فاجعه هیروشیما و سپس رقابت هستهای میان قدرتهای بزرگ، روشنفکران غربی را به اندیشیدن و نوشتن درباره پیامدهای دنبال کردن برنامه هستهای در کشورهای گوناگون جهان و نقد دولتها برانگیخت، ولی در ایران هنوز برنامه هستهای به «مسأله» روشنفکران بدل نشده است. در مقیاسی گستردهتر میتوان گفت اساساً سیاست خارجی و روابط بینالملل، به ویژه در دو دهه اخیر، در گفتار روشنفکری جایگاهی چشمگیر نداشته است.
در روزگار برقراری اتحاد جماهیر شوروی و سازمانهای چپ در ایران، به ویژه حزب توده، روشنفکران (که اغلب گرایش و گروش چپ داشتند)، به اقتضای ایدئولوژی مارکسیسم، تحولات سیاسی بینالمللی را دنبال میکردند و سیاستِ خارجی را «مسأله»ای مهم در درون دستگاهِ فکری خود میدانستند. ولی وقتی اتحاد جماهیر شوروی از پا و جریانهای چپ کلاسیک از رونق افتادند، سیاست خارجی موضوعی مخصوص سیاستمداران یا کارشناسان سیاسی قلمداد شد. مسائل روشنفکران دگرگون شد و سیاست خارجی به دشواری پیوندی با اولویتهای فکری آنان یافت. دولت بر «بحث عمومی» درباره سیاست خارجی سیطره پیدا کرد.
در ایران، همانند کشورهای غیردموکراتیک دیگر، کارشناسی سیاسی پیشهای دولتی است؛ اتاق تصمیمگیری سیاسی به روی کارشناسان مستقل بسته و دیوارهای آن در برابر تأثیر بحث عمومی عایقبندی شده است. احزاب مستقل یا مخالف حکومت، مجوز و مجال فعالیت ندارند و آزادی بیان، به صورت سیستماتیک، حتا با قانون هم نقض شده چه رسد به رفتارهای خلاف قانون حکومت. اثرگذارترین رسانه، یعنی رادیو و تلویزیون در انحصار حکومت قرار دارد. اینترنت نیز به طور گستردهای محدود شده است. در چنین وضعیتی کارشناس سیاسی مستقل، شغلی سراپا بیمعنا و بیهوده به نظر میآید.
از سوی دیگر، سیاست خارجی ایران به شکل عمدهای خارج از نهاد دولت و در حلقهی نهادهای زیر نظر رهبری تعیین و اجرا میشود. یعنی در همان چارچوب جمهوری اسلامی، سیاست خارجی باز هم یک پله از نهادهای به ظاهر دموکراتیک دورتر است. متولیان اصلی سیاست خارجی در ایران نظامیان و رهبر جمهوری اسلامی هستند و از همین رو مسائل سیاست خارجی را چونان مسائل امنیتی و نظامی وا مینمایند و با وضع قوانین نوشته و نانوشته، راه را برای درگیر شدن قلمرو عمومی با آن – از راه بحث و گفتوگوی شهروندان – میبندند.
تبلیغات سخاوتمندانه حکومتی
حکومت درباره کار و بار خود در بیرون مرزها سخاوتمندانه تبلیغ میکند، ولی در اطلاعرسانی درباره همان مسائل، سخت خسّت میورزد. در نتیجه، برای شهروند ایرانی، منابع آگاهی از عملکرد دولت در زمینهی سیاست خارجی، بیشتر به منابع غیرایرانی محدود میشود. در بسیاری اوقات، غیرایرانی بودن این منابع، اعتبار و اعتمادپذیری آنها را از حیث بیطرفی مخدوش میکند.
ما از رسانههای رسمی، نه چندان چیزی از سرمایهگذاریهای اقتصادی کلان ایران در کشورهای گوناگون از جمله لبنان و عراق میشنویم نه از میزان دقیق دخالتهای نظامی و بودجه صرفشدهی ایران در سوریه؛ نه پرسش عمومی در این باره آزاد است نه کنشی همگانی ممکن.
همه این قید و بندها به اضافه محدودیت ارتباط و رفت و آمد شهروندان به کشورهای غربی، به ویژه تبادل علمی و تعامل سیاسی مستقل از دولت با نهادها و دولتهای خارجی، به جهل فراگیر و بیعلاقگی مزمن شهروندان و حتا نخبگان در زمینه مسائل سیاست خارجی دامن زده است.
این جهالت تحمیلی سیستماتیک، با عناصری کهنه در فرهنگ سیاسی ایران درهم میآمیزد؛ عناصری چون خودبرتربینی در برابر همسایگان، توطئهاندیشی به مثابه روشی آسان برای مفهوم کردن آشوبها و بحرانها و روندهای پیچیده، ایده مشوش «ملیت» و فقدان مبانی استوار نظری برای تعریف منافع ملی مستقل از مصالح رژیم سیاسی. اینها باعث شده، اغلب تحلیلها و تفسیرهای وقایع، در تار و دام تصورات خام و نسنجیده گرفتار شوند و با آنچه در جهان آزاد و کشورهای دموکراتیک به مثابهی «تحلیل سیاسی» شناخته میشود، بیگانه باشند.
یک نگاه به روزنامههای پرشمارگان پایتخت ایران و روزنامههای مشابه در پایتختهای کشورهای غربی میتواند این فاصله را به روشنی نشان دهد.
در حاشیه ماندن سیاست خارجی
بیاعتنایی روشنفکران به مسائل سیاست خارجی ریشهها و سویههایی بس بیشتر از آنچه آوردیم دارد. بسیاری روشنفکران در عین آنکه منتقد سیاستهای اصلی جمهوری اسلامی در زمینه سیاست داخلی، اقتصاد و فرهنگ هستند، وقتی نوبت به سیاست خارجی میرسد دچار پریشانی و سرگشتگی میشوند. به ویژه، مرز میان منافع ملی و مصلحت نظام در چشم آنان کمرنگ میشود.
در کشورهای دموکراتیک منافع ملی اولاً مسألهای است برای بحث عمومی آزاد و ثانیاً دولت مرجع انحصاری تعریف و تعیین آن نیست و نهادهای سیاسی و مدنی نیز در شناسایی و عیارسنجی آن نقش مؤثر دارند، ثالثاً مسئولیت انحصاری تأمین و پاسداشت آن نیز بر دوش دولت نیست، بلکه تک تک شهروندان در تحقق و حفاظت آن، به قدر طاقت و قدرت خود، مسئول شناخته میشوند و رابعاً نه تنها منافع ملی را با رفتار دولت نمیسنجند که به عکس؛ رفتار دولت را با معیار منافع میسنجند و میتوان بر مبنای منافع ملی دولت را نقد کرد، صدای اعتراض بالا برد، علیه آن راهپیمایی کرد و در روندی مسالمتآمیز آن را تغییر داد.
اما در جمهوری اسلامی، زمین منافع ملی، ملک طلق حکومت است؛ حکومت حق و امتیاز انحصاری خود میداند که آن را هم تعریف کند هم به عمل درآورد؛ از شهروندان بخواهد مصحلت نظام و منفعت ملی را یکی بدانند تا مخالفان خود را مخالفان منافع ملی بنامد و بدین شیوه زیر تیغ سرکوب بگذارد. همچنین با ابلاغ بخشنامههایی به روزنامهها، آنها را از طرح این یا آن مسأله بازدارد. تشخیص «مصحلت نظام» حق انحصاری ولی فقیه است و مجمع تشخیص مصلحت نظام بازوی مشورتی اوست.
هرچه جامعه نخبگان در مسائل مربوط به سیاست داخلی از جایگاه منافع ملی نقادانه بر حکومت میتازد، در زمینه مسائل سیاست خارجی، در چشم بسیاری نخبگان، مرز میان منافع ملی و مصلحت نظام نامرئی است. در مسائل سیاست داخلی تمایز گذاشتن میان ایران و جمهوری اسلامی بسیار آسانتر است تا در مسائل سیاست خارجی. رفع این تمایز، یکی از مهمترین سیاستهای حکومت بوده و تا اندازه زیادی در این کار کامیاب شده است. در نتیجه، جمهوری اسلامی منتقدان سیاست خارجی خود را با اطمینان به نفس بیشتری «خائن به ایران» مینامد تا منتقدان سیاست داخلیاش را.
مقبولیت «سلطه با تغلب»
سیاست صدور انقلاب، اقتدارطلبی، ترویج اسلام انقلابی، تضعیف نهاد دولت در کشورهای همسایه و در عوض قدرتمندکردن سازمانهای مسلح تندرو، برانگیختن تنشهای فرقهای و اسرائیلستیزی مطلق جمهوری اسلامی برای بسیاری از روشنفکران یا مقبول است یا ایراد مهمی نیست. بسیاری از نخبگان و روشنفکران، بلندپروازیهای منطقهای ایران را ستایش میکنند و باور دارند انگیزههای جمهوری اسلامی در این میان اهمیتی ندارد، آنچه در عمل حاصل میشود گسترش نفوذ و اقتدار «ایران» است در برابر عربها، ترکها و دیگران.
پس از حمله اعراب به ایران تا امروز، شالوده اصلی حکومت در ایران «سلطه با تغلب» است؛ یعنی هر که شمشیری برندهتر و لشگری پرشمارتر و زندانی بزرگتر داشته توانسته بر کرسی قدرت بنشیند. اگر چنین حکومتی تداومی طولانی و بااقتدار بیابد، دیگر صِرف وجود و بقای آن پرسش مشروعیت را نامربوط جلوه میدهد.
امروزه با چنین وضعی روبهروییم. تمنای تغییر رژیم، دیگر از سوی گروهها یا شخصیتهایی بیان نمیشود که پایگاه اجتماعی گسترده دارند یا میخواهند داشته باشند. جمهوری اسلامی به نظر واقعیتی موجود و در آیندهای پیشبینیپذیر، مستدام و مستقر میآید. از همین روست که بسیاری از روشنفکرانی که خویشاوندی فکری با جمهوری اسلامی ندارند، منش دوریگزینانه و ستیزهجویانه خود را در قبال دولت کنار گذاشتهاند.
گروهی از آنان به امید آنکه بتوانند در حدودی مقبول، فعالیت فکری خود را بدون گزند گزمگان ارشاد و اطلاعات پیش ببرند، از مرزهایی که حکومت برای رفتار و گفتار و حتا اندیشیدن گذاشته برنمیگذرند. برخی دیگر از این نیز پا را فراتر میگذارند و حتا میکوشند از امکانات دولتی برای کسب و کار فرهنگی بهره بگیرند؛ در دائره المعارفی کار کنند، مجلهای درآورند، همایشی سازمان دهند یا مرکزی بنیاد نهند.
عبور از مرزها در شرایطی که حکومت هزینههای آن را هنگفتتر و گزافتر از همیشه کرده و نیز خون آرمانگرایی در رگ شهروندان و نخبگان خشکیده، کاری جنونآمیز قلمداد میشود؛ مرزشکنی که روزی فضیلت به شمار میآمد و قربانیاش در قاب شهادت جلوه میفروخت، امروزه تهوری دلقکانه و سادهلوحانه انگاشته میشود. مرزشکن پیش از آنکه با سیلی و سلّول حکومت مجازات ببیند، در برابر سیل و سئوال همگناناش درهممیپیچد و در خود فرومیشکند.
همه این اسباب و علل، به عوامزدگی سیاست خارجی انجامیده است. ما در قلمرو عمومی نه از سیاست خارجی ایران چندان میدانیم، نه پروا یا دلیری بازخواست حکومت را در این باره داریم نه آناندازه سیاست خارجی را در سیاست داخلی به طور جدی اثرگذار میشماریم. در عوض، هر چه هست پژواک مکرر و ملالآور تبلیغاتِ حکومت از زبان مردم است. هر چه دولت بگوید «حق مسلم» ماست، مردم کفزنان و هلهلهکنان بازمیگویند و هرچه صاحب مصلحت نظام «غرور ملی» بنامد، از غرور بدان در پوست نمیگنجند.
جای خالی نقد مردم
نقد سیاست خارجی، نقد حکومت تنها نیست، نقد مردم نیز هست. قربانی نقد حکومت، حتا اگر بهای خامهاش خون باشد، سرفرازانه بر روی سکوی قهرمانی میایستد، ولی نقد مردم در جامعهای تودهای، منتقد را زیر آوار خشم و هیاهوی انبوهان، خوار و خرد میکند. روشنفکران امروزی اغلب، اگر هم حاضر باشند به نقد دولت خطر کنند، از گرداندن پیکان نقد به سمت رویکردهای اجتماعی به سیاست و فرهنگ سیاسی میپرهیزند؛ زیرا اگر خود عوامزده نباشند، باری از خنجر خصومتِ عوام میگریزند.
هرچقدر مسألهای سرنوشتسازتر، بحث عمومی درباره آن دشوارتر، اطلاعات درباره آن کمتر، عملکرد دولت در آن باره مبهمتر و تارتر، اهرمهای شهروندان برای وادار کردن حکومت به مسئولیتپذیری ،سستتر، انواع و اقسام توهمها و توطئهاندیشیها درباره آن بیشتر، تبلیغات جمهوری اسلامی در آن باره اثرگذارتر، جوشاندن دیگ احساسات و بسیجیدن عواطف اقتدارگرایانه اسلامی یا ناسیونالیستی در آن باره آسانتر و سرانجام یاری پنهان مردم به حکومت برای پیشبرد اهداف خود در سیاست خارجی و نیرومندتر کردن ارکان حکومت و در نتیجه نابودکردن امر سیاسی در داخل کشور پرشورتر.
شهروندی که به سیاست داخلی دولتی خرده میگیرد و آن را آغشته فساد و ظلم مینگرد، ولی در سیاست خارجی همان دولت عیب عمدهای نمیبیند؛ یا در سیاست داخلی برای آن دولت نه مشروعیت قائل است نه به گفته و کردهاش اعتمادی دارد، ولی پیامدهای سیاست خارجی او را بیخطر یا حتا سودمند برای عاقبت ایران و منافع ملی میپندارد، بر سر شاخ نشسته، بُن میبرد.
حکومتی که با سیاست خارجی اقتدارگرایانهاش روز به روز بیشتر تثبیت شود، درآمد آن اقتدارگرایی موفق را هزینه اقتدارگرایی در داخل خواهد کرد. چنین وضعیتی بر مصونیت حکومت در برابر منتقدان سیاست داخلیاش میافزاید و منتقدانِ آشکارش را به همدستان پنهان، ناخودآگاه و ناخواسته خویش بدل میسازد.
برای دستیابی به جامعهای دموکراتیک نیازمند انقلابی سراسری در فرهنگ سیاسی هستیم؛ انقلابی که روشنفکران در آن هیچ نقش رهبری ندارند ولی به یک معنا پیشگامان آناند: نقد فرهنگ سیاسی باید از خود جامعه روشنفکری آغاز شود؛ جامعهای که در آن روشنفکران و نخبگان روز به روز از اثرگذاری گستردهی خود نومیدتر میشوند و اعتماد به نفس خود را از دست میدهند. چه بسا پیشرفت نقادی فرهنگ سیاسی بتواند به شکلی دیگر، از نو توانایی اثرگذاری اجتماعی را به جامعهی نخبگان بازگرداند.
سیاست خارجی جمهوری اسلامی و نیز سیاست هستهایاش، سودمند یا زیانبار، مسئول دارد؛ مسئول آن تنها حکومت، تصمیمگیران سیاسی یا مردم نیستند؛ روشنفکران نیز در آنچه هستیم و به سویی که رهسپاریم مسئولاند. نقادی از خود نشانهی مسئولیتپذیری است و تنها نخبگانی میتوانند با دلیری و دانایی کارنامهی دولت و راه و رسم مردم را نقد کنند که نخست با خودسنجی ذهن و زبانشان، از عهدهی مسئولیت خود در تکوین و تداوم وضع موجود برآمده باشند.
نویسنده رویکرد عمومی مردم و روسنفکران ایران به سیاست خارجی حکومت را وارونه جلوه داده و سپس به آن تاخته است. بر خلاف ادعای ایشان رویکرد غالب ایرانیان نسبت به سیاست خارجی حکومت همواره در جهت نقد مطلق آن بوده و صرف حمایت حکومت اززیک حکومت یا جنبش آن را از نظر ایرانیان انداخته و به همین شیوه دشمنی حکومت با یک جریان، موجب نگاه مثبت ایرانیان به آن شده است. مثال امریکا است که علی رغم سیاست های مخرب آن در دنیا و به ویژه خاورمیانه در نگاه بسیاری از مردمان و روشنفکران ایرانی در کسوت نیرویی رهایی بخش ظاهر شده. اتفاقا اتفاق فرخنده تغییر نسبی این نگاه در چند سال اخیر است و یکی از علل آن به قدرت رسیدن حکومت روحانی است که این تصور را در اذهان مردم ایجاد کرد که در صحنه ی بین الملل همزمان با منافع حکومت گوشه چشمی نیز به منافع ملت دارد. حاصل آنکه ایرانیان بسیاری به حق امریکا را ناجی خود و اسرائیل را دوست خود نمی پندارند بلکه به حق، همزمان که حکومت را مسئول فضای بسته سیاسی و مسائل اقتصادی می دانند، این دو را نیز مسئول بسیاری از فجایع منطقه چون ظهور داعش و کشتار فلسطینیان می دانند. می دانم کسانی چون آقای خلجی که سودای حمله امریکا به ایران را دارند و این سودا را از دست رفته، می خواهند واقعیت را به گونه ای دیگر بنمایانند. مطلب ایشان یحتمل گوشه چشمی به “علی علیزاده” دارد کسی که همزمان با نقد سیاست های حکومت همآوایی کسانی چون آقای خلجی با بازهای امریکایی را که در حسرت حمله نظامی به ایرانند زیر سوال می برد.
سامان / 18 July 2015
پیامد 8 سال جنگ بسیج و سپاه و اعضای بعثی حکومت اسلامی و ناب محمدی عراق و شام بود .پیامد متلاشی کردن یک ملت 25 میلیونی و کشتار و زخمی کردن بیش از یک میلیون انسان و آوارگی ده میلیونی یک ملت ، در آینده چه خواهد بود؟؟؟؟
روشنفکران اصلاح طلب و اعتدالیون نان به نرخ روز خور که با حکومت همدست هستند و تحسین هم می کنند کمک نظامی به دولت مردم خوار و دیوانه ی سوریه .بقیه هم خفقان گرفته اند .همه در کشتار یک ملت همدست هستند.
سهراب / 18 July 2015
قای سلمان کامنت شما بهترین مصداق “آفتاب آمد دلیل آفتاب است”
reza / 18 July 2015
در پاسخ به سامان:
نویسنده رویکرد مردم و روشنفکران به «سیاست خارجی جمهوری اسلامی» را نقد کرده نه رویکرد مردم به سیاست خارجی کشورهای غربی، دلیل اینکه بسیاری از مردم همچون گذشته امریکا را به چشم ناجی نمینگرند شرایط امروز افغانستان، عراق، سوریه و لیبی است؛ در واقع انتخاب همیشگی بین بد و بدتر و اینکه بخشی از مردم مثلا از کمکهای مالی حکومت به کشورها یا گروههای خارجی ابراز نارضایتی میکنند صرفا به دلیل شرایط نابهسامان اقتصاد داخلی است و اگر این مشکلات هم حل شوند نسبت به سیاست خارجی حکومت اگر نه حامی که بیتفاوت خواهند شد.
مازیار / 18 July 2015
اصرار مشاور سیاست خارجی غرب در برابر جمهوری اسلامی در این مقاله در روشنفکر خواندن مشاوران جمهوری اسلامی خود مقاله ای طویل تر اینها میطلبد .
سعید عهدی / 19 July 2015
کل حرف ایشون همون توهم همیشگی امثال این به اصطلاح اپوزیسیون خارج نشینه که سی سال دارند هی میگن: ای بابا هیچی عوض نمیشه،سگ زرد برادر شغاله.همشون سر و ته یک کرباسند…
بهرام / 19 July 2015
ضمن اینکه اتهام سنگین و سخیفی چون هوادار حملۀ نظامی غرب به ایران به اندیشمندی معتبر و نازنین مثل مهدی خلجی مطلقاً ناجوانمردانه و دور از هرنوع انصاف سیاسی است. و همچنین تأیید ادعای کل مقاله در مورد روشنفکری و روشنفکران امروز ایران با اضافه کردن “همچنین در سیاست داخلی نیز” کاملاً درست و منطبق بر واقعیت است؛ نکته ای را اضافه می کنم بلکه به تعمیق بحث کمک کند:
واقعیت قضیه این است که دو محور سیاسی و فکری از دوسمت حرکت می کنند و در جایی که مهدی خلجی گفته با هم دیگر تلاقی کرده و باعث وحدت قاتل و مقتول می شود. آن دو محور عبارتند از:
الف- سیاست خارجی خامنه ای: آیت الله خامنه ای برعکس سیاست داخلی که برمبنای قرائت سختگیرانه و متحجرتری از شریعت مذهب اعمال می کند و تا حدود زیادی هیئتی و بدون انسجام لازم است. در سیاست خارجی برمبنای هزمون ضدامپریالیست چپ شوروی سابق عمل می کند و در انتخاب دوستان و مؤتلفان کمترین اهمیت را به اسلام – با مشخصات شریعت مورد قبولش – می دهد. لذا تمام دوستان و نزدیکان جمهوری اسلامی یا بقایای چپ فروپاشیده هستند و یا حکومت های لائیک مخالف غرب. و مشخصۀ اصلی سیاست خارجی برمبنای اصل ضدامپریالیسم غرب و برعکس سیاست فشل و هیئتی داخلی بسیار استالینی و منسجم و منضبط عمل می کند و کاملاً المان های مدرن را رعایت می کند.
ب- در سوی دیگر می دانیم که سنت روشنفکری ایران نیز میراث حزب توده است و هنوز هم بیسیک روشنفکری در ایران نتوانسته از این میراث شوم رهایی یابد. طبیعی است که آن سنت روشنفکری شاخصۀ مهم ضدامپریالیستی خودش را هم در بطن خود حفظ کرده و روشنفکر ایرانی را دچار نوستالوژی می کند.
این دو عامل در دو سو در حمایت ضمنی یا علنی – در بهترین حالت بی عملی – روشنفکران از سیاست خارجی خامنه ای تلاقی می کنند و باعث وضع کنونی شده اند. البته که ناسیونالیسم شوونیستی و باستان گرا و نژاد پرست و از این قبیل هم دوغاب لازم را برای اینهمانی شدن قاتل و مقتول فراهم می کند. با احترام به مهدی خلجی. یا…هو
Dalghak.Irani / 19 July 2015
برای آشنایی بیشتر با نظریات مهدی خلجی مراجعه کنید به مقاله “ایران از انقلاب خود دست برنمی دارد” در نیویورک تایمز که توسط مهدی خلجی، سونر کاگاپتای و جیمز اف جفری، سفیر سابق امریکا در عراق و ترکیه نوشته است. نویسندگان این مقاله ایران را با یک اتهام مشخص روبرو می کنند و آن گرایش به ساختن امپراطوری است. اتهام مذکور بسیار فراتر از محدوده جمهوری اسلامی است و از دوره صفویه به بعد را شامل می شود. از شواهد مولفین برای اثبات گفته هایشان یکی کمک حکومت شاه به کردهای عراقی برای مبارزه با حکومت صدام است. نتیجه ضمنی این مقاله این است که هیچ راهی برای مصالحه با ایران وجود ندارد و ایران هیچگاه به پذیرش نظم بین المللی مورد نظر غرب که حریم مقدس نویسندگان است تن نمی دهد نتیجتا مصالحه و مذاکره با ایران بی فایده است. آقای خلجی در کمک به صنعت ایران هراسی تام کاتن و جناب سفیر سابق عراق و ترکیه از هیچ کمکی فروگذار نیست کما اینکه به دلیل ایرانی بودنشان از انبوهی اطلاعات تاریخی و سیاسی نیز برخوردارند که کمک شایانی به اهداف مذکور است.
سامان / 19 July 2015
جناب سامان واقعاً که یک بنفش الهی به تمام معنا هستید!! حرفهای زیادی بود در رابطه با کامنت بسیار بسیار بی محتوای حضرتعالی ولی بعضی از دوستان کامنت گذار به خوبی پاسخت را دادند اما در مورد این که مهدی خلجی خواهان حمله نظامی به ایران است اولین بار بود که چنین اتهامی را به ایشان دیدم. چنین اتهاماتی را معمولاً به مجید محمدی و نیک آهنگ کوثر و سلطنت طلبان و مجاهدین میزنند البته در مورد مجاهدین تا حدی زیادی صحت دارد ولی در مورد بقیه افراد و گروههای که نام بردم کذب محض است. این افراد و گروهها صرفاً به نقد ریشه ای و اساسی این حکومت میپردازند و به هیچ وجه علاقه ای به هیچک از جناحهای حکومتی و خصوصاً اصلاح طلبان ندارد همین باعث آشفتگی ذهن افراد سبزاللهی و بنفش الهی به مانند سامان میشود. این افراد به نظرم اگر بدتر از حزب اللهی های اوایل انقلاب نباشند که به احدالناسی اجازه نمیدادند که بگویند بالای چشم خمینی ابرو بود دست کمی از آنان ندارد زیرا تحمل کوچکترین انتقادی از خاتمی و روحانی و ظریف و رفسنجانی را ندارند و هر که ملایم ترین انتقادی از این افراد بکند بدون توجه به نظرات و عقایدشان آنها را حقوق بگیر اسرائیل و حسین شریعتمداری و خارج نشین بی اطلاع از درد و رنج مردم و دیگر یاوه ها و لاطائلات و خزعبلات این چنین مینامند . (چند وقت پیش در فیسبوک یکی از این حضرات من را که تمام عمر 48 ساله ام را در ایران گذرانده ام و درر زمان جنگ به خدمت سربازی رفته ام با بلاهت و سفاهت تمام یک خارج نشین بی اطلاع از شرایط داخلی ایران نامید که کلی باعث خنده ام شد و هنوز هم میشود!!!) و اما در مورد مهدی خلجی ایشان در زمان انتخابات ریاست جمهوری سال 20012 امریکا به اوباما رای دادند و به طور غیرمستقیم در صفحه فیسبوکشان از اوباما و سیاستهایش حمایت میکردند. بنابراین من نمیدانم چنین فردی چگونه میتواند هوادار حمله نظامی به ایران باشد. این را باید از حضرت سامان خان پرسید!!! و اما در مورد علی علیزاده سامان خان افاضاتی فرمودند که بسیار خنده دار است: میفرمایند که علی علیزاده*** به نقد سیاستهای حکومت می پردازند!!!!! نمردیم و معنای نقد سیاستهای حکومت را هم شنیدم. ایشان هر بار که در رسانه های مورد علاقه اش (بی بی سی و صدای آمریکا) حاضر میشود جز در دفاع از نظام جمهوری اسلامی ما چیزی ازش نمیشنویم. تا به حال فکر میکردیم که فقط از اصلاح طلبان حمایت میکنند اما به تازگی حضرت ایشان خامنه ای را یک نعمت برای ایران در سخنان اخیرشان در بی بی سی خواندن که مانع بروز جنگ شده است!!!!! و خامنه ای را از لحاظ داشتن ذهنیت استراتژیک با هنری کسینجر مقایسه کردند. حال خود حدیث مفصل بخوانید از این مجمل. چگونه فردی به مانند این موجود (علی علیزاده) که از جعبه مارگیری بی بی سی و صدای آمریکا چند صباحی است به عنوان کارشناس سیاسی بیرون آمده است میتواند منتقد سیاستهای نظام باشد؟؟! ! امان از ذهنی که دریچه های خودش را به روی هوای تازه بسته باشد به مانند این حضرات سبزاللهی و بنفش الهی عاشق شیخ بهرمان و شیخ کلیدی امیرکبیر ثانی ظریف!!! و حاجب الدوله خاتمی.
نوید رازقی / 19 July 2015
درست است ،روشنفکر ایرانی باید به این سوال جواب بدهد که چرا دولت ایران میلیارد ها دلار در سوریه ( سوریه سابق ، اسد شهردار دمشق است و نه رئیس جمهور سوریه ، سوریه تقسیم شد )، لبنان، یمن و … خرج می کند و شهروندان استان های مرزی ( سیستان ، خوزستان و … ) در فقر مطلق زندگی می کنند. چرا دولت ایران به دنبال دست یافتن به بمب اتمی و موشک های قاره پیما است، چرا برای این دولت حفظ طبیعت مطرح نیست و ….. روشنفکر ایرانی باید به سوال جواب بدهد که آیا این رژیم کنونی ایران ایرانی است یا شیعه ای ، آیا این رژیم خواسته های ایرانی ها را برآوره می کند ، یا به دنبال بسط مذهب شیعه در دنیا است و در آخر به این سوال جواب بدهد که ایرانیان چه هویتی دارند : هویت ایرانی ، یا شیعه ای .
بهمن / 19 July 2015
بسیار خوب! تشکر از جناب خلجی. از نظرات سخیف قبلی پیداس حضرات اصلا مطلب رو درست نخوندن، خندهداره و مایهی تأسف.
SQR / 19 July 2015
میتونستم تصور کنم که اگر شما دچار ترس از انتقاد به مواضع نتانیاهو نبودین و در مرکزی که حقوق از اونجا دریافت میکنید در یکی از جلسات جسارت انتقاد از جنگ طلبان آمریکا و اسرائیل رو داشتید، آن وقت من میتونستم این مقاله شما رو جدی بگیرم. اما آقای خلجی بنده و امسال من که در آمریکا و اتفاقا در واشنگتن دی سی زندگی میکنیم، سخنرانیهای شما و همکاران شما رو در اندیشکدههایی مثل انستیتو واشنگتن و پوتومک گوش کردیم و با این مرکز آشنا هستیم و نممیتنیم به شما و صداقت و استقلال فکری و نظری شما خوشبین باشیم. همونطور که در حالت عکس هم به استقلل فکری کسی که از سپاه پاسداران و یا بسیج حقوق میگیره نمیتونم خوشبین باشم.
Arsalan / 20 July 2015
ما با این موافقتنامه موافقیم و از این اتفاق خوشحالیم چون مطمئن هستیم که هدف انرژی هسته ای ساختن بمب اتمی بود و هدف ساختن بمب اتمی نه مقابله با اسرائیل که تداوم سلطه بر ملت ایران بود و نمونه ارجاعی اقایان کره شمالی بود. واصلا این ایده ساختن بمب اتم از سفر حضرت آقا به کره شمالی در دستور کار قرار گرفت. چون حفظ نظام اوجب واجبات است ولو مطیع کردن وترساندن مردم با بمب اتمی.
گردن گذاشتن حکومت اسلامی به این توافقنامه یعنی بند زدن به افسار گسیختگی و خود رایی حضرات. درواقع گردن نهادن به این توافقنامه نقطه آغاز مورد پرسش قرار گرفتن سیاستهای داخلی است. کما اینکه در شب جشن آنهایی که گوشهایشان حساس تر بود صدای مطالبات مردم را میشنیدند. پس این نیست که سیاست خارجی و داخلی در دو جهت مخالف هم حرکت کنند. این سیاست خارجی گویای این امرست که در سیاست داخلی هم میتوان انتظار تغییر داشت. تغییری که اعطای حکومت نیست بلکه مطالبه مردم است
آقای خلجی به روشنفکران هشدار میدهد که زیادی ذوق مرگ نشوند و این موفقیت را به معنای مردمی بودن سیاستهای دیگر حکومت تلقی نکنند. و فاصله خود را با عوام نگه دارند و موضع انتقادی خود را حفظ کنند.
باشد به روی چشم. حتما بیشتر مراقب خواهیم بود
بیژن / 21 July 2015
کاملا درست و منطقی و معقول بود.
به نظر من دلیل ترس روشنفکران از نقد سیاست خارجی,همان تبلیغات حکومتی بر پایه
بیگانه هراسی فرهنگی رایج است. مثال:
روزی خانه یکی از اقوام بودم.در تلویزیون,آقای خلجی بودند که به عنوان کارشناس در
بی بی سی فارسی دعوت شده بودند و درباره موضوعی (یادم نیست چه بود),صحبت
میکردند.ناگاه یکی از اقوام گفت:”بازم این […] وطن فروش پیداش شد” .گفتم چرا
چنین میگویی؟معلوم شد گناه ایشان آن بوده که چند بار به سیاست خارجی حکومت
انتقاداتی کرده.متاسفانه ما مردم ایران چه طرفداران حکومت چه مخالفانش دچار این
پریشانی فکری هستیم.
پیشنهاد :
به گمان من تنها راه غلبه بر این معضل, نقد مداوم “ناسیونالیسم کور” است.
ناسیونالیسمی که تنها به «خودی-غیرخودی»می نگرد نه به«حق-ناحق» و
با این شعار مشخص میشود:”باید طرف کشور خودم را بگیرم حتی اگر کشورم بر
موضع ناحق ایستاده باشد!”
اشکان / 24 July 2015
Trackbacks