درگذشت سیمین بهبهانی در رسانههای ایران بازتاب درخوری پیدا نکرد، و در همان حال برخی از مهمترین خبرگزاریها و رسانههای جهان خبر درگذشت غزلبانوی ایران را پوشش دادند. آیتالله خامنهای، رهبری جمهوری اسلامی که خود را در زمینه شعر و به ویژه غزل صاحبنظر میداند، در سال ۱۳۸۹ در دیدار با برخی شاعران حکومتی و صلهبگیر، بدون آنکه از سیمین بهبهانی نام ببرد، به فروغ فرخزاد اشاره کرد و گفت: «من اسمی از بعضی شعرای زن دیگر نمیآورم؛ چون فروغ فرخزاد به اعتقاد من عاقبت به خیر هم شد. بعضیهای دیگر نه، عاقبت به خیر نشدند و نخواهند شد.»
سیمین بهبهانی را همواره با پروین اعتصامی و فروغ فرخزاد مقایسه کردهاند. ظاهراً آیتالله خامنهای بر این باور بود که اگر نام فروغ در تاریخ شعر معاصر ایران ماندگار شد، شعر سیمین بهبهانی به فراموشی سپرده میشود. سکوت گسترده رسانههای داخلی را میتوان به عنوان میل و اراده رهبر جمهوری اسلامی به فراموش شدن نام و خاطره سیمین بهبهانی تعبیر کرد.
هما سرشار، نویسنده و روزنامهنگار ایرانی در نشریه «رهآورد» در سال ۱۳۶۷ این پرسش را با سیمین بهبهانی در میان میگذارد که آیا به باور او، منتقدان و پژوهشگران در مقایسه با فروغ فرخزاد به او ظلم کردهاند؟
سیمین بهبهانی پاسخ میدهد: «من قبول ندارم که کسی به من ظلم کرده است. نه، ظلمی نشده، اگر فکر میکردم در پارهای از موارد به من بیتوجهی شده، میتوانستم صدایم را بلند کنم و بگویم به من توجه کنید.»
آهنگ دل سیمین
حساسیت سیمین بهبهانی نسبت به «ظلم» از نوجوانی در او وجود داشت و یکی از مهمترین انگیزههای او از همان آغاز تا فرجام در سرودن اشعار اجتماعی بود.
درباره توجهاش به مضامین اجتماعی گفته است: «در میان دوستان و نزدیکان کسانی هستند که از راه خیرخواهی مرا نصیحت میکنند و میگویند سخن دل بگو، چقدر از زبان جیببر و دزد و دلاله و فاحشه و یتیم صحبت میکنی؟ (…) در جواب آنها میگویم: شعر من سخن دل است و من هرگز جز به آهنگ دل خود جواب نگفتهام. اصولاً نمیدانم منظور آنها از سخن دل چیست و گویا ایشان تنها مغازلات و عاشقانههای پیشپاافتاده را سخن دل میدانند.» (زنان سخنور، ص ۲۶۴)
از نخستین تلاشها تا «رستاخیز»
سیمین بهبهانی نخستین مجموعه شعرش را با عنوان «سهتار شکسته» در اسفند ۱۳۲۹، هنگامی که فقط ۲۴ سال داشت منتشر کرد. این مجموعه دربردارنده اشعاری است که بهبهانی در فاصله بین پانزده تا بیست سالگی سروده است. «جای پا» (۱۳۳۵) حاوی اشعار اجتماعی اوست. سیمین بهبهانی اما در مجموعههای چلچراغ (۱۳۳۶) و مرمر (۱۳۴۱) به ساحت غزل روی آورد و سپس در فاصله بین سالهای ۵۲ تا ۶۳ سه مجموعه «رستاخیز» (۱۳۵۲)، «خطی ز سرعت و آتش» (۱۳۶۱) و «دشت ارژن» (۱۳۶۲) را به چاپ سپرد. این سه مجموعه نمایانگر تحولی در دنیای شعری اوست.
فرزانه میلانی، شاعر و استاد ادبیات در دانشگاه ویرجینیا درباره مجموعه «رستاخیز» میگوید: «در این سه مجموعه دگردیسی غریبی در کار بهبهانی رخ مینماید. نیتم فقط اشاره به این مطلب است که این دوره کمال تعابیر و تصاویر دورههای پیشین است. رستاخیز است. اوجی شکوهمند است. تعالی و تحول تجربههای متنوع قبلی در شکل و مضامین غزل است.» (نیمه دیگر، پاییز ۷۲، ویژه سیمین بهبهانی)
نیمای غزل
از آن پس بود که به سیمین بهبهانی لقب «نیمای غزل» را دادند. نخستین بار علی محمد حقشناس از این تعبیر استفاده کرد و سپس به تدریج بر سر زبانها افتاد. حقشناس مینویسد: «سیمین بهبهانی به منظور انجام امر آشناییزدایی از قالب غزل، از میان واحدهای ساختاری آن قالب، واحد وزن را – یعنی بنیادیترین عنصر سازنده قالبهای شعری را – برگزیده است. آنگاه با افزودن بیش از چهل و یک وزن کمسابقه یا به کلی بیسابقه بر اوزان غزل، این قالب کهنه را هویتی نو بخشیده و آن را پذیرای پیامهای نو و معانی امروزی کرده است. و این درست همان شیوه آشناییزدایی است که نیما سالها پیش از سیمین، در کار شعر فارسی به طور کلی کرد و از آن رهگذر بدعت نیمایی را پایه گذاشت.» ( علی محمد حقشناس، نیمای غزل، سیمین بهبهانی، نقد آگاه، پاییز ۱۳۶۱)
سیمین بهبهانی درباره نوآوریهایش در قالب غزل میگوید: «اگرچه در محتوا و تصویر و قالب تا میزان قابل توجهی از سنت سر پیچیدهام، اما در کل از سنتهای فرهنگی شعر نگسستهام. پشتوانه شعر من همان ادبیات رایج در این کشور است.» (سیمین بهبهانی، دویدیم و هنوز میدویم.)
نوآوریهای سیمین بهبهانی در قالب غزل که به تجددخواهی او در قالب سنتها تعبیر شده است، برخی از اساتید مسلم ادبیات ایران را سخت خوش آمده است. دکتر احسان یارشاطر در نامهای که به تاریخ ۸ آبانماه ۶۹ برای سیمین بهبهانی نوشته، خطاب به او میگوید: «آهنگها و اوزان گوشنوازی که به کار بردهاید، حتی وزنهای کمتر رایج یا تازهای که تجربه کردهاید، قافیهسازیها، بخصوص قافیههای مضاعف یا چهارپاره و مهارت کمنظیر شما در یافتن و برگزیدن یا سختن واژه های گویا همه بر لذت خواننده میافزاید، هرچند جوهر شعری شما، مثل جوهر هر شعری ورای اینهاست.»
حورا یاوری، پژوهشگر و منتقد ادبی هم نوآوریهای سیمین بهبهانی را همسنخ تلاش نیما در ایجاد تحول در شعر فارسی میداند. میگوید: «شعر سیمین بهبهانی غزل هست اما تغزلی نیست و خوانندگان شعر او گرچه غزل میخوانند اما از عوالم سنتی و آشنای غزل فاصله میگیرند و به فضاهای معنایی تازهای گام مینهند که پیش از این با قالب غزل بیگانه بوده است.» (نیمه دیگر، پاییز ۷۲، ویژه سیمین بهبهانی)
فضاهای معنایی تازه
این «فضاهای معنایی تازه» مفهوم غزل را هم دگرگون کرده است. به گفته فرزانه میلانی «در غزلهای عاشقانه بهبهانی مردان موضوع عشقاند، کشف حجاب میکنند، از محبس تنگ “مردانگی” میرهند، ملهم میشوند و نه الهامگیرنده، مشهود میشوند و نه شاهد، منظور میشوند و نه ناظر، معشوق میشوند و نه عاشق. (…) در اشعار سیمین بهبهانی سرانجام حجاب رمز و راز از گرد مردان در غزل برگرفته میشود. مرد حضوری جسمانی پیدا میکند و از ویژگی فردی برخوردار میشود.» (نیمه دیگر، پاییز ۷۲، ویژه سیمین بهبهانی)
به یک معنا سیمین بهبهانی فقط شاعر زنان نیست. او به مردان هم در غزلیاتش تشخص میدهد. در گفتوگو با نشریه «پر» میگوید: «من به جدایی بین زن و مرد هیچ اعتقادی ندارم و معتقدم اگر در جامعهای ستم باشد بر زن و مرد جامعه یکسان ستم هست و هیچ دلیلی ندارد که زنها بنشینند و به حال خودشان گریه و زاری کند. من معتقدم که زن میتواند کشتی شکسته را به ساحل نجات برساند. معتقدم میتواند هر پیامی را به هر جا برساند و معتقدم که مظلوم نیست، درهمشکسته و خرد نیست.»
طبعاً نگاه برابریخواهانه سیمین بهبهانی به مسأله زن و مرد با تعریف آیتالله خامنهای، رهبری جمهوری اسلامی که زن را «بزرگ خانه و گل و ریحانه خانواده» خوانده است، تفاوت دارد. (دیدار خامنهای با گروهی از زنان، خرداد ۱۳۹۰)
ضیاء موحد، شاعر و استاد فلسفه و منطق درباره سیمین بهبهانی میگوید: «کارنامه بیش از چهل سال شاعری سیمین کارنامه فریاد، اعتراض، جنگیدن با دروغ و بیعدالتی است.» (نیمه دیگر، پاییز ۷۲، ویژه سیمین بهبهانی)
نخستین خیزشهای عدالتخواهانه
سیمین بهبهانی در شرحی که بر زندگی و دوران نوجوانیاش نوشته ما را با نخستین خیزشهای عدالتخواهانهاش آشنا میکند. مینویسد: «تازه سال دوم مدرسه را شروع کرده بودم که گزارشی انتقادی و بیامضاء راجع به اوضاع ناهنجار مدرسه در یکی از روزنامههای آن زمان منتشر شد که سخت رییس آموزشگاه را خشمگین کرد و نوشتن آن را به من نسبت دادند، در حالیکه هنوز هم نمیدانم چه کسی آن را نوشته بود. با چهار نفر دیگر از همکلاسیهایم به دفتر آموزشگاه احضار شدیم. رئیس (دکتر جهانشاه صالح) بیمقدمه مرا مخاطب ساخت و ناسزایی نثار کرد. اهانتش را با یادآوری این نکته که حق ندارد به دانشجو توهین کند، پاسخ گفتم، که بیدرنگ سیلی سختش به گوش و صورتم نشست. سیلی من نیز بیدرنگ و در پاسخ به گوش او نشست. تقریباً دست و گریبان شده بودیم، استاد و شاگرد! معاون آموزشگاه و دیگر پزشکان میانجی شدند و دو حریف را از هم جدا کردند و به افتضاح پایان دادند.» (سیمین بهبهانی، تا طلوعی طلایی چشم به راه داریم)
این حادثه نقطه عطفی در زندگی سیمین جوان است. مینویسد: «هرچه کردم نتوانستم خفت را بپذیرم و گناه ناکرده را به گردن بگیرم. (…) ترک تحصیل کردم و چهره سرنوشتم دیگرگون شد. از آن تاریخ به بعد هدف شعرم مبارزه با ستم بود.» (همان)
سیمین بهبهانی در گفتوگو با فرزانه میلانی درباره آن دوره میگوید: «نیمهکاره تحصیلاتم را رها کردم تا ازدواج کنم. همسر اولم از خانواده بهبهانی بود. بعد که از ازدواج اولم گسستم با منوچهر کوشیار ازدواج کردم و عاشقانه این زندگی را ادامه دادم. متأسفانه شانزده سال بیشتر این زندگی ادامه پیدا نکرد و چند سالی است که او مرحوم شده. زندگی من زندگی سادهای بوده. بیشتر کار کردهام، بیشتر تدریس کردهام، با مشقت لیسانس از دانشکده حقوق قضایی دانشگاه تهران را به دست آوردم. ولی حاضر نشدم به کار قضاوت تن بدهم. همینطور حاضر نبودم به کار اداری تن بدهم. حس میکردم آن آزادگی را که تدریس به من عطا میکند نمیتوانم در مشاغل دیگر داشته باشم. بعدها به دعوت رادیو ایران برای سرودن ترانه به آنجا رفتم. البته این برای گذران زندگی بود یعنی یک حرفه و نه هنر. در طول مدتی که برای رادیو ترانه میساختم حتی یک بار هم قبول نکردم که در ساختن سرودها یا ترانههایی که مخصوص روزهای به خصوص بود شرکت کنم. هرگز زیر بار نرفتم که خلاف شئون شاعری خودم کاری انجام دهم.»
رفت آن سوار کولی، با خود ترا نبرده
شب مانده است و با شب، تاریکی فشرده
………………
farid / 23 August 2014