اگر در داخل ایران هنوز امکان گفت‎وگو و برگزاری مراسم یادبود برای کشته‌شدگان دهه ۶۰ وجود ندارد و مسئولان پیشین و وقت جمهوری اسلامی همچنان حاضر نیستند توضیحی بدهند درباره آنچه در این دهه در زندان‎های ایران گذشته است، در خارج از کشور، تابستان هر سال فرصتی است برای این که خانواده جانباختگان سیاسی دهه شصت و فعالان سیاسی در برنامه‌های مختلف به بازخوانی آن‎چه در این دهه گذشته است، بنشینند و درباره راهکارهای دادخواهی و پاسخگو کردن مسئولان حکومتی سخن بگویند.

khavarancemetery

در بیست و پنجمین سالروز کشتار ۶۷، کارگاه فرهنگ‎های برلین، میزبان زنان و مردانی بود که دهه شصت را یا در زندان، یا پشت در زندان گذرانده بودند. کسانی که یا عزیزان‌ خود را از دست داده بودند، یا خود از زیر اعدام جان سالم به در برده بودند. شادی صدر (وکیل و حقوقدان)، امید منتظری (روزنامه‌نگار)، عصمت طالبی (از خانواده جانباختگان) و سیاوش محمودی (زندانی سیاسی سابق) به دعوت کانون پناهندگان سیاسی برلین و کانون دفاع از زندانیان سیاسی آمده بودند تا با هم و برای نسل جوان‎تر از روزهایی گذشته بگویند.

سه مرحله جنبش دادخواهی در ایران

شادی صدر، وکیل و حقوقدان، نخستین سخنران این مراسم بود. او که تحت عنوان «جنایت بدون عقوبت» سخن می‎گفت، جنبش دادخواهی در ایران را به سه مرحله تقسیم کرد.

شادی صدر یکی از مهم‌ترین مشکلات جنبش دادخواهی را فقدان اطلاعات لازم دانست و توضیح داد: «با اینکه مستندسازی‌های زیادی انجام شده، اما مستندسازی معطوف به آمران و عاملان کم است. یکی از کارهای پیش روی ما این است که فقط عاملان و آمران نیستند که باید پاسخگو باشند، بلکه افراد مطلع را هم باید پاسخگو کرد. آدم‌هایی که اطلاعاتی دارند که ما نمی‌دانیم.»

به عقیده وی، مرحله اول دادخواهی، مرحله‎ای است که تازه خبر اعدام زندانیان سیاسی و عقیدتی به خانواده‌ها می‎رسد. او گفت: «در این مرحله هنوز کسی نمی‎دانست چند نفر اعدام شده‎اند، چه کسانی بودند و برای چه؟ بعد از چندماه مشخص می‎شود که تعداد بسیار زیادی از زندانیان سیاسی در مدت‌زمانی بسیار کوتاه در زندان‎ها اعدام شده‌اند.»

این وکیل با اشاره به اینکه تابستان۶۷، نقطه عطف جنبش دادخواهی ایران است ادامه داد: «مرحله افشاگری اینجا شروع می‌شود، اتفاقی افتاده، فاجعه‌ای که یک سانسور بسیار عمیق و وسیع وحساب شده و یک سکوت مرگبار درباره آن وجود دارد و باید افشا شود. هدف اولیه و اصلی جنبش دادخواهی شکستن این سکوت بوده است و هست. متاسفانه این صدا خیلی درست و درخور فاجعه‌ای که اتفاق افتاده، نه در آن موقع، نه بعد از آن و نه حالا شنیده نشده است.»

شادی صدر گفت: «فعالان جنبش دادخواهی در این مرحله با هدف افشاگری شروع کردند به مستندسازی موارد اولیه‎ای مانند فهرست اسامی جانباختگان، اعضای کمیسیون مرگ و اینکه فتوای اعدام زندانیان سیاسی چه بوده و توسط چه کسی صادر شده و هم حرف زدن درباره دهه۶۰ تا آگاهی جامعه بالا برود.»

این فعال اجتماعی این مرحله را «مستندسازی معطوف به قربانیان» خواند و ادامه داد: «جنبش دادخواهی با توجه به سئوال‎هایی که در پیش رو داشت کم‌کم وارد مرحله دیگری شد و پرسش‌های حقوقی درباره ماهیت کشتار ۶۷ و دهه ۶۰ مطرح شد. آیا نسل‌کشی بوده یا جنایت علیه بشریت؟ در این مرحله فعالان اجتماعی و سیاسی به این فکر کردند که باید بتوانیم با زبان دیگری به ویژه با سازمان‌های بین‌المللی حرف بزنیم.»

شادی صدر
شادی صدر

او با اشاره به اینکه برخی از خانواده جانباختگان تلاش‎هایی کرده بودند برای دادخواهی در داخل نظام قضائی جمهوری اسلامی اما به جایی نرسیده بودند ادامه داد: «هیچ امیدی به دادخواهی در درون دستگاه قضائی جمهوری اسلامی وجود نداشت. درنتیجه این سئوال، به یک سئوال مهم دیگر تبدیل شد که چه می‌شود کرد؟ درواقع برای پاسخ به این سئوال بود که ماهیت جنایت مهم شد.»

او مرحله دوم را «تعریف ماهیت حقوقی جنایت» نامید و گفت: «در این مرحله ما هنوز به مطالعات عمیق‎تر و جزئیات بیشتر نیاز داریم، اما جنبش در این مرحله هم متوقف نشده و الان در یک مرحله تازه‌تری قرار دارد. نام آن را می‎توان پاسخگو کردن آمران و عاملان این جنایت گذاشت. پاسخگو کردن ناقضان حقوق بشر برای پایان دادن به این دور باطل جنایت بی عقوبت.»

فشار برای پاسخگویی افراد مطلع

به عقیده شادی صدر، راهکارهای حقوقی نتوانسته است مسئولان حکومت اسلامی را در مرحله پاسخگویی بنشاند.

او با اشاره به اینکه «کافی نیست که جنایتکاران فقط محاکمه و مجازات شوند»، ادامه داد: «گاهی اوقات خیلی‌ها فکر می‎کنند پاسخگو کردن حتماً یک محاکمه جدی آمران و عاملان است و این امکان به دلیل شرایط سیاسی و استقرار جمهوری اسلامی تا وقتی که جمهوری اسلامی نرود، وجود ندارد. به همین دلیل نیز می گویند پس ما در یک شکست مطلق هستیم. در حالی که اگر ما معنای عام پاسخگو کردن را در نظر بگیریم که می‌تواند فراتر از محاکمه باشد، به نظر می‌رسد که جنبش دادخواهی می‌تواند به دستاوردهای مهم و ارزشمندی برسد، بدون اینکه دچار خودزنی شود.»

این حقوقدان با طرح این پرسش که «استراتژی‌های موجود برای پاسخگو کردن حکومت اسلامی چیست؟» گفت: «یکی از راهکارها در حالتی که رژیم‌های دیکتاتوری مستقر هستند و چشم‌اندازی به سوی دموکراسی وجود ندارد، نامیدن و سرافکنده کردن آنهاست. همین خودش شاید یک نوع پاسخگو کردن باشد. در فقدان یک چشم‌انداز روشن برای آینده ایران، جنبش دادخواهی باید به استراتژی‎های تازه‌ای برای پاسخگو کردن افراد فکر کند.»

سیاوش محمودی: «دادخواهی باید به یک جنبش اجتماعی و مسئله همگانی تبدیل شود، اما نباید این را تنها در مسیرهای خاصی کانالیزه کرد، چراکه امکان سوء استفاده وجود دارد. باید همچنان علیه فراموشی و فرار از پاسخگویی مبارزه کرد. چراکه تا هنگامی که دادخواهی نتیجه نگرفته همچنان زمینه‎های سرکوب، زندان و شکنجه وجود دارد.»

او در ادامه یکی از مهم‌ترین مشکلات جنبش دادخواهی را فقدان اطلاعات لازم دانست و توضیح داد: «با اینکه مستندسازی‌های زیادی انجام شده، اما مستندسازی معطوف به آمران و عاملان کم است. یکی از کارهای پیش روی ما این است که فقط عاملان و آمران نیستند که باید پاسخگو باشند، بلکه افراد مطلع را هم باید پاسخگو کرد. یعنی آدم‌هایی را که اطلاعاتی دارند که ما نمی‌دانیم. این‌ها می توانند زندانیانی باشند که به عنوان تواب معرفی می‌شوند، چرا که ممکن است به دلیل شرایطی که داشته‎اند بیشتر دیده و شنیده‎ باشند. همینطور بسیاری از کسانی که امروز به عنوان مخالف سیاسی جمهوری اسلامی شناخته می‎شوند، در گذشته اگر در موقعیت شکنجه‎گر، آمر یا عامل نبوده‎اند، قطعاً در موقعیت مطلع قرار داشتند، این افراد چیزهایی می‌دانند که می‌تواند به مستندسازی در این زمینه کمک کند.»

 شادی صدر پاسخگو کردن افراد مطلع را وظیفه جنبش دادخواهی و پاسخگو بودن آنها را مسئولیت اخلاقی آنها دانست و ادامه داد: «فرهنگ مصونیت یکی دیگر از مشکلات پیش روی ما است. این فرهنگ در جامعه ایران غلبه دارد و به ما می‎گوید که شما چه کار دارید با گذشته‎ای که گذشته ‎است؟ برخی می‌گویند این‎ها که الان پشیمان هستند. پس بگذریم. چرا می‎خواهید انتقام بگیرید؟ و انتقام با دادخواهی مخلوط می‎شود. متاسفانه جنبش دادخواهی نتوانسته گفتمانی قوی در مقابل کسانی که بر فضای موجود غلبه دارند و این فرهنگ مصونیت را بازتولید می کنند، ایجاد کند.»

امید منتظری
امید منتظری

این فعال اجتماعی با تاکید بر اینکه ما الان در مرحله سوم دادخواهی قرار داریم، این سوال را مطرح کرد که چگونه عمل کنیم؟ آیا لازم است عمل فعالان جنبش دادخواهی معطوف به پاسخگویی عاملان و آمران باشد؟ او درباره این نکته گفت: «مهم‎ترین مشکل ما این نیست که راهکار حقوقی وجود ندارد، ما هنوز در شناسایی این افراد و اسناد و مدارک متقن مشکل داریم. یکی از وظایف ما این است که مسئولیت مستندسازی ناقضان حقوق بشر را جلوی روی خود قرار بدهیم. این افراد شناسایی شوند و این که هم اکنون کجا هستند و چه کار می‌کنند. ما یک بانک اطلاعاتی مربوط به ناقضان حقوق بشر می‌خواهیم که مدام به روز شود. اطلاعات از منابع مختلف و داوطلبان دریافت کند و سپس صحت اطلاعات آنها توسط یک تیم ناظر بررسی شود تا مشخص شود کدامیک از این اطلاعات و اسناد قابل ارائه به محاکم قضائی و بین‎المللی است. مرحله بعدی این است که ما راه حلی در عرصه بین‌الملل پیدا کنیم. راهکار وجود دارد، اما پیچیده است.»

جنبش دادخواهی قلمرو شخصی نیست

شادی صدر در بخش پایانی سخنان خود، تاکید کرد که «جنبش دادخواهی تنها نمی‎تواند محدود شود به خانواده قربانیان، زندانیان سیاسی سابق یا گروه‎های سیاسی‌ای که در دهه ۶۰ اعضای‎شان را از دست داده‌اند».

او ادامه داد: «جنبش دادخواهی قلمرو کسی نیست، بلکه باید فکر کنیم چطور باید دیگران را درگیر کنیم و استقبال کنیم از این که کسانی ممکن است از خانواده جانباختگان یا زندانیان سیاسی نباشند، اما می‎خواهند بفهمند حقیقت چه بوده و اگر بفهمند شاید فردا در کنار ما باشند. جنبش دادخواهی به همه این نیروها احتیاج دارد برای این که ناممکن را ممکن کند. تمام کسانی که سال‌های سال تلاش کردند برای به دادگاه کشاندن پینوشه فکر نمی‎کردند این اتفاق ممکن شود، اما شد. این ماییم که ذره ذره این مبارزه را پیش می‌بریم. فکر نکنیم که چون عرصه ممکنات محدود است نمی‎توانیم. ما باید همه درها را بزنیم. وگرنه ۲۵ سال دیگر باید اینجا جمع شویم و بپرسیم چه باید کرد؟»

گزارش از بیرون: صدایی که شنیده نمی‎شد

بخش دوم برنامه هم روایت بود؛ روایت سه‎گانه از آن‎چه در این دهه و در پی آن گذشته است. نخست عصمت طالبی که همسر و سه برادرش را در دهه شصت از دست داده است، از فضای حاکم بر خانواده زندانیان سیاسی گفت: «من آخرین ملاقاتم با همسرم را در ۱۱ تیرماه سال۶۷ داشتم. به خاطر وضعیتی که حاکم بود همه ما نگران بودیم که رژیم به یک کشتار عظیم دست بزند. وقتی ملاقات‎ها قطع شد، نگرانی‎ها افزایش یافت. در داخل زندان اما وضعیت اینطور نبود. یک‎باره همه ملاقات‎ها قطع شد، اول فکر کردیم به خاطر اعتصاب غذاهایی است که گاهی صورت می‎گرفت، اما از شهرستان‎ها هم خبر رسید که ملاقات‎ها قطع شده است. فهمیدیم که اتفاقی افتاده است.»

عصمت طالبی از همه نهاد‌ها و سازمان‎‌ها خواست: «نگذارند ترازوی دادخواهی خانواده‎‌ها در آشتی ملی نامتوازن شود. دادخواهی باید تا جایی پیش برود که رژیم پای محاکمه بین‌المللی کشیده شود و این فاجعه را از زبان خودش بیان کند.»

او که همسر و برادرش با اینکه حکم حبس داشتند، اعدام شدند، درباره کنش خانواده‎ها در آن روزها گفت: «خانواده‎ها هر روز در لوناپارک تحصن می‎کردند. به سمت کمیته حمایت از زندانیان می‎رفتیم و از آنجا هم به سمت کاخ دادگستری و مجددا به لوناپارک بازمی‎گشتیم. همه سرگردان بودیم.»

او درباره دیدار خانواده زندانیان با مقام‎های حکومتی گفت: «یک روز با خانواده‎ها قرار گذاشتیم که به دفتر نخست‎وزیر وقت، میرحسین موسوی برویم. ما را بیرون کردند، حتی اجازه ندادند نامه بنویسیم. تنها گفتند مطمئن باشید که چپ‎ها را نمی‎کشیم. یک‎روز هم با خانواده‎ها قرار گذاشتیم به دفتر آقای منتظری در قم برویم. روز قبل که خانواده‎ها رفته بودند، در مسیر آن‎ها را بازداشت کرده بودند. ما دو نفر دو نفر خودمان را به قم رساندیم. روز قبل حمله کرده بودند به بیت آقای منتظری، جای گلوله‎ها هنوز روی دیوار بود. اول گفتند نمی‎توانیم شما را بپذیریم، نامه بدهید. بعد که نامه را نوشتیم، گفتند دو نفر از شما می‎تواند به داخل بیاید. پدر گلچوبیان و مادر یکی از اعدامی‎ها رفتند و دو ساعت تمام با آقای منتظری گفت‎وگو کردند.»

روایت از درون زندان: بی‎خبری مطلق

عصمت طالبی و سیاوش محمودی
عصمت طالبی و سیاوش محمودی

سیاوش محمودی که آن‎روزها را در زندان سپری کرده است، درباره فضای داخل زندان گفت: «ماجرا از سخنرانی هاشمی رفسنجانی در نمازجمعه پس از عملیات مرصاد شروع شد. رفسنجانی سخنرانی شدیدالحنی کرد. در آنجا حزب‎اللهی‌ها را علیه مجاهدین تحریک کرد. ما این سخنان را از رادیو می‎شنیدیم. بعد از آن تلویزیون بندها را بردند، رادیوها و روزنامه‎ها را جمع کردند و ملاقات‎ها قطع شد. این سخنرانی یک شوک بزرگ بود. ما در بی‎خبری کامل قرار داشتیم، بندهای مختلف به وسیله مورس به یکدیگر خبر می‎دانند. اولین خبری که رسید این بود که ۲۰۰ نفر اعدام شدند. مجاهدینی‎ که در عملیات مرصاد دستگیر شده بودند، در سوله‎های اوین اعدام شدند. ما ابتدا فکر کردیم که ممکن است اعزام باشد. خبرهایی هم از گوهردشت رسید. یک گونی دمپایی در کنار نانوایی آنجا دیده شده بود و بعد هم بچه‎های چپ را برای وصیتنامه خواستند، اما هنوز هم مطمئن نبودیم که اعدامی در کار باشد.»

این زندانی سیاسی سابق تا هنگام رفتن به دادگاه هم از اعدام‎ها مطمئن نبوده است: «سه روز قبل از این‎که ما را به دادگاه ببرند، این خبر در بندها بود که یک هیئتی آمده و خیلی هم جدی به مسئله زندانیان سیاسی رسیدگی می‎کند. چیزی نگذشت که این توهم که آنها برای عفو آمده‌اند، از بین رفت. من اما تا لحظه‎ای هم که به دادگاه اعزام شدم، باورم نمی‎شد.»

از ۶۷ تا ۸۸ فاجعه ادامه دارد

امید منتظری، روزنامه‌نگاری که در سال ۸۸ و دو دهه پس از کشتار ۶۷ بازداشت شد و مورد آزار و شکنجه قرار گرفت، توضیح داد: «فاجعه در سال ۶۷ متوقف نشده است. پس از نهم دی سال ۸۸ همزمان با روز تاسوعا و عاشورا، با دیدن آن جمعیت طرفدار حکومت که شعار اعدام علیه معترضان سر می‎دانند، بر اساس تصور ذهنی‌ای که از کودکی درباره اعدام و گورستان دست‎جمعی داشتم، حس کردم که اجرای این شعار از جمهوری اسلامی برمی‎آید. مسئله این است که چگونه می‎توان دو نقطه تاریخی را به هم وصل کرد؟ این نشان می‎دهد که برخورد جمهوری اسلامی از ۶۷ تا ۸۸ تغییری نکرده است. در دوره خاتمی به نظر می‎رسید که فضا کمی تغییر کرده، اما در دولت محمود احمدی‎نژاد این بحث‎ها ادامه پیدا کرد و دستگاه امنیتی در نقش سرکوبگر فعال شد و در همین زمان بود که گورستان خاوران را نیز بستند.»

امید منتظری: «جنبش دادخواهی هنگامی شکل می‎گیرد که بدنه اجتماع آمادگی داشته باشد و تبدیل به خواست مردم شده باشد. دادخواهی در خواست سازمان‌های سیاسی و حقوق بشری خلاصه نمی‌شود. حکومتی پاسخ می‌دهد که مردم بخواهند. این آمادگی در جامعه ایران وجود ندارد.»

او ادامه داد: «در آن روزها اتفاق عجیبی افتاد. چندی قبل از دادگاه من، بازجوی بازنشسته پدرم – حمید منتظری- را آوردند و شروع کردند به معرفی کردن او به من. به نظرم خیلی بازی چیده شده‌ای بود و بخشی از شکنجه روانی من بود. در ملاقات حضوری که با مادرم به من دادند هم دوباره این شخص حضور پیدا کرد. به نظر می‌رسید علاوه بر این که من به دلیل انتصاب به یک جریان یا یک کنش سیاسی دستگیر شده بودم، یک دشمنی بالقوه هم وجود داشت.»

چه باید کرد؟

چرا حکومت که در سال‎های نخست پس از انقلاب، اسامی افراد اعدام شده را به صورت رسمی منتشر می‎کرد، در پیوند با دهه ۶۰ و کشتار ۶۷ پرده‌پوشی می‌کند؟ در چنین شرایطی برای پیشبرد جنبش دادخواهی کشتار ۶۷ چه باید کرد؟ این دو سئوال‎ را حمید نوذری، مجری میزگرد با سه میهمان جلسه در میان گذاشت.

عصمت طالبی گفت: «پذیرش این حکم یعنی اینکه خمینی را زیر سئوال برده است. چراکه این حکم دادگاه و قاضی نبوده بلکه فتوای خمینی بوده است. پذیرش این حکم یعنی زیر سئوال بردن دوره طلایی خمینی. برای همین انکار می‎شود.»

او درباره دادخواهی هم از همه نهادها و سازمان‎ها خواست: «نگذارند ترازوی دادخواهی خانواده‎ها در آشتی ملی نامتوازن شود. دادخواهی باید تا جایی پیش برود که رژیم پای محاکمه بین‌المللی کشیده شود و این فاجعه را از زبان خودش بیان کند.»

سیاوش محمودی هم دلیل انکار و پرده‌پوشی حکومت را هراس از عکس‎العمل جامعه و زیر سئوال بردن نظام حقوقی کشور دانست و گفت: «اگر افشا می‎کرد که اعدام کرده است، آن وقت باید به این سئوال جواب می‎داد که زندانیانی که حکم حبس داشتند را چطور اعدام کرده است. این یعنی زیر سئوال بردن هسته ایدئولوژیک نظام اسلامی و شخص خمینی که دستور این کشتار را داده بود.»

او در پایان گفت: «دادخواهی باید به یک جنبش اجتماعی و مسئله همگانی تبدیل شود، اما نباید این را تنها در مسیرهای خاصی کانالیزه کرد، چراکه امکان سوء استفاده وجود دارد. باید همچنان علیه فراموشی و فرار از پاسخگویی مبارزه کرد. چراکه تا هنگامی که که دادخواهی نتیجه نگرفته همچنان زمینه‎های سرکوب، زندان و شکنجه وجود دارد.»

امید منتظری گفت: «تا یک دوره‌ای هم حکومت سعی می‌کرد انکار کند و هم تلاش بازمانده‌ها به جایی نرسید، اما بعد برخورد جامعه عوض شد. با این حال جامعه هنوز خیلی آمادگی بازخوانی و مواجهه با این فاجعه را ندارد.»

او ادامه داد: «جنبش دادخواهی هنگامی شکل می‎گیرد که بدنه اجتماع آمادگی داشته باشد و تبدیل به خواست مردم شده باشد. دادخواهی در خواست سازمان‌های سیاسی و حقوق بشری خلاصه نمی‌شود. حکومتی پاسخ می‌دهد که مردم بخواهند. این آمادگی در جامعه ایران وجود ندارد. همچنین تغییر گفتمان در ایران شکل گرفته است. هنوز از سوی برخی از سازمان‌ها یک خواست نهادی مطرح می‌شود، در حالی که در ایران مبارزه و کنشگری از شکل نهادی درآمده و جنبشی شده است.»

او در پایان گفت: «مسئله دیگر هم این است که ادبیات دادخواهی ما ادبیات غریبی است. ما مجبوریم با زبان امروز حرف بزنیم. تا به حال تلاش شده است برای حفظ این حافظه و خاطره جمعی. ما برای خاطرات جمعی نیاز داریم به این خاطرات فردی توجه کنیم. با یک زبان و ادبیات مناسب این را در بین مردم ببریم، اما ما هیچ بازنمودی از این فاجعه در ادبیات و هنرمان نداشته‌ایم، هیچ کار جدی نشده است. باید این فاجعه را با زبان‎های جدید بین مردم برد.»