مردم درباره مراسم تبلیغاتی استقرار نظام جمهوری اسلامی چه فکر میکنند؟ آیا با پرداخت همه این هزینههای گزاف از سرمایههای ملی ایران موافق هستند؟ آیا نسل جوان ایران با این تبلیغات به نظام جمهوری اسلامی گرایش پیدا کرده است؟ مردم و روشنفکران ایرانی درباره نظام سرنگون شده و نظام روی کار آمده چه نظری دارند؟
این که مردم به دهه فجر، “دهه زجر” میگویند با تبلیغات حکومتی تناسب دارد، تبلیغاتی که خط آن را ولی فقیه فعلی سالها پیش به این صورت تعیین کرده است: «اين مراسم را با هيجانهای عاطفی صحيح بايد با طراوت و تازه كرد. در مذهب ما، احساسات، گريه و شادی، حب و بغض و عشق و نفرت جايگاه والايی دارد. از اين رو جشنهای دهه فجر میبايستي همچون مراسم و اعياد مذهبی گرامي داشته شود.» (علی خامنهای در ديدار با مسئولان ستاد برگزاری مراسم دهه فجر ۱۳۶۹/۱۰/۱۱)
مردم درباره مراسم تبلیغاتی استقرار نظام جمهوری اسلامی چه فکر میکنند؟ آیا با پرداخت همه این هزینههای گزاف از سرمایههای ملی ایران موافق هستند؟ آیا نسل جوان ایران با این تبلیغات به نظام جمهوری اسلامی گرایش پیدا کرده است؟ مردم و روشنفکران ایرانی درباره نظام سرنگون شده و نظام روی کار آمده چه نظری دارند؟
آن چه در زیر میخوانید، ادامه گزارشی است میدانی در باره همین موضوع. طبعاً گزارشهای میدانی از این نوع نمیتوانند مدعی جامعیت باشند. تلاش بر این بوده تا گفتههایی به اصطلاح “تیپیک” در این گزارش نقل شوند؛ گفتههایی که مدام آنها را میشنویم.
شاه خودش باعث به وجود آمدن انقلاب شد
یک استاد رشته معماری و شهرسازی میگوید: «این را بسیار شنیدهایم که مردم به خاطر رفاه بیش از حد در زمان شاه انقلاب کردند. نظرات مختلف است. یکی از دانشجویان من اعتقاد داشت انقلاب کار انگلیسیها بوده است. برایم جالب است این نظرات ولی خوب صحیح نیستند.
یک استاد دانشگاه: به شما توصیه میکنم به عنوان یک خبرنگار به جای پرس و جو درباره هزینههای جشنهای این مقطع، ریشهایتر به موضوع نگاه کنید و سمت و سوی تحقیق را به سمت بررسی تغییرات اجتماعی بزرگ در مقطع اصلاحات ارضی هدات کنید.
شاه خودش باعث به وجود آمدن انقلاب شد. اینکه میگویم شخص شاه باعث شد برای این است که در زمان شاه ما با یک دولت به مفهوم امروزی روبهرو نیستیم. از سلطنت مشروطه خبری نیست و آنچه به واقع وجود دارد یک سلطنت مطلقه وابسته به نیروی بیرونی است. همه چیز تحت امر شاه است. اشراف و خوانین ایران بعد از سرکوب و تضعیف در زمان رضا شاه یارای مقابله سیاسی با شخص شاه را نداشتند و نفع آنان در همراهی با شاه بود. خود شاه نیز آلت دست قدرتهای خارجی بود و توان مخالفت با آنها را نداشت.
در نتیجه اصلاحات ارضی و بعد استقرار کارخانههای صنعتی در ایران، موجی از افزایش جمعیت و انتقال جمعیت به وجود آمد. بافت طبقاتی جامعه ما زیر و رو شد. آرایش جمعیتی مناطق شهری و روستایی به هم ریخت. کار من شهرساز نیست که این مسائل را بشکافم. خلاء پژوهش جامعه شناسان و اقتصاددانان در این حوزه کاملاً محسوس است.»
این استاد دانشگاه ادامه میدهد: «… بافت طبقاتی، شیوه تولید و آرایش فرهنگی جامعه دچار تغییرات شدیدی شد که از پیش اندیشیده نشده بود و شاه توان درک و پاسخگویی به آن را نداشت. تاثیر عوامل بینالمللی که دیگر مربوط به سیاست پیشههاست و من وارد آن نمیشوم. میخواهم بگویم با هر نوع نگاهی که داشته باشیم در تاریخ معاصر ما انقلاب سفید نقطه عطف دوم یا سوم است ولی موضوع برای ما مجهول مانده است. این مجهولات به استدلالهای بی پایهای اصالت داده که از پایه اشتباه است. به همین خاطر به شما توصیه میکنم به عنوان یک خبرنگار به جای پرس و جو درباره هزینههای جشنهای این مقطع، ریشهایتر به موضوع نگاه کنید و سمت و سوی تحقیق را به سمت بررسی تغییرات اجتماعی بزرگ در مقطع اصلاحات ارضی هدات کنید.»
لباس شخصیها باشند بهتر کار میکنند
یک کشاورز ۶۱ ساله در پاسخ به این سوال که در زمان شاه مخلوع ایران بیشتر به کشاورزان رسیدگی میشد یا در زمان جمهوری اسلامی، میگوید:«آخوندها کار را خراب کردهاند، چون اکثر مردم حساب بکنی فاسد شدهاند! یکی به دزدی، یکی به دروغ، یکی به ناموس ولی از لحاظ کشاورزی و روستا اینها به نسبت شهر به نفع ما کار کردهاند. اختیار دست لباس شخصیها باشد بهتر کار میکنند ولی نمیگذارند آخوندها، مگر احمدینژاد نبود؟ ترسیدند برای همیشه آخوندها را پس بزند.»
یک کشاورز: آخوندها کار را خراب کردهاند، چون اکثر مردم فاسد شدهاند! ولی از لحاظ کشاورزی و روستا کار کردهاند. اختیار دست لباس شخصیها باشد بهتر کار میکنند ولی نمیگذارند آخوندها، مگر احمدینژاد نبود؟ ترسیدند برای همیشه آخوندها را پس بزند.
این کشاورز در توضیح این که چرا رژیم فعلی را بهتر از رژیم قبلی حاکم بر ایران میداند، میگوید: «از هر لحاظ که بخواهی حساب کنی ما چیزی نداشتیم. در سرما و برف آن موقع −که شما یاد ندارید، هیچ وقت در عمرتان ندیدهاید− مردم اینجا گرفتار میشدند. یک جاده خاکی بود که هر سال از پشت پل، آب میشست و با خودش میبرد. ماشین خبری نبود، با تراکتور آن هم با هزار التماس. ده ما نداشت، شوهری، پسری، جوانمردی راه میافتاد در برف از ده بالا خبر میکرد. اینقدر زنها موقع زایمان تلف شدند. اینقدر بچه به مریضخانه نرسید و مُرد…! برف اول که میآمد اسیر میشدیم تا بهار. جایی نداشتیم، وسیلهای نداشتیم.»
این کشاورز ادامه میدهد: «بعد از انقلاب، جنگ که تمام شد بولدوزر آوردند و جاده کشیدند. پل را درست کردند. الان دهاتها برق دارند، آب لولهکشی دارند. قبلش مردم میرفتند از روخانه آب میآورند. پر لجن و آشغال بود. از بالا کهنه بچه میشستند از پایین آب بر میداشتند با دبه برای خوردن. رفسنجانی که همه جا را قبضه کرد، آخوندها هم شدند مثل طاغوت. چند سال است میخواهند گاز بکشند ولی خبری نیست. احمدینژاد که آمد بیشتر رسیدگی کردند. با یارانه خدمت کرد به ما. حالا ببینیم روحانی چکار میکند. خودش در تلویزیون میگفت بچه کشاورز است اما میگویند میخواهد یارانهها را جمع کند.»
هر دو حکومت فاسد هستند
صاحب یک مغازه اجناس پلاستیکی میگوید: «اینقدر وضعیت اقتصادی بد شده است که دیگر به هیچ کاری نمیرسیم. من تاریخ خیلی دوست دارم. وقتی اوضاع بهتر بود کتاب میخریدم. شبها میخواندم. داخل مغازه بعضی وقتها میشد چند صفحه خواند. وقتی بچهام نگاه میکرد که دارم کتاب میخوانم احساس خوبی پیدا میکردم…»
یک فروشنده: شاه از مردم ایران میترسید چون ایران خیلی سیاسی است. روی حساب ترس، دلش میخواست به مردم خدمت کند تا دوستش داشته باشند اما دور و برش را افرادی گرفته بودند و خبر دروغ میدادند. مثل همین الان که مسئولان کشور ما نیستند! معلوم نیست کجا زندگی میکنند، از مردم خبر ندارند.»
این فروشنده میگوید:«حکومت عوض شد ولی فساد سر جایش باقی ماند. در ایران اطرافیان کسی که قدرت دارد سوءاستفاده میکنند. زمان شاه، خواهرش اشرف از بانکها به زور وام میگرفت، ساخت و ساز میکرد. گانگستری بوده برای خودش. در یکی از کشورهای خارجی به خاطر مواد مخدر بازداشت شده بود ولی مثل الان که وقتی اتفاقی میافتد سریع لاپوشانی میکنند، آن موقع هم همین شکلی بوده!
شاه از مردم ایران میترسید چون ایران خیلی سیاسی است. روی حساب ترس، دلش میخواست به مردم خدمت کند تا دوستش داشته باشند اما دور و برش را افرادی گرفته بودند و خبر دروغ میدادند. مثل همین الان که مسئولان کشور ما نیستند! معلوم نیست کجا زندگی میکنند، از مردم خبر ندارند. آدمها را دستچین میکنند و میبرند خانه مسئولان؛ فکر میکنند مردم، اینها هستند.»
شروع بدبختی مردم ایران
یک فروشنده عمده محصولات غذایی اعتقاد دارد که سرنگونی حکومت پهلوی «شروع بدبختی مردم ایران» بوده است. او صحبتهایش را با اشاره به ارزش پول کشور شروع میکند و میگوید:«زمان آن خدا بیامرز دلار هفت تومان بود، امروز سه هزار تومان است. همین بس است. مسئله به این روشنی بحث لازم ندارد.
یک فروشنده عمده: کشوری که جزو ۵ کشور برتر دنیا بود و در کل خاورمیانه از اسمش میترسیدند در زمان این آخوندها به جایی رسید که دارید میبینید. با پاسپورت ایران شاهنشاهی در همه کشورها تحویل میگرفتند ما را، الان به ما میگویند تروریست. اسم ایران میآید همه یاد حزبالله، موشک و حماس میافتند.
کشوری که جزو ۵ کشور برتر دنیا بود و در کل خاورمیانه از اسمش میترسیدند در زمان این آخوندها به جایی رسید که دارید میبینید. ایران و مردم برایشان مهم نیست. نه کسی از ایران میترسد و نه داخل آدم حساب میکنند ما را. همان افغانیهایی که در ایران عملگی میکردند وضعیتشان در دنیا بهتر از ما شده! با پاسپورت ایران شاهنشاهی در همه کشورها تحویل میگرفتند ما را، الان به ما میگویند تروریست. اسم ایران میآید همه یاد حزبالله، موشک و حماس میافتند.»
او ادامه میدهد: «از هر جهت شروع بدبختی مردم ایران از زمانی بود که شاه از این همه نمک نشناسی دلش شکست و رفت. حکومت افتاد دست این گشنه گداهای بیسواد که تاریخ ایران را نابود کردند.»
حیف این کاغذها
یکی از مسئولان اجرایی یک انتشارات صاحب نام در ایران که سالهاست مورد غضب حکومت است درباره جشنهای ویژه استقرار نظام جمهوری اسلامی میگوید: «هنوز شروع نشده است. از چند روز دیگر خودش را نشان میدهد. جایی ندیدهام که اعلام کنند چقدر هزینه میکنند. مشخص است که مبلغ آن بالاست.»
این دست اندرکار صنعت نشر میگوید: «بیشتر از هر چیزی کاغذهایی که به صورت یکبار مصرف استفاده میشود و دور ریخته میشود ناراحتم میکند. انتشارات نیمه دولتی و دولتی از سهمیه کاغذ سوبسید دار استفاده میکنند.
یک ناشر: بیشتر از هر چیزی کاغذهایی که برای جشنهای دهه فجر دور ریخته میشود ناراحتم میکند. انتشارات نیمه دولتی و دولتی از سهمیه کاغذ سوبسید دار استفاده میکنند. بخشی از کاغذی که ما تهیه میکنیم مازاد این انتشاراتیهاست که سهمیه کاغذ خود را میآوردند و در بازار آزاد میفروشند.
بخشی از کاغذی که ما تهیه میکنیم مازاد این انتشاراتیهاست که سهمیه کاغذ خود را میآوردند و در بازار آزاد میفروشند. در زمان تحریمهای دولت احمدینژاد کاغذ نایاب شد. میگفتند که وارد نمیشود ولی ما خبر داشتیم که کاغذ را انبار کردهاند و نمیفروشند. انواع ماشینهای خارجی وارد بازار میشد اما برای تهیه کاغذ مشکل داشتیم و هنوز هم داریم.
یک کتاب سه جلدی که چاپ اول آن ۲۵ هزار تومان بود در چاپ شش ماه پیش مجبور شدیم با قیمت ۷۵ هزار تومان به دست خریدار برسانیم. با اینکه قیمت دلار کمی پایین آمده اما چاپ بعدی بالای ۱۰۰ هزار تومان در خواهد آمد. خیلیها توان پرداخت این قیمتها را ندارند… از طرفی متاسفانه مقدار زیادی کاغذ را برای جشنهای دهه فجر مصرف میکنند که بیشتر عکس و شعار است. بعد از راهپیمایی ۲۲ بهمن کف خیابانها پر از این کاغذهاست. جمع میکنند و دور میریزند.»
فساد اخلاقی کمتر بود
یک شیشه بُر که ۵۴ سال سن دارد میگوید: «فساد، راهپیمایی، انتخابات، گرانی و غیره در همه دولتها هست. یک زمان بیشتر و یک زمان کمتر. این وسط اگر مردم سالم ماندند این مشکلات به مرور حل میشود. سالم ماندن مردم خوب به خیلی چیزها ربط دارد. کسی که نان ندارد بخورد، میرود دزدی میکند. از زمانهای قدیم بوده این چیزها. سن ازدواج بالا برود جوانها میافتند دنبال ناموس مردم. حالا بگوییم تقصیر جوانهاست؟ هست البته ولی شغل و خانه درست کنید برای جوانها، آن وقت جوانی که ازدواج نکرد و افتاد دنبال زن و بچه مردم و مزاحم شد، گوشش را بگیرید.
یک شیشهبر: اینها به وضعیت خیابان، جاده و ساختمان سازی خیلی رسیدهاند. الان در همه خانهها برق هست، آب لوله کشی هست، گازکشی شده است. ولی مردم را عوض کردند. این بد است.
اینها به وضعیت خیابان، جاده و ساختمان سازی خیلی رسیدهاند. گاز که نبود؛ با چراغ علاالدین اتاقها را گرم میکردند. دود میکرد، سقف سیاه میشد. کتری آب جوش بر میگشت روی بچهها و میسوختند. خیلی از مسائل بود. زنها روی چراغ سه فتیله غذا میپختند. توی سرما کنار حوض با آب سرد لباس میشستند.
مریضی زنها و دست و پا دردشان همه به خاطر این است امکانات نبود. بدنشان شکسته شده به خاطر زحمتهایی که کشیدهاند. الان در همه خانهها برق هست، آب لوله کشی هست، گازکشی شده است. دستشان درد نکنه ولی مردم را عوض کردند. این بد است.
آن زمان هر کس هر کاری میکرد برای خودش بود. کسی عرقخور بود میرفت کاباره. مست نمیکرد با ماشین بیفتد در خیابانها ویراژ بدهد. کسی مزاحم زن و بچه مردم میشد یقهاش را خود مردم میگرفتند. خدا بیامرزد آقای طالقانی را. وقتی میخواستند شهر نو را ببندند گفت هر خانهای یک توالت دارد، هر شهری هم یک جایی را لازم دارد که این چیزها به بقیه محلهها کشیده نشود… همه چیز را به روی مردم بستند، مردم حریص شدند. چنان مسخره بازیای راه انداختند سر ویدئو که میپیچیدند وسط پتو، یواشکی از اینجا میبردند آنجا. توانستند جلویش را بگیرند؟ معلوم است که نمیشود.»
او ادامه میدهد: «مردم با هم یار بودند. رفیق بودند. کاری کردهاند که مردم دشمن هم شدهاند. فرهنگ ملی ما خراب شد.جوانها خیلی وقت است چیزهایی که برای مردم مهم بود را کنار گذاشتهاند. جوانها و پیرترها جدا شدهاند. زن و مرد جدا شدهاند. شدهایم ملت پاره پاره! »
بخش نخست گزارش: مردم و مراسم “دهه زجر”