زندان مرکزی تهران بزرگ (فشافویه)، ۵۰ کیلومتر جنوب زندان اوین، جایی جداافتاده از شهر تهران، کوههای البرز و در نزدیکی کویر قم است. بیشتر ۱۵ هزار زندانی آن، زندانیهای غیرسیاسی، محکومان مالی یا بزهکاریاند. امیرحسین طاعتی، متولد ۱۳۷۶، یکی از این زندانیان بود. این زندانی جرایم عادی با اندکی بیش از ۱۰۰ میلیون تومان بدهی از بابت دیه، شب ۲۰ اسفند ۱۴۰۲ در زندان حالش بد میشود. او را به بهداری میبرند، پزشک در دسترس نبوده و زندگی او همان شب پایان مییابد.
اولین بار خبر مرگ این زندانی را عبدالرضا داوری، از فعالان سیاسی که به برخی جناحهای حکومتی نزدیک است، در حساب کاربری خود در شبکه ایکس منتشر کرد. او نوشت که طاعتی در زندان سکته کرده و به دلیل نرسیدن به موقع خدمات پزشکی، درگذشته است. علت مرگ را زمانه نتوانست به صورت مستقل تأیید کند.
بنا به اطلاعاتی که به زمانه رسیده، امیرحسین طاعتی، که به دلیل ناتوانی مالی در تأمین مبلغ جزای مالی و بدهی در زندان بوده، حوالی ساعت شش تا هفت شب ۲۰ اسفند، حالت تهوع و قلب درد میگیرد. زندانیهای دیگر او را به بهداری زندان میرسانند. به آنها گفته میشود که دکتر خواب است و در دسترس نیست. زندانیها درخواست میکنند که طاعتی را به بیمارستان منتقل کنند. اما به آنها گفته میشود، آمبولانس هم نیست. در نهایت امیرحسین طاعتی به دلیل نبود پزشک و عدم انتقال به بیمارستان، در سن ۲۶ سالگی در زندان میمیرد.
امیرحسین طاعتی، یکی از بیش از ۱۵ هزار زندانی در این زندان پُرتراکم بود. بسیاری از زندانیها در این زندان با انواع بیماریهایی که مراقبت دائمی نیاز دارند، حکم خود را سپری میکنند و دسترسی نداشتن به خدمات پزشکی مناسب به مفهوم مرگ تدریجی آنهاست.
زندانیانی که خبر مرگشان در زندان اهمیت ندارد
خبر مرگ طاعتی در زندان را هیچ رسانه داخلیای کار نکرده است. زمانه حتی نتوانست عکسی از طاعتی پیدا کند یا خانواده او را بیابد.
بنا به اطلاعاتی که به زمانه رسیده، طاعتی به باقی زندانیها گفته بوده است که برای ۱۳۰ میلیون تومان بدهی در زندان است. امیرحسین طاعتی پیش از مرگ، زندانی تیپ پنج، اندرزگاه چهار، و سالن دو زندان تهران بزرگ بود. تیپ پنج زندان تهران بزرگ جایی است که بیشتر زندانیهای مالی، مربوط به اختلاس، کلاهبرداری، جعل سند، نداشتن پول دیه و جریمههای مالی، زندانیاند.
عبدالرضا داوری، در ایکس سندی را منتشر کرده که مربوط به درخواست امیرحسین طاعتی به «ستاد دیه» استان تهران است. این ستاد، با نام کامل «ستاد مردمی رسیدگی به امور دیه و کمک به زندانیان نیازمند» از سری سازمانهای نزدیک به حکومت است که به زندانیانی که نمیتوانند بدهیهایشان را پرداخت کنند، کمک میکند از شاکیها رضایت بگیرند یا مبلغ بدهی را کامل یا با قسطبندی پرداخت کنند. درخواست طاعتی مربوط به دوم آبان ۱۴۰۲ است و او از ستاد دیه خواسته است که ۱۱۲ میلیون تومان بدهی او را پرداخت کنند. جزئیاتی در مورد دلیل این بدهی نیامده است. اما کُد ملی و نام پدر طاعتی ذکر شده است.
جستوجو در اسناد پروندههای قضاییای که گروه هکری «عدالت علی» منتشر کردند، نشان میدهد که امیرحسین طاعتی با همان کُد ملی، مجموعهای از پروندهها با اتهامهای مربوط به بزه، نزاع جمعی و بدهی از جمله جزای مالی داشته است:
مشخص نیست که آیا «ستاد دیه» برای این زندانی پیش از مرگش کاری کرده است یا نه. بخشی از ساز و کار ستاد دیه مربوط به هزینه زندانیها برای سازمان زندانهاست. بدهکاران خُرد هرچه زودتر از زندان بروند، خرج برای سازمان زندانها کمتر است.
توجه حقوق بشری به شرایط زندانیهای غیر سیاسی
توجههای حقوق بشری به زندان مرکزی تهران بزرگ، کم است. اینجا بیشتر زندانیها به دلیل محکومیتهای مرتبط با بزه یا پروندههای مالی زندانیاند. زندانیهای سیاسی که برای تنبیه یا به دلایل دیگر به این زندان منتقل شدند، در طی سالها هشدار دادهاند که باید به موضوع فقر بسیاری از زندانیان، نابرابری طبقاتی، تراکم بالا، وضعیت بد مستراحها و سرویسهای بهداشتی، کمبود آب گرم برای شستوشو و کمبود خدمات پزشکی و درمانی توجه بیشتری شود.
یکی از این زندانیان سیاسی، نادر فتورهچی است که در سال ۱۳۹۷ در مورد وضعیت زندان مرکزی تهران بزرگ هشدار داد:
توجه به شرایط زیستی و رفاهی «زندانیان عادی» در فشافویه یک ضرورت عاجل، آنی و فوریست. کسی در ایران «بی پناهتر» و «مظلومتر» از آنها وجود ندارد. آنها به معنای دقیق کلمه «تحت شرایط ضدبشری» قرار دارند و طردی مضاعف را تجربه میکنند که تحمل آن، حتی برای یک شبانه روز از توان انسان خارج است و بیتردید لطمات جبرانناپذیری بر جسم و روح آنان برای ابد باقی میگذارد و روز به روز نیز بر تعداد آنها افزوده میشود.
هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، ۱۲ آذرماه ۱۴۰۱ و پس از انتقال بسیاری از بازداشتشدگان خیزش ژینا به زندان مرکزی تهران بزرگ به نقل از یک منبع آگاه در مورد این زندان نوشت:
در هر اتاق ۱۸ تخت وجود دارد و حداقل ۱۰ نفر روی زمین میخوابند. روزانه سه وعده غذایی کم حجم و بسیار بدکیفیت به همراه دو عدد نان میان زندانیان توزیع میشود. آب لولهکشی نیز به دلیل شوری بیش از حد، قابل آشامیدن نیست. همچنین فروشگاه زندان اجناس را با قیمت بسیار بالایی به زندانیان میفروشد. برای استحمام، آب گرم در اختیار زندانیان قرار ندارد و تعداد زیادی به علت سرمای محیط، دچار سرما خوردگی شدهاند. بهعلاوه نبود دارو و لوازم بهداشتی، موجب شیوع بیماری در بین زندانیان شده است.
زندان تهران بزرگ، مورد قابل توجهی از نابرابریهای طبقاتی در سطح کلانشهر بزرگی مانند تهران هم است. در این زندان، آنچه نمود جدی دارد اثرات سالها خصوصیسازی، ایجاد شکاف طبقاتی و کمکردن بودجههای خدمات اجتماعی و دولت رفاه است: از اختلاسگران، که با پولشان رفاه نسبی در زندان میخرند، تا زندانیهای فقیر که برای بدهیهای کوچک زندانیاند.
یک زندانی در توصیف وضعیت زندان مرکزی تهران بزرگ به زمانه گفت:
خیلیها لنگ پولی هستند که برای اختلاسیها، یک ماه کباب خوردنشان در زندان است. خودیها غذای زندان نمیخورند. در فشافویه هم سهامدار بانک و اختلاسی هست و هم شرخر خُرد و نوچه همان اختلاسی. بسته به تیپ، همه جور آدمی میبینی. جوانهایی که برای بدهی مالی، کتککاری، چاقوکشی، گرفتندشان. اینها وکیل هم ندارند که پیگیری کند. از همان زندان درخواست تسلیم میکنند اما کو تا برسد. مسئولان بدشان نمیآید تعداد را کم کنند، ولی نمیتوانند. بسیاری از این زندانیها دردسرند. زنده بروند یا مرده برای کسی فرقی ندارد.
این منبع، زندان مرکزی تهران بزرگ را «جهنم بیحساب» توصیف میکند. او میگوید در روزهای که در قرنطینه بوده، پرسوجو کرده و فهمیده است که گاهی ۱۰۰ نفر هر روز آماده انتقال به زنداناند. این زندانی که تجربه زندانهای دیگر را هم دارد میگوید، با این تراکم بالا و حجم ورود و خروج، وضعیت هر زندانی در دست بقیه زندانیهاست و مرگ و زندگیاش هم به مراقبتی که از دیگران میگیرد وابسته است.
بزهکاری و جرایم خُرد مالی به طور نامتناسبی، مشمول زندانیهای فقیرتر شده که ساز و کار قانون راهی برای کمک به آنها ندارد. همانگونه که دولت موضوع فقر را در سطح جامعه به بنیادهای خیریه سپرده و بودجههای نهادهای دولت رفاه مانند بهزیستی و کمیته امام را در برابر میزان فقر در جامعه افزایش نمیدهد، در زندان هم سرنوشت بسیاری از این زندانیهای فقیرتر به نهادهای خیریه وابسته است که «شرِ» خرج آنها را از دوش سازمان زندانها بردارند. پولدارهای زندان تهران بزرگ هم بخشی از این «سیاست خیریه» شدهاند و گاهی پول جمع میکنند و بدهی چند زندانیان فقیر را پرداخت میکنند.
خصوصیسازی زندانها و تبعیض
در دو دهه اخیر، موضوع خصوصیسازی زندانها جدی شده است. سازمان زندانها در ایران از پس مخارج این همه زندانی بر نمیآید و بخشهایی از زندان به بخش خصوصی واگذار شده است – از جمله کار زندانیها. آنها برای نیازهای اولیهشان مانند تهیه آب، خوراک، محصولات بهداشتی و تماس تلفنی با بیرون، باید پول دربیاورند.
از مجموع ۱۸۹ هزار زندانی در ایران، دستکم ۶۵ هزار نفر در زندان کار میکنند. این زندانیان، با سرکوب دستمزدی، با دستمزد بسیار کم، یا گاهی بدون دستمزد برای زندان یا شرکتهای خصوصیای که با زندان قرارداد دارند کار میکنند – از جمله در کارگاههای داخل خود زندانها. برخی از زندانیان هم برای خودِ سازمان زندانها کار میکنند.
آتنا دائمی در گزارشی از تجربهی خود در زندانهای اوین، قرچک و لاکان رشت در مورد کار زندانیان میگوید:
تعداد زیادی از زندانیان از هشت صبح الی سه بعداز ظهر در بخش اداری و بهداری زندان مشغول ارائه خدماتی چون نظافت، آبدارچی، نامهرسانی، جابهجایی زندانیان، آشپزی و امور خدماتی مربوط به زندانبانها بودند که در ازای دستمزد تنها ۱۰ دقیقه زمان بیشتر از سایر زندانیان برای تلفن دریافت میکردند.
بنیاد تعاون زندانها که به عنوان یک «نهاد عامالمنفعه» و با هدف «حرفهآموزی و حمایت از زندانیان» در سال ۱۳۶۵ تأسیس شد، نهادی است که بیشتر سیاستها برای به کار گیری زندانیان با دستمزد کم را برنامهریزی میکند. این بنیاد در زندانها با عنوان «حامی» فعال است و زندانیان را در ۲۲۰۰ واحد تولیدی، اقتصادی، خدماتی به کار میگیرد.
استثمار نیروی کار زندانیان اما فقط از کانالهای رسمی مربوط به سازمان زندانها نیست. استثمار غیر رسمی هم مسأله است. یکی از زندانیها که بخشی از دوره محکومیت خود را در زندان اوین گذرانده و در مورد وضعیت زندان مرکزی تهران بزرگ از همبندیها شنیده به زمانه میگوید:
قضیه دیگر این است که زندانیهای محرومتر، کسانی هستند که بیرون زندان پس از سالها زحمت و بدبختی و کار کمدستمزد، در زندان باید برای مرفههای زندان کار کنند. وگرنه پول آب و مسواک هم در کارتشان ندارند. یا بند یک نخ سیگار میمانند. یا که پول ندارند کارت تلفن را شارژ کنند. اینها مهم است. زندانی یا باید پول در حسابی بیرون از زندان داشته باشد و یا باید در زندان کار کند. بنابر این تبعیض در زندان هم رسمی و هم غیررسمی است. در بخش غیررسمیاش، از صف ایستادن برای مرفهترها، تا تمیزکاری، تا کارهای پرخطر مانند کار برای موادفروشهای زندان و خدمات پرخطرتر هم هست. تعدادی از زندانیها هم معتاد هستند که در زندان برنامهای برای اینها نیست. در فشافویه حتی متادون کافی نیست. کادر درمان به اندازه این همه زندانی معتاد نیست که به وضعیت متادون و داروهای ترک رسیدگی کنند. ناچار میشوند در حوزه غیررسمی کارهای پرخطر کنند که مواد بگیرند.
نرسیدن خدمات پزشکی به زندانیان بحرانی است که سازمان زندانها برای آن تاکنون پاسخگو نبوده است. امیرحسین طاعتی در حالی در زندان مرده است، که موضوع مرگ او در نرسیدن خدمات پزشکی، تبدیل به خبر هم نشده است. وقت آن رسیده است که به وضعیت تبعیض علیه زندانیهای فقیرتر، بیشتر توجه شود.