رمان «سرمدده»، نوشته بهمنیار، نویسنده نامدار تاجیک، برای اولین بار به طور کامل به خط فارسی منتشر شده است. این کتاب را انتشارات اچ‌اند اس مدیا در لندن به چاپ رسانده است. سرمدده از مهم‌ترین آثار داستانی تاجیکان در دوران شوروی است که از دهی خیالی به نام سرمدده و زندگی مردم آن می‌گوید. این ده استعاره‌ای از تاجیکستان است.

jeld


بهمنیار را “مارکز تاجیک” می‌گویند و او نیز بارها در گفت‌وگوهای خود باررسانه‌های تاجیکی گفته که تمام کارهای گابریل گارسیا مارکز، نویسنده کلمبیایی را خوانده و از او زیاد آموخته است. رمان سرمدده که به صورت داستانه یا حکایه های پیوسته نوشته شده در طول بیش از ده سال نوشته شده و در این سال ها، هر داستان‌ جداگانه در رسانه‌های تاجیکستان منتشر می‌شده است.

رمان سرمدده به همت دوستداران بهمنیار در تاجیکستان به خط فارسی برگردان شده و از طرف ناشر یک بار بازخوانی شده است. مهدی جامی که در این بازخوانی همکاری کرده است در مقدمه‌ای بر کتاب می‌نویسد: «اینکه سال‌ها طول کشیده تا این گنجینه از صورت سیریلیک و نا‌شناس خود به صورت خط فارسی و آشنا درآید خود داستان دردناک جدایی‌هاست. اگر این اثر از همان آغاز به خط نیاکان منتشر شده بود چه بسا امروز ده‌ها نمونه خود را در ایران بوم آفریده بود. امروز هم که این کتاب به خط فارسی در اختیار ماست دیر است. ولی کشف جهان داستان تاجیکی با آن اتفاق خواهد افتاد و امکاناتی که زبان پرورده و سخته و نافذ بهمنیار در اختیار ما می‌گذارد. این زبان یکراست تاجیکانه هم نیست و بهمنیار در آن تصرف بسیار کرده است و طبعاَ آفریده خلاقیت نویسنده است اما چیزی به جز زبان تاجیکانه هم نیست. آفریدن چنین اثری به فارسی امروز در ایران غیرممکن بوده است. این جوان برومندی است که در دامن کوه های تاجیکستان برآمده و بالیده است.»

بهمنیار نویسنده صاحب‌سبک تاجیک‌ اهل پنجکنت است. شهر پنجکنت زادگاه رودکی، سردفتر شعر پارسی امروز، در قلمرو استان سغد تاجیکستان قرار دارد و دیگر مثل دوران قدیم از مراکز فرهنگی پررفت و آمد و پرآوازه نیست. بهمنیار سال هاست که در دوشنبه، پایتخت تاجیکستان زندگی می‌کند گرچه همچنان خود را «مضافاتی» (روستایی) می‌داند.

سرمدده از مهم‌ترین کارهای بهمنیار به شمار می‌رود. بهمنیار و محمد زمان صالح در نیمه دوم دهه هشتاد میلادی سبک جدیدی از نثرنویسی را معرفی کردند که به خواننده تاجیک آن سال‌ها که از رئالیسم سوسیالیستی خسته و تشنه نوآوری بود روحیه و امید تازه بخشیدند و در مدت کوتاه شهرتی فرا‌تر از مرزهای تاجیکستان شوروی پیدا کردند.

بهمنیار در اتاق کاری خود در دفتر اتحادیه نویسندگان تاجیکستان در دوشنبه
بهمنیار در اتاق کاری خود در دفتر اتحادیه نویسندگان تاجیکستان در دوشنبه

هرچند بهمنیار در برخی مصاحبه هایش بارها بر این نکته تأکید کرده که سرمدده وجود ندارد و او خود این ده را آفریده، خواننده زیرک اما می‌فهمد که این ده شاخصه‌های شهرها و محل‌های آسیای میانه ‌را در بر دارد. سرگذشت گذار از دوران شکوفایی به جنگ و جدال‌های ترک و  تاجیک و منغیت و تخریب و تبدیل شدن به روستایی منزوی در میان دره و کوهستانی که بسیار شبیه کوهستان زرافشان است. اما هیچ یک از اسامی محل و دره و کوه و رودهای این ده یادآور و برگرفته از تاریخ یا جغرافیای امروز نیست. بهمنیار با شیرینی کلام و با دقت تمام اسم هایی برای تک-تک چهره ها و تک-تک دره‌ها و رودها و سرودها انتخاب کرده یا ساخته و با نازک‌کاری تمام روزگار عادی و پیش پا افتاده مردم این روستای سرمدی را به قصه‌ای جذاب و ناب تبدیل کرده است.

بهمنیار در سرمدده با ماهرانه‌ترین شیوه از رسم و آیین های جوانمردی، مادرخدایی، خاکساری و قناعت مندی و روستایی بودن مردم تاجیک می‌گوید و با این راه ظریفانه با پروپاگاند دوران شوروی و جریان روسی‌سازی مقابله می کند. سرمدده روستایی‌ست با امکانات خودمختار بودن و با مردان شاد و خوشبخت، اگر همسایه‌های بدخواه بگذارند. سرمدده ده کوچکی‌ست در میان کوه‌های بلند با مردمان کم اما پایدار و مهماندوست، رومانتیک و خیالپرداز. سرمدده برای تاجیکان شاهنامه کوچکی ست در سبک قصه‌های هزار و یک شب، بخش از دست‌رفته قصیده‌های رودکی ست و افسانه‌هایی که مادربزرگان تاجیک با خود به خاک برده اند.

img_15111
بهمنیار همراه با برزو عبدالرزاق، کارگردان تیاتر تاجیک

شاید خواننده غیر تاجیک از شیرینی و شیطنت‌های بهمنیار نتواند نخست بهره کامل ببرد و لذت آمیختن لهجه‌های امروز و دیروز منطقه‌ را نشناسد، زیرا درک این شیرینی‌ها مستلزم آشنایی با لهجه‌های محلی ست و پیدا کردن واژه‌های گمشده و یا طرد‌شده‌ای که بهمنیار دوباره آن‌ها را به نثر تاجیک برگردانده ‌است. واژه‌هایی که شاید نه همه آن برای خواننده امروز تاجیک نیز فهما و گویا باشد، اما برای سرمددهی‌ها این واژه‌ها هرروزه و معمولی‌ست. سرمددهی‌ها زبان پارسی‌ را پاس می‌دارند اما با واژه‌های عربی نیز قهر نیستند. اینجا هم بهمنیار از نویسندگان و شاعران دوران شوروی در دهه هشتاد فاصله می‌گیرد که از واژه‌های عربی پرهیز داشتند و با این کار احساس می‌شد که رد پای سنت و دانش‌های ادبی و اجتماعی کهن را برای خواننده نسل نو می‌زدایند. اما بهمنیار از صوفیان و جوانمردان و شاهان و پریان و دیوان و خدایان محلی در قالب امروزی و روستایی سرمددهیان حرف می‌زند و این است که ظرافت کار او را خواننده تشنه و زیرک تاجیک می‌تواند درک کند؛ خواننده‌ای که آموخته ‌است معناهای نهفته و پیچ اندر پیچ را کشف کند و در خلوت خود از اینکه توانسته از پنجره‌های سنگین سانسور بوی آشنای حقیقت ‌را بشنود شادی کند.

به قول مقدمه کتاب، «سرمدده خواننده‌ای صبور می‌طلبد و در مقابل این صبر و شکیبایی ارمغان بزرگی می‌بخشد که دنیای رنگارنگ این سلسله داستان است؛ داستانی که آنقدر به زندگی مردم عادی نزدیک است که آدم‌ها را می‌توان لمس کرد و با آن‌ها زندگی کرد. این خصلت هر داستان خوبی است. اما این داستان پشت زبانی پنهان است که اگرچه فارسی است اما فارسی دیگری است. فارسی پرورده شده در سرزمینی است که تفاوت های مهمی با ایران و سیر و سرنوشت زبان در آن دارد. به علاوه داستانی است که بر اساس اصول ذهنی و گفتمانی دیگری نوشته شده است که ایجاب می‌کرده زبان هر چه بیشتر مردمی باشد. سرمدده نه تنها جهان تاجیکی دارد که زبان تاجیکانه دارد. برای خواندن این زبان و برقراری ارتباط با آن باید بردبار بود. بعد آرام آرام چنان در خواننده نفوذ می‌کند که دیگر نمی‌خواهد کتاب را ببندد. و وقتی می‌بندد در‌‌ همان جهان سیر می‌کند تا باز دوباره به سراغ ادامه داستان یا داستانی دیگر برود.»

بهمنیار‌ زاده ژوئن ۱۹۵۴ در شهر پنجکنت است. او بعد از «سرمدده» که محصول فعالیت‌های ادبی او در دوران شوروی ست رمان بلند «شاهنشاه» را نیز به چاپ رساند. رمان «شاهنشاه» تنها رمان او بعد از فروپاشی شوروی‌ست. اما خواننده او که همچنان غرق حوادث سرمدده و شخصیت‌های آن بود آمادگی شنیدن قصه دیگری‌ از بهمنیار را نداشت. مثل کودکانی که هر شب دوست دارند‌‌ همان افسانه دوست داشته خود را تکرار به تکرار از مادربزرگ بشنوند، خوانندگان بهمنیار هم پافشاری می‌کنند که او ادامه روزگار سرمدده را بنویسد و وقت خود را با داستان‌های دیگر تلف نکند. بهمنیار در نوشته‌هایش شبیه عارفی ست در میان مردم عادی و با بیان همه‌فهم و همه‌گیر و ساده با پیام عمیقی از هویت قدیمی و باستانی پارسی و خستگی‌ناپذیرانه و آرام به رسالت خود بدون هیچ پاداشی ادامه می‌دهد.

دو داستان از این رمان، داستان «خوک‌خانه» و «زرینه زرنگار» به طور صوتی نیز در دسترس است تا خواننده غیرتاجیک بتواند با لحن و شیوه نگارش خاص بهمنیار آشنا شود. این رمان در حجم ۵۲۲ صفحه هم در چاپ کاغذی و هم برای دستگاه‌های دیجیتال قابل دسترسی‌ست.