دانیل گانزر کارشناس سوئیسی ناتو اعتقاد دارد که تقریبا همه جنگ‌های جدید، به دلیل دسترسی به انرژی به راه می‌افتند. او می‌گوید پیمان آتلانتیک شمالی این امر را سرفصل وظایف خود قرار داده اما رهبران سیاسی اروپا چنین واقعیتی را از شهروندان خود پنهان می‌کنند.

پایگاه آلمانی «اخبار اقتصادی» در مورد نفت، ابعاد ژئوپلیتک بحران اوکراین، خودکفایی انرژیایی کشورهای غربی و بحث بی‌ثبانی بهای نفت، پرسش‌هایی را با این مدیر انستیتوی تحقیقات صلح و انرژی در سوئیس در میان گذاشته‌ است.

شما به عنوان مدیر “انستیتوی تحقیقات صلح و انرژی سوئیس” (SIPER) با مسئله کمبود مواد خام و پیامدهای آن درگیر هستید. با این ادعا موافقید که درگیری‌های بین‌المللی مربوط به ذخایر زیرزمینی در ده سال گذشته تشدید شده‌اند؟

ganser
دانیل گانزر

دانیل گانزر: بله، کل ماجرا روشن است. اشغال کشور نفت‌خیز عراق در سال ۲۰۰۳، تهاجم به لیبی، کشوری عضو اوپک، و درگیری اخیر اوکراین، کشوری مهم در ترانزیت گاز و طبق مکانیسم طبیعی این درگیری، پوتین و روسیه به عنوان تولیدکننده بزرگ نفت و گاز تبدیل به دشمن و اهریمن می‌شوند. بنابراین فکر می‌کنم که نباید عامل ذخایر زیرزمینی را در این ماجراها فراموش کنیم.

در کتاب “اروپا در تب نفت” ادعا می‌کنید که دلیل اصلی وقوع درگیری‌های اخیر را می‌توان طبق “نظریه نفت در نقطه اوج” توضیح داد. با توجه به کمبود فزاینده منابع نفتی چگونه افزایش درگیری‌ها و سقوط بهای نفت را توضیح می‌دهید؟

کاهش و افزایش بهای نفت امری نسبی‌ست. در حال حاضر بهای نفت در هر بشکه بین تا ۱۰۰ دلار است و ما در ۱۵ سال گذشته همه گونه وضعیتی را تجربه کرده‌ایم. بهای نفت در سال ۱۹۹۹ حدود ۱۰ دلار در هر بشکه بود و بعد به ۳۰، ۴۰، ۵۰ و بیشتر رسید. در تابستان ۲۰۰۸، قیمت نفت به اوج خود یعنی حدود ۱۴۰ دلار در هر بشکه رسید اما بعد دوباره به ۴۰ دلار کاهش یافت و مجددا به ۱۰۰ دلار صعود کرد.

این بدان معنی‌ست که ما در دوران بی‌ثباتی بهای نفت هستیم. اخیرا اما نفت به طور متوسط بهایی حدود ۱۰۰دلار در هر بشکه داشته است. این قیمت‌ها را اگر با بهای ۲دلاری دهه‌های ۵۰ و ۶۰میلادی مقایسه کنید، آشکارا بسیار بالا هستند. توصیه می‌کنم که علاوه بر قیمت چند ماه گذشته، بهای نفت در سال‌های اخیر را هم به خاطر بسپاریم. در این صورت متوجه می‌شویم که ما نه تنها در دوران سقوط بهای نفت بلکه در عصر بی‌ثباتی بهای نفت هستیم.

این مسئله دو دلیل دارد: اول آن که ارزش دلار در حال کاهش است و در نتیجه، کشورهای عضو اوپک دلارهای بیشتری برای مواد خام با ارزش‌شان طلب می‌کنند و دوم اینکه اساسا دوران نفت ارزان که به راحتی قابل استخراج بود به سر آمده است

آژانس بین‌المللی انرژی (IEA) در سال ۲۰۰۸ از موضوع “نفت در نقطه اوج” خبر داده بود. این موضوع برای اقتصاد جهانی چه معنایی دارد

مسئله “Peak-Oil” یا حداکثر استخراج، در مورد مهم‌ترین نوع نفت یعنی نفت خام رخ داده است. این موجب ثابت ماندن میزان ۷۵ میلیون بشکه در روز شده اما اقتصاد جهانی به ۹۰ میلیون بشکه در روز نیاز دارد. کمبود ۱۵ میلیون بشکه‌ای نفت خام را می‌توان با انواع و روش‌های دیگر جبران کرد مانند: نفت شن، فراکینگ (روش خاصی برای استخراج گاز یا نفت از لایه‌های سنگی اعماق زمین)، نفت اعماق دریا، نفت مدار قطبی و هیدرات متان ناشی از استخراج گاز.

شرکت‌های “فراکینگ” آمریکایی دچار مشکلات جدی اقتصادی هستند. آیا کاهش بیشتر بهای نفت به معنای پایان کار این شرکت‌هاست؟

اقتصادی بودن “فراکینگ” برای شرکت‌ها در صورت بالا بودن بهای نفت معنا دارد. در مورد تعیین مرز سوددهی یا زیان‌آوری آن، نظر واحدی وجود ندارد و این مسئله به نوع و محل میدان استخراج بستگی دارد. به نظر می‌رسد که بهای کنونی نفت هنوز برای فراکینگ مناسب باشد. اما مشکلات دیگری در انتظار شرکت‌های فراکینگ هستند، این شرکت‌ها با “مناطق آسان” (sweet spots) شروع کرده‌اند و در سال‌های اولیه به حد خوبی از تولید دست یافته‌اند. اما میزان تولید “مناطق آسان” را برای مناطق جدید ملاک قرار داده‌اند که اکنون خطا بودن آن مشخص شده است.

این امر مانند آن است که نمره بهترین شاگرد کلاس را مبنای پیش‌بینی حدمتوسط نمرات دانش‌آموزان سال آینده قرار دهیم که روشی جدی و قابل اعتماد نیست. در عمل میادینی سخت وجود دارند که استخراج را دچار مشکل می‌کنند و هزینه حفاری افزایش می‌یابد که این در صورت کاهش بهای نفت، موجب بروز مشکلات اقتصادی برای شرکت‌های مربوطه می‌شود. این امر در مورد بهای گاز رخ داده است که با کاهش آن در آمریکا، استخراج گاز زیرزمینی به روش فراکینگ دچار مشکل شده است. زمین‌شناس آمریکایی آرتور برمن به درستی گفته است که فراکینگ نه یک انقلاب، بلکه جشن پایان ا‌ست.

آمریکا خود را در آینده به عنوان صادرکننده نفت می‌بیند. آیا این پیش‌بینی خودکفایی انرژی واقع‌بینانه است؟

من اعتقادی به این فرضیه ندارم. با توجه به آمار شرکت نفتی “BP” مصرف روزانه آمریکا ۱۹ میلیون و میزان تولید ۱۱ میلیون بشکه است. این میزان تولید شامل استخراج به روش “فراکینگ” و دیگر موارد هم می‌شود. بنابراین آمریکا نیاز به واردات ۸ میلیون بشکه در روز دارند که مقدار کمی نیست. این کشور به نفت خام اعتیاد دارد و از عدم وابستگی به آن خبری نیست. مستقل از نوشته‌های “وال‌استریت ژورنال” در جهت تبلیغ برای “فراکینگ”، مشکل کمبود روزانه ۸ میلیون بشکه نفت با این روش حل نخواهد شد.

ایالات متحده آمریکا در سال ۱۹۷۰ به “حداکثر استخراج” در مورد نفت خام معمولی دست یافته و از حدود ۴۰ سال پیش تا کنون دچار کاهش تولید است. به عنوان مثال میدان نفتی “Prudhoe Bay” آلاسکا دچار کاهش جدی تولید نفت خام معمولی شده اما رسانه‌های آمریکایی فقط در باره افزایش تولید به روش “فراکینگ” گزارش می‌دهند. بنابراین با در نظر گرفتن هر دو میزان کاهش و افزایش معتقدم که آمریکا هیچگاه به وضعیت صدور تولید مازاد بر نیاز نخواهد رسید.

در یکی از مصاحبه‌های گذشته‌ در باره ابعاد ژئوپلیتیک بحران اوکراین و نقش ناتو گفتگو داشته‌ایم. آیا در این بحران وجهی از سیاست انرژی می‌بینید؟

روس‌ها ۱۰ میلیون بشکه نفت در روز تولید می‌کنند یعنی به اندازه عربستان سعودی و در جایگاه دوم بزرگترین تولید‌کننده بعد از آمریکا قرار دارند. در چارچوب مسئله “Peak-Oil” و روند رو به کاهش مواد خام، روسیه به طور فزاینده در مرکز توجه برنامه‌های استراتژیک قرار گرفته است. غالب مردم فکر می‌کنند که اهریمن‌سازی از پوتین، ارتباطی با مسئله نفت و گاز ندارد. اما من نظری متفاوت دارم و فکر می‌کنم که در صدر برنامه‌های ناتو، جنگ‌منابع قرار دارد. اما ناتو برای منحرف کردن افکار عمومی، تلاش‌های خود را به در قالب جلوگیری از کشورگشایی روسیه ارائه می‌کند.

ناتو چه نفعی در این کار دارد؟

با توجه به مشاهدات من در مورد استراتژی ناتو، فکر می‌کنم که هدف، کنترل راه‌های خروجی صادرات روسیه باشد. این جنگ مسیرهای صادراتی‌ست؛ مسیرهای خط لوله که از کشور خارج می‌شوند و در جریان احداث پروژه «نابوکو» یا «نورث استریم» آشکارا شاهد ان بودیم.

قرار بر این بود که خط لوله‌ نابوکو نفت و گاز را از دریای خزر بدون استفاده از خاک روسیه از طریق ترکیه به اروپا انتقال دهد. پاسخ روس‌ها به این طرح، احداث خط لوله “نورث‌استریم” برای انتقال گاز روسیه از طریق دریای بالتیک به آلمان بدون استفاده از خاک اوکراین و لهستان بود.

به نظر می‌رسد این امر فعلا موجب شکست طرح احداث خط لوله “نابوکو” شده و احتمالا هیچگاه عملی نخواهد شد. اکنون روسیه بعد از احداث خط لوله “نورث‌استریم” مشغول احداث خط لوله “ساوت‌استریم” است که از جنوب روسیه از طریق بلغارستان و صربستان به اتریش منتهی می‌شود.

کاملا روشن است که روس‌ها می‌خواهند به هر قیمتی مانع از کنترل مسیرهای صادراتی خود توسط ناتو شوند. امری که عمری ده ساله دارد و با بحران اوکراین آغاز نشده است، بلکه همه این بحران‌ها جزئی از عرصه یک شطرنج مشابه هستند. شطرنجی که مربوط به جنگ خطوط لوله و حوزه‌های نفوذ است و هیچ ربطی به حقوق بشر ندارد.