هنر همان وضع بد ماست. وقتی وطن نداری… وقتی وجودت را انکار میکنند. پس هنر یعنی ما وجود داریم. ما ریشههای دیرینهای در اینجا داریم. هنر به آوارگان وطن میبخشد.
سلیمان منصور
سلیمان منصور در سال ۱۹۴۷ به دنیا آمد و بر روی تپههای سبزوخرّم بیرزیت، یکی از انگشتشمار شهرکهای مسیحی فلسطینی، واقع در مرکز کرانۀ باختری بالید و سپس در بیتاللحم و اورشلیم زندگی کرد. به گفتۀ خودش، در چهار سالگی پدرش را از دست داد و در شبانهروزیای بزرگ شد که کلیساهای آلمانی برای یتیمان تدارک دیده بودند. در همین شبانهروزی معلمی داشت که قابلیتهای هنری او را پرورش داد. در ۱۴ مه سال ۱۹۴۸ اسرائیل اعلام موجودیت کرد. فلسطینیان روز بعد، یعنی ۱۵ مه، را روز نکبت میدانند. سلیمان منصور در جواب این سؤال که وقایع سال ۱۹۴۸ را از پدرومادرش شنیده است؟ میگوید: پدرش که مرد، مادرش نگهداری از فرزندان را برعهده گرفت:
«مادرم تمام وقت کار میکرد و لباس میدوخت تا خرج ما را بدهد. فرصت نداشت با ما حرف بزند. من هم اطلاع چندانی نداشتم. ما تحت حاکمیت اردن بودیم و آنها در کودکی به ما یاد میدادند که اردنی هستیم. پرچم اردن پرچم ماست، شاه حسین اردنی شاه ماست. ما را شستوشوی مغزی میدادند. در نوجوانی به سراغ خواندن روزنامه رفتم و عاشق جمال عبدالناصر شدم. بقیۀ دانشآموزان مدرسه هم حرفهایی میزدند. بعد هم که اشغال اتفاق افتاد. بعد از سال ۱۹۶۷، فلسطینیهای اسرائیلی را دیدم که هر کدام روایتی غمبار داشتند. این روایتها خیلی روی من تأثیر گذاشت. وقتی در آکادمی هنر و طراحی بزالل اورشلیم درس میخواندم، میخواستند هنر انتزاعی یادم بدهند که در آن زمان شایع بود. من نمیخواستم این روش بیان را یاد بگیرم، میخواستم واقعیات زندگی را نقش بزنم.»
نقشهایی که او میزند، با انعکاس امیدها و واقعیات فرهنگ رویارو با اشغال نظامی، ایستادگی را تجسم میبخشد. منصور در جنبش هنر رهایی در فلسطین نقش داشت. این جنبش که کارش را از دهۀ ۱۹۶۰ با گروهی از هنرمندان متعهد سیاسی شروع کرد، صحنۀ هنر فراملی به وجود آورد تا نبرد انقلابی با اشغال اسرائیلیان از طریق بصری عملی شود. هنرمندان جنبش تصاویری از نافرمانی، مقاومت و غرور فرهنگی را علیرغم تعدیهای مکرر، شدت محاصرهها و تبعیدها به نمایش میگذاشتند. این گروه در شهرهای بزرگ فلسطین نمایشگاههایی برگزار میکرد که مورد استقبال مردم بود. اما اشغالگران هم متوجه کارهای این هنرمندان شدند و پوسترها و کارهای آنان را توقیف میکردند و از هنرمندان بازجویی میکردند و آنها را به زندان میانداختند. منصور میگوید:
«آنها نمایشگاههای ما را هم سانسور میکردند. حتی قدغن کرده بودند که هنرمندان فلسطینی از رنگ سرخ، سبز، سیاه و سفید، رنگهای پرچم فلسطین، استفاده کنند.»
امروزه که فلسطینیها راههایی را ابداع میکنند تا تجربۀ جمعی خود را به دنیا بفهمانند، ردپاهایی از این جنبش را میتوان در کارهای هنرمندان جوان دید.
سلیمان منصور در زمرۀ گروه هنرمندان انتفاضه است که دنبالهرو راه سوم عدم خشونت بودند: «تسلیم نشدن در برابر اشغال یا منکوب شدن در برابر نفرت در مواجهه با اشغال، حفظ کرامت در زندگی روزمره، پیوند با خاک، فرهنگ، حقوق و هویت مذهبی و احترام به سرچشمۀ هویت دیگری.» این گروه به روابط مسلمانان با مسیحیان نیز اهمیت میدهد.
انتفاضه/صلح
سلیمان منصور از اوایل سالهای دهۀ ۱۹۷۰، با استفاده از تمثیل، نماد و مصالح طبیعی در کارش، تجربهاش را از حصر، بیخانمانی، اقلیت و ریشهداری در خاک وطن منتقل کرده است. در انتفاضۀ اول برای بایکوت مصالح نقاشی (در همراهی با بایکوت کالاهایی) که اسرائیل تأمین میکرد، دست به ابتکاری زد: او به سراغ مصالح طبیعی بومی مانند قهوه، حنا، کاه و گِل رفت. استفادۀ عملی از خاک فلسطین در خلق اثر هنری به او اجازۀ ثبت و ضبط ریشۀ فلسطینی را، در کنار تکهتکهسازی این سرزمین در چشمانداز سیاسی و جغرافیایی، داد که در ترکهای گِلِ نقشهایش بازتاب یافته است.
منصور در پاسخ به این سؤال که چرا طی اولین انتفاضه علیه فلسطین، فقط از مصالح فلسطین استفاده میکرده میگوید:
فلسفۀ انتفاضه همین بود. اینکه کالاهای اسرائیلی را بایکوت بکنی و خودکفا باشی. آنوقتها اغلب مردم سعی میکردند این کار را بکنند، با کشاورزی روی زمین خودشان. من هم به عنوان هنرمند فکر کردم چرا همین کار را نکنم؟ چرا دنبال مصالح طبیعی نگردیم که در کارمان از همان مصالح استفاده کنیم؟ گِل به خاطرات کودکیام تعلق دارد. در کودکی عادت داشتم با مادربزرگم کار بکنم که از گِل کندوی عسل و حتی اجاق میساخت. من همیشه دوروبر مادربزرگم بودم و سعی میکردم کمکش کنم. پس وقتی فکر مصالحی افتادم که میشد از آنها استفاده کرد، گِل اولین چیزی بود که به فکرم رسید. بعد از مدتی که شروع به ساختن فیگورها کردم، متوجه شدم گِل سرنوشت انسانی را هم بازتاب میدهد: شکل ترکها، مردمانی که در خود میرُمبند و بالاخره محو میشوند.
در نقش بالا با عنوان صلح، کبوتر و شاخۀ زیتون که نماد صلحاند، در نگاه اول گویی در این شکافهای حاصل از خشک شدن گل به دام افتادهاند. از طرفی، فرورفتگی طرح پرنده و شاخۀ زیتون این حس را القا میکنند که پرنده و شاخۀ زیتون از این خاک پر کشیدهاند! خود او میگوید:
زمین نقش مهمی در هنر و سرشت انسانی من بازی میکند. به خودم گفتم ´به جای اینکه خاک را نقش بزنی، با خاک نقش بزن.´مردم میتوانند در نمایشگاه کار مرا بو بکشند. آنها میراث فلسطین را با لمس، با عطرش حس میکنند.
غولی از شیشه بیرون آمده است: انتفاضه. یک سال از شروع انتفاضۀ اول گذشته است که سلیمان منصور این طرح را میزند. چند سرباز تلاش میکنند غول را به بند بکشند، غول اما بند دور بازوهایش را پاره کرده و در حال شکلگیری است. سلیمان منصور موهای سر این غول را همچون بال پرندهها طراحی کرده است، با صورتی خطخطی که هم ریش را به ذهن متبادر میکند و هم رنج را. سلاح غول نیست مگر بزرگیاش. امید هنرمند به اینکه فراگیری انتفاضۀ اول به موفقیت آن بینجامد.
قدس/ اورشلیم
سلیمان منصور در اورشلیم زندگی میکند. شهری دوپاره. او در مصاحبهای درباره وضع ویژه این شهر گفته است:
احساس میکنم نوعی جنگ علیه فلسطینیان جریان دارد. جنگی پنهان، نه آشکار با هواپیما. همیشه شکایتی از تو هست که نمیدانی منشأ آن چیست. جوّی ایجاد میشود که همیشه احساس خطر میکنی. احساس آزادی نمیکنی.
و با اینحال منصور در نقشهای مکرری که از یک مکان و با دو اسم زده، دیوارها و سقفهایی را به تصویر کشیده است که میتوانند آفتاب و سایه، گرمی و خنکا، داشته باشند. دیوارهایی که بشود به آنها تکیه زد. هرچند دیگر دوست نداشته باشد ساکن اورشلیم (قدس) باشد و بگوید:
ترجیح میدادم در رامالله یا بیرزیت زندگی کنم. اما مجبورم ساکن اورشلیم باشم تا کارت شناساییام را نگه دارم. باید در جایی که احساس امنیت نمیکنی زندگی کنی تا فلسطینی باشی، جایی که احساس آزادی نمیکنی و دوستش نداری، فقط برای اینکه کارت شناساییات را حفظ کنی…. اگر این کارت را گم کنم، هیچکسم… میخواهند زندگیمان را پیچیده کنند و هدفشان این است که ذله شویم و اینجا را ترک کنیم. به همین خاطر است که هر اتفاقی هم بیفتد، نمیخواهم اینجا را ترک کنم.
زنان/کودکان
منصور مجموعۀ روستایی نقش زد به یاد ساکنانی که در روستای جزرییل بیخانمان شدند تا خانههای تازهای برای اسرائیلیها ساخته شود. دولت اسرائیل غالباً کار منصور را خرابکارانه میداند. او مدتی را هم در زندان سپری کرده است. منتقدان کار او را برخوردار از بلوغی میدانند که نشانگر آگاهی از جریانهای بینالمللی در هنر است. تصویر زنانه که در غالب کارهای او حضور دارد، برای بسیج مقاومت فلسطین آکنده از معانی ملیت، ریشهداری، مقاومت، باروری و خود فلسطین است.
زن اورشلیم را همچون کودکی عزیز در آغوش گرفته یا بر سر خود حمل میکند. این دو استعارۀ کودک یا حمل همچون کوزۀ آب بر سر، به فرهنگ بومی فلسطین اشاره دارند. در هر دو نسخه، پسزمینهای با آسمانی گرفته و زمینی بایر. زیراندازی که زن رویش نشسته رنگبهرنگ است، همچون تکههایی از لباس و سرآستینهایش، باز همچون لباس گلدوزی که این زن به تن دارد. آسمان نیز در دوردستهای بعید میتواند آبی باشد. زن مادرانه به فرزندش اورشلیم چشم دوخته یا خاکش، سرزمینش، یاد این خاک و سرزمین را بر فرق سر دارد.
کودکانی تماشاگر بازی دیگر کودکان، روی دیواری قلعهمانند. دیگر کودکان با پرچم کشورهای متبوع خود، با پرچمهایی افراشته، روی زمینی سرسبز در دنیای کودکانهشان مشغولاند. گویی هایوهوی این کودکان که دست هم را گرفتهاند یا سوار الاکلنگ یا چرخوفلک هستند در تقابل با سکوت و بهت این سه کودک روی دیوار به گوش میرسد. یکی از کودکان (کودک چفیهپوش منتهیالیه سمت چپ تصویر) پرچم کشورش فلسطین را پشت سرش نگه داشته است. او هنوز پرچم را به دست دارد. سه کودک لباسهای کمابیش روشنی به تن دارند، اما دیوار قهوهای در این تصویر تیرهترین رنگ را دارد.
اشغالگر/اشغال
مهاجرانی از جنس سیم خاردار. نفس در نفس هم. تن و سر از سیم خاردار. موجودیت از سیم خاردار. آیا این دو قصد دارند همدیگر را ببوسند یا نجوایی دارند؟ سر و تنی که جز سیمخاردار نیست. گوشت و پوست و استخوانی ندارد. این سروتنهای پر از گره، پر از تیغ از جاهایی پاره شدهاند، مهاجرانی که هر کدام از کشوری آمدهاند. شاید در اشاره به اینکه مهاجران هر کدام از جایی کنده شدهاند اما دو بدن که با گرههای سیمخاردار به هم پیوستهاند یا هنوز از هم نگسستهاند، میتواند حاکی از وحدت این مهاجران باشد.
هنرِ جنبشِ رهایی نمادگراست؛ از تصاویری استفاده میکند که فرهنگ عامۀ فلسطینی با آنها آشناست. چیزهایی که هر فلسطینی میتواند شناسایی کند. اسب به معنای انقلاب است. فلوت به معنای آهنگ مقاومت مداوم. عروسی یعنی کل آرمان فلسطین. کلید یعنی حق بازگشت. آفتاب یعنی آزادی. تفنگ همراه با کبوتر یعنی بعد از نبرد در راه رهایی، صلح از راه میرسد. هنرمندان از رنگهای پرچم، طرحهای گلدوزی، زنجیر و غیره بهره بردند. صحنههای روستا، لباس روستایی، زندانی، میلههای زندان.
سلیمان منصور به راهحل دوکشوری اعتقاد دارد. او در مصاحبهای گفته است:
خیلی جاها مذهب و زبانهای مختلفی دارند. آنها با هم زندگی میکنند و حقوق برابر دارند. حتی میشد الگوی لبنانی را قبول کرد. حتی اگر تعداد یهودیها از فلسطینیها کمتر باشد، نخستوزیر میتوانست یکی از میان آنها باشد. میشد به چنین نتیجهای برسیم. اما باید ارادۀ این تلاش را داشت. تا وقتی طرف مقابل این قدر قدرتمند مانده و از این همه پشتیبانی برخوردار است، بعید است چنین گزینههایی را مد نظر قرار دهند.
به نظر او مسائل فلسطین هنوز همان مسائل سال نکبتاند:
اشغال ادامه دارد. مسائلی هم آزاردهندهترند، مثل مصادرۀ زمین، زندان و شکنجه، اورشلیم، دیوار ندبه و هویت فلسطینی.