نمایش «تناقضات» که در بوتیک تئاتر ایران (سالن شماره ۵ پردیس تئاتر شهرزاد، مخصوص اجراهای محیطی) اجرا میشود، میخواهد بیانگر ناامنی در ایران باشد و برای این منظور چهار روایت از چهار قتل را که نمایانگر خشونت خانگیست، در یک فضای ملتهب و پر از اضطراب به شکل «محیطی» در مفهوم رایج در ایران بیان میکند.
بوتیک تئاتر ایران مجموعهای از دو سالن پردیس تئاتر شهرزاد است. ساختمانی همجوار ساختمان اصلی پردیس تئاتر شهرزاد که پیش از این یک بیمارستان قدیمی بوده و حالا علاوه بر یک سالن که سالن شماره ۴ نام دارد، سالن شماره ۵ آن در واقع متشکل از همان اتاقها، راهروها و فضای داخلی به جای مانده از بیمارستان است و به اجراهای محیطی و به اجرای نمایشهایی اختصاص داده شده که شکل، تکنیک و فرم اجرایی خاصی دارند. در اینجا میتوان به شکل مکانمحور از فضای راهپلهها، راهروها و اتاقها استفاده کرد. به همین سبب نمایشهایی که در این فضا اجرا میشوند به صورت گردشی و مکان متغیر هستند و تماشاگران به صورت ایستاده و در حال تردد نمایش را میبینند.
دستهبندی تماشاگران به چهار گروه
سجاد حسینپور پیش از این، در همین محل نمایشی با نام «قضات» را اجرا کرده بود. «قضات» دربارهی دادسرایی بود که در آتشسوزی دچار سانحه شده و تماشاگران همراه با بازپرس پروندههای به جای مانده از سانحه آتشسوزی را بررسی میکردند. آن اجرا هم مثل «تناقضات» محیطی بود، در این معنا که تماشاگران در چهار گروه «ق»، «ض»، «الف» و «ت» (قضات) نمایش را همراهی میکردند.
اینبار در «تناقضات» هم تماشاگران در چهار گروه «بهار»، «تابستان»، «پاییز» و «زمستان» دستهبندی میشوند. پیش از ورود به محل نمایش، به هر تماشاگر برگهای داده میشود با رنگی مشخص که روی آن نام یکی از فصلهای سال نوشته شده و هر گروه بهوسیله یک راهنما هدایت میشود. از همان ابتدا نیز شخصی حضور دارد که یک بیسیم در دست دارد و گویی از کسی فرمان میگیرد که چه زمانی نمایش باید آغاز شود. گروهها که هر کدام به طور متوسط متشکل از چهار الی پنج نفر هستند با فاصله چند دقیقهای (ابتدا دو گروه اول سپس دو گروه دیگر) به سوی راهروی طبقه بالا هدایت میشوند، به شکلی که با هدایت راهنما در دو طرف راهرو پشت سر هم قرار میگیرند. موزیکی هراسانگیز درحال پخش است. صدایی به شکل بریدهبریده و الکترونیک پخش میشود و در همان حال متنی از کتاب «دو منطق» امیر حسین آریانپور به نقل از ویکیپدیای فارسی درباره تناقض همراه با پخش موسیقی کلمه به کلمه تکرار میشود و در آن میان برخی واژهها لابهلای موسیقی گم میشوند که بعد دوباره به گوش برسند:
تناقض عبارت است از رویارویی دو گزاره که از لحاظ موضوع و محمول یکساناند، ولی از حیث کیفیت یکسان نیستند و نیز کمیت یکسان ندارند. بهطور مثال میتوان به دو گزارۀ «همهی دانشجویان روشنفکر هستند» و «برخی از دانشجویان، روشنفکر نیستند» اشاره کرد…
همزمان از اتاقها صداهایی بهگوش میرسد که نشان میدهد کسانی را دارند به قتل میرسانند یا شکنجه میدهند؛ زنی جیغ میکشد و یا شاید هم در حال خفه شدن است. سپس از هر دری، زنی، مردی یا بچهای بیرون میآید. آنها که همگی وحشتزده و زخمخوردهاند به سمت تماشاگران میآیند. به چهره یکی خون پاشیده، دیگری مثل این است که مسخ شده، سومی وحشتزده است. بعد یکباره همه این افراد داخل راهرو به سمت تماشاگران آمده و در فاصله چند قدمی خیره به تماشاگر در قابی ثابت میمانند. سپس فرد بیسیم به دست با کسی صحبت کرده و میگوید آمادهایم برای ضبط و صدایی از آنسوی گوشی کلماتی نامفهوم را تکرار میکند. اینجا یکی از راهنماها میگوید: «برداشت اول» و بازیگران با ناامیدی به اتاقها برمیگردند.
به این ترتیب کارگردان موفق میشود تماشاگر را وارد یک فضای پرتشویش و ملتهب کند که میبایست از یک سو ناامنی اجتماعی را نمادین کند و از سوی دیگر القاکننده این تصور باشد که تماشاگران پست صحنه فیلمبرداری از یک فیلم حضور دارند. اما، با اینحال و به رغم همه این ترفندها نمیتوان گفت این نمایش یک نمایش محیطیست.
نمایش محیطی بدون مشارکت تماشاگر
تئاتر محیطی بر اساس تعریف «آر جی گرگوری»، معلم و کارگردان تئاتری که در سالهای دهه ۱۹۶۰ این نوع از تئاتر را گسترش داد، یک هدف دارد و آن هم این است که کنترل نمایش و آنچه که روی صحنه اتفاق میافتد به تماشاگران سپرده شود با این امید که او نمایش را درونی کند. در این نوع نمایش، تماشاگران که شمار آنها از ۱۰ نفر کمتر و از ۱۰۰ نفر بیشتر نیست در اطراف صحنه حضور دارند و نمایش با پرسشهای یک راهنما و پاسخهای تماشاگران که با صدای بلند فریاد میزنند یا صحبت میکنند آغاز میشود و به تدریج در این روند ماجراها و گفتوگوها شکل میگیرد. باید توجه داشت که در نمایش محیطی همه پاسخها صحیح است و هرآنچه که تماشاگر میگوید در داستان تأثیر دارد و نمیتوان پاسخی را نشنیده گرفت یا پس گرفت و همه چیز هم داوطلبانه است و هیچکس را نباید مجبور یا متقاعد کرد که کاری را که نمیخواهد انجام دهد.
در ایران اما در سالهای دهه ۱۳۹۰ به دلیل کمبود فضای نمایشی و افزایش تقاضا برای اجرا و محدودیتهای مالی و کمبود تماشاگر و بیشتر برای ارائه راهکاری به گروههایی که از اجرا در تئاترهای بزرگ بازمانده بودند، اجراهای متفاوتی زیر عنوان تئاتر محیطی در محیطهایی که اصولاً برای اجراهای تئاتری ساخته نشده بودند مرسوم شد. «تناقضات» هم یکی از این نمایشهاست اما تماشاگر چنانکه گفته شد نقش فعالی در روند داستان ندارد، بلکه صرفاً همراه با راهنما از اتاقی به اتاقی دیگر هدایت میشود که در جریان روایتهایی قرار گیرد.
خشونت خانگی و قتل و باز هم قتل
در یکی از این روایتها در مجموعهای از رویدادها که بر اساس تصادف و تقدیر شکل گرفته به زنی تعرض جنسی شده. در روایت دوم چکیدهای از زندگی و مرگ پیر پائولو پازولینی، فیلمساز ایتالیایی بر محور فیلم «سالو یا ۱۲۰ روز در سودوم» که بر اساس رمانی از مارکی دو ساد ساخته شد و آخرین اثر پازولینی قبل از مرگ مشکوک اوست، ارائه میشود و بحثی هم درباره این فیلم درمیگیرد. در روایت سوم با سرگذشت زنی آشنا می شویم که شوهرش به او شک داشته و قصد جانش را کرده بوده که برادرانشان به کمک او میشتابند و او را نجات میدهند و سرانجام در آخرین روایت به قتل داریوش مهرجویی و همسرش وحیده محمدیفر راه میبریم، اما فقط در این حد که بدون نام بردن از آنها، صرفاً به شکل سربسته موضوع قتل یک کارگردان مطرح میشود. چگونه؟ به این شکل:
پس از اتمام روایت سوم مبتنی بر زنکشی و خشونت خانگی، یک مرد بیسیم به دست همراه زنی سمت راهنما میآید و میپرسد: «این چه وضع سکانس گرفتنه گلوم رو جر دادم هی میگم کات نمیشنوین؟» راهنما هم پاسخ میدهد: «نه! اصلا شما کی هستین؟ جزو گروه خدماتین؟» مرد بیسیم به دست از زنی که همراه اوست میپرسد این رو کی آورده سر پروژه! سکانس را تکرار میکنیم و میرود. راهنما بیتوجه از تماشاگران میپرسد: «به نظرتان زندگی کردن با یک آدم شکاک میتواند آسان باشد؟» که زن همراه مرد بیسیم به دست به همراه میگوید «ایشان دستیار کارگردان بودن شما بفرمایید بیرون.» راهنما میرود. بازیگر زن که کلافه شده، صحنه را ترک میکند. باقی بازیگران سر جای خودشان ماندهاند. راهنما دوباره برمیگردد و مرد بیسیم به دست هم از پی او. آنها درگیری لفظی مختصری دارند و در انتها مرد بیسیم به دست میگوید کارگردان فیلم را به قتل رساندهاند. در ادامه راهنما گروه را به اتاق بزرگی هدایت میکند که تمام گروهها آنجا هستند. چند نوازنده به همراه چند خواننده زن همه با هم شروع میکنند به خواندن ترانه «بلا چاو» (بدرود ای زیبا) که ثمین و بهین بلوری آن را در جریان اعتراضات ۱۴۰۱ اجرا کردند و در شبکههای اجتماعی هم گسترده پخش شد.
آنچه که در این میان ناگفته میماند کیفیت قتل کارگردان و همسرش و روند دادرسی و رسیدگی شتابزده در دادگاه به این پرونده است. با این حال اشاره به قتل مهرجویی، حتی به شکل سربسته در شرایط امنیتی کنونی جسورانه به نظر میرسد. موسیقی هم بسیار زیبا اجرا میشود.
در مجموع هر چهار روایت بیانگر ناامنی اجتماعیست که سرانجام دامن یک کارگردان سینما را هم میگیرد اما مشکل اینجاست که «تناقضات» در اجرا و پرداخت ایدهها خام است. ایدهها از زبان بازیگران در حد همان ستون روزنامهها مطرح میشوند و به همین جهت هم روایتها بیشتر شبیه شبهداستانهایی هستند خطی و دیالوگها صحبتهای روزمرهای که به هیچ عنوان بار دراماتیک لازم را ندارند و این بیشک برمیگردد به ضعف نمایشنامهنویس تا آن حد که اصولاً میتوان گفت نمایشنامهای در کار نیست. صرفاً یک ایده و شیوه اجرا مدنظر بوده و سه بریده از صفحه حوادث روزنامه که به همان شکل خبری به شکل گفتوگو به بازیگران داده شده تا ماجراها را روایت کنند. بازیگران هم کمتجربهاند. راهنما هم در این میان به عنوان کسی که قرار است با طرح پرسشهایی ذهن تماشاگر را درگیر کند، از عهده برقراری ارتباط با تماشاگران برنمیآید.