مستند داریم)؟ فقط می دانیم خبر جوانمرگی هایی از آن دست که جوان برومندی مثل هادی نوروزی را از خانواده اش و خیل طرفدارانش گرفت روز به روز بیشتر می شنویم.
مرگ او ما را به یاد مرگ سربازان کتاب “در جبهه غرب خبری نیست” می اندازد. آنها نیز در روزی کشته شدند که گزارش شده بود جبهه غرب آرام است و چندان درگیری در کار نبوده. یک گلوله توپ اتفاقی. اما کسی که در خط مقدم جبهه زندگی میکند همیشه احتمال کشته شدن دارد. حتی روزی که در جبهه غرب چندان خبری نباشد.
هادی در سحرگاه یک روز از ماه مهر رفت. اینورژنی در کار نبود، دودمه هنوز بر شهر چنبره نینداخته بود، تیمش بازی دشواری را برده بود و گل زیبایش در اولین بازی فصل جذاب ترین لحظه این فصل تیمش بود. اما جوانمرگ شد مثل خیلی از دیگر جوانمرگی های فزاینده شهر که نه برای آنها آمار دقیقی داریم و نه مستندات قابل اعتنایی. فقط همچون آن مقام مسئول می دانیم که “شواهد عینی” می گوید رو به افزایش هستند.
باید تمامی عوامل را در نظر گرفت. اینهمه مصنوعات بشری که امواج و مضرات گوناگون دارند و به درستی بر ما معلوم نیستند
ماه / 06 October 2015