در جهانی که بیعدالتی و سرکوب بر زنان و تمامی گروههای به حاشیهراندهشده سایه افکنده، زنان* با جسارت و طغیانی رادیکال، صدای خود را علیه ساختارهای سلطه و انقیاد بلند کردهاند. آنان دیگر نه به دنبال سازش، بلکه در پی شکستن زنجیرهایی هستند که بر بدنها، ارادهها و هویتهایشان تحمیل شده است. این مقاومت، نه تنها نمادی از شجاعت و استقامت است؛ بلکه یک اعلان جنگ قاطع علیه تمام ساختارهای سرکوبگر است که تلاش میکند آنان را در نقشهای از پیشتعیینشده محصور و ارادهی آنها را به انقیاد بکشاند. زنان* در این مبارزه، نه تنها پیشگامان تغییر بلکه ستونهای مقاومت در برابر ساختارهای سرکوبگرند که با ارادهای محکم، هر قدمشان پژواکی است از طغیان، که به سوی دنیایی عادلانهتر و آزادتر پیش میرود و جایی را برای تسلیم باقی نمیگذارد.
دختر شجاع علوم و تحقیقات، که ۱۲ آبان ۱۴۰۳ در اعتراض به رفتار مأموران سرکوبگر در محوطهی دانشگاه با جسارت لباس از تن درآورد، صدای اعتراض خود را با پیامی رسا و قاطع به سیستم سرکوبگر مردسالار داد: «بدن من، میدان جنگ من و سنگر من است». این عمل رادیکال، نهتنها ارادهی استوار و خشمگین او را نمایان میسازد که در برابر کنترل و خشونت سرکوبگران میایستد، بلکه ادامهدهندهی همان راهی است که سالها پیش ویدا موحد با شجاعت آغازگر آن بود. ویدا، نماد عصیان علیه حجاب اجباری، که با اقدامی جسورانه، در برابر قوانین سرکوبگر و سنتهایی که قصد محدود کردن زنان را دارد، پاسخی تند و انقلابی داد. حرکت ویدا نه تنها اعتراضی به هنجارهایی بود که عاملیت زنان را به ابزاری در خدمت نظامهای مردسالارانه تبدیل میکنند، بلکه نشاندهندهی این واقعیت بود که زمان تغییر فرارسیده است و دیگر هیچ زنجیری نمیتواند آزادی زنان را برای همیشه در بند کند؛ زنان دیگر حاضر به سکوت نیستند و برای حقوق و آزادیهای خود خواهند جنگید.
ژینا مدرسگرجی، فمنیست کورد و دیگر نماد این مبارزه، با استقامت و عزم راسخ، در برابر لایههای چندگانهی و پیجیدهی ظلم ایستاده است. او در همان روز و همزمان با شجاعت دختر علومتحقیقات، با سری برافراشته و بدون روسری، با لبخندی از سر شجاعت و رهایی و چمدانی پر از امید، به زندان سنندج رفت. ژینا در طول دو دهه مبارزهاش، بهخوبی نشان داده است که مقاومت زنان تنها یک کنش فردی نیست، بلکه بازتابی از مبارزهای جمعی است که در همپوشانی سرکوبهای گوناگون و به حاشیهراندگیها جریان دارد. او نمایندهی تمامی زنانی است که دهههاست برای رهایی از قوانین سرکوبگر و ساختارهای تبعیضآمیز جنسی_جنسیتی، ملی و طبقاتی میجنگند.
همچنین فروغ سمیعنیا و دیگر دختران گیلان، در زندان لاکان، دیگر نمادهای مقاومت زنان هستند. آنان بهرغم سرکوبها، صدای تمام گروههای به حاشیهراندهای هستند که علیه نابرابری و برای آزادی میجنگند. زینب جلالیان، سنبل استقامت و شجاعت در برابر ظلم و سرکوب، به همراه سپیدهها، گلرخ، پخشان، وریشه، نرگس، ریحانه، شریفه و دیگر زنان زندانی، نشاندهندهی عزم راسخ برای ایستادگی در برابر تمامی اشکال سرکوب هستند. حضور این افراد در زندانها یادآور ارادهی شکستناپذیر زنانی است که نمیپذیرند در برابر ساختارهای تبعیضآمیز سر خم کنند. آنان با دادن هزینه، زندان و فشار، دانههای مبارزات را کاشتهاند. ثمرهی این دانهها، عصیان نیکاها، ساریناها، ستارهها و نیز دختر علوم و تحقیقات است.
عمل رادیکال دختر علوم و تحقیقات، ادامهی مبارزات جنبش «ژن، ژیان، آزادی» است که آشکارا نشان میدهد سلطه بر بدن، هویت و عاملیت زنان دیگر قابل تحمل نیست. او با ایستادگی در برابر خشونت و تحقیر، به نمادی از اعتراض و مقاومت تبدیل شد که با قدمهایی استوار، خشم و نافرمانی خود را فریاد زد و اعلام کرد که دیگر زنان در سکوت نمیمانند. او همچون شعلهای از امید در دل تاریکی، در برابر سرکوبهای فیزیکی و روانی مقاومت کرد و در اوج جسارت به همه نشان داد که هیچ چیز نمیتواند او را متوقف کند.
چرا کنار کلمه زنان علامت ستاره یا «*» میگذاریم؟
علامت ستاره در «زنان*» به دستهای از هویتها در طیف هویت جنسیتی اشاره دارد که زیر چتر «زنان» جمع میشوند. علامت ستاره بهمنظور شمول همه جنسیتها، فارغ از دوگانه زن-مرد بهکار میرود. این علامت که برای نخستینبار در تایپوگرافی غیراستاندارد آلمانی استفاده شده، این امکان را فراهم میکند که به همه جنسیتهایی که خود را جزو «زنان» میدانند اشاره شود.
این عمل نه تنها بیانگر فردیت او، بلکه تجلی جنبشی بزرگتر و قدرت جمعی زنان* است که هر روز با شجاعتی فزاینده در برابر اشکال مختلفی از ستم و نابرابری ایستادگی میکنند. او نماد مقاومتی است که زنان* امروز بهخوبی به آن آگاهاند؛ زنانی که میدانند تلاشهای سرکوبگرانه، تنها نشانهای از ضعف و هراس سیستمی است که در برابر ارادهی بیپایان آنها قرار گرفته است. زنان* اکنون با ارادهای قویتر از همیشه در میدان مبارزه ایستادهاند و تاکتیکهای نخنمای حاکمیت، مانند مجنونانگاری زنان به قصد تحقیر و نادیدهگرفتن اعتراضاتشان، را چیزی جز نمایش استیلای حاکمیت نمیدانند. برعکس تصور حاکمیت این روشهای تحقیرآمیز نه تنها آنان را به سکوت و تبعیت وادار نمیکند، بلکه عزمشان را برای رویارویی با نابرابریها قویتر میسازد. این زنان با ارادهای محکمتر و مصممتر از همیشه در مسیر آزادی و عدالت گام برمیدارند، و هیچ سرکوبی نمیتواند صدای آنها را خاموش کند.
البته شجاعت ستودنی دیروز دختر علوم و تحقیقات، در تقابل با پارادوکسی تلخ و هولناک قرار گرفت: دیگر دانشجویان حاضر، بهجای ایستادگی در کنار این دانشجوی شجاع، در انفعال و نظارهگری فرو رفتند. این سکوت و انفعال جمعی، نمودی از ساختارهای سرکوبگر درونیشده است که جامعه را به بند کشیده است. آنها شجاعت دختر دانشجو را در مقابل نیروهای سرکوبگر در دانشگاه را از فاصلهای چند متری، پشت پنجرهها و یا صفحات دوربینها تنها تماشا و ثبت کردند؛ شاید گاه با تحسین، و گاه با گفتمانی که خود، به شکلی ناخودآگاه، بازتولید همان “کنترل بر بدن زنان” است. این پدیده نشان میدهد چگونه نظام مردسالار و قدرت حاکم توانستهاند مکانیسمهای کنترل را در ناخودآگاه جمعی نهادینه کنند.
همچنین این رویداد نشاندهنده گسستی بین آگاهی جمعی جنبش “ژن ژیان ئازادی” و توانایی عمل در لحظه است که میتواند ناشی از سردرگمی یا عدم آمادگی روانی برای مواجهه با موقعیتهای رادیکالی باشد. سکوت حاضرین، ریشههای عمیق مردسالاری را در ناخودآگاه جمعی آشکار میکند و بازتاب دردناک درونیسازی اطاعت و فرودستی است که نظام سلطه بر روان جامعه تحمیل کرده است. این بیتفاوتی ظاهری، نوعی مکانیسم دفاعی برای محافظت از خود در برابر آسیبهای روانی بیشتر است و تداوم سرکوب و ناامیدی از تغییر به “خستگی همدلی” منجر میشود که افراد را به سمت بیتفاوتی سوق میدهد.
نیز این سکوت جمعی، بیانگر درونیشدن ترسی است که جامعه را وادار به نظارهگری خالی از واکنش کرده است؛ همان رعب و وحشتی که حاکمیت بشدت در پی ایجاد و نهادینه کردن آن است؛ ترس از سیستم سرکوبگر به عمق روان اجتماعی نفوذ کرده و در زمانی که نیاز به عمل و همبستگی است، بهعنوان مکانیسمی دفاعی برای دوری از مواجهه با پیامدهای همبستگی واقعی بروز میکند. انفعال و تماشاگر بودن، همبستگی را به چیزی شکننده بدل کرده و عادیسازی خشونت را در خود دارد. جامعهای که سالها تحت کنترل بوده، ممکن است ناخودآگاه همان الگوهای سلطه را در رفتار خود تکرار کند. این فاصلهگیری به سرکوبگران قدرت میبخشد تا سلطه خود را بیهیچ مقاومتی بر تن و زندگی زنان* تثبیت کنند. در نهایت، این خاموشی و عدم واکنش، خیانت به تمامی جنبشهای آزادیبخش زنان* و دیگر گروههای تحتستم است و انفعال همان زنجیری نامرئی است که مردم به گردن خود بسته تا در انقیاد قدرت بمانند.
البته نمیتوان بیتفاوتی و انفعالی را که دیروز در دانشگاه علوم و تحقیقات به نمایش گذاشته شد، بهطور کامل بر جامعه تعمیم داد. در بیشتر حرکتهای اعتراضی، آنچه بهوضوح دیده میشود، آگاهی و عزم راسخ زنان* و سایر اقشار تحتستم است؛ کسانی که همچنان در تلاشاند تا مقاومت را در ساحتها و اشکال مختلف زندگی کنند و دیگر به هیچوجه حاضر نیستند قربانیان خاموش باقی بمانند. آنها بهخوبی دریافتهاند که برای دستیابی به حقوقشان، نمیتوانند به نظارهگری منفعل بسنده کنند. صدای شجاعانهی آنها، در برابر هرگونه سرکوب، چه فیزیکی و چه روانی، قاطعانه و استوار به مقابله خواهد ایستاد.
مبارزهی زنان* نه فقط یک واکنش فردی، بلکه طغیانی جمعی و چندلایه است که از زخمهای تاریخی، ستمهای اجتماعی و تبعیضهای اقتصادی برخاسته و آنان را به پیشگامان تغییر و تحول بنیادی تبدیل کرده است. زنانی* که امروز پاسخی رادیکال و بیبازگشت به نابرابریهای اجتماعی، اقتصادی، و جنسیتی میدهند، پاسخی که بر همبستگی و قدرت درونی خودشان استوار است. آنها ایستادهاند تا نهتنها حق خود، بلکه حق تمام کسانی را که سالها و نسلها از دسترسی به فرصتهای برابر اقتصادی و اجتماعی محروم بودهاند، بازپسگیرند.
زنان* در خیابانها، دانشگاهها، محیطهای کاری و حتی در تاریکی خانههایشان علیه سیستمی ایستادهاند که هویت و بدنشان را تحت کنترل دارد و همچنین معیشت، استقلال اقتصادی، حقوق سیاسی و آزادیهای اجتماعیشان را محدود میکند. زن* بودن برای آنان به معنای مبارزهای همهجانبه است که در تضاد با سرکوبهای اجتماعی و ساختارهای اقتصادی و سیاسیای است که فرصتها و حقوق اساسی را از آنها سلب کردهاند. هر گام این زنان نهتنها یک اعتراض فردی، بلکه بخشی از مسیری طولانی و پرچالش برای دستیابی به برابری و توانمندسازی در تمامی ابعاد زندگی است. بهرغم تلاش ساختارهای سرکوبگر برای خاموش کردن صدایشان، آنان شجاعانه سکوت را شکسته و در صف مقدم تغییری بنیادین ایستادهاند و با طغیانی مستمر، زنجیرهای نابرابری و سرکوب سیاسی را در هم میشکنند. همصدا با جنبشهای مترقی، آنان فریادی برای بازپسگیری حقوق ازدسترفته سر میدهند.
مبارزات زنان* ادامهی جنبش «ژن، ژیان، ئازادی» است؛ طغیانی از ارادهی رهاییبخش که از مدارس، دانشگاهها، کوچهها و خیابانها و نیز فضاهای نوین ارتباطی برمیخیزد و موجی از جسارت و اعتراض را به راه میاندازد. در این مسیر، خواهرانگی و همبستگی همچون نیرویی رهاییبخش در تاریکی سرکوب میدرخشد و راه را روشن میسازد. هر لحظهای که به همصدایی و اقدام جمعی اختصاص مییابد، فرصتی برای درهم شکستن زنجیرهای نابرابری و بیعدالتی است. این پیوندهای رادیکال، هر فریاد و هر گام را به پیامی برای بازپسگیری حق سرنوشت و عبور از مرزهای تبعیض تبدیل میکنند. ارادهای انکارناپذیر که در برابر ستم بر تن و هویت زنان قد علم کرده و راهی نو برای آزادی و عدالت میگشاید. همبستگی متحدان مترقی میتواند پایهگذار جهانی باشد، جایی که مبارزه نهتنها برای امروز، بلکه برای آیندهای است که در آن، رهایی، برابری و عدالت اجتماعی نه امتیازی محدود بلکه حقی همگانی و پایدار خواهد بود.
حاضری زنت و خواهرت با شورت و کرست وسط خیابان راه بروند
علی / 05 November 2024
به نظر من نه اینکه این شخص خواسته باشد که برهنگی خودرا درمعرض همه قرار دهد بلکه نماد و فریاد آزادیخواهانه ایست برسر حکومت غاصب قرون وسطایی جمهوری ننگین اسلامی که در پشت نقاب دین و مذهب به سرکوب آزادی و تحمیل عقاید و افکار مرتجعانه خود اصرار دارد وبااستفاده از باورهای دینی مردم ایران به بقای حکومت ننگین خود میاندیشد اما با وجود فداکاری چنین اشخاص آزاد اندیش که بزنگاه پایه های حکومت مستبدوجنایتکارشان را به لرزه در می آورند باید تداومی باشد برا ی ادامه راه آزادی و رهایی و برچیدن طومار این نظام سلطه گر به امید آن زنده ایم
حمید / 05 November 2024
ضمن سلام با احترام به شیوا عاملی راد
با اجازه در مورد وجه غالب بر دیدگاه این نوشته می پردازم… باشد که این نقد مختصر کمکی به ارتقا سطح کیفی جنبش برابری طلب و عدالتخواه توده های تحت ستم ایران و همچنین جنبش زنان باشد.
مشکل غالب برا این دیدگاه این است که تاریخ مبارزات زنان را به “زن زندگی آزادی” محدود میکنند . مبارزات زنان از همان روزی که خمینی در سال 58 حجاب را اجباری کرد و زنان با شعار “ما انقلاب نکردیم که به عقب برویم “شروع شده است و در فرایند این حرکت زنان پیچ و خمها و فراز و نشیبهای چالشگرانه را پشت سر گذاشته اند … جنبش موسوم به “زن زندگی آزادی” نه تنها مبدا حرکتمبارزاه جویانه زنان علیه آپارتاید جنسی و فرهنگ مردسالاری وزن ستیزانه جمهوری اسلامی نیست بلکه متاسفانه باید واقعیت قبول کرد که این جنبش به علت سرکب خونین و زندانو شکنجه و اعدام برخی از جوانان کف خیابان شکست خورد. همانگونه که جنبش های توده ای برحق قبلی از جمله آبان خونین شکست خورد و با اینکه تاثیراتش و تجربه اش وجود دارد اما دیگر وجود مادی ندارد و نمی توان با اراده گرایی آنرا زنده و ادامه دار یافت!
شوربختانه این به یک سنت ناصحیح و با رویکرد غیرعلمی در برخورد به واقعیت پیش رو تبدیل شده است که بسیاری از کنشگران و فعالین حقوق زنان با اراده گرایی جنبش موسوم به “زن زندگی آزادی” را در تقابل با نظام زن ستیز جمهوری اسلامی کماکان و با خوشخیالی زنده و ادامه دار می دانند و تاکید بر زنده بودن آنرا دلیل مبارز و رادیکال بودن خویش تصور میکنند! تا زمانیکه این شیوه و رویکرد غیرعلمی ( ضد علم سوسیالیسم) و غیرماتریالیسم دیالکتیک به وجه غالب در دیدگاه تعداد زیادی از رفقا تبدیل شده است و از آن گسست قطعی نمی کنند، پیشروی برای ساختن یک آینده و نظم نوین به مراتب بهتر و رادیکالتر غیر ممکن است.
برد بردلی / 05 November 2024