فرهاد بیگی گروسی جوان کُرد اهل شهرستان صحنه (توابع کرمانشاه) و پیرو آیین یارسان که از بازداشت شدگان جنبش ژن ژیان ئازادی بود، به دلیل فشارهای نهادهای امنیتی جمهوری اسلامی در راستای احضار مجدد و انتقال به زندان اوین خودکشی کرد.
بر اساس گزارش وبسایت حقوق بشری ههنگاو، روز شنبه ۱۹ خرداد ۱۴۰۳، فرهاد بیگی گروسی، که در جریان بازداشتهای جنبش زن زندگی آزادی بیش از یک سال بازداشت شده بود، در منزل خانوادگی خود را حلقآویز کرد و به زندگی کوتاهش پایان داد.
به گفته منبعی مطلع، فرهاد بیگی گروسی در چهار ماه گذشته تحت فشارهای مداوم نهادهای امنیتی بوده و به تازگی به او اعلام شده بود که باید خود را به زندان دیزلآباد کرمانشاه معرفی کند و سپس به زندان اوین تهران منتقل خواهد شد.
فرهاد بیگی گروسی پاییز سال ۱۴۰۱ در جریان قیام ژینا بازداشت شده بود و زمستان سال گذشته، پس از یک سال بازداشت به طور موقت با وثیقه آزاد شده بود تا دادگاه بعدی برگزار شود. او به «مباشرت در قتل» نادر بایرامی، رئیس اطلاعات سپاه شهرستان صحنه متهم شده بود که در مراسم سالگرد سید خلیل عالینژاد کشته شده بود.
(اگر فکر میکنید به بنبست رسیدهاید یا به هر دلیلی میل به خودکشی دارید، پیش از هر تصمیم و اقدامی با یک متخصص صحبت کنید. اگر در ایران زندگی میکنید، در صورتیکه به چنین شخصی دسترسی ندارید، با شمارهی ۱۲۳ اورژانس اجتماعی یا ۱۴۸۰ صدای مشاور تماس بگیرید.)
رضا رسایی، دیگر معترض محکوم به اعدام با اتهامی مشابه
رضا رسایی معترض ۳۴ ساله اهل کرمانشاه است که به دلیل اتهام مشابه با فرهاد بیگی گروسی به اعدام محکوم شده و در حال حاضر در زندان دیزلآباد کرمانشاه محبوس است.
رضا رسایی یکی از بازداشتشدگانِ مراسم سالگرد سید خلیل عالینژاد، نوارنده تنبور و از چهرههای آیین یارسان بود که تحت شکنجههای شدید فیزیکی و روحی وادار به اعتراف اجباری برای قتل بیرامی، رییس اطلاعات سپاه شهرستان صحنه در روز ۲۷ آبان ۱۴۰۱ شد. مراسم سالگرد قتل عالینژاد همواره با فضای امنیتی شدید روبهرو بوده است اما در سال ۱۴۰۱ با ورود افراد لباس شخصی به مراسم، درگیری بین ماموران و افراد حاضر ایجاد شد که در نهایت باعث کشته شدن بیرامی با ضربات چاقو شد.
مادر و نزدیکان رسایی بارها اعلام کردند که میزان شکنجه او به حدی بوده است که در اولین ملاقات پس از چندین ماه چهره او را تشخیص ندادند. یکی از افراد نزدیک میگوید: « انگشتانش را زیر کتک شکسته بودند و کتفش به عجیبترین شکل ممکن شکسته و جوش خورده بود، بدنش کج شده بود و نمیتوانست راه برود. آثار شکنجههای روانی بر چهرهاش مشخص بود. به سختی چند کلمه صحبت کرد. انگار یک رضای دیگر در اتاق ملاقات نشسته بود. انگار کسی را نمیشناخت.»
شعبه ۱۷ دیوان عالی جمهوری اسلامی ایران حکم اعدام رضا رسایی را تایید کرده و این زندانی سیاسی کُرد و پیرو آیین یارسان در معرض خطر جدی اجرای حکم اعدام قرار دارد. ههنگاو پیشتر درباره تحلیل حقوقی دادنامه رضا رسایی نوشته بود: «رای صادره با توجه به بررسی صورت گرفته حتی برخلاف نص قوانین جاری و مبانی فقهی میباشد و دارای اشکالات شکلی است که به اساس رای لطمه جدی وارد میکند به همین دلیل وجدان افکار عمومی را قانع نمیکند و به تشدید تنشها و اختلافات و گسترش احساس ناامنی و بیعدالتی در جامعه منجر میشود. و با توجه به استدلالهای ارائه شده سازمان حقوق بشری ههنگاو دادنامه را خلاف موازین قانونی و فقهی ارزیابی کرده و آن را حکمی سفارشی و غیرقضایی قلمداد میکند.»
فشارهای امنیتی مداوم و خودکشی بازداشتشدگان
در دو سال اخیر جوانان معترض زیادی در پی فشارهای امنیتی و احکام احتمالی پیشرو دست به خودکشی زدند. روندی که در حقیقت یکی دیگر از راههای سرکوب و از بین بردن معترضان در حکومت جمهوری اسلامی است.
یلدا آقا فضلی، ۱۹ ساله، یکی از این معترضان بود که در جریان اعتراضات سراسری در آبان ۱۴۰۱ و در میدان انقلاب تهران بازداشت شد. یلدا پس از چند روز از زندان قرچک ورامین آزاد شد اما پس از دو روز با خوردن قرص خودکشی کرد.
عرشیا امامقلیزاده، نوجوان ۱۶ ساله اهل جلفای استان آذربایجان شرقی بود که به اتهام «عمامهپرانی» به مدت ۱۰ روز بازداشت شد. عرشیا نیز تنها دو روز پس از آزادی با وثیقه با خودکشی به زندگی خود پایان داد.
یکی دیگر از بازداشتشدگان قیام ژینا که در روزهای اخیر مرگ او را «خودکشی» اعلام کردند، امید مرادپور (ابوالفضل) است. امید مرادپور ۲۵ ساله در جریان قیام ژینا در شیراز بازداشت شد. حساب توییتری «۱۵۰۰ تصویر» در این باره نوشته است که او به دلیل عدم توانایی مالی برای تأمین وثیقه، ماهها در زندان محبوس بود. مرادپور در نهایت چند روز پس از آزادی روز ششم خردادماه ۱۴۰۲ جان خود را از دست داد.
اخبار مربوط به خودکشی بازداشتشدگان نشان از حجم ترومایی دارد که این افراد متحمل شدند. فشارهای امنیتی وارده و تاثیرات زندگی در جامعهای سرکوبشده باعث میشود این افراد در اوج جوانی و آرزوهای مختلف برای آینده تصمیم به خودکشی بگیرند. مسالهای که این روزها تبدیل به بحرانی اجتماعی شده است و نیاز به مراقبتهای سازمانی و غیرسازمانی زیادی است که به اندازه کافی به آن توجه نمیشود.
(اگر فکر میکنید به بنبست رسیدهاید یا به هر دلیلی میل به خودکشی دارید، پیش از هر تصمیم و اقدامی با یک متخصص صحبت کنید. اگر در ایران زندگی میکنید، در صورتیکه به چنین شخصی دسترسی ندارید، با شمارهی ۱۲۳ اورژانس اجتماعی یا ۱۴۸۰ صدای مشاور تماس بگیرید.)
مرگهای مشکوک مخالفان جمهوری اسلامی، یکی از روشهای سرکوب
«مرگ مشکوک» یکی از رایجترین مرگهای سیاسی در جمهوری اسلامی است. مرگهایی که هم شامل نیروهای خودی و مهرههای به اصطلاح سوخته نظام در نظر گرفته میشود و هم در بین معترضان و مخالفان جمهوری اسلامی دیده میشود. مرگهایی که گاه با خودکشی زیر فشارهای دوره بازداشت رخ داده و گاه به شکلی «ظاهراً» طبیعی اتفاق میافتد که کوشش زیادی برای طبیعی جلوه دادن آن میشود.
میلاد (آرش) فروزنده، معترض ۳۳ ساله اهل آبادان اسفندماه ۱۴۰۱ به دست نیروهای لباس شخصی بازداشت شد و به فاصله کوتاهی پس از بازداشت بر اثر «مسمومیت» جان خود را از دست داد.
عباس منصوری ۱۹ ساله، اهل شوش نام یکی دیگر معترضانی است که به طرز مشکوکی جان باخت. منصوری ۲۵ آبان ۱۴۰۱ به دلیل «پخش کردن شکلات همراه با تراکت زن، زندگی، آزادی» به دست نیروهای امنیتی بازداشت شد. این جوان معترض ۲۰ روز بعد با قید وثیقه آزاد شد و چند روز پس از آزادی در ۲۰ آذرماه پیکرش به خاک سپرده و اعلام شد «خودکشی» کرده است.
اوایل دی ماه سال گذشته هم خبر مرگ مشکوک اشکان بلوچ منتشر شد. «زمانه» به نقل از همبندی این زندانی سیاسی سابق و از بازداشتشدگان اعتراضات ۱۴۰۱ که مدتی را در زندان تهران بزرگ بهسر برده بود، نوشت که اشکان خودش به زندگی خود پایان داده بود. به گفته این منبع آگاه، اشکان بلوچ یک هفته پیش از مرگ، یک تماس تلفنی از سوی «پلیس پیشگیری» دریافت کرده که برای آنچه «گفتوگو» گفته شد، احضار شده بود و پس از این احضار روحیهاش بهشدت به هم ریخته بود. همبندی سابق اشکان بلوچ میگوید اشکان یک بار پیش از آن هم به قصد خودکشی از طبقات بالایی بیمارستان لقمان تهران پریده و دچار ضایعه نخاعی شده بود و به همین دلیل نمیتوانست به تنهایی از پس امورات روزمرهاش برآید و این مساله در ماههای گذشته به شدت او را ناراحت کرده بود.
نهتنها معترضان حکومت، بلکه افراد متعهدی چون پزشکهای شاهد، وکیلهای دادگستری و نیروهای دیگری که به دلیل مختلف چون صداقتشان برای حکومت دردسرساز بودند نیز به شکلهای مشکوک کشته شدند. مریم آروین، وکیل دادگستری ۲۹ ساله و اهل کرمان، چند ماه پس از آزادیاش از زندان به طرز مشکوکی جان باخت. آروین نهم آذر ۱۴۰۱ حین دفاع از موکلانش که از معترضان بازداشتی کرمان بودند، در صحن دادگاه سیرجان بازداشت شده بود. طیبه نظری، مادر مریم آروین هشتم خرداد ۱۴۰۲، با انتشار متنی در حساب اینستاگرام خود سکوتش را شکست و اعلام کرد علت مرگ دخترش وقایع رخ داده در جریان بازداشت بوده و به بهانه «آرامبخش و مسکن و تقویتی در زندان و وصل سرم» دخترش را «نابود» کردند.
۱۴ خرداد ۱۴۰۲ نیز رسانهها از درگذشت منصوره، دانشجوی ۱۸ ساله اهل آبدانان و همکار افتخاری سابق پلیس خبر دادند. منصوره سگوند، در پی اعتراضات زن، زندگی، آزادی، با انتشار استوریای در اینستاگرام اعلام کرده بود که دیگر هیچ همکاریای با نیروهای مسلح نخواهد داشت و در کنار مردم خواهد بود. با اینکه گزارشها نشان میداد او مدتی را در بازداشت گذرانده، دادگستری استان ایلام خبر بازداشت او را تکذیب کرده بود. بیمارستان رسول اکرم آبدانان علت مرگ منصوره را «ایست قلبی تنفسی» اعلام کرد.
لیست افراد فعالی که تنها در دو سه سال گذشته با مرگهای مشکوک کشته شدند طولانی است. از سارا عباسی تا علیرضا خاری و دهها نمونه دیگر. لیستی که در کنار ردیف اسامی جوانان معترض تحت فشاری قرار میگیرد که دست به خودکشی زدند و روشهای مختلف نظام برای از بین بردن مخالفانش را نشان میدهد.