Muslim and Environment

مسأله محیط زیست امروز یکی از حیاتی‌ترین و اصلی‌ترین مسائلی است که تمام جوامع بشری را با خود درگیر کرده است. این مسأله از یک سو با رشد و توسعه و از طرف دیگر با آینده حیات روی کره زمین و کیفیت زیست در این زیستگاه مشترک گره خورده است. محیط زیست را دیگر نمی‌توان جزو بحث‌های حاشیه‌ای به شمار آورد. از نخستین حقوق انسانی، حق داشتن محیطی سالم است. آسیب‌هایی که انسان به محیط زیست این سیاره وارد کرده در جوامع مختلف از کشورهای صنعتی و پیشرفته گرفته تا کشورهای در حال توسعه به اشکال گوناگون اتفاق افتاده و همچنان نیز رخ می‌دهد. بخش محیط زیست زمانه قصد دارد علاوه بر گزارش اتفاقاتی که در حوزه محیط زیست در ایران و جهان روی می‌دهد به سرچشمه‌های اندیشیدن به محیط زیست نزد جوامع مختلف و در مکتب‌های فکری گوناگون نیز بپردازد. از این رو گفتگو با صاحب‌نظران مختلف در زمینه رویکرد ادیان، فلسفه‌ها و مشرب‌های فکری و سیاسی به مسأله محیط زیست در دستور کار قرار دارد.

علی معموری، کارشناس فلسفه اسلامی، دکترای خود را در زمینه علوم قرآنی و حدیث کسب کرده است. او تحقیقات و تألیفاتی در فلسفه دین و به ویژه اسلام و تشیع دارد و پیش از این ویراستار دائره‌المعارف قرآن بوده است و سابقه تدریس در دانشگاه‌های ایران و عراق را دارد. او هم‌اکنون نیز با سایت بین‌المللی المونیتور به همکاری مشغول است. گفتگوی زیر توسط بخش محیط زیست زمانه انجام شده است.

علی معموری
علی معموری

جوامع مسلمان اگر بخواهند به محیط زیست توجهی متناسب با ارزش و اهمیت امروزین آن انجام دهند، آیا می‌توانند از دین و باورهای دینی خود در این زمینه بهره بگیرند؟ رویکرد اسلام به مسأله محیط زیست چیست؟

معموری: دو نگاه و تلقی مختلف از دین قابل فرض است. گاه منظور از دین مجموعه‌ای از گزاره‌های معنوی یا ماوراءی است که در ضمن کتاب یا کتاب‌های مقدسی گرد آمده است و برای نیازمندی‌های دینی به آن رجوع می‌شود. در این صورت دین أساسا درباره مسأله محیط زیست ساکت است. محیط زیست به عنوان یک مسأله انسانی به دوران مدرن مربوط می‌شود و پیش از آن چنین مسأله‌ای ذهن بشر را به خود مشغول نکرده بود تا درباره آن به تولید دانش یا معرفت بپردازد. تلقی دوم به دین از نوع یک سنت دیرین تاریخی است که از تراکم مجموعه هنگفتی از تجارب بشری مربوط به امری معنوی پدید آمده و تطور یافته است. در این تلقی دین صرفاً منبعی از گزاره‌های ثابت مدون در دوره مشخصی نیست؛ بلکه تجربه زیست معنوی گروهی از بشر را حکایت می‌کند. در این صورت طرح مسأله محیط زیست برای انسان مدرن، این امکان را برای متدینان فراهم آورده که تجربه معنوی خود را به این مسأله ارتباط داده و از طرز تلقی خود تعبیر کنند. انسان مسلمان از این رویکرد ممکن است نگرش معنوی ویژه خود را به مسأله محیط زیست داشته باشد و به این ترتیب در تعامل مثبت با این چالش بشری مشارکت کند. خاستگاه این تعامل می‌تواند در نگرش پیوند داری بین ماده و معنا شکل بگیرد. انسان مسلمان همه هستی را برآمده از مبدأی معنوی مشخص با هویت شخصی و نام معین «الله» می‌انگارد. خداوند جهان را به تسخیر او در آورده و بنابراین او امانت‌دار آفریدگار است و قواعد اخلاقی امانتداری اقتضا می‌کند که از آن به خوبی نگهداری کند و به ویرانی آن نپردازد.

مفهوم تسخیر در اسلام به چیرگی بشر بر طبیعت و در اختیار گرفتن زمام همه آفریده‌ها به دست او اشاره دارد؛ اما این مفهوم را باید درون شبکه معنایی قرآن فهمید و تحلیل کرد. تسخیر ملازم معنایی «امانت» است.

رابطه انسان با طبیعت و محیط زیست، یکی از کلیدی‌ترین بحث‌هایی است که می‌تواند در نحوه تعامل انسان با محیط تعیین کننده باشد. آیا انسان موجودی است هم‌عرض و هم‌ارزش با سایر موجودات که باید در کنار آنان و همراه با آنان در طبیعتی که خود موجودی است زنده، زندگی کند، و یا آن‌که بدون قید و شرط می‌تواند بر این طبیعت چیره و مسلط شود؟ در بسیاری از ادیان، به ویژه ادیان ابراهیمی، انسان برترین موجود یا به قولی اشرف مخلوقات است. این دیدگاه دینی تا چه حد دست انسان را برای تسخیر طبیعت و مسلط شدن بر آن باز می‌کند؟ رابطه انسان و طبیعت در ادیان مختلف چگونه است؟

مفهوم تسخیر در اسلام به چیرگی بشر بر طبیعت و در اختیار گرفتن زمام همه آفریده‌ها به دست او اشاره دارد؛ اما این مفهوم را باید درون شبکه معنایی قرآن فهمید و تحلیل کرد. تسخیر ملازم معنایی «امانت» است. هستی به ملکیت بشر در نیامده است و تنها حق استفاده از آن به او داده شده است. از این منظر همه متعلقات تسخیر، امانت‌هایی هستند که به اصطلاح فقهی تنها «حق تصرف» در آن‌ها به بشر داده شده و نه اصل و ذات آن‌ها، ولذا بشر حق ویران ساختن و نابودی آن‌ها را ندارد. البته مفهوم امانت در قرآن رویکرد مشخص غایت‌مدارانه دینی داشته و به طور مستقیم به این نتیجه اشاره دارد که آیا بشر پس از استفاده از طبیعت به شکرگزاری می‌پردازد یا خیر؟ با این حال بنا به نگرش سنت‌مدارانه از دین، دین‌داران می‌توانند به توسیع درک و تلقی خود از مفاهیم دینی پرداخته و آن مفاهیم را به تدریج در بافت‌های مختلف دیگری به کار برند. در خصوص رابطه طولی (غیر هم عرض) انسان با دیگر آفریده‌ها هر چند این نگرش به تنهایی زمینه چیرگی و استفاده بی قید و شرط از طبیعت را فراهم می‌آورد، همان گونه که این احساس برای انسان مدرن هم بدون پیش‌فرض‌های دینی رخ داد و به ویرانی زیست‌محیطی وسیعی انجامید؛ اما در نگرش دینی این رابطه به احساس مسئولیت انسان نسبت به ما دون خود منتهی می‌شود. به عبارت دیگر مجرد چیرگی بشر بر طبیعت امری واقعی (و به اصطلاح الهیاتی، امری تکوینی) است که ادیان ابراهیمی از آن تقریری معنوی ارائه کرده‌اند، نه آن که آن‌ها چنین امری را از اساس پدید آورده باشند. در این تقریر معنوی، مثلثی سه‌گانه و نه خطی صرفاً دو سویه فرض می‌شود. به این معنا که خداوند، انسان را بر هستی تسخیر داده است و در این صورت رابطه‌ای سه‌گانه بین هر ضلع فرض می‌شود که مفهوم مسئولیت انسانی در حفظ محیط زیست از آن قابل برداشت است. این رابطه به نوع دیگری در ادیان دیگر نیز قابل فرض است. برای نمونه از ادیان شرقی مثال می‌آوردم که بر مبنای نگرش وحدت وجودی شکل گرفته و حقیقت مینوی هستی را نه در خارج آن به شکل یک آفریدگار شخصی، بلکه درون خود هستی به شکل حقیقتی غیر متدین می‌جویند. در این نگرش نیز تمام هستی هویتی یگانه داشته که حفظ انسجام با آن به آرامش معنوی انسان می‌انجامد. بنابراین مفهوم حفظ محیط زیست درون بافت معنایی انسجام با طبیعت قابل برداشت و تطور است. در نتیجه‌گیری از این بخش به نظرم می‌رسد که هر نگرش معنوی به هستی، امکان برداشت نگرشی همدلانه با محیط زیست را فراهم می‌آورد و در نهایت، این دین‌داران آن آیین هستند که باید به فعال سازی این نگرش روی آورند و یا از آن چشم‌پوشی کنند.

دین در نقش منبعی از گزاره‌های دینی در خصوص محیط زیست ساکت است. زیرا مسأله محیط زیست در دوره تاریخی پیدایش ادیان، مسأله مطرح شده‌ای برای بشر نبود.

نقش دین در ایجاد و یا مهار بحران‌های زیست محیطی چیست؟ آیا منابع دینی می‌توانند گره‌گشا و یا بر عکس مسأله‌ساز باشند؟ یا آن‌که دین نقشی خنثی در این مورد دارد؟

همان طور که عرض کردم، دین در نقش منبعی از گزاره‌های دینی در خصوص محیط زیست ساکت است. زیرا مسأله محیط زیست در دوره تاریخی پیدایش ادیان، مسأله مطرح شده‌ای برای بشر نبود و به طور طبیعی نمی‌توان انتظار داشت که در این باره سخنی گفته باشند. به بیانی دیگر و در قالب یک مثال فرضی می‌توان احتمال داد که اگر دینی در زمان معاصر در منطقه‌ای از جهان پدید بیاید که موضوع محیط زیست برای مردم آن منطقه مسأله‌ای جدی گشته است، این دین به احتمال زیاد بخش زیادی از اهتمام خود را به محیط زیست اختصاص خواهد داد و تکالیف و مسئولیت‌های اخلاقی و دینی متعددی را در این باره برای پیروانش در نظر خواهد گرفت. اما در وضع کنونی که ادیان رایج معمولاً به دوره‌های تاریخی گذشته تعلق دارند، انتظار ارائه رهنمودها یا گره‌گشایی‌هایی از آن‌ها چندان موجه نیست؛ مگر آن که در نگرشی هرمنوتیکی به امکان توسعه و تعمیم فهم دینی متدینان متناسب با مسائل کنونیشان نظر شود. در صورت اخیر دین تابعی از پیشرفت انسانی جامعه متدینان در خصوص مسائل محیط زیست خواهد بود. هر چه جامعه‌ای نسبت به مسائل محیط زیست آگاهی عمیق‌تر و وسیع‌تری داشته باشد، این آگاهی در فرآورده‌های انسانی آن جامعه، مانند: هنر، سبک زندگی و فهم دینی نمود خواهد یافت. نتیجه این امر آن است که آموزش مسائل محیط زیست در جامعه متدینان به تولید و توسعه فهم دینی ناظر به محیط زیست خواهد انجامید که آن نیز به نوبه خود در محافظت بیشتر از محیط زیست، نقش مثبت ایفا خواهد کرد. در نقطه مقابل، نبود آگاهی لازم نسبت به چالش‌های زیست‌محیطی به فهم و رفتار دینی زیان‌بار نسبت به محیط زیست می‌تواند بیانجامد. برای مثال، طرز تلقی صرفاً دینی از موضوع افزایش جمعیت ناشی از نداشتن آگاهی لازم از توابع زیان‌بار زیست‌محیطی آن است. پیروان این نگرش صرفاً بر مبنای این اصل که خداوند هستی را برای انسان آفریده و امکانات مورد نیاز برای تناسل او را هم فراهم آورده است، به ترویج و تشویق افزایش جمعیت می‌پردازند. روشن است که این نگرش به جهت بی‌توجهی به ابعاد علمی مسأله، به تخریب بیشتر محیط زیست می‌تواند بیانجامد و بشر را فاقد مسئولیت نسبت به بررسی توابع فعالیت‌هایش در زمین می‌شمرد.

دین در تطور تاریخی خود، سنت هنگفتی از تجارب معنوی بشری را گرد آورده که منبع خود را الزاماً از متون دینی نمی‌گیرند، بلکه تجارب معنوی افراد به تطور و غنای این سنت می‌افزاید. در این تجارب، برداشت‌های جدید و متناسب با دغدغه‌های انسان کنونی از گزاره‌های دینی شکل می‌گیرد.

در جوامعی مانند ایران که بسیاری از مردم برای حل مسائل زندگی خود به فقیهان و رسالات و توضیح‌المسائل آنان مراجعه می‌کنند، این متون تا چه حد می‌تواند برای حفظ محیط زیست راهگشا باشد؟ تا چه میزان این دیدگاه‌ها در فقه اسلامی وجود دارد؟ آیا می‌توان انتظار داشت با توجه به نیاز جوامع امروزی دیدگاه‌های زیست محیطی نیز وارد حوزه فقه اسلامی شود؟ راه آن چیست؟

دو شکل مختلف از رویکرد فقهی به این مسأله قابل فرض است. شکل نخست به صورت داشتن انتظار از فقیهان نسبت به اظهار نظر در جزئیات امور زیست‌محیطی به شکل حلال و حرام همانند امور دینی مورد تخصصشان است و شکل دوم صرفاً داشتن انتظار از آنان در حد صدور فتاوای کلی نسبت به ضرورت حفظ محیط زیست و حرمت تخریب آن است. شکل نخست ناممکن است. دلیل اصلی این امر به تفاوت پایه‌های معرفت‌شناختی و روش‌شناختی فقه و دانش محیط زیست باز می‌گردد. فقه از نوع علوم متنی است که بر پایه تحلیل و استنباط از گزاره‌های دینی استوار است و به طور مشخص ناظر به بیان تکالیف دینی مؤمنان است. این در حالی است که مسائل محیط زیست از سنخ دانش تجربی هستند که با منطق علمی قابل سنجش و شناختند. شکل دوم امری سودمند است که هم اکنون نیز کم و بیش در قالب مفاهیمی هم چون: حرمت اسراف و تبذیر و استحباب کاشتن درختان و آبادانی و غیره وجود دارد. در مجموع، به جهت اختلاف رهیافتی این دو زمینه به نظرم می‌رسد که تلاش برای درگیر ساختن فقه و فقیهان با زمینه‌های حیات مادی بشر، هر چند در نگرش کوتاه مدت ممکن است هیجان آور و تحسین برانگیز باشند، اما در درازمدت چالش‌آفرین است. زیرا فقیهان در هر حال بر مبنای پیش‌فرض‌های الهیاتی خود حکم می‌دهند و سنخ و طبیعت موضوع در حجم محدودی می‌تواند در صدور حکم آن‌ها اثرگذار باشد. پیش‌فرض‌های الهیاتی نیز الزاماً و در همه موارد به حفظ محیط زیست نمی‌انجامند. مثال افزایش جمعیت، نمونه بارزی این امر است.

پس در حقیقت به اعتقاد شما، راه آگاهی بخشی به مؤمنان در زمینه حفظ محیط زیست از دفتر فقیهان نمی‌گذرد، بلکه زیست معنوی آن‌ها همراه با مشاهده و اعتماد به منابع و مراجع علمی می‌تواند باعث توجه بیشتر به محیط زیست شود؟

این پرسش حاوی نکته‌ای کلیدی در این موضوع است. گاه همسان‌انگاری دین و فقه به غفلت از پتانسیل هنگفت دین و تأثیر اجتماعی وسیع آن می‌انجامد. فقه همانند یک سیستم حقوقی است که به تنظیم روابط قانونی بین خداوند و بندگانش می‌پردازد؛ حتی احکام مربوط به طبیعت نیز در فقه ناظر به همین رابطه خدا و انسان بیان شده و رویکرد زیست‌محیطی ندارند. علت این امر پیش از این گذشت که فقه دانشی متن‌گرا است و متونی که منابع فقه را تشکیل می‌دهند در شرایط تاریخی‌ای تولید شده‌اند که دغدغه محیط زیست هنوز پدید نیامده بود. با این حال، بخش‌های وسیعی از دین در بیرون از دایره فقه قرار دارند و اتفاقاً آن بخش‌ها حضور پر رنگ‌تری در زندگی اجتماعی مؤمنان دارند. برای مثال می‌توان از گزاره‌های اخلاقی ادیان یاد کرد که حجم بسیار وسیع‌تری نسبت به گزاره‌های فقهی را در قرآن و سنت دینی تشکیل می‌دهند. دین در تطور تاریخی خود، سنت هنگفتی از تجارب معنوی بشری را گرد آورده که منبع خود را الزاماً از متون دینی نمی‌گیرند، بلکه تجارب معنوی افراد به تطور و غنای این سنت می‌افزاید. در این تجارب، برداشت‌های جدید و متناسب با دغدغه‌های انسان کنونی از گزاره‌های دینی شکل می‌گیرد. برای مثال می‌توانم به شعری از سهراب سپهری استناد کنم. رویکرد معنوی ناظر به دغدغه‌های شاعر در بخش وسیعی از اشعار وی به روشنی دیده می‌شود. شعر معروف «آب را گل نکنیم» رویکردی معنوی به محیط زیست و ضرورت حفظ آن دارد. طبیعت از نگاه شاعر، جای پای خدا به شمار می‌رود که باید اصالت و طهارت آن را همان‌گونه که هست حفظ کرد و با ویرانی آن، زیبایی و سلامت انسان و حیوان و پدیده‌ها را به خطر نیانداخت. مثال‌های فراوان دیگری نیز قابل ذکر است که ذکرشان به درازا می‌انجامد. همان طور که قبلاً عرض کردم، فعال شدن این بخش از تاثیر دین در حفظ محیط زیست به میزان پیشرفت جامعه متدینان در خصوص محیط زیست و افزایش آگاهی‌شان به نگرانی‌های زیست‌محیطی بستگی دارد. به عبارت دیگر نوعی رابطه دو سویه و متقابل وجود دارد. آگاهی‌های زیست‌محیطی به تولید متون دینی با رویکرد زیست‌محیطی خواهد انجامید و این متون به نوبه خود به افزایش بیشتر آگاهی و مسئولیت‌پذیری خواهد انجامید.

دین در نگرش الهیاتی بیشتر با مسائل ثابت و نگرش‌های کلی درگیر است و صرفاً گزاره‌هایی کلی از نوع ضرورت حفظ محیط زیست یا حرمت ویرانی آن می‌تواند ارائه دهد.

در میان جوامع اسلامی و یا متفکران این جوامع، آیا حرکت‌های اجتماعی، اندیشه‌ها و یا دیدگاه‌های فکری و فلسفی که بتواند راه‌گشای مسائل زیست محیطی باشد وجود دارد و یا در سال‌ها و دهه‌های اخیر رشد کرده است؟ اگر بلی، کدام‌ها و اگر نه دلیل عدم این توجه چه می‌تواند باشد؟

مؤسسات و مراکز علمی اسلامی در کشورهای مختلفی به مسئله محیط زیست پرداخته و همایش‌ها و مجموعه مقالات متعددی ارائه کرده‌اند. در ایران نیز برخی از روحانیان قم به تألیف در این باره پرداخته‌اند. ویژگی عمومی این آثار و تولیدات آن است که کلیاتی روشن و نسبتاً بدیهی را بیان می‌کنند و اساساً امکان تولید دانش در این زمینه را ندارند. دلیل این امر هم به موضوع سابق باز می‌گردد که اساساً مسأله محیط زیست در متون دینی شکل نگرفته است و نمی‌توان از آن انتظار داشت که در این باره اظهار نظر جزئی کرده و تولید معرفت نماید. به علاوه مسائل محیط زیست از سنخ امور متغیر بشری هستند که بنا به اختلاف اقتضائات و شرایط و نیز پیشرفت دانش بشر متحول و دگرگون می‌شوند و اما دین در نگرش الهیاتی بیشتر با مسائل ثابت و نگرش‌های کلی درگیر است و صرفاً گزاره‌هایی کلی از نوع ضرورت حفظ محیط زیست یا حرمت ویرانی آن می‌تواند ارائه دهد. اگر لازم باشد می‌توان فهرست بلند و بالایی از این فعالیت‌ها ذکر کرد؛ اما همان طور که عرض شد نتیجه همه این فعالیت‌ها به تولید دانش نیانجامیده و صرفاً در حد کلی‌گویی مانده است و البته به نظرم بیش از این هم نمی‌توان از آن انتظار داشت.

در بسیاری از جوامع، حرکت‌ها و جنبش‌هایی که منجر به حفظ محیط زیست و یا توجه گسترده به آن شده‌است از تاریخ حرکت‌های اجتماعی و جنبش‌های دمکراتیک جدا نبوده است. اکنون که در کشورهای عربی جنبش‌های اجتماعی به مسیر جدیدی افتاده است و مطالبات فراوانی در این زمینه مطرح می‌شود، چقدر مسائل زیست محیطی مورد توجه این جوامع بوده است؟

مطالبات جنبش‌های اجتماعی به ساختار جامعه حامل این جنبش‌ها بستگی دارد. این جنبش‌ها معمولاً در جوامع غربی رویکرد زیست‌محیطی پررنگی می‌یابند و در جوامع توسعه‌نیافته و یا در حال توسعه، اهمیت کمتری به مسائل محیط زیست می‌دهند. دلیل این امر متعدد است: نخست آن که مسأله محیط زیست و چالش‌های بشر با آن به جهت پیشرفت و توسعه دانش و آگاهی جمعی به فرهنگی عمومی تبدیل شده است و بنابراین به طور طبیعی جنبش‌های اجتماعی این جوامع، در بخش زیادی از مطالباتشان به مسائل محیط زیست توجه دارند. دلیل دیگر مسأله اولویت‌های اجتماعی است. عموم کشورهای خاورمیانه از فقدان پایه‌های اصلی دموکراسی، نقض وسیع حقوق بشر، نبود آزادی‌ها، بی‌عدالتی‌ها و گسترش فقر رنج می‌برند و به طور طبیعی مسائل محیط زیست در اولویت بعدی قرار دارند. ایران نیز از این امر استثنا نیست و به همین جهت نه تنها در کشورهای بهار عربی که حتی در جنبش‌های آزادی‌خواهانه ایران نیز مسأله محیط زیست به شکل شاخصی مطرح نمی‌شود.

در حقیقت آیا می‌توان گفت پیش‌نیاز توجه به مسائل زیست محیطی رشد آگاهی‌های دمکراتیک در جوامع اسلامی است، و در صورت تحقق چنین امری توجه به مسائلی مانند محیط زیست نیز عملی خواهد شد؟

این رابطه از چند جهت، درست و قابل قبول به نظر می‌رسد. نخست آن که آزادی‌های عمومی و انتشار آزاد اطلاعات که از اختصاصات جوامع دموکراتیک است، به تقویت حسگرهای جامعه نسبت به مشکلاتشان انجامیده و زمینه طرح و تعامل با دغدغه‌های محیط زیستی را بیشتر فراهم می‌آورد. به علاوه، فضای رقابتی موجود در این جوامع، تولیدکنندگان را ناگزیر می‌کند که برای جلب رضایت مشتریانشان به دغدغه‌های آن‌ها توجه نشان دهند. از سوی دیگر، اقتصاد غیر انحصاری و جدایی اقتصاد از ساختار سیاسی، امکان هر گونه انتقاد و تشکیل راهپیمایی یا تحریم محصولات زیان‌بار برای محیط زیست را در جوامع دموکرات پدید می‌آورد که در جوامع استبدادی به جهت سلطه اقتصادی دولت معمولاً امکان‌پذیر نیست. به علاوه دولت خود نیز به عنوان نهاد غیر ذی‌نفع و صرفاً ناظر، امکان جعل قوانین و کنترل فعالیت‌های مخرب محیط زیست را بیشتر از دولت‌های غیر دموکرات دارد. هم‌چنین با توجه به این که نظام دموکرات صرفاً به شکل ساختار سیاسی باز نمی‌گردد و به سیستم فرهنگ و آموزش و پرورش نیز ارتباط دارد، جوامع دموکرات در اثر شیوه آموزشی مختلفی که دارند آگاهی و دغدغه بیشتری را نسبت به محیط زیست در بین دانش‌آموزان پدید آورده که به استمرار تلاش و فعالیت در حفظ محیط زیست در نسل‌های بعدی می‌انجامد.