دیدگاه

در حالی که به انتخابات آمریکا نزدیک می‌شویم، ترس و دلهره بسیاری از ایرانیان شدت گرفته است. بسیاری از ایرانیان داخل کشور می‌دانند که با حضور ترامپ در کاخ سفید، او ممکن است برای حمله به ایران به نتانیاهو چراغ سبز بدهد، همان طور که در مورد بلندی‌های جولان و تغییر محل سفارت به اسرائیل کارت سفید داد. ترامپ شخصیتی خارق عادت است که نه فقط بر شانه‌های الیگارشی مالی ایالات متحده ایستاده، بلکه تاریکترین غرایز انسانی را شعله ور کرده و به شکوفایی گل‌هایی که در جهنم می‌رویند، یاری رسانده است. حتی رقیب دموکرات‌اش نیز که چشمش را بر جنایت علیه بشریت در سرزمین‌های اشغالی بسته او را فاشیست خطاب می‌کند و مردم آمریکا را از او می‌ترساند.

اما مهمتر از دروغ‌هایی که ترامپ می‌گوید، این است که چه کسانی این دروغ‌ها را باور می‌کنند و چرا باور می‌کنند. وقتی او نوشیدن مواد ضدعفونی را راه حلی برای تمیز کردن ویروس کرونا از بدن عنوان کرد، بسیاری نادانی او را مسخره کردند، اما وقتی با فردی روبه رو شدند که آب ژاول را سر کشیده بود، از این میزان تاثیرگذاری منفی وحشت کردند. در حقیقت آنچه دموکرات‌های آمریکایی چندان تمایلی به آن ندارند، پرداختن به ریشه‌های فقر و نابرابری است که بخش‌های بزرگی از مناطق آمریکا را مبتلا کرده است. این چشم‌پوشی انتخاب‌های سیاسی هر چه بدتری را پیش روی مردم آمریکا می‌گذارد. در حقیقت، دموکرات‌ها با تاکید بر اینکه ترامپ نژادپرست و ضدزن است، سعی می‌کنند مخاطبانی را بترسانند که خود نژادپرست، سکسیست، خارجی ستیز و متعصب هستند. نتایج این نوع سیاست‌ورزی دموکرات‌ها را می‌توان در انتخابات ۲۰۱۶ دید و انتظار تکرار آن را در سال ۲۰۲۴ نیز داشت.

به این سؤال که چرا ترامپ و ایده‌های افراطی و تفکرات بیمارگونش تا این حد مخاطب یافته، پاسخ‌های گوناگونی داده شده است. اما به مقوله نابرابری به عنوان یک علت اساسی برای رأی دادن به ترامپ کمتر توجه شده است. پس در ادامه به اثر نابرابری بر همدلی و سازگاری نظر می‌کنیم و سپس نشان می‌دهیم که کاهش همدلی چگونه اقشار زیرین هرم اجتماعی را تحت تاثیر قرار می‌دهد و آنها را به سمت انتخاب‌های بدتر اجتماعی و سیاسی سوق می‌دهد.

ترامپ نه آفریننده خشم و نفرت موجود در جامعه آمریکا، بلکه نمایندگی سیاسی چنین وضعیتی است. او دهانِ بازِ وضعیتی است که انسان‌ها را در مقابل یکدیگر قرار داده و از آنها برای یکدیگر دشمن ساخته است. او خود محصول جامعه و اقتصادی است که حزب دموکرات در تمامی این سالها شکل داده و آن را توسعه داده است.

نابرابری در ایلات متحده و تخریب فضای اجتماعی

تقریبا از اوایل دهه ۱۹۷۰ شکست سیاست‌های کینزی خود را نشان داد. رکود تورمی باعث شد که بسیاری از مهارهایی که بر بازارهای مالی گذاشته شده بود، برداشته شود و به اصطلاح مقررات‌زدایی صورت بگیرد. سرمایه مالی از آنجا که سرمایه‌ای معلق و ابرگون بود -و این خصلت روز به روز تشدید نیز شده است- به آسانی شروع به حرکت کرد و بسیاری از نقاط پیش از این مرفه را ترک و به مکان‌های دیگر کوچ کرد. تقریبا از اواسط دهه ۱۹۸۰ صنعتی زدایی، ایالات سابقا صنعتی این کشور را دستخوش تغییرات شگرفی کرد و نابرابری فزاینده در درون ایالت‌ها و مابین ایالت‌های آمریکا شکل گرفت.

این فرایند افزایش نابرابری با مطالعاتی همراه شده که نشان می‌دهد روندهای اقتصادی مبتنی بر نابرابری فزاینده، احساس تقدیرگرایی را در افراد تقویت می‌کند. یعنی شهروندان احساس می‌کنند بر روندهای اطراف خود کنترلی ندارند و چون قایقی اسیر امواجی قوی تر از خود هستند. به عنوان مثال یک مطالعه با استفاده از داده‌‏های مربوط به ۴۳ کشور نتیجه گرفته است که افراد ساکن کشورهای نابرابرتر حس کنترل کم‌تری بر زندگی خودشان را دارند. مطالعه مشابهی نشان داده است که هر پله‏‌ای که از نردبان مدارج اجتماعی پایین‌‏تر برویم حس این‌که تقدیر بر سرنوشت افراد غلبه دارد بیش‌تر می‌‏شود. در حقیقت ثروتمندترین افراد حس زیادی از کنترل بر زندگی خود دارند حال آن‌که فقیرترین لایه‌‏های اجتماعی حس می‌کنند کنترلی بر زندگی خود ندارند.[۱]

این مطالعات به این نتیجه رسیده‌اند که هر چقدر نابرابری افزون‏تر شود «تهدید ارزیابی اجتماعی» و «اضطراب ناشی از جایگاه» افزایش می‏‌یابد. علاوه بر آن که نابرابری حس شرم و خجالت را در ما‌‌‌‌‌ برمی‌انگیزد، باعث می‌‏شود که غرایز ما برای خالی کردن میدان، فرودستی و اطاعت و فرمان‌برداری تربیت شوند. به همین ترتیب اگر هرم اجتماعی بلندتر و نوک‌‏تیزتر هم بشود، عدم امنیت از منزلت و جایگاه نیز بیشتر افزایش پیدا می‌کند و هزینه‌‏های روانی بیشتری بر دوش اجتماع گذاشته می‌‏شود. رقابت بر سر جایگاه و منزلت و همچنین اضطراب بیش‌تر می‏‌شود، افراد رفتاری کم‌تر دوستانه دارند، کم‌تر حس نوع‏دوستی دارند و بیش‌تر متمایل به تحقیر دیگران هستند.

پژوهش‌‏های انجام شده این نکته را هر چه بیش‌تر تأیید می‏‌کنند که فقط افراد خاص یا فرودستان نیستند که از نابرابری رنج می‏‌کشند بلکه کل جامعه در این ‌‌‌‌‌فرایند نابرابری فزاینده دستخوش تخریب می‌شود. نابرابری نه‏‌تنها عامل ایجاد استرس منفی است بلکه به واسطه آن‌که ما را مجبور می‏‌کند تا برای عقب نماندن از دیگران مدام در تلاش و کوشش باشیم، شوق و توجه ما را به یکدیگر کم‏رنگ می‏‌کند. در یک کلام، یکی از اصلی‌‏ترین نتایج و پیامدهای نابرابری تخریب همبستگی اجتماعی[۲] است.

Ad placeholder

یک جامعه‌‏شناس در دانشگاه کنت به نام روبرت دوریس[۳] و همکارانش با استفاده از تعداد بسیار زیادی داوطلب که در یک پیمایش اینترنتی شرکت کرده بودند، این فرضیه را آزمودند که نابرابری به حس رقابت در جامعه دامن می‏‌زند و همبستگی را در محیط زندگی اجتماعی کم‏رنگ می‏‌کند.[۴] این پژوهشگران بر این نکته تمرکز کردند که افراد چگونه به میزان «سازگاری»[۵] با دیگران نمره می‌‏دهند. این معیار در حقیقت تمایل و رفتارهای یاری‏‌رساننده، باملاحظه و مطمئن افراد نسبت به یکدیگر را مورد توجه قرار می‏‌دهد به جای آن‌که بر رفتارهای بی‌‏ادبانه، ستیزه‏‌جویانه و بی‏‌ملاحظه آن‌ها تمرکز کند. آن‌ها این فرضیه را مورد آزمون قرار دادند که آیا زندگی در جوامع نابرابرتر و با ساختار سلسله‌‏مراتبی، واکنش‏‌های غیرسازگارانه را برمی‏‌انگیزد یا خیر. آن‌ها فرضیه خود را کاملاً تأییدشده یافتند. حتی وقتی عواملی چون سن، جنسیت، تحصیلات، شهرنشینی، میانگین درآمد و درصد افراد متعلق به گروه‏‌های قوی را نیز به حساب آوردند، همان نتیجه تکرار شد. علاوه بر این افرادی که در ایالت‌‏های نابرابرتر آمریکا زندگی می‏‌کردند نیز سطح پایین‌‏تری از «سازگاری» را نسبت به ساکنان ایالت‏‌های برابرتر نشان می‌‏دادند.

https://radiozamaneh.com/806476

نتایج مطالعه ماری پاسکوا[۶] جامعه‏‌شناس از دانشگاه آکسفورد نیز در راستای یافته‌های بالاست.[۷] او دریافته است که در کشورهای اروپایی که نابرابری بیش‌تری را تجربه می‌کنند، هم فقرا و هم ثروتمندان تمایل کم‌تری برای کمک به همسایگان، افراد سالمند، مهاجران، بیماران و معلولان دارند.[۸] پاسکوا و همکاران همچنین دریافتند که نابرابری بیش‌تر به جای آن‌که افراد را به تلاش بیش‌تر برای کسب جایگاهی فراتر تحریک کند، با گذاشتن موانع بزرگتری بر سر راه موفقیت آن‌ها را از کوشش و تلاش دلسرد می‌کند.[۹] مطالعه دیگری که داده‏‌های را از ۲۴ کشور اروپایی جمع‌‏آوری کرده است نشان داده که مشارکت شهروندی (عضویت در گروه‌‏ها، باشگاه‌‏ها و یا سازمان‌هایی چون گروه‏‌های سرگرمی، سیاسی، خیریه، مذهبی، و یا حرفه‏‌ای و شغلی) در کشورهای نابرابرتر بسیار کم‌تر است. این نکته نیز سال‌‏هاست آشکار شده که اعتماد و اطمینان افراد به یکدیگر در محلات نابرابر کم‌تر است.[۱۰] با توجه به آنچه گفته شد می‌توان نتیجه گرفت که همبستگی اجتماعی در کشورهای نابرابرتر کاهش می‏‌یابد.

Ad placeholder

انزوا، اعتیاد و ترامپ

همان طور که در بالا آمد، مهم‌‏ترین دلیل مشارکت کم‌تر افراد را در زندگی اجتماعی جوامع نابرابرتر مسئله «تهدید ارزیابی اجتماعی» است: یعنی اگر افراد زندگی اجتماعی را استرس‏زا بیابند، آن را ترک می‌‏کنند. جوامع نابرابرتر نیز به واسطه افزایش فاصله اجتماعی چندپاره است، افراد بیش‌تر در انزوا فرو می‏‌روند، همجواری غیردوستانه‌‏تری دارند و بیش‌تر نگران ظاهر و تأثیر نامناسب بر دیگران هستند. آن‌ها ترجیح می‏‌دهند که «خودشان» و داشته هایشان را فقط برای خودشان نگه دارند و کم‌تر با دیگران به اشتراک بگذارند. وقتی افراد حس طرد یا تهدید داشته باشند علاوه بر تأثیرات ذهنی و بدنی، نتایج اجتماعی نیز در پی خواهد داشت.[۱۱] یکی از این نتایج گرایش به رفتارهای ناسالم است. پرخوری و گرایش به غذاهای شیرین، پرنوشی الکل، اعتیاد به قرص‌های مسکن مخدر، روابط جنسی بدون محافظت و قماربازی نمونه‌هایی از این رفتارهای ناسالم هستند. این انتخاب‌های ناسالم فقط به قلمرو زندگی روزمره محدود نمی‌شود و انتخاب‌های سیاسی را نیز تحت تاثیر قرار می‌دهد.

نشریه اکونومیست اندکی پس از انتخابات ۲۰۱۶ نتایج پژوهش خود را منتشر کرد که در نمودار زیر[۱۲] می‏‌توانید آن را مشاهده کنید.

محور افقی شاخص سلامت است، محور عمودی گرایش به جمهوری‌خواهان را نشان می‌دهد.
محور افقی شاخص سلامت است، محور عمودی گرایش به جمهوری‌خواهان را نشان می‌دهد.

 این پژوهش معلوم کرد که معیارهای ترکیبی چون چاقی، دیابت، پرنوشی الکل، فقدان فعالیت ورزشی و امید اندک به عمر طولانی بهترین معیارها برای محاسبه تمایل شهروندان به دونالد ترامپ هستند؛ یعنی تمام عواملی که با نابرابری درآمد بدتر هم می‌‏شوند. اقتصاددانان اروپاییِ اتاقِ فکر بروگل[۱۳] نیز این یافته‌‏ها را تأیید کردند: دونالد ترامپ در ایالت‏‌هایی نابرابرتر، نتایج بهتری داشت.

تیموتی اسنایدر در مونوگرافی درخشانش پس از همه‌گیری کرونا، نیز به این نکته اشاره کرده بود که شاخص یا نشانه‌ای که به بهترین شکل پیش‌بینی می‌کرد ترامپ در نوامبر ۲۰۱۶ در یک منطقه خواهد برد یا خواهد باخت، میزان سوءمصرف مواد مخدر در آن منطقه بود.

رأی آوردن دونالد ترامپ در پنسیلوانیا یک ایالت همیشه آبی یک شگفتی بود. او اکثریت آراء را در مناطق متعددی از پنسیلوانیا به دست آورد که چهار سال پیش از آن باراک اوباما در آن مناطق برنده شده بود. در آن مقطع، آن مناطق به خاطر سوء مصرف مواد مخدر درگیر بحران سلامت عمومی بودند. این موضوع در مورد مناطقی در اوهایو هم که باراک اوباما برده بود و ترامپ چهار سال بعد پیروز شد صدق می‌کرد: همه به جز یکی از آن مناطق در بحران اعتیاد به مخدّر به سر می‌بردند.[۱۴] او رأی دهندگان به ترامپ را افرادی معرفی ‌کرد که در زندگی روزمره خود مستاصل و درمانده شده بودند، به خصوص که همه گیری کرونا هیچ انتخابی پیش روی آنها نگذاشته بودند: یا باید بیرون می‌رفتند و می‌مردند و یا در خانه می‌ماندند و از گرسنگی می‌مردند. این درماندگی آنها در رتوریک ترامپ خود را بازنمایی می‌کرد. به قول اسنایدر: آراء ناشی از درماندگی همچون مرگ‌های ناشی از درماندگی، قابل فهم هستند. آنهایی که زنده می‌مانند باز هم رنج می‌کشند. زیرا رأی دهندگان درمانده با رأی دادن به سیاست‌مداران راستگرایی که تقصیر را به آسانی به گردن مهاجران و دیگر گروه‌های آسیب‌پذیر می‌اندازند و نفرت می‌پراکنند، باعث می‌شوند که راه ارائه خدمات بر خود و خانواده‌هایشان، و دیگر شهروندان نیز بسته شود.[۱۵]

Ad placeholder

ترامپ در انتخابات ۲۰۲۴

حزب دموکرات از دوران کلینتون کاملا به سمت راست درغلطیده است و خود مجری سیاست‌های نئولیبرال در آمریکاست که به مقررات‌زدایی از بازارهای مالی و خصوصی‌سازی خدمات عمومی گرایش دارند. برداشتن مهارهای بازارهای مالی باعث سیالیت هرچه بیشتر سرمایه در آمریکا شده که به صنعت‌زدایی گسترده در آمریکا انجامیده است. همزمان نابرابری گسترده درآمدی در درون و میان ایالت‌ها شکل گرفته است. این نابرابری فزاینده اثرات اجتماعی و سیاسی بسیاری داشته است.

نابرابری هر چه بیشتر شود، اثر نظر و قضاوت دیگران بر فرد افزایش پیدا می‌کند و اصطلاحا «تهدید ارزیابی اجتماعی» بیشتر حس می‌شود. این اضطراب مزمن و همیشگی گرایش افراد را به انتخاب‌های نادرست اجتماعی و سیاسی بیشتر می‌کند. یکی از آنها گرایش به رفتارهای ناسالم است، رفتارهایی که برای کاهش موقت اضطراب اجتماعی به کار می‌آیند و خود در طولانی مدت به افزایش نابرابری می‌انجامند. قمار، الکلیسم، رابطه جنسی محافظت نشده و دیگر انواع اعتیادها چون اعتیاد به مواد مخدر، خرید کردن یا دیدن فیلم‌های پورن خود باعث تخریب سلامتی فرد، کاهش توانایی او برای اخذ تصمیمات بهتر و فروافتادن او به مدارج پایین تر اجتماعی می‌شود. برای این گرداب قعری متصور نیست و حتی مرگ آن فرد نیز به مشکلاتی که برای خانواده و اطرفیانش آفریده است، پایان نمی‌دهد.

انتخاب رفتارهای ناسالم تنها نتیجه‌ی نابرابری فزاینده نیست. بلکه نابرابری رفتارهای سازگارانه و همکارانه را تخریب می‌کند. همدلی و دلسوزی را کاهش می‌دهد و اعتماد عمومی را تخریب می‌کند. به طور کل افرادی که در جوامع نابرابرتر زندگی می‌کنند، تمایل بیشتر به رفتارهای تهاجمی و تخاصم آمیز دارند. آنها بیشتر تمایل دارند تا تقصیرات را متوجه «دیگری»کنند. این دیگری در هر جامعه‌ای متفاوت است. در برخی جوامع اقلیت‌های جنسی و جنسیتی می‌توانند قربانی این عدم سازگاری و رواداری باشند، در برخی جوامع دیگر اقلیت‌های نژادی و قومی. تقریبا در تمامی جوامع مهاجران و پناهندگان و بی‌جا‌شدگان از این خشم و نفرت بهره‌ای دارند.

در نتیجه ترامپ نه آفریننده خشم و نفرت موجود در جامعه آمریکا، بلکه نمایندگی سیاسی چنین وضعیتی است. او دهانِ بازِ وضعیتی است که انسان‌ها را در مقابل یکدیگر قرار داده و از آنها برای یکدیگر دشمن ساخته است. او خود محصول جامعه و اقتصادی است که حزب دموکرات در تمامی این سال‌ها شکل داده و آن را توسعه داده است. پس می‌توان فرض کرد که تا وقتی سیاست‌های حزب دموکرات به این شرایط اجتماعی و اقتصادی دامن می‌زند، خطر ترامپ و دیگر فاشیست‌ها برای آمریکا و البته برای جهان همیشه وجود دارد.

Ad placeholder

پانویس‌ها:

[۱] Melgar, N. and Rossi, M., ‘A cross-country analysis of the risk factors for depression at the micro and macro level’, IDB Working Paper Series. Inter-American Development Bank, 2010

[۲] Social Cohesion

[۳] Robert De Vries

[۴] Steptoe, A., Tsuda, A., Tanaka, Y. and Wardle, J., ‘Depressive symptoms, socio-economic background, sense of control, and cultural factors in university students from 23 countries’, International Journal of Behavioral Medicine 2007; 14 (2): 107-97.

[۵] Agreeableness

[۶] Marii Paskou

[۷] Paskov, M. and Richards, L., ‘Is social status inequality bad for the mental health of nations?’ 3rd International European Social Survey Conference Blog Post, 11 July 2016,(Link).

[۸] Rodriguez-Pose, A. and von Berlepsch, V., ‘Social capital and individual happiness in Europe’, Journal of Happiness Studies 2014; 15 (2): 86-357.

[۹] Cifuentes, M., Sembajwe, G., Tak, S., Gore, R., Kriebel, D. and Punnett, L. ‘The association of major depressive episodes with income inequality and the human development index’, Social Science & Medicine 2008; 67 (4): 39-529.

[۱۰] Messias, E., Eaton, W. W. and Grooms, A. N., ‘Economic grand rounds: income inequality and depression prevalence across the United States: an ecological study’, Psychiatric Services 2011; 62 (7): 12-710.

[۱۱] Fan, A. Z., Strasser, S., Zhang, X., et al., ‘State-level socioeconomic factors are associated with current depression among US adults in 2006 and 2008’, Journal of Public Health & Epidemiology 2011; 3 (10): 70-462.

[۱۲] Local health outcomes predict Trumpward swings’, The Economist 19, November 2016.

[۱۳] Bruegel

[۱۴] برای اطلاعات بیشتر در رابطه با مواد مخدر و رأی به ترامپ به این مقالات بنگرید:

J. Wasfy et al., “County Community Health Associations of Net Voting Shift in the 2016 U.S. Presidential Election”, PLOS ONE 12, no. 10 (2017); Shannon Monnat, “Deaths of Despair and Support for Trump in the 2016 Presidential Election”, Research Brief, 2016; Kathleen Frydl, “The Oxy Electorate”, Medium, November 16, 2016; Jeff Guo, “Death Predicts Whether People Vote for Donald Trump”, Washington Post, March 3, 2016; Harrison Jacobs, “The Revenge of the ‘Oxy Electorate’ Helped Fuel Trump’s Election Upset”, Business Insider, November 23, 2016.       

[۱۵] تیموتی اسنایدر ۱۴۰۱، ناخوشی ما، درسهایی در باب آزادی و همبستگی نترجم علی کاظمیان تهران: سروش مولانا ص ۴۲