بلندپروازی‌های نظامی و قدرت‌طلبانه نظام ولایی جمهوری اسلامی، به هر قیمتی از زنان، «جمعیت» می‌خواهد. نیروی کار انبوه و ارزان و نیروی نظامی مطیعی می‌خواهند که در آموزش و پرورش خودشان زیر لوای آموزه‌های قرون‌وسطایی بزرگ شود. زنان و مردان جوان اما تن به این سیاست دستوری نمی‌دهند. هدف‌های نظام، در مقابل هدف‌های زندگی مردم قرار گرفته است. این امر، ستیزی بی‌پایان میان این دو به راه انداخته است.

عقلِ ولایی

در سال ۹۷ علی خامنه‌ای رهبری جمهوری اسلامی، برای نخستین بار در میان طرفدارانش در شهر مشهد، به شکلی رسمی از سیاست افزایش جمعیت دفاع کرد. او برنامه کنترل جمعیت در سال‌های قبل را اشتباه توصیف کرد و معتقد بود باید از همان دهه هفتاد این سیاستها را کنار می‌گذاشتند.

او همچون همیشه از منظرِ یک عقلِ کُل صحبت کرد، کسی که همه چیز را بهتر از هرکسی می‌داند و دلسوزتر و دلواپس‌تر از هر دانشمند و کارشناسی است. در حالی که مشخص بود که اصولا او به عنوان یک روحانی سیاسی‌کار، نمی‌تواند آگاهی دقیق و چندانی از چنان موضوعی داشته باشد. این جمعیت‌شناسان دانشگاهی بودند که قبل‌تر از آن بر مبنای نمودارهای پیش‌بینی جمعیت و داده‌های نزولی نرخ باروری در ایران، مسئله جایگزینی نسلی در ایران را مطالعه کرده بودند. اگرچه احتمالا کار تخصصی جمعیت‌شناس‌های ایرانی در این زمینه صرفا «علمی» و توصیفی بوده، اما یافته‌های آن‌ها برای سران نظام، چیزی فراتر از آن بود.

شواهد علمی جمعیتی با رؤیاهای ساخت «تمدن اسلامی» مد نظر خامنه‌ای در تضاد بود. رهبري نظام، در کنار دیگر چپاولگران هم‌کاسه‌اش در عمل کشوری ساخته بودند که در آن کمتر کسی از عهده هزینه‌های فرزندآوری برمی‌آید یا اصولا تمایل به فرزندآوری در آن دارد. اما نظام، کماکان اصرار دارد به هر قیمتی، جمعیت مورد نیازش تولید شود.

آغاز ستیز

از آن زمان تاکنون، ستیزی بی‌وقفه میان نظام در یک طرف و نسل جوان و زنان در طرف دیگر در جریان است. جمهوری اسلامی تحت فرمان علی خامنه‌ای از همه امکاناتش برای ترغیب مردم به فرزندآوری استفاده کرد. از به راه انداختن برنامه‌ها و دلقک‌بازی‌های مشوق تشکیل خانواده و فرزندآوری تلویزیونی تا پاداش‌های جزئی و شیادانه به مادران و وضع محرومیت‌های اجتماعی برای مجردها و بی‌فرزندها.

خامنه‌‌ای می‌گوید ایران ظرفیت جمعیتی ۱۲۰ میلیون نفری دارد. در حالی‌که هم‌اکنون ایران با حدود ۸۰ میلیون جمعیت، از لحاظ شاخص فلاکت، هشتمین کشور جهان از لحاظ کیفیت پایین زندگی است. یعنی جزو بدترین کشورهای دنیا برای زندگی مردمش است. مشخص نیست چنانچه جمعیت آن به بیشتر از ۱۰۰ میلیون نفر هم برسد چه سرنوشتی در انتظار آن خواهد بود.

روایت‌های مردم

نارین ۸ ماهه باردار است. می‌گوید طبق محاسباتشان بچه، هنوز به دنیا نیامده، حدود ۳۰ میلیون تومان هزینه بار آورده است، از هزینه آزمایش‌های بارداری گرفته تا خرید یک سیسمونی ساده و غیره. در ایران امروز نوزاد هنوز به دنیا نیامده محاسبه خرج‌هایش برای پدر و مادرهای فقیر شروع می‌شود. مقایسه کردن امکانات در دسترش با دیگر هم‌سالان، والدینش را آزار می‌دهد؛ اگر نتوانند سطح مشابهی از آن‌ها را برایش تیهه کنند.

ندا اخیرا و به طور ناخواسته مادر شده. او و همسرش وضعیت مالی با ثباتی ندارند. می‌گوید از وقتی که بچه به دنیا آمده استرس‌هایشان بیشتر شده. طوری که اصولا نمی‌توانند شیرینی آمدن نوزادشان را احساس کنند. معلوم نیست سرنوشت این نوزاد در این جزیره بی‌ثباتی و بی‌نظمی چه خواهد شد.

سارا خوشحال است که هنوز مادر نشده و چنین قصدی هم ندارد. معتقد است بچه آوردن در ایران طوری است که آزادی و شادی را از انسان می‌گیرد: «من خیلی وقتها حوصله خودم را هم ندارم، چطور می‌توانم گریه زاری‌های یک بچه را تحمل کنم».

زندگیِ از بنیاد غلط

این وضعیت صرفأ محدود به مادارن نیست. مردها و پدرهای جوان هم به شدت درگیر چنین مسائلی هستند. گاهی این دلمشغولی‌ها ضرورتاً معطوف به هزینه‌های فرزندآوری در شرایط کنونی هم نیست. بلکه بحثی اخلاقی و بنیادی‌تر در میان است. همچون فرزاد که یک سال است برای اولین بار پدر شده و اکنون به شدت ذهنش درگیر این مسئله است:

احساس می‌کنم جنایت کرده‌ام. تو این شرایط نباید همچین تصمیمی می‌گرفتم. واقعا هزار بار می‌گویم نباید بچه‌دار می‌شدم.

علی اگرچه هنوز پدر نشده، اما در ذهنش تا آخرین نقطه‌های مسیر پرورش فرزند در ایران را مرور کرده:

من خیلی نگران هزینه‌هاش هم نیستم اتفاقا. ولی به این فکر می‌کنم که من چطور میتونم بچه‌ام رو بفرستم به مدرسه‌ای که تو اون بهش تحمیل کنن که قاسم سلیمانی یه قهرمانه.

موضوع تنها محدود به هزینه‌های فرزندپروری در ایران نیست. آن دسته از زوج‌های جوانی که دلمشغولی‌های اقتصادیشان برای بزرگ کردن بچه در ایران کمتر است هم تمایل چندانی به فرزندآوری نشان نمی‌دهند. چرا که نه با ارزش‌های اخلاقی‌شان سازگار است نه با سبک‌های جدید زندگی. این را آمارهای رسمی هم تأیید می‌کنند.

نظام ولایی و محو کردن جمعیت

آمارهای سازمان ثبت‌احوال کشور نشان می‌دهد دست‌کم از ابتدای دهه ۹۰، نرخ باروری در ایران با سرعت بیشتری در حال کاهش است. برای مثال مشاهده می‌کنیم که تعداد زنان واقع در سن باروری (۱۵ تا ۴۵ سال) از سال ۹۵ تا ۹۸، بیشتر از ۱۸۵ هزار نفر افزایش یافته. با این وجود، تعداد موالید در این سال‌ها رو به کاهش گذاشته. تولدهای ثبت‌شده در سال ۹۶ در ایران، ۱۴۸۷۸۵۵ نفر بوده. در حالی که این رقم در سال ۹۹ با شیبی تند به ۱۱۱۳۹۶۴ نفر کاهش پیدا کرده.

منبع: فتحی، الهام (۱۳۹۹)، روند باروری ایران، از سال ۱۳۹۶ تا ۱۳۹۹: مرکز آمار ایران.

آمارهای جمعیتی نشان می‌دهد تولدهای یک دهه اخیر هم عموما از جانب زنان متولد دهه ۶۰ بوده. رفتارهای باروری نسل جدید بسیر متفاوت است. میانگین باروری اغلب زنان ایرانی از لحاظ سنی از ۲۰ تا ۳۵ سالگی است. در حالی‌که بسیاری از دختران و زنان متولد دهه هفتاد در حال گذر از این هستند. آن هم در شرایطی که یا اصلا فرزندی به دنیا نیاورده‌اند یا به یک تا دو فرزند اکتفا کرده‌اند.

منبع: فتحی، الهام (۱۳۹۹)، روند باروری ایران، از سال ۱۳۹۶ تا ۱۳۹۹: مرکز آمار ایران.

تناقض اصلی در این موضوع آن‌جایی خود را نشان می‌دهد که عملکرد و گفته‌های حاکمان ایران را با هم مقایسه کنیم. دقیقا آن‌هایی در حال دفاع از افزایش جمعیت‌اند که با سیاست‌ها و چپاول‌هایشان، نه انگیزه‌ای برای فرزندآوری باقی گذاشته‌اند و نه زمینه و امکان‌های مادی‌اش را. نظامی که تنها در یک هفته ۱۵۰۰نفر را با شلیک مستقیم گلوله در خیابان می‌کشد، به دنبال افزایش جمعیت کشور است! آن‌ها همچون همه عرصه‌های دیگر حکمرانی‌شان، در زمینه سیاست‌گذاری جمعیتی تنها به زور و ابزارهای کنترل و سرکوب متوسل شده‌اند. زنان را تا سرحد یک «رحم» خالی تنزل مقام داده‌اند و از آن‌ها می‌خواهند با فرزندآوری بی‌برنامه برای خواب‌های پریشان مقام ولایت تسکینی باشند. زنان اما یک «نه» بزرگ به ولایت و نظامش گفته‌اند.

Ad placeholder

Ad placeholder