ده دنده‌ شکسته، جناغ سینه خرد شده، گوش راست له شده، گوش دیگر کنده شده، جراحت‌ها در همه جا، گردن تکه پاره شده، قلب و کبد ترکیده، فکِ شکسته و انگشتان دست چپ قطع شده.

وقتی زنی در غبار صبح‌گاهی ساحل اوستیا در حومه‌ رم، بدن شبح مانند پیر پائولو پازولینی را در دوم نوامبر ۱۹۷۵ می‌یابد، هنوز نمی‌داند این بدن بحث‌انگیز‌ترین هنرمند ایتالیاست. او بعد‌تر به پلیس می‌گوید: «مثل یک آدم به نظر نمی‌آمد؛ فکر کردم حرامزاده‌ای زباله‌هایش را مقابل خانه‌ام خالی کرده.»

pasolini_film

فیلمساز آمریکایی، «آبل فرارا» در آخرین ساخته‌اش، که اول بار در فستیوال ونیز به نمایش درآمد، واپسین ساعات زندگی پیر پائولو پازولینی را نمایش می‌دهد. این فیلم با بازی درخشان ویلم دافو در نقش روشنفکر ایتالیایی همراه است.

از ابهامات پایان زندگی پازولینی هنوز پس از ۴۰ سال  کاسته نشده. این قتل هنوز ایتالیا را عذاب می‌دهد.

 شکل‌گیری یک شاعر

پیر پائولو پازولینی: متولد ۵ مارس ۱۹۲۲، از پدری نظامی که نخستین اشعارش به او تقدیم می‌شود و مادری آموزگار که تا پایان عمر با او سر خواهد کرد.

مادر شعر می‌گوید و پیر پائولو هفت ساله است که نخستین دفتر شعرش را به پایان می‌رساند. در طرف پدری سایه‌ فاشیسم سنگینی می‌کند، اما آن‌چه پیر پائولوی کودک درک می‌کند، عدم تفاهمِ پدر و مادرش است و صحنه‌های مستی و خشونت.

پازولینی و مادرش
پازولینی و مادرش

پازولینی که از جدال‌های پدر و مادر رنج می‌برد، سال‌ها بعد بر تاثیر هر دوی آن‌ها در شکل‌گیری شخصیتش تاکید می‌کند: «من عشق به مادرم را خیلی خیلی عمیق احساس کرده‌ام و همه کار‌هایم تحت تاثیر آن بوده است. […] در حالی‌که در فعالیت‌هایم به‌عنوان یک نویسنده، هر آن‌چه ایدئولوژیکی، ارادی، فعال و عملی است، به کشمکش‌هایم با پدرم بستگی دارد.»

سال‌های نوجوانی از یک سو با مانوس شدنش با موسیقی کلاسیک (فراگیری ویولن) همراه است که بعد‌ها به‌ویژه انعکاس‌ خود را در موسیقی متن فیلم‌هایش نشان می‌دهد و از سوی دیگر با تعمیق فرهنگش که از آشنایی‌ او با آثار کلاسیک جهانی نشات می‌گیرد: داستایفسکی، شکسپیر، تولستوی، فروید، هومر.

پیر پائولو تنها ۱۷ سال دارد وقتی در دانشکده ادبیات زادگاهش بولونیا ثبت‌نام می‌کند. اما پیشاپیش نوشتن سناریو برای سینما و نمایشنامه برای تئا‌تر را در پیش گرفته است. نامه‌هایش در این دوران، او را نه فقط مرد جوانی با کنجکاوی فکری سیری‌ناپذیر ترسیم می‌کنند، که او همزمان یک ورزشکار که دوست دارد در رودخانه شنا کند، هیجانات اروتیک را در ملاقات‌هایش با مردان جوان روستایی جست‌وجو کند، و اغواگر زنان جوان یا یک نقاش آماتور هم هست.

حساسیت‌ها و تمایلات جنسیِ هم‌جنس‌خواهِانه فراگیرش گرچه خیلی زود نشانه‌های خود را بروز می‌دهند ـ نخستین خاطرات به سه سالگی او باز می‌گردند ـ دوران بلوغ دشواری برایش رقم می‌زنند که پازولینی جوان خیلی زود نیاز به توضیح پیرامون آن را حس می‌کند: «کسانی که مانند من سرنوشت دوست داشتن مطابق با استاندارد‌ها نداشته‌اند، بیش از حد به عشق بها می‌دهند. […] نزد من، دشواری دوست داشتن، نیاز به دوست داشتن را به مشغولیتی دائمی بدل کرد.»

سال ۱۹۴۲، نخستین دفتر شعرش در ۳۰۰ نسخه در بولونیا منتشر می‌شود. واژه‌شناسی که بر آن نقد می‌نویسد، از واژه‌ای استفاده می‌کند که تا پایان عمر اغلب شخصیت پازولینی را به طور خلاصه بیان می‌کند: جنجال و رسوایی (Scandal).

پازولینی: «کسانی که مانند من سرنوشت دوست داشتن مطابق با استاندارد‌ها نداشته‌اند، بیش از حد به عشق بها می‌دهند. نزد من، دشواری دوست داشتن، نیاز به دوست داشتن را به مشغولیتی دائمی بدل کرد.»

پازولینی تنها ۲۰ سال دارد و با این حال پیشاپیش «خودش» است. این را می‌توان از سلسله نوشته‌هایی که انتشار آن‌ها را از پاییز‌‌ همان سال در نشریه‌ای آغاز می‌کند و در آخرینشان نظریه‌ای را عنوان می‌کند، دریافت: «جایگاه مدنی روشنفکران» که بعد‌تر به اندیشه‌اش درباره «شاعر مدنی»، بدل می‌شود. این نکته را آلبرتو موراویا در روز خاکسپاری‌اش یادآوری می‌کند. او که تا پایان مدعی سودمندی روشنفکر برای ملت ماند، هر گونه استفاده تبلیغاتی از آن را رد کرد و در سال ۱۹۴۷ به حزب کمونیست پیوست.

فرشته یا شیطان؟

از این زمان رسما فعالیت پیر پائولو پازولینی برای خلق آثاری عظیم در حیطه‌هایی بسیار متنوع مانند سینما، شعر، رمان، رساله، نقد هنری، نظریه‌پردازی سیاسی، نقاشی و… آغاز می‌شود. آثار نوشتاری‌اش در ده جلد (که هر یک بین ۱۲۰۰ تا ۲۰۰۰ صفحه حجم دارند) گردآوری شدند. به این‌ها باید دو جلد از نامه‌هایش را نیز علاوه کرد. رمان‌های‌اش در جمع پر فروش‌ها قرار گرفتند. مقالاتش سخت مورد انتظار نشریات چپ ایتالیا و نیز دست راستی‌ها بود و دیوان اشعارش شهرتی غیر معمول کسب کرد. هنوز زنده بود که به عنوان شاعری بزرگ در نظر گرفته‌شد. پس از مرگش اما به‌عنوان همتای قرن بیستمی دانته و جاکومو لئوپاردی؛ در مدارس تدریس شد.

dafoepasolini

پازولینی در مقام سینماگر چندین فیلم ساخت که ساخت نخستین آن‌ها، اکاتونه، به سال ۱۹۶۱ باز می‌گردد و واپسینشان، سالو یا ۱۲۰ روز در سودوم، پس از قتلش به نمایش عمومی درآمد. فیلم‌ها که خارج از هر مدار تجاری ساخته شدن، هرچند تولید برخیشان پر هزینه و سنگین بود، به جز چند استثنا، با موفقیت عظیم عمومی روبه‌رو شدند: ماما روما، ادیپ شهریار، مده‌آ، دکامرون، افسانه‌های کانتربری و گُلِ هزار و یکشب،… فعالیت‌های سینمایی‌اش او را به همکاری با نام‌آوران هم‌عصرش از جمله فدریکو فللینی کشاند.

او به نحو حیرت‌آوری در آثارش حضور داشت. جنسیت و تمایلات جنسی بخش قابل توجهی از آثارش را در حیطه‌های مختلف به خود اختصاص می‌دهند. از جمله می‌توان به مجموعه «دفترهای سرخ» یا «اعمال قبیح» اشاره کرد که اصلا برای توصیف امیال جنسی‌ای که برش سنگینی می‌کنند نوشته شده‌اند. پازولینی آن‌ها را با وجود لذتی که برایش به ارمغان می‌آورند، غیر طبیعی و خارج از حد ارزیابی می‌کند. سهولت نسبی برقراری ارتباط فیزیکی با مردان جوانی که از صمیمت احساسی امتناع می‌کنند، خلاف دختران جوانی که او با آن‌ها به لحاظ فکری رابطه دوستانه برقرار می‌کند، برای او دشوار است.

او با شجاعتی غریب در فضایی که در آن هر ژست و حرکت و سخنش به چالش گرفته می‌شود، می‌کوشد آزادی را زندگی کند. انسان سرکشی است که از ابراز و اظهار آن بیمی ندارد: تلویزیون، سینما، سیاست، ادبیات، جنسیت، مدرسه، سیستم آموزشی، و… برای بیدار کردن هم‌عصرانش، پازولینی از به پا کردن آتش در هیچ زمینه‌ای ابا نمی‌کند. در واپسین مصاحبه‌اش، «همه ما در خطریم»، به سیستمی می‌‌تازد که موجوداتی درصدد دریدن دیگری برای تصاحب هر چه بیشتر می‌پرورد.

پازولینی با شجاعتی غریب در فضایی که در آن هر ژست و حرکت و سخنش به چالش گرفته می‌شود، می‌کوشد آزادی را زندگی کند

بسیارند آن‌ها که این شیوه‌ زندگی را بر نمی‌تابند و از هیچ فرصتی برای خدشه‌دار کردنش نمی‌گذرند. سوءتفاهم‌ها خیلی زود آغاز می‌شوند: سال ۱۹۴۹، هر چند پازولینی از اتهام ارتباط با پسران نابالغ تبرئه می‌شود ولی نه تنها از حزب کمونیست اخراج شده، بلکه کارش را نیز به‌عنوان آموزگار از دست می‌دهد که به تبعید ناخواسته‌اش به رم می‌انجامد. این سرآغاز غائله‌هایی از این دست بود که گرچه اغلب با رفع اتهام از او ختم شدند، ولی پازولینی را هدف دائمی حمله‌ همه‌ آن‌هایی که منافعشان را با وجود وی در خطر می‌دیدند قرار داد.

 «پسران باید گناه پدران را بپردازند»

مردی که در ۵۳ سالگی به قتل می‌رسد، با بی‌شمار مبارزات سیاسی، اخلاقی و زیبایی‌شناسانه‌اش، بسیار تحلیل رفته است. رمانی در دست نوشتن دارد، و طرح‌هایی برای ساخت فیلم به دست گرفته است. حرف آخرش را هنوز نزده، ولی زمان زیادی را صرف توضیح دادن، تفسیر کردن و دفاع کردن از انتخاب‌های ایدئولوزیکی‌اش می‌کند؛ با این‌همه اما یک سیاستمدار نیست.

pasolini

مرگش که باوجود اعترافات پینو پلوزی، جوان ۱۷ ساله‌ای که آن شب همراهی‌اش می‌کرده، تا امروز موضوع فرضیه‌های متعدد بوده، هم‌چنان همه اسرار خود را حفظ کرده است.

پس از روایت‌های متعدد پلوزی، اوایل دسامبر ۲۰۱۴ رسانه‌های ایتالیا از یافته شدن مدارک جدیدی خبر دادند که آخرین روایت پلوزی را بیشتر تایید می‌کنند. لکه‌های خون یافته شده بر لباس پازولینی، حاوی دی‌ان‌ای‌هایی است که حضور افراد دیگری را در صحنه جرم تایید می‌کند.

پلوزی که در شب قتل به دلیل سرعت زیاد در اتومبیل پازولینی دستگیر شد، ابتدا به قتل اعتراف کرد و محکوم شد. ولی بعد اعترافات خود را پس گرفت و گفت که شش مرد جوان به آن‌ها حمله کرده‌اند که یکی از آن‌ها او را نگه داشته، و دیگران با مشت و می‌له‌های سنگین به ضرب و شتم پازولینی پرداخته‌اند. او اضافه کرده بود که اتومبیلی شبیه به اتومبیل خودش او را زیر گرفته است.

برای فرارا اما کشف اینکه چه کسی پازولینی را کشته مرکزیت نداشته است.

در مقابل چشم عاشق دوربین او، روایت این واپسین روز به تساوی به اغلب جنبه‌های شخصیت پازولینی می‌پردازد: مردی که رو به پیری می‌رود، «پسرِ مامان»، هنرمند معتاد به کارش، دوست مورد محبت واقع شده، آشوبگر ذله شده، شاعر غیبگو، آماتور فوتبال و… به نظر می‌رسد برای فرارا/ دافو آن‌چه بیش از ادای احترام به یک چهرهٔ ستایش شده اهمیت داشته، فهم آن چیزهایی است که پازولینی در این واپسین روز در سر داشته است، آن‌قدر که آن‌ها حتی به جان‌بخشی مخاطره آمیزی به طرح‌هایی که هسته‌شان با مرگ پازولینی به جای مانده تن داده‌اند؛ و این نکته‌ای است که به این پرترهٔ دور از کلیشه‌های هالیوودی ارزشی دو چندان می‌بخشد.