کمی بهار
شهرنوش پارسیپور – فروغ از مرد دیگری باردار است. دکتر، شوهر او مىخواهد به همخوابگى با فروغ تظاهر كند...
شهرنوش پارسیپور - روزى فروغ به دیدار خالهاش خانم لقا مىرود و به او اعتراف مىکند که شوهرش مردى...
شهرنوش پارسیپور - دكتر اعتماد و بزرگ علوى در گراند هتل تهران دارند ناهار مىخورند. علوى تعريف مىكند كه...
شهرنوش پارسیپور - شوكت به خانه برمىگردد و با پروانه حرف مىزند. به او پيشنهاد مىكند بروند با مردى...
آرین اشکانى، فروغ و آذرماه مقابل سفارت شوروى مىروند. آذرماه به طرف سرباز روس مىرود و چاقوى ضامندارش را...
آرين اشكانى از «آذرماه» خواستگارى مى كند، اما «آذرماه» اعلام مىكند كه مىخواهد پرستار يا پزشك بشود.
عترت از پتيارههاى بابا تيسمار حرف مىزند و شوهرش را مىخنداند. عاقبت اما متوجه مىشود كه بدون او نمىتواند...