سه سال از جنگ داخلی سوریه میگذرد. در آستانه برگزاری جشنواره فیلمهای مستند واقعگرا در پاریس، شبکه تلویزیونی «آرته» مستندی را نمایش داد به نام «بازگشت به حمص» ساخته طلال درکی، فیلمساز سوری. در این مستند با پیگیری سرگذشت یک مرد جوان از اهالی حمص، چگونگی فراگیر شدن جنگ داخلی سوریه و تأثیرات آن بر زندگی انسانها نشان داده میشود.
در زندگی عبد الباسط ساروت تا بهار ۲۰۱۱ زمین فوتبال مهمترین نقش را ایفا میکند. او در محلهشان یک دروازهبان موفق است، تا آن حد که حتی در نوزدهسالگی به تیم ملی جوانان سوریه هم راه پیدا میکند.
وقتی که سه سال پیش مخالفان بشار اسد به خیابانها ریختند، در زندگی عبدالباسط هم تحولی اتفاق میافتد: در زندگی او خیابان جایگزین زمین فوتبال میشود. او و دوستانش تظاهراتی را سازمان میدهند و عده زیادی از همشهریهایشان را تشویق میکنند که در تظاهرات علیه اسد شرکت کنند.
عبدالباسط از کاریزما هم بیبهره نمانده. اوست که رهبری تظاهرکنندگان را به دست میگیرد و با خواندن ترانههای انقلابی و سر دادن شعارهایی، مردم را تهییج میکند. دوستان او از این صحنهها فیلم برمیدارند و در یوتیوب این فیلمهای کوتاه را در اختیار همگان قرار میدهند. حالا دیگر عبدالباسط یک چهره شناختهشده است و به او لقب «دروازهبان آوازهخوان» را دادهاند.
مستند «بازگشت به حمص» با چنین تصاویری از زندگی عبدالباسط ساروت آغاز میشود. این مستند در جشنواره فیلم ساندنس که از ۱۶ تا ۲۶ ژانویه در آمریکا برگزار شد، تحسین شده و جایزه بزرگ هیأت داوران برای فیلمهای مستند را دریافت کرده است.
طلال درکی، مستندساز سوری در آتن در رشته سینما تحصیل کرده و تاکنون از او دو فیلم کوتاه و پنج مستند به نمایش درآمده است. «بازگشت به حمص» نخستین مستند بلند اوست. درکی با «سی ان ان» و «رویترز» و با شبکه تلویزیونی «فرانس ۲۴» در فرانسه همکاری میکند.
«بازگشت به حمص» نمایانگر مراحل مختلف شورش بر ضد بشار اسد در طی سالهای گذشته است و گزارشی است از چگونگی شکلگیری دور باطل خشونت. ابتدا مخالفتها با تظاهرات مردم آغاز میشود. اما با سرکوب این تظاهرات، بهتدریج مخالفان اسد به نبرد مسلحانه روی میآورند و خشونت را با خشونت پاسخ میدهند.
هنگامی که ولید، یکی از دوستان عبدالباسط توسط نظامیان به قتل میرسد، مرحله دیگری از زندگی «دروازهبان آوازهخوان» شکل میگیرد. او به این نتیجه میرسد که با سر دادن شعار و آواز خواندن نمیتوان رژیم اسد را سرنگون کرد. پس او هم اسلحه بهدست میگیرد و چنین است که تظاهرکنندگان به تدریج مانند عبدالباسط به ستیزهجویان مسلح بدل میشوند. اگر در زندگی آنها تا پیش از این مذهب اهمیت چندانی نداشته، از وقتی که سلاح به دست میگیرند، ناگهان به مذهب هم روی میآورند.
کلاشنیکف تنها اسلحه آنها نیست. آنها به سلاحهای سنگینتری هم مجهز میشوند و در همه حال، همچنان دوربین زندگی عبدالباسط را در کانون این بحرانها ثبت میکند. او و دیگر ستیزهجویان امید دارند که نیروهای ناتو به سوریه حمله کنند و رژیم بشار اسد ساقط شود. وقتی این اتفاق نمیافتد، خشم و سرخوردگی از غرب جایگزین خوشبینی میشود.
در این میان فقط زندگی عبدالباسط و دوستانش دگرگون نشده. شهر حمص هم در پایان سال ۲۰۱۲ ویران شده است. تکتیراندازها در ساختمانها و ویرانههای به جای مانده از جنگ در کمین نشستهاند. در این شهر دیگر نمیتوان سکونت کرد.
عبدالباسط در یکی از نبردهای خیابانی مجروح میشود. درد جسمانی قابل تحمل است. دردها و رنجهای روحی را اما دشوار میتوان تحمل کرد. در یکی از صحنهها، مقابل دوربین میگوید: «فراموشی، بزرگترین هدیه خداوند به انسانهاست.» و در همان حال از نگاهش پیداست که این مرد جوان تجربههایی را از سر گذرانده که ممکن است هرگز نتواند آنها را فراموش کند.
«بازگشت به حمص» در جولای ۲۰۱۳ به پایان میرسد. عبدالباسط به زادگاهش، حمص که اکنون در محاصره ارتش سوریه قرار دارد بازمیگردد. آخرین فیلمی که از او در دست است، در ۱۸ فوریه سال جاری گرفته شده: او در میان گروهی از ستیزهجویان قرار دارد و همچنان آواز میخواند.