دست‌‌کم ۱۰ درصد جامعه امروز ایران را معلولان تشکیل می‌دهند. سازمان ملل متحد در سال ۲۰۱۳ همایش بزرگی با موضوع معلولان در شهر دهلی برگزار کرد و برای حمایت از معلولان سال‌های ۲۰۱۳ تا ۲۰۲۲ را به عنوان دهه بین‌المللی برای معلولان اعلام کرد. از ایران فاطمه امیری که خود معلول است، در این همایش حضور داشت. او طرح راه‌اندازی نخستین جشنواره بین‌المللی فیلم «پرواز» را در ایران را ارائه داد و سرانجام موفق شد نخستین دوره این جشنواره ویژه سینمایی ر ا در آذر ۹۴ برگزار کند.  

نخستین جشنواره بین‌المللی فیلم کوتاه و مستند «پرواز» با هدف فرهنگ‌سازی درباره چالش‌های معلولیت و نمایش توانمندی‌های افراد معلول با بهره‌مندی از هنر هنرمندان در عرصه فیلم و سینما، نخستین دوره خود را با بیش از ۳۰۰ فیلم از ایران و جهان با داوری کیانوش عیاری، خسرو معصومی، شهاب حسینی، مجید مصاحبی و مصطفی مهرآیین در آذرماه ۹۴ آغاز کرد. یکی از برندگان نخستین دوره این جشنواره، آرام ملکی بود که توانست با فیلم «دختر و پنجره» برنده بهترین محتوا و کارگردانی شود. از آن سال تا امروز، آرام ملکی، چهار فیلم دیگر ساخته است، اما او این روزها در پیاده‌روی خیابان آزادی نقاشی‌ها و طراحی‌هایش را می‌فروشد یا از رهگذران پرتره می‌کشد.

آرام ملکی متولد ۱۳۶۸ در تهران است. او به همراه سه خواهر و برادر و پدر و مادرش زندگی می‌کند. بچه اول است و تنها عضو خانواده که معلول است. او در مقطع ابتدایی، راهنمایی، و دبیرستان در مدارس عادی درس خواند. خودش می‌گوید در تمامی مقاطع با دانش‌آموزان و معلمان هیچ مشکلی نداشته است. او در هر سه مقطع شاگرد اول مدرسه و منطقه بود و در نهایت با معدل ۱۹ دیپلم ادبیات علوم انسانی گرفت و بعد برای کنکور امتحان داد. او در گفت‌وگو با زمانه می‌گوید:

این‌قدر باهوش بودم که در برخی مقاطع، به صورت جهشی، دو تا کلاس در یک سال درس می‌خواندم. اما برای دانشگاه کمی بدبیاری آوردم. در دانشگاه دولتی در مرحله دوم قبول نشدم، اما در دانشگاه آزاد برای دبیری تاریخ و رشته حقوق با رتبه ۲۲ قبول شدم، اما به دلیل مشکلات مالی، مجبور شدم به دانشگاه پیام نور بروم. رشته علوم اجتماعی. پس از چند ترم، به دلیل دور بودن راه و هزینه‌ها، ترک تحصیل کردم.

بعد از ترک تحصیل، دوره جدید زندگی آرام ملکی شروع شد: ابتدا در روزنامه جام‌جم در بخش آگهی‌ها مشغول به کار شد. یک سال از طریق تلفنی، با هر آگهی پورسانت می‌گرفت. تقریبا از صبح تا غروب کار می‌کرد؛ دوازده ساعت. اما بعد از یک سال به دلیل عدم افزاش حقوق، مجبور شد بیرون بیاید و وارد چند شرکت تبلیغاتی خصوصی شود. در این‌جا نیز به همین شکل آگهی و پورسانت می‌گرفت، اما خودش می‌گوید عملا چیزی که می‌دادند خرج پرداخت قبض تلفن می‌شد.

آرام ملکی وضعیت اشتغال برای معلولان در ایران را دردآور توصیف می‌کند و می‌گوید:

تنها درآمد ما معلولان از بهزیستی است. من از کودکی عضو بهزیستی شدم. آن موقع ماهی ۱۵ هزار تومان می‌دادند و این مبلغ ادامه یافت تا امروز که شده ماهی ۵۰۰ هزار تومان. فقط همین مبلغ را می‌دهند و بیمه نمی‌کنند. من الان بیمه نیستم. در جاهایی هم که کار کردم بیمه نشدم. چندسال پیش، فکر کنم ۱۰ سال پیش بود، قرار بود به ما ویلچر بدهند. آن‌موقع قیمتش ۸۰۰ هزار تومان بود، اما هنوز ندادند. خودروهایی هم برای عبور و مرور معلولان وجود دارد که فقط مختص نابینایان و معلولان با ویلچر است و شامل همه معلولان نمی‌شود.

رئیس‌ دولت سیزدهم آذر سال جاری، در مراسم گرامی‌داشت روز جهانی افراد دارای معلولیت بر «ضرورت ایجاد فرصت‌های اجتماعی برابر، برای افراد دارای معلولیت» تاکید کرده و گفته بود همه دستگاه‌ها و سازمان‌ها مسئول هستند نهایت تلاش خود را برای ایجاد زمینه رشد و شکوفایی استعدادهای افراد دارای معلولیت و نیز ایجاد فرصت‌های شغلی برای آنها به کار گیرند». آرام ملکی می‌گوید:

در این مراسم، رئیسی حتی بر ضرورت متناسب‌سازی معابر عمومی، ایجاد اشتغال و تامین مسکن برای افراد دارای معلولیت تاکید کرد. اما چه شد؟ طنز ماجرا اینجا است وقتی رئیس‌جمهوری لایحه بودجه ۱۴۰۲ را به مجلس داد، ردیف بودجه قانون حمایت از معلولان حذف شده بود.

 ملکی وضعیت معلولان در ایران را یک کمدی تلخ می‌خواند. می‌گوید:

از بچگی علاقه و استعداد بسیاری در کارهای هنری داشتم: از نقاشی گرفته تا شعر و قصه. یک‌بار مصطفی رحماندوست یک نامه با دستخط خودش برایم فرستاد و از قصه کودکی که من برای مجله فرستاده بودم، تعریف و تمجید کرد. این موجب شد تا من شعر و قصه و نقاشی را به موازات هم ادامه بدهم. بعدها قصه‌ها و پاورقی‌های زیادی برای مجلات بزرگسال نوشتم، از جمله مجله روزهای زندگی و جوانان امروز. کمدی تلخ اینجا است: یک روز از مجله جوانان امروز به من زنگ زدند که ۶۰ ایده داستان بنویس و برایمان بیاور. شب تا صبح، من می‌نوشتم و خانواده پیش‌نویس‌های من را پاک‌نویس می‌کردند. فردا کارها را فرستادم، اما چند هفته بعد، همه کارها به نام یکی دیگر منتشر شده بود.

Ad placeholder

«دختر و پنجره»: نخستین فیلم کوتاه

ملکی بعد از این سرخوردگی‌ها، به گویندگی، تئاتر و سرانجام به سینما روی آورد. او می‌گوید:

من از بچگی در مدرسه تئاتر کار می‌کردم. حتی کلاس پنجم در تئاتر منطقه، برنده شدیم. اینها موجب شد در بیست‌سالگی وارد دوبله شوم. چند ترم کلاس دوبله رفتم در انجمن گویندگان جوان و مدتی هم برای رادیو نمایش کار کردم، اما متاسفانه پولی به من ندادند. از اینجا بود که رفتم دنبال کلاس‌های آزاد کارگردانی. چند ترم هم رفتم، اما وقتی که دیگر هزینه‌ها بالا رفت، بیرون آمدم و به صورت خودآموز ادامه دادم. پس از یک تجربه تئاتری با یکی از دوستان کارگردانم، اولین فیلمم را با کمک همکلاسی‌هایم ساختم.

«دختر و پنجره» نخستین تجربه فیلم‌ کوتاه آرام ملکی است که در سال ۱۳۹۴ با بودجه ۳۰۰ هزار تومانی که خودش هزینه کرده بود، ساخته شد. فیلمی سه‌دقیقه‌ای درباره زندگی معلولان در جامعه ایران. این فیلم به نخستین جشنواره بین‌المللی فیلم کوتاه و مستند «پرواز» راه یافت و توانست برنده جایزه بهترین محتوا و کارگردانی شود.

بر اساس اهداف این جشنواره که «جلب توجه سینماگران و فیلمسازان به سینمای معلولان، بیان تصویر روایت واقعی و ابعاد ناگفته از واقعیت‌های زندگی معلولان، نمایش توانمندی و شیوه توانمندسازی معلولان در توسعه جامعه، معرفی چهره‌های موفق و توانمند معلولان و تبیین اثربخشی آموزش در معلولان» بود. آرام ملکی به این نکته اشاره می‌کند که هیچکدام از این اهداف تحقق نیافته است و به تلخی گوشزد می‌کند: «تنها پُزش برای آنها ماند.»

  او از تجربه حضور خود و حس دریافت این جایزه به زمانه می‌گوید:

اول خوشحالی بود، خوشحال از اینکه شاید این جشنواره پُلی شود برای ورود به دنیای سینما و تلویزیون، اما تنها پُزش برای آنها بود از اینکه جشنواره‌ای برای معلولان برگزار کرده‌ بودند؛ بعد از پایان جشنواره، همه را رها کردند و من ماندم و جایزه نقدی ۱۵۰ هزارتومانی و یک لوح تقدیر و تندیس و این جمله که در تیزر تبلیغاتی جشنواره بود: متشکرم از کسانی که این بستر را فراهم کردند تا ما هم بتوانیم با بال‌های شکسته پرواز کنیم.

ملکی پس از این موفقیت که مثل فیلم کوتاهِ سه‌دقیقه‌ای‌اش کوتاه بود، چهار فیلم دیگر هم ساخت. سومین فیلمش با نام «حقوق شهروندی» به جشنواره فیلم کوتاه موج کیش راه یافت؛ یک فیلم پنج‌دقیقه‌ای با موضوع حقوقِ شهروندانِ معلول. حقوق شهروندی یکی از تاکیدات و وعده‌های حسن روحانی رییس‌جمهوری سابق بود.  ملکی می‌گوید:

یک روز قبل از اختتامیه جشنواره به من زنگ زدند که شما برنده شده‌اید. من آماده رفتن شده بودم و بلیت گرفته بودم که شبش از طرف جشنواره به من زنگ زدند که یکی از داورها پسر خواهرش را به جای شما برنده اعلام کرده است.

او در ادامه متوجه شد که حقوق شهروندی در دولت روحانی هم تنها یک «پُزِ روشنفکری» بوده است.  ملکی پس از این تجربه تلخ، دو فیلم کوتاه دیگر هم ساخت که یکی در جشنواره فیلم امید اکران شد و دیگری در جشنواره فیلم صد ثانیه‌ای. بعد از ساختن این فیلم‌ها که هیچ عایدی برای او نداشت و راهی پیش پای او برای ورود به دنیای سینما و تلویزیون باز نکرد، عکاسی و گریم کودک را پیش گرفت. خودش می‌گوید:

می‌رفتم پیش یکی از گریمورها و روی دست او، کار را یاد گرفتم. بعد از آن، در شهربازی‌ها و جشن‌هایی که ارگان‌های دولتی مثل شهرداری و سازمان کشتیرانی و… برای خانواده‌ها برگزار می‌کردند، کودکان را گریم می‌کردم. کار اصلی‌ام در شهربازی بود. تازه داشت کارم می‌گرفت که کرونا آمد. کرونا که آمد خانه‌نشین شدم و تنها درآمدم همان حقوق بسیار ناچیزِ بهزیستی بود و گاهی هم در اینستاگرام، اگر سفارشی برای طراحی پرتره می‌گرفتم.

پس از پایان همه‌‌گیری کرونا، آرام ملکی با چندین کتاب شعر چاپ‌نشده و فیلم‌نامه فیلم‌نشده، فروش نقاشی‌هایش را در پیاده‌رو‌های خیابان آزادی از سر گرفته است. چهار-پنج ماهی می‌شود که در پیاده‌روی خیابان آزادی، نقاشی می‌کشد و می‌فروشد: روزی ۵۰ تا ۱۰۰ هزار تومان درآمد دارد و گاهی هم هیچ. خودش می‌گوید:

با اینکه فروش نقاشی‌ها حتی هزینه ابزار و وسایل نقاشی را درنمی‌آورد، اما کارم را دوست دارم به‌ویژه ارتباط با مردم را. بیشتر نقاشی‌هایم را آقایان می‌خرند. من از موتوری‌ها خوشم نمی‌آمد، اما الان بیشتر نقاشی‌های آبرنگ و طراحی‌هایم را آنها می‌خرند. دختران و زنان هم وقتی من را می‌بینند که مثل خودشان اینجا نشسته‌ام، می‌آیند و پرتره‌شان را می‌کشم. برای هر پرتره ۱۸۰ هزار تومان می‌گیرم، گاهی هم هر چقدر خودشان بدهند؛ گاهی هم شده از کودکانِ کار پُرتره کشیده‌ام و هیچ نگرفته‌ام.

این هنرمند معلول وضعیت زندگی معلولان در ایران را در تمامی دولت‌ها تراژیک توصیف می‌کند و می‌گوید:

تا جایی ‌که یادم می‌آید، از کودکی تا امروز، وضعیت معلولان هیچ فرقِ معناداری نکرده، در همه دوره‌ها بد بوده، الان بدتر هم شده است. من در زمانی که در رادیو  جوان و رادیو نمایش کار می‌کردم، خطاب به دولت و نهادهای فرهنگی گفتم که باید مثل صندوقِ حمایت از هنرمندان و نویسندگان و روزنامه‌نگاران، صندوقی هم برای حمایت از هنرمندان معلول ایجاد شود که شامل بیمه خدمات درمانی و بازنشستگی باشد، چون با ماهی ۴۰۰-۵۰۰ هزار تومانی که بهزیستی می‌دهد عملا هیچ کاری نمی‌شود کرد.

Ad placeholder

چشم‌انداز نه چندان روشن برای آینده

آرام ملکی حالا در آستانه سی و سه‌سالگی است. او یکی از بزرگ‌ترین دغدغه‌های یک معلول را ازدواج می‌داند و می‌گوید:

من یک‌سالی به مجتمع آموزشی نیکوکاری رعد رفتم که به معلولان در زمینه‌های مختلف آموزش می‌دهند. می‌گفتند در آنجا به دلیل کلاس‌های هنری و… امکان آشنایی برای معلولان فراهم می‌شود. اما وقتی من رفتم، دیدم زنان و مردان را  از هم جدا کرده‌اند. اگر ما در این جامعه با دیگری آشنا نشویم کجا باید آشنا شویم؟ انگار ما معولان هیچ حقی برای زندگی نداریم.

این هنرمند چشم‌انداز روشنی مقابل خود نمی‌بیند. او می‌گوید:

 زندگی یک معلول در ایران تنها به بخت و اقبال وابسته است. اگر معلول، خانواده‌اش ثروتمند نباشد یا حتی بدسرپرست باشد که اکثرا همین‌طور هستند، یک زندگی بسیار بدی خواهد داشت. در این شرایط که دولت هم کمکی نمی‌کند، وقتی کسی هم با یک معلول ازدواج نمی‌کند، این زندگی دردناک‌تر می‌شود؛ چون این تنهایی با خودش افسردگی همراه می‌آورد و همین‌ها، زندگی را برای یک معلول، به ویژه معلولِ هنرمند وحشتناک می‌کند. فقط می‌توانم بگویم تنها بخت و اقبال و امید به آینده می‌تواند یک معلول را در ایران زنده نگه دارد.