بورژوازی لرزش مقدس، شور متعصبانه، شیفتگی شوالیهمآبانه و غرور تنگنظرانه افراد را در آب یخ حسابگری خودخواهانهاش غرق میکند.
کارل مارکس
مایکل سندل، سلبریتی دنیای فلسفه اخلاق است. او چنان جذاب سخن میگوید و چنان شیوا و روشن که کنفرانسهایش در دانشگاه هاروارد بینندگانی مشتاق در اقصی نقاط جهان دارد. خاستگاه فکری سندل رالزی- کانتی است. یعنی انسانها را به صورت مجزا وغیرتاریخی در برابر امری قرار میدهد و واکنشهای آنان را میسنجد و سپس واکنشها را به دنیای واقع آورده و سعی در تطبیق آن با وضعیت موجود را میدهد. او با آنکه منتقد جهان سرمایهداری نیست، ولی با زیادهرویهای سرمایه در کالاییسازی همه چیز مخالف است و استدلالات خاص خود را دارد.
او در کتاب «آیا همه چیز را میتوان با پول خرید» (What money can’t buy: آنچه را که نمیتوان با پول خرید) فهرستی از خدمات و یا حتی مجازاتهایی را که پولی شدهاند، ردیف میکند: یک سلول خوش و آب و هوا در زندان ایالتی کالیفرنیا، صف انتظار فرودگاه، نامگذاری بچهها، تبلیغ روی ران یا پیشانی و…
خواننده در مواجهه با این لیست ابتدا وحشت میکند و سپس به عمق کالاییشدگی در جهان سرمایهداری پی میبرد. مایکل سندل به نوعی «اقتصاد اخلاقی» باور دارد، چنانکه میبینیم او در مواجهه با این عمق کالاییشدگی، به جای آنکه همچون مارکسیستها نظام سرمایهداری و جهتگیریهای آن را زیر سئوال ببرد، در پایهی اخلاقی آن ایراد وارد میکند به جای آنکه در مقابل پولی شدن همه چیز بایستد.
اولین استدلال او اصطلاحاً استدلال «مشروعیت» (Legitimacy) است. او فرض میگیرد که اگر بعضی چیزها پولی شوند، از «ارزش ذاتی» خود تهی میشوند. مثلاً در رابطه با اینکه آیا قوه قضاییه یا نیروی پلیس میتوانند آگهی بپذیرند و یا به نوعی پولی شوند از قول نویسندهای دلیل میآورد که «بعضی نهادها آنقدر مهماند که ما از بخشی از اعتبار خود زدهایم و به آنها تفویض کردهایم که نباید با پولی شدن اعتبارشان و در نتیجه مشروعیتشان خدشهدار شود».
جبههی دیگری که مایکل سندل میگشاید، برهان عدالت است. او از جانب طرفداران بازار استدلال میکند که «بازار رابطه برابری برای فروشنده یا خریدار ایجاد میکند و این یعنی عدالت». او میپذیرد که شاید معاملهی بین دو تاجر بزرگ یا دو شرکت معظم از حداقلهای مساوات در خرید و فروش برخوردار باشد ولی کشاورزی که به واسطهی خشکسالی محصولش را از دست داده است و مجبور است که ملک خانوادگیاش را با هر قیمتی که بانک یا دیگر خریداران میگویند، بفروشد، دیگر معاملهای عادلانه انجام نداده است. یا فردی که از سر استیصال کلیهاش را میفروشد و زخم و درد یک جراحی عمقی را به جان میخرد دیگر فردی «صاحب اختیار و عقلانی» نیست.
او نتیجه میگیرد که پولی شدن همه چیز، بازندگان بسیاری ایجاد خواهد کرد به گونهای که حتی با معیارهای بازار نیز حداقل عدالت، یعنی مختار بودن فروشنده و عقلانی بودن معامله نقض خواهد شد.
مایکل سندل، مثل یک راهب پیر کلیسای لیبرال شاهد ورود نوکیسه گان به تمامی عرصههاست، پولی شدن همهی عرصههای زندگی که این نگهبان «اخلاقیات کانتی-رالزی» را هراسان کرده است تا آنجا که با تحسر و حیرت تسبیح میاندازد و با خود زمزمه میکند: در زمان ما همه چیز احترامی داشت؛ الان احترامها در حال از بین رفتن است!
او اگر میتوانست از این نگاه کانتی- اخلاقی خلاص شود و به نگاه مارکسی- تاریخی پیوند بخورد میدید که سرمایهداری از ابتدای پیدایش، در حال ذوب کردن تمامی پیوندهای عاطفی- اخلاقی و مراودههای انسانی (reciprocity) و تبدیل کردن آنها به کالاهایی برای مبادله (deal) بوده است.
غولی را که از قید و بندهای اخلاقی پیشین گسسته است، کلاً نمیتوان با قید و بندهای اخلاقی به مهار آورد. زیرا هر چیز که در برابرش بایستد دود خواهد شد و به هوا خواهد رفت! همه آنچه گفته شد، با همهی نقدهایی که البته به آن وارد است، اما میتواند چهارچوب نظری برای مقاومت در برابر روندهای پولی شدن باشد که زندگی ما را تهدید میکنند.
خرید خدمت مقدس
نمونهای جدید ایران در توضیح خریدنی شدن همه چیز:
مطابق قانون بودجه ۱۳۹۴ سازمان نیروهای مسلح اجازه یافت افراد مشمول به خدمت سربازی را که سالهاست غیبت کردهاند با دریافت مبالغی به عنوان «جریمه» از خدمت مرخص کند. پس به طور ضمنی میتوان نتیجه گرفت که سربازی به عنوان یک وظیفه برای افراد ذکور قابل خرید است، البته با شرایط و دقایقی.
سربازی، در حقیقت در کشوری چون ایران یکی از برآمدهای دولت مدرن و بخشی از پروسه- پروژهی دولت- ملتسازی است. افرادی که پیش از سربازی خود را متعلق به خانواده، قبیله، شهر و امت میدانستند، با خدمت سربازی به زیر چتر جدیدی وارد میشدند، تعهدات جدیدی را میپذیرفتند و فرمانبری از مرکز واحدی را یاد میگرفتند.
سربازی، در کنار آموزش و پرورش اجباری به زبان فارسی، کلاه پهلوی و لبهدار اجباری، کشف حجاب، ثبت اجباری مالکیت و عقد ازدواج در مراکز دولتی، خراب کردن سقف خیابانها و خیابانکشیهای منظم به نوعی تلاش برای ساختن یک ملت از بالا بود. تجددی بود که وجههی آمرانهی آن بر دیگر وجهههای آن میچربید و راه را برای سرمایهداری جهانی میگشود.
از آنسو این ارتش وفادار و سلسله مراتبی در تخته قاپو کردن عشایر، خواباندن ناآرامیها و البته سرکوب جنبشهای مترقی به حاکمان یاری میرساند. نقش ارتش در حکومت پهلوی البته بیش از اینهاست. حتی پس از انقلاب و در جنگ 8 ساله ایران و عراق نیز سربازگیری به پروژه ملتسازی کمک زیادی کرد. چرا که فرزندان اقوام ترک و کرد و بلوچ و ترکمن و عرب و فارس و یا حتی اقلیتهای مذهبی در خاک خوزستان و ایلام و… کشته و مفقود شدند و این مسئله خود تعلق خاطر به مسئله ملیت را حداقل در بین بخشی از این اقوام تقویت کرد. پس از جنگ و با آغاز سیاستهای تعدیل ساختاری در کنار معطل ماندن یگانهای نظام، ابتدا وارد شدن سربازان به کارهای خدماتی (چون پاره کردن بلیط اتوبوس) و سپس خرید سربازی مطرح شد.
سربازی برای اکثریت جوانان این مرز و بوم امری اجباری و ناخوشآیند است و به صورت تلف کردن وقت و تحمل توهین و تحقیر از سوی بالادستیها در ذهن آنها تصویر میشود. تصویری که چندان دور از واقعیت ملموس و تجربهی زیستهی نویسندهاش هم نیست. برخلاف دو کشور همسایه (ترکیه و پاکستان) که سربازی رفتن نوعی “آیین تشرف” (Initiation Ritual) است و حتی جشن گرفته میشود، در ایران به جز مقاطعی که مسئله دفاع از مرزهای کشور مطرح شد و آنهم به واسطه نیروی داوطلب، سربازی چندان محبوب نبوده و نیست تا آنجا که صحبت از دومیلیون و چهارصد هزار فراری از سربازی میرود. این میزان غیبت از خدمت، به این معناست که بسیاری از این افراد عطای گرفتن بیمه خدمات اجتماعی، حساب بانکی جاری، گرفتن پاسپورت و خروج از کشور و بسیاری از دیگر خدمات دولتی را به لغایش بخشیدهاند. (بسیاری از این خدمات تنها در صورتی به فرد ارائه میشود که کارت پایان خدمت داشته باشد.) ترفندهایی که در ایران برای گرفتن معافیت پزشکی و در نتیجه کارت پایان خدمت، اجرا میشود، گاه بسیار وحشتناک است. این ترفندها با نظر به این امر به کاربسته میشوند که چاقی بیش از حد، لاغری مفرط، کم بودن تعداد دندانها، نقص ستون فقرات، بیماریهای روانی و… باعث معافیت پزشکی میشود. شواهد بسیاری وجود دارد که علاوه بر رشوه و خریدن پزشکان گواهیکننده، بسیاری از افراد بیبضاعت به کشیدن دندانهای سالمشان پرداختهاند و یا با پرخوری شدید به چاقی مفرط رسیده و یا سابقهی بستری در بیمارستانهای روانی برای خود جعل کردهاند. از این رویکردها میتوان میزان تنفر بسیاری از افراد را از سربازی دریافت.
حال قانونی در مجلس به تصویب رسیده است که اجازه فروش سربازی را به افراد مشمول ولی غایب میدهد و میزان پول دریافتی نیز به سن و میزان غیبت افراد وابسته است.
با استفاده از منطق مایکل سندل میتوان مخالف این قانون بود. چرا که اولاً سربازی اگر حتی یک “خدمت مقدس” برای دفاع از مرزها هم نباشد پروژهای از پروژههای دولت- ملتسازی است که باعث اختلاط- هرچند اجباری- افراد با پیشینههای متفاوت میشود. و پولی کردن آن، این جایگاه را از «خدمت نظام وظیفه» میگیرد. با توجه به اینکه «خدمت سربازی» چندان مشروعیت و محبوبیتی در بین افراد ندارد میتوان حدس زد که با پولی شدن حداقل این حرمت نیز بر باد رود.
دومین رویکرد، منطق عدالت است. پولی شدن سربازی، به هر حال و در هر صورت به ضرر فرودستان و زحمتکشان تمام میشود. پرداختن 50 میلیون تومان برای خرید سربازی شاید برای پورشهسواران و پنتهاوسنشینان هیچ مشکلی نداشته باشد ولی تهیه این پول برای خانوادههای زحمتکشی که بر روی حقوق آخر ماه یا کارمزدی روزانهشان حساب باز کردهاند، تقریباً غیرممکن است. پس این رویکرد دولت- که البته در راستای دیگر رهیافتهای نئولیبرال برای کاستن از خدمات دولت و انتقال مسئولیتها به افراد است – منجر به فشار روزافزون بر زندگی سخت فرودستان میشود. فرودستانی که صدایی ندارند باید یا در حسرت کارت پایان خدمت بمانند و یا راهی بیرحمانه برای بالارفتن از پلکان ترقی پیدا کنند. این راهکارها میتواند دزدی، قاچاق و کلاهبرداری و… باشد. و یا این سکوت و خشم و نفرت ممکن است خود را در خشونت روزمرهی شهری بازتاب دهد. اینگونه است که نئولیبرالیسم سود را تخصیص میدهد و هزینهها را اجتماعی میکند.
اولن سربازي بايد مثل خيلي از كشوراي دنيا به شغل حرفه اي تبديل بشه
كه كيفيت خدمات نظامي بره بالا و ايجاد شغل بشه و از حيف وميل بودجه
و يه ارتش پرشمار و بي خاصيت كاسته بشه
بعدم اينكه ملت سازي به زور سربازي احمقانه هست و جواب نداده
و خود نويسنده مقاله گفته فقط تعداد معدودي قدرت خريد دارن
پس ديگه اصلن جاي نگراني نيس
چون اسياب سربازي اجباري كماكام به دست صدها هزار سرباز خاهد چرخيد
فري / 16 May 2015